eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
4هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
574 ویدیو
803 فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
14-Panahian-doayepormanaehazratzahra-(www.rasekhoon.net).mp3
3.45M
🔖 سخنراني کوتاه 💠 موضوع 💠 ✍️ دعای پر معنی حضرت زهرا (سلام الله علیها)
400-10-10 rafiee manabe shenakht shakhsiyat H zahra (S) ghabl az nodbeh~1.mp3
8.04M
🔖منبر کامل 🔖 ▫️موضوع: منابع شناخت شخصیت علیها السلام ⏱10 دی 1400 🕌 حرم حضرت معصومه سلام الله علیها سلام الله علیها
میان‌بُری برای رسیدن.mp3
8.7M
🏴 ۴ مقام حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها، مقام تدبیرِ عالَم در عرش است... ♨️تو هم میتونی در کنار حضرت زهرا (س) در همان جایگاه و مقام قرار بگیری؛ تنها با یک شرط بسیار مهم!
. رسیدن مولا از مسجد بر بالین زهرای مرضیه ای نام خوشت ورد زبانم زهرا از داغ تو سوخت جسم و جانم زهرا برخیز علی به دیدنت آمده است ای درد و بلای تو به جانم زهرا 🏴 یه جایی دلم رفت ،هر کی بامن میاد بسم الله...،اونجایی که زهرا جواب علی رو نمی داد،امیرالمومنین با خطاب های مختلف صداش زد،یافاطمه .... یاام الحسن الحسین ... یابضعه خیرالورا ... همه ی اینا جواب علی رو نداد" (خدا هیچ مردی رو به روزگار علی نندازه)شروع کرد التماس کردن ... صدا زد : من علی ام .... با من حرف بزن .... .
. فرعون پادشاه مصر ادعای خدایی میکرد. روزی مردی نزد او آمد و در حضور همه خوشه انگوری به او داد و گفت: اگر تو خدا هستی، پس این خوشه را تبدیل به طلا کن. فرعون یک روز از او فرصت گرفت… شب هنگام در این اندیشه بود که چه چاره ای بیندیشد و همچنان عاجز مانده بود که ناگهان کسی درب خوابگاهش را به صدا در آورد. فرعون پرسید کیستی؟ناگهان دید که شیطان وارد شد. شیطان گفت: خاک بر سر خدایی که نمی داند پشت در کیست. سپس وردی بر خوشه انگور خواند و خوشه انگور طلا شد. بعد خطاب به فرعون گفت: من با این همه توانایی حتی لیاقت بندگی خدا را نداشتم، آنوقت تو با این همه حقارت ادعای خدایی می کنی؟ پس شیطان عازم رفتن شد که فرعون گفت: چرا انسان را سجده نکردی تا از درگاه خدا رانده شدی؟ شیطان پاسخ داد: زیرا می دانستم که نسل او، چون تویی به وجود می آید. ┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅ .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥چکیده مطالب مولوی قندابی : فاطمه، یاغی بود، باید او را سرجایش می نشاندند 🔸ابوبکر و عمر ، این حق را داشتند که خانه اش را آتش بزنند چون فاطمه با بیعت نکردن خودش، باعث ناامنی جامعه اسلامی شد! ▪️هرکس در برابر حکومت، قلدری و بغاوت کند، باید او را سر جایش نشاند ابوبکر و عمر اگر حمله کردن،کار خوبی کردند چون حمله آنها شرعی و عقلی بود. 🔻ابوبکر و عمر، این حق را داشتند که فاطمه و علی را حتی بکشند چون اجماع صورت گرفته بود ولی آنها مخالفت و قلدری می کردند. 🔸حمله ابوبکر و عمر و آتش زدن خانه دختر پیغمبر، هیچ مشکلی در ایمان آنها ایجاد نمی کند ▪️این حق را همه حکومت ها دارند که هرکسی یاغی گری کند، او را ادب کنند 🔻پ.