.
✔️قدرت #معلم در بیان مرحوم آیت الله حائری شیرازی
🔸بعد از شهادت امام حسین (ع) ظاهراً به معاویةبن یزید پیشنهاد خلافت کردند و قبول نکرد. گفت: «تا علی بنالحسین هست، من سزاوار این کار نیستم؛ حق با آنها است».
🔹ناراحت شدند و تحقیق کردند که چرا اینطور گفت و آبروی ما را برد؟ چرا این فردی که ما گذاشتم سخنرانی کند چنین گفت؟ به اینجا رسیدند که معلم مکتبدار او، عمر المقصوص، یک شیعه بوده و او از همان طفولیت برای معاویهبن یزید همهچیز را گفته و جریانات را به اطلاعش رسانده است.
🔸عمر المقصوص را گرفتند. گودالی کندند و زنده زنده او را خاک کردند، که چرا فرزند یزید را اینطوری تغییر دادهای. زنده بهگور کردن او چه نتیجهای داد؟ قبل از آنکه عمر المقصوص را زنده بهگور کنند او بنیامیه را زنده به گور کرده بود.
🔹قدرت معلم این است که برخلاف جریان محیط میتواند شنا کند، فرزند را برخلاف خواست پدر و مادر میتواند جهت دهد.
🔸من به آن معلمی که شاگردان او فرزندان خانوادههایی هستند که اهل انقلاب نیستند میگویم که: شما مأیوس نباشید که از این فرزندان، جوانانی انقلابی و قاطع بسازید. شما میتوانید مثل عمر المقصوص تعلیم بدهید و شاگردانتان را متعهد و انقلابی بار بیاورید.
#روز_معلم مبارک باد.
.
.................
.
🌸حق استاد در نگاه امام سجاد (علیهالسلام)
💠 أَمَّا حَقُّ سَائِسِکَ بِالْعِلْمِ
فَالتَّعْظِیمُ لَهُ
وَ التَّوْقِیرُ لِمَجْلِسِهِ
وَ حُسْنُ الِاسْتِمَاعِ إِلَیْهِ وَ الْإِقْبَالُ عَلَیْهِ
وَ الْمَعُونَهُ لَهُ عَلَى نَفْسِکَ فِیمَا لَا غِنَى بِکَ عَنْهُ مِنَ الْعِلْمِ بِأَنْ تُفَرِّغَ لَهُ عَقْلَکَ وَ تُحَضِّرَهُ فَهْمَکَ.
🍃 اما حق معلم و آموزگار تو این است که
او را بزرگ داری
و مجلس او را محترم شماری،
گفتههای او را خوب گوش کنی و فراگیری
و به او روی آوری،
او را کمک کنی تا آنچه را که از دانش و علم به آن نیازمندی به تو بیاموزد، به تو یاد بدهد که عقل و اندیشهات را فارغ سازی و فهم و زیرکیات را به کار گیری.
📚رساله حقوق امام سجاد(علیهالسلام)
روز معلم
.
.
💠 اللهم عجل لولیک الفرج 💠
#شور
#امام_صادق علیه_السلام
#این_لحظه_های_آخر
⚫️⚫️
بند1⃣
این لحظه های آخر
نگاهته به اون در
چشات شده بارونی
تا دیدی اومد مادر
......
اومده با قد خمش
تازه شده برات غمش
آتیش زهر به یک کنار
میسوزی یاد ماتمش
.....
واویلا هرچی شنیدی راس بود
این کاره یه عده ایی خناس بود
گل یاس به شعله ها حساس بود
میخ در چقده بی احساس بود
واویلا واویلا
......
بند2⃣
شدی اذیت آقا
از ظلم این نامردا
اما دلت بی تابه
از غصه ی کربلا
جدت غریب وبی پناه
افتاده بود تو قتلگاه
سرش تا رفت به نیزه ها
آتیش رسید به خیمه گاه
.....
واویلا از این همه جسارت
ناموس علی کجا ! اسارت
باضربه سیلی و تازیونه
زیور و معجرا رفته غارت
واویلا واویلا
....
بند3⃣ #حضرت_رقیه(س)
میگم با سوز و گریه
وای از غم رقیه
وقتی که رفت دنبالش
زجره بنی امیه
.....
