مسابقه پیامک هفتگی
(قرار #معنوی)
۱۴۰۱/۱۰/۰۷
سوال مسابقه⁉️
كدام گزينه دربارهی قنوت نماز جمعه صحيح است؟؟؟؟
1 ) قنوت اوّل، در ركعت دوم پس از خواندن حمد و سوره انجام میگيرد
2 ) در ركعت دوم، پس از حمد و سوره، ابتدا قنوت را میخوانيم و سپس به ركوع میرويم.
3 ) در ركعت دوم، ابتدا به ركوع میرويم و سپس قنوت میخوانيم.
4 ) در ركعت اوّل، ابتدا به ركوع میرويم و سپس قنوت میخوانيم.
جهت شرکت در مسابقه فقط عدد گزینه مورد نظر را بدون نوشتن هیچ توضیحی به شماره پیامک زیر ارسال فرمایید
# 09149327220
زمان مسابقه تا پنج شنبه ۱۳ بهمن ماه
جایزه نقدی ۱۰ هزار تومان به یک نفر از برگزیده مسابقه
قوانین مسابقه مطالعه شود🤚
⛔️ از ارسال پیامک تکراری خودداری فرمایید در غیر اینصورت شماره شما از لیست قرعه کشی حذف میگردد
⛔️ از ارسال به آیدی معذوریم ..پاسخ مسابقه فقط بهصورت پیامکی میباشد
⛔️ ارسال عدد مورد نظر جواب مسابقه برای پاسخ کافی میباشد
برای مثال 2
⛔️ شرکت برای عموم علاقمندان و اعضای خانواده آزاد هست
🟩 روابط عمومی کانال آموزشی
قــــــرآنـــــ کتابـــــ زندگــی
لینک عضویت 🌈
eitaa.com/joinchat/3456958479C5b7a9b8b74
@goranketabzedegi
🌹🍃
راه های ساده برای شاد کردن خانم ها
1. زنها دوست ندارند میهمان ناخوانده داشته باشند ، بنابر این به آنها وقت کافی بدهید تا آماده شوند.
2. هر روز از همسر خود بپرسید چه کاری می توانید برایش انجام دهید؟
3. بدانید که وقتی همسرتان اظهار سر درد می کند چاره او مسکن نیست بلکه یک لبخند است.
4. وقتی از شما خطایی سر می زند اظهار تاسف کنید.
5. وقتی اوضاع قمر در عقرب است ، لبخند را از یاد نبرید.
6. از تلاشهای همسرتان تشکر کنید و ببینید که چقدر موثر است.
7. به این فکر کنید که همسرتان بهترین زن دنیا ، بهترین مادر برای فرزندتان و بهترین عروس برای مادرتان می باشد و ببینید که او اینگونه خواهد شد.
8. خسیس نباشید و در ستایش همسرتان دست و دل بازی نشان دهید اما یادتان باشد مبالغه نکنید.
9. همسرتان را کمک کنید استعداد های نهفته اش را شکوفا کند .
10. به جای هدایای گرانبها وقتتان را در اختیار همسرتان قرار دهید ، نشان دهید که به او توجه می کنید.
11. هرگز با همسرتان نجنگید در عوض آنچه را در ذهن دارید بر روی کاغذی نوشته و همراه شاخه گلی به او بدهید.
@goranketabzedegi
💬 اذکار مستحبی در نماز
🔸 أعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم؛ قبل از خواندن حمد فقط در رکعت اول
🔶 الحمدُ للهِ رَبِّ العالَمین؛ بعد از تمام شدن حمد
🔸 کذَلِکَ اللهُ ربّى؛ بعد از خواندن سوره اخلاص
🔶 أستَغفرُ اللهَ ربّى و أتوب إلیه؛ بین دو سجده و بعد از تسبیحات اربعه
🔸 بحَوْلِ اللَّه تَعالى وَ قُوَّتِهِ اقُومُ وَ اقْعُدُ؛ در حال برخاستن برای رکعت بعدی
📚 آموزش مصوّر احکام آیتالله خامنهای، ص 263
@goranketabzedegi
🔷️🔷️🔷️
🔷️🔷️
🔷️
#آیا_میدانید؟
🔷️ دو آیه در قرآن هست که تمامى حروف الفبا در آنها به کار رفته...