ن: طبق منطق نواصب صدیقه طاهره سلام الله علیها باید کشته شود اما عایشه در جمل خطا کرده است! در نظر این نواصب رسول خدا و اهل بیتش هیچ ارزشی ندارند و باید کشته و تکه تکه شوند. از گذشته تا کنون در این چهارده قرن علمای عامه جز دشمنی چیزی ارائه ندادند. مگر فرامش کردید "علی مع الحق و الحق مع علی " مگر فراموش کردید فاطمه پاره تن من است هرکس او را اذیت و ناراحت کند من پیامبر را ناراحت کرده و طبق آیه قران إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُهِينًا آنان که خدا و رسول را (به عصیان و مخالفت) آزار و اذیّت می‌کنند خدا آنها را در دنیا و آخرت لعن کرده (و از رحمت خود دور گرداند) و بر آنان عذابی با ذلّت و خواری مهیّا ساخته است. الحمدلله الذی جعل اعدائنا من الحمقا
🏴 علت فاطمه و برای حضرت فاطمةالزهرا عليهاالسلام ✨ در حدیث معراج آمده است که صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمودند: 🖤 ای حبیب من حضرت جبرئیل چرا فاطمه عليهاالسلام در آسمان منصوره و در زمین فاطمه است؟ ▫️حضرت جبرئيل عليه‌السلام فرمود: 👈 بدین سبب در زمین نامیده شده که شیعیان خود را از جهنم رهایی می‏‌بخشد و دشمنانش از محبت وی بی‏‌بهره خواهند بود 👈 و در آسمان بدین جهت است که خداوند فرموده است: 👌 در آن روز قیامت مؤمنان به‌ جهت یاری خدا که هر فردی را بخواهد یاری دهد، خرسند می‏‌شوند 🖤 منظور از این یاری همان نصرتی است که حضرت عليهاالسلام به دوستان خویش خواهد کرد. 📚 معانی‌الاخبار، ج٢، ص۴٣٠. .
. بر پایه گزارشی، پس از شهادت حضرت زهرا -علیها السلام- چند نفر نزد امیرمؤمنان -علیه السلام- آمده، پرسیدند: «دشوارترین چیز برای یک مرد چیست؟» فرمود: «این است که همسرش را در برابرش بزنند و مأمور به صبر باشد.»۱ 📚۱. العبرة الساکته، دهینی، ج۳، ص۳۷۲. ........................................... . بر پایه گزارشی، سلام الله علیها هنگام راه رفتن در کوچه یک دست خود را به دیوار گرفت، و دست دیگرش را به پهلویش!۱ 📚۱. جامع النورین، سبزواری، ص۲۰۷ .
1401.09.16_2.mp3
45.63M
🔻 🎤 حجت الاسلام 🔊 📆 چهارشنبه ۱۶آذر ماه ۱۴۰۱ 🕌 مسجد شهداء| صفاییه
1401.09.17_2.mp3
31.61M
🔻 🎤 حجت الاسلام 🔊 قرائت حدیث شریف 📆 پنجشنبه ۱۷آذر ماه ۱۴۰۱ 🕌 مسجد شهداء| صفاییه
. بسم الله الرحمن الرحیم در این مجالس فاطمیه، مظلومیت حضرت زهرا سلام الله علیها و طلب یاری آن حضرت و فریاد دادخواهی ای که حضرت زهرا سلام الله علیها به گوش همه‌ی بشریت رساندند را می شنویم؛  اما فراموش نکنیم که این مظلومیت و این دادخواهی و این ندای نصرت طلبی هنوز به گوش می‌رسه! امروز آن مظلومیت در وجود مقدس نزدیک ترین فرزند فاطمه یعنی امام زمان ما باقی و جاری است. او هم روز ظهورش همین مظلومیت را بازگو می کند. او هم مثل مادر از مردم طلب یاری می‌کند. او هم می‌فرماید که أَسْأَلُكُمْ بِحَقِّ الله ِ و حَقِّ  رَسُولِهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ بِحَقِّي فَإِنَّ لِي عَلَيْكُمْ حَقَّ اَلْقُرْبَى مِنْ  رَسُولِ اللهِ إِلاَّ أَعَنْتُمُونَا وَ مَنَعْتُمُونَا مِمَّنْ يَظْلِمُنَا ۱. فَقَدْ أُخِفْنَا ۲. وَ ظُلِمْنَا ۳. وَ طُرِدْنَا مِنْ دِيَارِنَا ۴. وَ أَبْنَائِنَا ۵. وَ بُغِيَ عَلَيْنَا ۶. وَ دُفِعْنَا عَنْ حَقِّنَا ۷. وَ اِفْتَرَى أَهْلُ اَلْبَاطِلِ عَلَيْنَا فَاللَّهَ اَللهَ فِينَا لاَ تَخْذُلُونَا وَ اُنْصُرُونَا يَنْصُرْكُمُ اللهُ تَعَالی این فریاد مظلومیت امام زمان