لگد میزد از روی کین
مردک بی رحم و لعین
طوری میزد تو کمرش
رقیه جان میخورد زمین
.....
واویلا سه ساله و قد کمون
از سیلی تو صورتش داره نشون
از بس که خورده کتک تو شهر شام
رقیه از ترس گرفت لکنت زبون
واویلا واویلا
#شهادت_امام_صادق
به قلم:
#سیدناصر_اسماعیل_نسب
#الیاس_محمدشاهی
👇
.
#امام_صادق
#شهادت_امام_صادق علیه_السلام
🩸شرحِ مصیبتِ بیرونکشاندنِ إمام صادق علیهالسلام از خانه و دواندنِ آن حضرت در پیِ مرکب...
محمد بن ربیع گوید:
🥀 منصور دوانیقی به پدرم گفت: سراغ جعفربنمحمد علیهماالسلام برو و بدون اجازه وارد خانهاش شو و او را در همان حالي که هست برایم بیاور.
🥀 پدرم مرا که در میان برادرانم به قساوت و سختدلی شهرت داشتم، صدا کرد و گفت: برو سراغ جعفر بن محمد علیهماالسلام و از دیوار خانه بالا برو و لازم نیست در خانه را به صدا درآوری تا او خود را آماده کند و وضعش را عوض کند، بلکه به یکباره بر او وارد بشو و او را در همان حالتی که هست، بیاور!
🥀 او گوید: من برای انجام این مأموریت راه افتادم. فقط کمی از شب مانده بود.
📋 فَأَمَرْتُ بِنَصْبِ السَّلَالِیمِ وَ تَسَلَّقْتُ عَلَیْهِ الْحَائِطَ فَنَزَلْتُ عَلَیْهِ دَارَهُ فَوَجَدْتُهُ قَائِماً یُصَلِّی وَ عَلَیْهِ قَمِیصٌ وَ مِنْدِیلٌ قَدِ ائْتَزَرَ بِهِ
▪️دستور دادم؛ نردبانی را گذاشتند و از دیوار بالا رفتم. امام را در حال نماز دیدم که پیراهنی به تن و قطیفهای به دور کمر داشت.
🥀 تا سلام نماز را گفت، گفتم: به دستور امیر حرکت کن. امام علیهالسلام فرمود:
📋 دَعْنِی أَدْعُو وَ أَلْبَسُ ثِیَابِی
▪️بگذار دعایم را بخوانم و لباسم (عبا و عمامه) را به تن کنم.
🥀 گفتم: نه، امکان ندارد. امام علیهالسلام فرمود: بگذار تنم را بشویم و تجدید وضو کنم. گفتم : نه؛ نمیشود؛ معطل نکن ! نباید و نمیگذارم وضع سر و صورتت را عوض نمائی!
📋 فَأَخْرَجْتُهُ حَافِیاً حَاسِراً فِی قَمِیصِهِ وَ مِنْدِیلِهِ
▪️پس او را با همان پیراهن و قطیفه با پای برهنه و بدون کفش و در حال خستگی حرکت دادم.
📋 فَلَمَّا مَضَی بَعْضُ الطَّرِیقِ ضَعُفَ الشَّیْخُ فَرَحِمْتُهُ
▪️چون مقداری راه آمدیم، نفسش به شماره افتاد و توان دویدن نداشت... دلم به رحم آمد و او را سوار بر اَستر کردم.
📚مُهج الدعوات، ص۱۹۴
📚بحار الانوار ج٩١ ص٢٨٩
✍ آه یا امام صادق ...
کاش آن نانجیبانی که عمّههای شما را دنبال مرکب میدواندند، اندکی هم رحم داشتند...
چگونه گریه کنیم بر آن مصیبتی که مقاتل نوشتهاند:
📜 ...اَتَوهُم بِحِبالٍ فَرَبَقُوهُم بِهٰا
▪️تمام اُسرا را در حالیکه با یک طناب به هم بسته بودند، به سمت کاخ یزید لعین میبردند.
📜 فكانَ الحَبلُ في عُنُقِ زَينِالعابدينَ اليٰ زينب و امّکلثوم و باقي بَناتِ رسولِ الله
▪️یک سر طناب را بر گردن إمام سجاد علیهالسلام انداخته بودند و سر دیگر طناب را به زینب کبری و حضرت امّکلثوم علیهماالسلام و دیگر دختران رسول خدا صلیاللهعلیهوآله بسته بودند و آنها را میکشاندند.