این دو آیه عبارتنداز:
1⃣ آیه 154 سوره آل عمران که آغاز آن چنین است: <ثمّ أنزل علیکم من بعد الغمّ أَمَنهً نعاساً یغشى طائفه منکم...»
2⃣ و آیه 29 (=آیه آخر) سوره فتح که آغاز آن چنین است: <محمّد رسولاللَّه و الذین معه أشدّاء على الکفار رحماءُ بینهم...».
منبع : سایت مشرق از باشگاه خبرنگاران جوان
🔷️
🔷️🔷️
🔷️🔷️🔷️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ایا به قسمت اعتقاد. دارید؟!
🎙استاد عالی
@goranketabzedegi
#میدونستی
#نذر سنتی تاریخی بوده و مخصوص مسلمونا نبوده
✅ مادر حضرت مریم بچشو نذر خدا کرد
✴️إِذْ قَالَتِ امْرَأَتُ عِمْرَانَ رَبِّ إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ مَا فِي بَطْنِي مُحَرَّرًا (آل عمران35)
✅قرآن میگه حتی بت پرستا هم نذر میکردن
✴️وَجَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَالْأَنْعَامِ نَصِيبًا فَقَالُوا هَٰذَا لِلَّهِ بِزَعْمِهِمْ وَهَٰذَا لِشُرَكَائِنَا
(انعام136)
👈بت پرستا از دام و محصولات کشاورزی که خدا میرویاند مقداری رو برای خدا و مقداری رو برای بت ها قرار میدادن....
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
#من_میترا_نیستم #قسمت_سی_و_دوم مهران به زور و زحمت با ماندن مهری و مینا در بیمارستان آن هم با شرط
#من_میترا_نیستم
#قسمت_سی_و_سوم
وقتی سوار لنج شدم تازه جای خالی مینا و مهری پیدا شد. سفر قبل همه با هم بودیم. جنگ چه بر سر من آورده بود از هفت تا اولاد سه تا برایم مانده بود.بابای بچه ها هم که دور از ما مشغول کار بود.
هر چقدر لنج از چوبده دورتر میشد بیشتر دلم میگرفت در خواب هم نمی دیدم که سرنوشت ما این طوری رقم بخوره قلبم تکه تکه شده بود و هر تکه از قلبم گوشه ای. مینا و مهری را به خدا سپردم مهران و مهرداد را هم .خدا در حق بچههایم مهربانتر از من بود .
از خدا خواستم که چهارتا اولادم را حفظ کند و سالم به من برگرداند. چند ساعت از حرکت ما گذاشت و اخم بچه ها باز شد و به حالت عادی برگشتند از همه بیخیال تر شهرام بود شاد بود و به هر طرف می دوید.
تخممرغها را به بچهها دادم که بخورند زینب و شهلا تخممرغها را توی سر هم زدند تا ترک برداشت و پوستش را گرفتند و خوردند. بچه ها می خندیدند و با هم شوخی می کردند .از شادی آنها دل من هم باز شد خوشحال شدم که خدا خودش به همه ما صبر داد تا بتوانیم این شرایط سخت را تحمل کنیم.
مادرم مایه دلگرمی من و بچههایم بود. چارقد سفیدی زیر چادر سرش بود و با صورت گردش لبخند میزد. به شهرام و شهلا زینب نگاه می کرد.همه ما در انتظار آینده بودیم نمیدانستیم در اصفهان چه پیش میآید اما همه دعا میکردیم تجربه زندگی تلخ در رامهرمز برای ما تکرار نشود.
مهران به کمک دوستش حمید یوسفیان در محله دستگرد یک خانه نیمه تمام اجاره کرد. صاحبخانه قصد داشت با پولی که از ما می گیرد، ساخت خانه را تمام کند. خانه دو طبقه داشت طبقه بالا دست صاحب خانه بود و قرار بود طبقه پایین را به ما بدهند.
وقتی در روزهای سرد اسفند ماه به اصفهان رسیدیم، هنوز بنایی خانه تمام نشده بود. خانه در و پیکر نداشت و امکان زندگی در آنجا نبود. ما مجبور شدیم برای مدتی به خانه حمید یوسفیان برویم.