است. اگر که اینجا دلمان شکست و اگر که سر تا پا از تنفر و بغض و برائت از دشمنان حضرت زهرا پر شدیم؛ و اگر لحظه شماری می‌کنیم برای دادخواهی و انتقام این خون به ناحق ریخته؛ پس بیاییم و بیش از این به یاد آن دادخواه و منتقم باشیم! خودمان و اطرافیانمان را با آن منتقم بیشتر آشنا کنیم! بیشتر به یادشان باشیم. وظایفی که ما را نزد آن حضرت آبرو می‌دهد یاد بگیریم و به آنها عمل کنیم. و هرچه که میتوانیم بیشتر برای فرج آن منتقم دعا کنیم. آن کسی که خدا انتقام این خانواده را به دست او سپرده و به پیامبرش در معراج فرموده که من به دست این آقا از دشمنانم انتقام می‌گیرم! و هذا القائم الذي يحلّ حلالي، و يحرّم حرامي، و به أنتقم من أعدائي، و هو راحة لأوليائي، و هو الذي يشفي قلوب شيعتك من الظالمين و الجاحدين و الكافرين، فيخرج اللاّت و العزّى طريّين فيحرقهما! اگر فریاد حضرت صدیقه طاهره بین در و دیوار بلنده، اگر خون از فرق شکافته ی  امیرالمومنین جاریه، اگر صدای هل من ناصر ینصرنی سیدالشهداء دل ها رو خون می کنه، اگر خَلِّصنی مِن سِجنِ هارونِ حضرت موسی بن جعفر در زندان بغداد طنین اندازه، اگر مظلومیت جواد الائمه و امام هادی و امام عسکری در کاظمین و سامرا دل ها را به درد میاره، باید برای فرج منتقمشان بیشتر دعا کرد! یک عهدی با اذن حضرت صدّیقه کبری و در محضر ایشان ببندیم که ما می خواهیم با خواندن دعای عهد پیوندمان را با امام زمان علیه السلام بیشتر کنیم و برای فرج شون دعا کنیم و از خدا بخواهیم که یاور ایشان باشیم. قرار بذاریم که دعای عهد را با هم بخوانیم. خدایا تو را قسم می‌دهیم به آن لحظاتی که امام زمان صلوات الله علیه می‌روند کنار قبر مخفی مادرشون می‌نشینند و مثل جدشان؛ شاید زبان حال امام زمان ما هم همین باشه که ؛ مادر! نفسی علی زفراتها محبوسة یا لیتها خرجت مع الزفراتِ ...  مادر مگه من یادم میره ... دائم صدای فریادِ یا فضةُ خذینیِ شما در گوشم می پیچه! ای کاش من بودم بین در و دیوار زیر بغل های شما رو می‌گرفتم! اما ای مادر میام و انتقام شما رو می‌گیرم! مادر مثل جدم امیرالمؤمنین حرف دلم اینه که لا خیر بعدک فی الحیاة و انما ابکی مخافة ان تطول حیاتی مادر بعد از شهادت تو در این دنیا خیری نیست و من گریه می‌کنم که عمرم در انتظار اذن انتقام شما ۱۱۸۹ سال طولانی شده! امام زمان در همه ی این عمر طولانی در کنار حمل بار امامت، گریه می‌کنند و آه می‌کشند و خودشون برای فرجشون دعا می کنند... بیایید ما هم با هم دست به سوی آسمان برداریم  کنار آن دست هایی که کنار بستر شهادت مادر به سمت  آسمان بلند شد!  کنار آن دست هایی که در خیمه ها منتظر قمر بنی هاشم به سوی آسمان بلند شد!  کنار دست های تک تک ائمه! کنار دست هایی که حضرت معصومه در انتظار دیدن برادر به سمت آسمان بالا برد...  مادرها! شما اشک بریزید و دست های کوچک بچه ها رو به سمت آسمان بلند کنید ... نوجوان ها! بچه ها! شماها دعا کنید ... هر جایی که هستید هر لجظه ای که میتوانید دعا کنید!  بگیم خدایا از تو تمنا میکنیم و قَسمَت می دهیم! به ناله های حضرت زینب کبری ام المصائب به تحیر و سرگردانی حضرت زینب کبری به اسارت حضرت زینب کبری ... همه با هم پنج مرتبه: اللهم عجل لولیک الفرج ..   مادرت بین در و دیوار می‌گوید بیا عمه ات زینب سر بازار می‌گوید بیا .