📜 و كُلّمٰا قَصَروا عَنِ المَشيِ ضَرَبُوهُم
▪️و هرگاه که این زنان و بچهها، توانِ راهرفتن نداشتند، آنها را کتک میزدند.
📚مقتل الحسین علیهالسلام،مقرّم، ص۳۱۱
..............
#امام_صادق_علیه_السلام
🩸کاش بر نسلِ خلیلالله، باران میشدی / کاش ای آتش! به زینب هم گلستان میشدی ...
{حکایت راهرفتن إمام صادق علیهالسلام در بین آتش}
در نقلها آمده است:
🥀 منصور دوانیقی ملعون به حسن بن زید که از طرف او، والى مکه و مدینه بود، پیغام داد خانه جعفر بن محمد عليهماالسلام را بسوزان!
🥀 او به خانه امام علیهالسلام آتش انداخت و به درب خانه و راهرو سرایت کرد، امام صادق علیهالسلام بیرون آمد و در میان آتش گام برداشته و راه میرفت و میفرمود:
📋 أَنَا ابْنُ أَعْرَاقِ الثَّرَى أَنَا ابْنُ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ اللَّهِ
▪️منم پسر أعراق الثرى (لقب حضرت اسماعیل علیهالسلام). ؛ منم پسر ابراهیم خلیل اللَّه (که آتش نمرود بر او سرد و گلستان شد).
📚الکافی ج١ ص٣۶٧
✍ آه یا امام صادق ...
کاش این آتش در جای دیگری هم نیز گلستان میشد... در آن ساعتی که يكى از سربازان لشکر عمر بن سعد ملعون گويد:
🥀 بانوى بلند قامتى را كنار خيمهاى ديدم...
📜 و النّارُ تَشتعِلُ مِن جَوانِبها،
▪️در حالى كه از هر طرف، آتش به سمت آن زن، شعله میکشید.
🥀 آن بانو گاهى به طرف راست و چپ و گاهى به آسمان نگاه مىكرد و دستهايش را بر اثر شدت ناراحتى به هم مىزد، و گاهى وارد آن خيمه مىشد، و بيرون مىآمد. با سرعت نزد او رفتم و گفتم:
📜 يا هٰذِه ما وُقُوفُكِ هٰاهُنا، و النّارُ تَشتَعلُ مِن جَوانِبِك، و هٰؤلاءِ النِّسوَة قَد فَرَرنَ، و تَفَرّقنَ و لَم تَلحِقٖي بِهِنّ، و مٰا شَأنُك؟
▪️اى زن! مگر شعلههای آتش را نمىبينى؟ چرا مانند ساير زنان فرار نمیكنى؟! چرا اینجا ایستادهای؟!
📜 فَبكَتْ زَینبُ، و...
▪️در اینهنگام، زینب کبری سلاماللّهعلیها به گریه افتاد و فرمود:
اىمرد! ما شخص بيمارى در ميان اين خيمه داريم كه قدرت نشستن و برخاستن ندارد، چگونه او را تنها بگذارم و بروم با اينكه آتش از هر سو به طرف او شعله مىكشد...
📚معالی السبطین، ج٢ ص٨
.
.
چقدر غم روزی میخوری !
💠حضرت موسی (ع) و ملک الموت
روزی ملک الموت پیش حضرت موسی (ع) آمد همینکه چشم موسی (ع) به او افتاد پرسید برای چه آمده ای منظورت دیدار است یا قبض روح من. گفت برای قبض روح. موسی (ع) مهلت خواست تا مادر و خانواده خود را ببیند
و وداع نماید. ملک الموت گفت این اجازه را ندارم گفت آنقدر مهلت بده تا سجده ای بکنم. او را مهلت داد. به سجده رفته گفت خدایا ملک الموت را امر کن مهلت دهد تا مادرم و خانواده ام را وداع کنم.
خدایا به عزرائیل امر کرد قبض روح حضرت موسی (ع) را تأخیر اندازد تا مادر و خانواده اش را ببیند. موسی (ع) پیش مادر آمده گفت مادرجان مرا حلال کن سفری در پیش دارم پرسید چه سفر. جوابداد سفر آخرت مادرش شروع به گریه کرد. با او وداع نمود پیش زن و فرزند خود رفت با همه آنها نیز وداع کرد بچه کوچکی داشت که بسیار مورد علاقه اش بود، دامن پیراهن حضرت موسی (ع) را گرفت و زار زار گریه میکرد حضرت موسی نتوانست خودداری کند شروع به گریه کرد خطاب رسید موسی اکنون که پیش ما میآئی چرا اینقدر گریه میکنی عرض کرد پروردگارا بواسطه بچه هایم گریه میکنم چون به آنها بسیار مهربانم. خطاب رسید موسی! با عصای خود به دریا بزن.
حضرت موسی (ع) عصا را به دریا زد شکافته شد و سنگ سفیدی نمایان گشت. کرم ضعیفی را در دل سنگ
مشاهده کرد که برگ سبزی بر دهان داشت و مشغول خوردن بود. خداوند خطاب کرد که موسی! در میان این دریا و دل این سنگ، کرمی به این ضعیفی را فراموش نمیکنم آیا اطفال تو را فراموش میکنم. آسوده خاطر باش من آنها را نیکو حافظم. موسی (ع) بملک الموت گفت مأموریت خود را انجام بده. او را قبض روح نمود.
📚داستان راستان
.
.
#امام_صادق_علیه_السلام
🩸وقتیکه خانهام را آتش زدند، به یاد اهل و عیال جدّ غریبم، سیدالشهداء "صلواتاللهعلیه" افتادم...
در نَقلی آمده است:
🥀 فردای آن روزی که خانه امام صادق علیهالسلام را آتش زدند، چند نفر از شیعیان به محضر آن حضرت رفتند، دیدند، که إمام علیهالسلام محزون و گریان است.
🥀 عرض کردند: آقاجان! چرا گریه میکنید؟ آیا از این که دشمن چنین گستاخی به شما کرده، گریه میکنید؟
با اینکه نخستین بار نیست که به شما خاندان چنین میکنند! إمام صادق علیهالسلام فرمودند:
📋 لَمّا أَخَذتِ الّنارُ مٰا فِي الدِّهلِیز نَظَرتُ إلىٰ نِسائي وَ بَناتي يَتَراكَضنَ فِي صَحنِ الدّار مِنْ حُجرةٍ إلىٰ حُجرٍة وَ مِن مَكانٍ إلى مَكانٍ هٰذا وَ أٰنا مَعَهنّ في الدّار
▪️گریهام برای این است که وقتی زبانههای آتش در دالان خانه، زبانه میکشید، زنان و دخترانم را دیدم که در صحن خانه از حجرهای به حجره دیگر و از جانبی به جانب دیگر میدویدند، تا آتش به آنها آسیب نرساند، با اینکه من در خانه همراه آنها بودم.
📋 فَتَذكّرتُ رَوعَةَ عَيالِ جَدِّيَ الحُسينِ علیهالسلام يَومَ عاشُوراء لمّا هَجَمَ القومُ عَلَيهنَّ وَ مُناديهم يُنادي أحرِقُوا بُيوتَ الظّالِمين.
▪️با آن صحنه، به یاد وحشت و خوف اهل و عیال جدّم حسین علیهالسلام در غروب روز عاشورا افتادهام، آن هنگام که دشمن به آنها هجوم آورد، و منادیِدشمن فریاد میزد: خیمههای ظالمان را بسوزانید...
📚مأساةالحسین،ع
#امام_صادق علیه_السلام
#مصائب_گودال_قتلگاه
🩸 منصور دوانیقی، سه بار شمشیر کشید تا إمام صادق علیهالسلام را به شهادت برساند، امّا ...
در نقلها آمده است:
🥀 روزی منصور دوانیقی ملعون، امام صادق علیهالسلام را توسط شخص نانجیبی به نام «ربیع» به قصر خود کشاند و سه مرتبه شمشیر خود را بلند کرد تا إمام علیهالسلام را به شهادت برساند اما در هر مرتبه از کار خود منصرف میشد و شمشیر را غلاف کرد و در نهایت حضرت را رها کرده و إمام علیهالسلام از قصر او خارج شدند.
🥀 ربیع ملعون، معترضانه به منصور دوانیقی گفت: چرا کار او را نساختی؟!