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. اللهم عجل وفاتی سریعا 💢آرزوی مرگ💢 ✅[در بعضى روايات به ما دستور داده‏اند كه هيچ‏گاه از خدا طلب مرگ
. مگه میشه یه مادر بچه های قد و نیم قد داشته باشه...از خدا بخواد از دنیا بره... همه ی مادرا آرزوشون اینه ،وقتی بچه دارن، بچه هاشون بزرگ بشن...پسر رو دوماد کنن...دختر رو عروس کنن...اما این روزگار یه کاری با زهرا کرد که همین بچه ها رو جمع کرد ، گفت میخوام دعا کنم شمام آمین بگید: بچه ها خوشحال شدن که دیگه مادرمون میخواد برا خودش دعا کنه... اما همچین که بی بی فرمود: اللهم ... این دستای کوچولویی رو که برای دعا بالا برده بودن ، توی صورتشون زدن... ..
. فرمود: تا ساعتی دیگه منو صدا بزنید، اگه دیدید جواب نمیدم زود برید مسجد علی رو خبر کنید، بی بی رو به قبله دراز کشید، یه روپوشِ سفید روی صورتش کشید، ساعتی بعد شروع کرد اسماء صداش زدن: يَا فاطِمَة! يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى! يَا زَوْجَةَ وَلِيِّ اللّٰه! يَا أُمَّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ!" تا دید جواب نمیده به سر و صورت زد، میگه: همچین که اومدم برم مسجد علی رو خبر کنم، دیدم دوتا آقازاده ها وارد شدن، اسماء! به ما بگو مادرمون کجاست؟ چرا به سر و صورتت میزنی؟ گفتم: بچه ها بیایید بریم غدا بخورید، یه وقت امام حسن فرمود: اسماء تا به حال کی دیدی ما بی مادر غذا بخوریم؟ صدا زدم: آقازادها از این به بعد دیگه باید بی مادر غدا بخورید، بدنِ مادر رو نشون دادم، حسین خودش رو روی پاهای مادر انداخت، حسن خودش رو روی پاهای مادر انداخت، یکی میگه: مادر! من حسنم، مادرِ جوانم! چرا جواب نمیدی؟ نکنه منو نشناختی؟مادر! من حسینم، جوابم رو بده... *اینجا بچه ها توقع جواب داشتن از حضرت زهرا ، تا لحظاتی بعد امیرالمومنین هم اومد و با چند خطاب ، حضرت زهرا رو صدا زد ، ولی جواب نگرفت، آخرش صدا زد فاطمه جان ، من علیم جوابمو بده.... * بعضی مادحین برداشتشون اینه که امیرالمؤمنین به قدرت ولایتی خودش ، روح زهرا رو از آستانه بهشت به بدن برگرداند. لذا بی بی اشک ریخت و فرمود علی جان ازم راضی هستی؟ بعد هم به مولا وصیت فرمود . * ای مادر حسین و حسن دیده باز کن حال علی ببین و سپس خواب ناز کن اطفال تو بهانه ی مادر گرفته اند دستی پی نوازش ایشان دراز کن
. و عمری است با عنایتِ تو گریه می کنم تنها به قصد غربت تو گریه میکنم عمری است پای بیرق مشکی روضه ها در سایه سار رحمت تو گریه میکنم *هر چقدر دوست داری گریه کن...فریاد بزن...اما مادر ما تا گریه اش بلند شد...جلوی علی رو گرفتن...گفتن علی به فاطمه بگو بسه اینقدر گریه نکنه خسته شدیم...یکی نپرسید بگه زهرا چرا گریه میکنه...فقط گفتن بهش بگو گریه نکن...یه دختر سه ساله ام یاد گرفت،گفت: عمه! فکر کردن مارو اسیر کردن...میخوای شهرشام رو روي سرشون خراب کنم...اينقدر گریه میکنم...اينقدر گریه کرد گفت صدای گریه کیه نمیزاره من بخوابم...رحمت خدا به این قلب های ذلال...رحمت خدا به این چشمهای پاک و اشک آلود فاطمیه...