منصور گفت: در هربار که شمشیر کشیدم، رسول خدا صلیاللهعلیهوآله با چهرهای غضبآلود در مقابل من متمثّل شد و من از ترس، شمشیر را غلاف کردم تا اینکه در بار سوم که شمشیر کشیدم،
📋 فَتَمَثَّلَ لِی رَسُولُ اللَّهِ بَاسِطَ ذِرَاعَیْهِ قَدْ تَشَمَّرَ وَ احْمَرَّ وَ عَبَسَ وَ قَطَّبَ حَتَّی کَادَ أَنْ یَضَعَ یَدَهُ عَلَیَّ
▪️رسول خدا صلیاللهعلیهوآله بهمن نزدیک شد، پنجههای خود را گشوده بود و دامن بهکمر زده و چشمانش قرمز شده بود و نهایت خشم از صورتش آشکارا بود نزدیک بود مرا در پنجههای خود بفشارد.
📚مُهَج الدعوات،سیدبنطاووس،ص۱۹۲
✍ آه یا رسول الله...
کاش در جای دیگر، در مقابل یک نانجیبی دیگر، نیز متمثّل میشدید...
در آن ساعت دردناکی که مقاتل نوشتهاند:
📜 ... ثُمّ إنّهُ رَكِبَ عَلىٰ صَدرهِ الشريف، و وَضعَ السيفَ فٖي نَحره، و هَمّ أنْ يَذبحَه،
▪️شمر ملعون وارد گودال قتلگاه شد و بر سینه مبارک سیدالشهداء علیهالسلام نشست و شمشیر را کشید و بر گلوی مطهر آن حضرت گذاشت و آمد تا سر مبارک را ذبح کند،
▪️که در این هنگام چشمان سیدالشهداء علیهالسلام کمی باز شد و با صدای بیرمقی به آن ملعون فرمودند:
وای بر تو! تو کیستی؟ بر جایگاه بلندی بالا آمدهای! آنجایی را که نشستهای، دائماً رسول خدا صلیاللهعلیهوآله میبوسید...
📚ینابیع المودّة، ج۳، ص۸۳
📚ناسخالتواریخ،سیدالشهداء علیهالسلام، ج۲ ص۳۸۶
#امام_صادق_علیه_السلام
🩸 چیزی جز پوست و استخوان از امام صادق علیهالسلام باقی نمانده بود ...
در نقلی آمده است:
🥀 در ساعات پایانی عمر شریف امام صادق علیهالسلام وارد بر آن حضرت شدم؛
▪️دیدم بدن مبارک حضرت، آنچنان آب رفته است که جز یک سَر ، از آن بدن چیزی باقی نمانده بود.
🥀 با دیدن این حالت، گریهام گرفت؛ حضرت به من رو کردند و فرمودند :برای چه گریه میکنی؟ عرضه داشتم:
📋 لَا أَبْکِی وَ أَنَا أَرَاکَ عَلَی هَذِهِ الْحَالِ
▪️چگونه گریه نکنم در حالی که شما را با این حال میبینم؟!(۱)
➖ در روایتی دیگر حسن بن زیاد گوید:
🥀 در ساعات پایانی عمر شریف امام صادق علیهالسلام خدمت آن حضرت رسیدم،
▪️دیدم که آن حضرت بر روی تختی به پشت خوابیدهاند و چیزی بین پوست و استخوان آن حضرت دیگر باقی نمانده بود.(۲)
آه یا إمام صادق...
دست خودمان نیست... چه کنیم که این حال و روز شما و این عبارتهایی که درباره وضعیت جسم شریفتان نَقل کردهاند، دل ما را پشت درِ خانهٔ مادرِ غمدیدهای کشیده است، که خودتان حال و روز آن مادر را اینگونه برای ما شرح دادهاید: نحیف شده بود و گوشت و پوست بدنش آب گشته بود که جز یک شَبَه از فاطمه زهرا، چیزی باقی نمانده بود.(۳)
.
#روضه_متنی
#روضه_امام_صادق
باشدقبول پیکره بی جان تونسوخت
باشد قبول میخ دری برتنت ندوخت
باشدقبول بسته نشدهر دو دست تو
دیگرندیداهل وعیالت شکست تو
دیگرمیان هجره تنت جابجانشد
عمامه ازسر وعبا زتنت جدانشد
دیگرتنت به سمت و سوی بزم مِی نرفت
باشد قبول سره جدت به نی نرفت
باشد قبول سره جدت به نیزه هانشد
پیراهنی ز پیکر جدت جدا نشد
باشدقبول قلب توغمگین نمانده است
دیگرسری به گوشه خورجین نمانده است
آقابه کوچه نیزه به پهلوت میزدند
سنگی دگر به روی سرتو نمیزدند
درکوچه هابه زخم دل تو نمک زدند
در کوفه عمه جان شمارا کتک زدند
*گفتم ، رو زمین خوردن حساس باش ، می خوام با این كلمه روضه بخونم،دیگه از امروز به بعد تا محرم ، هر جا شنیدی یكی زمین خورده ، بزن تو سینه ات بگو ، آخ حسین ، چرا ؟ آخه ...*
بی هوا خوردن من روی زمین علت داشت ...
*من نمی خوام خیلی باز كنم،همتون یه عمری روضه خوانُ و روضه فَهمید ....*
بی هوا خوردن من روی زمین علت داشت
در نظر روضۀ گودال مجسم می شد ....
*آقاجان شما زمین خوردی،جدّتم كربلا زمین خورد ... آقاجان شما رو ، ابن ربیع با همۀ بی حیاییش ، تو كوچه ها یه جوری برد زمین بخوری ، شما رو تحقیر كنه،دیگه زخمی نزد ... تازیانه ای نزد ... اما ارباب ما كربلا،چند بار زمین خورد ... وای وای،ای وای ای وای ...
مطمئنم حق این روضه رو ادا می كنی،والا نمی گفتم روز شهادتی . حسین ایستاده،دیگه رمق به بدن نداره،همه تیراندازا زدن،همه رمق حسین رو كشیدن،این همه داغ روی داغ دیده،عبارت مقتل میگه: نیزه اش رو به زمین فرو برد،یه خورده همین جور كه رو اسب نشسته،به نیزه تكیه بده، استراحت كنه،نانجیب یه نگاه كرد،دید حسین داره استراحت میكنه،گفت : نذارید حسین استراحت كنه، چیكار كردن ...
یا امام صادق،با شما همچین كاری نكردن ...
اما كربلا هر كی سنگ به دست گرفت: حسین رو سنگ باران كردن ...
سنگ به پیشونیش خورد ... پیراهن عربیش رو بالا زد،سینۀ حسین پیدا شد ...( بگم یا نه؟...) حرمله رسید ... تیر سه شعبه رسید ... حسین ......
الهی بمیرم برات آقاجان،چنان تیر و زد،من نمی خوام معنی كنم،هركی عربی متوجه میشه،خودش ناله میزنه، مقتل میگه وقتی تیر سه شعبه رو زد،ابی عبدالله از پشت در آورد فَجَری الدَّمُ کَالمیزاب ... دیگه پاهاش رمق نداشت،از بالایِ ذوالجناح ، با صورت .... حسین ....
یه نگاه به منصور كرد،امام صادق دید منصور لعنت الله علیه پشیمون شده،به زبون ما به غلط كردن افتاد،شمشیر رو انداخت،شروع كرد لرزیدن،گفت:هرچی می خوای ازم بخواه،من دیگه باهات كاری ندارم،امام صادق فرمود من و نیمه شب،سر برهنه كشوندی تو كاخت،بهم میگی از من چیزی بخواه ، من كه با تو كاری ندارم ، فقط من و زود برگردون خونه ... چرا؟... آخه،زن و بچه ام منتظرن ، داشتی من و می آوردی ، همه میلرزیدن ، بچه هام همه گریه میكردن ، منصور دستور داد امام رو ببرن ، یه جمله ، كربلا هم همه بچه ها منتظر بودن ، همه از خیمه ها .... حسین ..
.
.
|⇦•مظلوم بودی و..
#روضه و توسل به حضرت #امام_ حسین علیه السلام ویژهٔ شب جمعه اجرا شده به نفس سید رضا نریمانی
●━━━━━━───────
مظلوم بودی و، از آب فرات محروم بودی و
تنها بودی و، فکر خیمه زنها بودی و
تشنه بودی و، زیر هجمه ی دشنه بودی و
یکی ته گودال لباستو پرت کرد
شلوغی خیمه حواستو پرت کرد
عذاب کردنت؛منع آب کردنت
شبیه گندم رِی آسیاب کردنت
به خون گلوت خضاب کردنت
شبیه گندم رِی آسیاب کردنت
نمیبرم از یاد نگاه آخر رو
حق بده نشناسم پیکر بی سر رو
*أاَنتَ اَخی.. بعضیا میگن نشناخت...
از گودال بیرون اومد،اما دید از وسط گودال یه صدایی بلند شد،اُخَیَّ اِلَیَّ...*
تمومه حسین روبرومه حسین
خودت بگو که پیکرت، کدومه حسین
اومد تو گودال این نیزه شکسته ها رو کنار زد...گفت :داداش...
تمومه حسین روبرومه حسین
خودت بگو که پیکرت، کدومه حسین
هنوز دیدنت آرزومه حسین
خودت بگو که پیکرت کدومه حسین..کدومه حسین
با یارب یارب کشتی مادرو
با مادر مادر کشتی خواهرو
با بی رحمی زد تیر آخرو
حسین جانم!
آه..ای..مادر!
من بمیرم،میکشی آه،با فرود هر نیزه
من بمیرم دیگه جا نیست شده نیزه در نیزه
نیزه رو نیزه،چشای هرزه
ــــــــــــــــــ
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#روضه_شب_جمعه
#سید_رضا_نریمانی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇
4_5875198502794957652.mp3
16.55M
|⇦•مظلوم بودی و....
#روضه_امام_حسین علیه السلام #شب_جمعه به نفسِ سید رضا نریمانی
4_5879972071181652911.mp3
46.54M
📻 بشنوید | #سخنرانی
🎤 #حاج_زین_العابدین_غلام
🕌 مجمع یاس کبود
🗓 یکشنبه ۱۴۰۳/۰۲/۰۹
ایام #شهادت_امام_صادق
#امام_صادق_علیه_السلام
#رئیس_مذهب_جعفری
#شهادت_امام_صادق
#امام_شناسی
#فیش_منبر
#ماه_شوال
#25شوال
🏴 فیشهای شهادت رئیس مذهب جعفری، حضرت امام.جعفرصادق علیهالسلام، باعنوان:
#شرح_حدیث_ابراهیم_بن_ابی_زیاد_کرخی
➖ جلسهی دوم
➖ ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ش/ شوال۱۴۴۵ق
🔻 مطالب مطرح شده:
* نکتهی سوّم: معرفت وشناخت حجّت الهی واجب است
۱. چهکسانی دربارهی امام علیهالسلام بههلاکت میرسند؟!
_ کلام ابنابیالحدید سنیمعتزلی در شرح: "يهلك فيّ رجلان".
_ نقدی بهکلام ابنابیالحدید
۲. قاتل امام کاظم علیهالسلام، مورد لعنِ امام ششم علیهالسلام
۳. داستانِ شگفتانگیز مرگ هارون لع
#مطالبنابدرمنبر
#امام_صادق علیه_السلام
#رئیس_مذهب_جعفری
#شهادت_امام_صادق
#امام_شناسی
#فیش_منبر
#ماه_شوال
#25شوال
🏴 فیشهای شهادت رئیس مذهب جعفری، حضرت امام.جعفرصادق علیهالسلام، باعنوان:
#شرح_حدیث_ابراهیم_بن_ابی_زیاد_کرخی
➖ جلسهی سوم _ آخری
➖ ۲ اردیبهشت ۱۴۰۳ش/ شوال۱۴۴۵ق
🔻 مطالب مطرح شده:
* نکتهی چهارم: امام دوازدهم از نسلِ امام رضا علیهالسلام
۱. کلماتِ امام هشتم دربارهی امامت و مهدیِموعود علیهمالسلام
۲. امام عصر ارواحنافداه از نسل ثامنالحجج علیهمالسلام
* نکتهی پنجم: چگونه از یاران و خالصانِ امامعصر ارواحنافداه باشیم؟!
۱. یاری و نصرت امام عصر علیهالسلام با تقواپیشه کردن
۲. یاری امام زمان ارواحنافداه با دعا در تعجیلِ فرجِ آنحضرت
۳. یاری امام زمان ارواحنافداه با تمنا و آرزوی یاری ایشان
#مطالبنابدرمنبر