رحمت خدا به پدر مادراتون که شماها رو با نام علی و زهرا پرورش دادن* گاهی ستاره میشوم و تا سپیده دم در آسمان غربت تو گریه میکنم قبرت که نیست دلخوشم از این که لااقل پایینِ پای هیات تو گریه میکنم آه ای ضریح گمشده بانویِ بی نشان در حسرتِ زیارت تو گریه میکنم تا تربت شهیدِ اُحد ،پا به پای اشک هر شب به رسم عادت خود گریه میکنم گاهی کنار روضه ات از دست میروم از بس که در مصیبت تو گریه میکنم از ابتدای مرثیه هایت قدم قدم تا کوچه ی شهادت تو گریه میکنم * اگه می بینی فاطمه بین در و دیوار قرار گرفت بخاطر اینه علی رو تنها گذاشتن...* گردد اگرچه غرقه به خون پای تا سرم به زان که بنگرم غم غربت به شوهرم مرگ من از فشار در و دیوار خانه نیست این غصه میکشد که غریب است شوهرم *خدا هیچ کسی رو از بالا پایین نیاره...همچین که وارد خانه شد بی بی تو بسترِ...همچی که به زور بلند شد...شاید بعضیا کمکش کردن...هی نگاه میکرد میگفت: علی جان یه سوال دارم...بگو عزیز دلم...صدا زد: آقا! مولا! بابای بچه ها من!...شنیدم مردم مدینه سلامت نمیکنن... علی سرش و پایین انداخت گریه کرد...صدا زد: زهرا جان...به خدا علی سلام میده مردم روشون رو برمیگردونن... * جز غم کسی به خانه ی ما سر نمیزند اینجا که مرغ شوق دگر پر نمیزند در شهر خود غریبم و با درد آشنا در خانه ی غریب کسی در نمیزند من دختر پیمبرم و زان همه یکی دم از سفارشات پیمبر نمیزند میزد مرا مغیره و یک تن به او نگفت زن را کسی مقابل شوهر نمیزند پیش از خودم به حالت زینب دلم بسوخت مادر، کسی مقابل دختر نمیزند *من نمیدونم چه جوری زد...اسماء میگه آب میریختم...دیدم علی دستش رو سرش گذاشت...گفتم چی شده آقا...فرمود: دستم رسید به بازوی ورم کرده... میدونی زینب کِی یادش افتاد...شبی که تو خرابه...زن اومد...من دست به این بچه نمیزنم...تا بگید بدنش چرا اينقدر کبوده...ناله ی زینب بلند شد زن غساله...از کربلا تا کوفه...از کوفه تا شام هرجا گفته بابا، تازیانه،سيلي.....* دستی پلید لاله ی گوش مرا درید دیگر صدای عمه به گوشم نمیرسید *به حقیقت خانوم فاطمه و به حقیقت خانوم رقیه سلام الله علیها "اللهم عجل لولیک الفرج" * 🔊 دانلود سیدمجیدبنی فاطمه 👇 https://emam8.com/upload/sabks/97/11/47730_1397118193950_4060957.mp3 ....................................... حالا میان خانه اش کوثر ندارد تنهاست مولایم علی، یاور ندارد بی بال و پر مانده است حیدر، پر ندارد زهرا که رفته، زینبش مادر ندارد مولاست با طفلان بی حال و پریشان مولاست با یک قبر مخفی، چشم گریان دائم کنار بستر خالی نشسته چشمان بارانی خود را باز بسته هی روضه می خواند به یاد دست بسته با خاطرات کوچه پهلویش شکسته با چادر خاکی که بر روی سرش داشت زینب دوباره رنگ و بوی مادرش داشت حق علی را هیچ کس باور ندارد مولای عالم مانده و لشکر ندارد این خانه دیگر دست نان آور ندارد «دیگر حسین بن علی مادر ندارد» پروانه ای که پهلویش را در گرفته حالا از این خانه شبانه پر گرفته شب ها کنار قبر زهرای جوانش می سوخت از داغ جوان قد کمانش وقتی رمق می رفت او از زانوانش سر باز می کرد او تمام سوزِ جانش: زهرا چرا از حیدر خود رو گرفتی دیدم که دستت را روی پهلو گرفتی با من نگفتی غصه ی غصب فدک را با من نگفتی ضربه ی سخت کتک را شب ها حسن می خوابد اما با تب آخر در خواب می گوید: نزن سیلی به مادر بر خیز زهرا، بهر زینب مادری کن زهرا، حسین تشنه لب را یاوری کن برخیز تا این خانه را از نو بسازم برگرد تا کاشانه را نو بسازم کج می کنم بانو سرِ مسمارها را خود در میارم سنگِ این دیوارها را دیگر توان دیدنِ ماتم ندارم لولای در را رو به کوچه می گذارم انگار وقت رفتنم نزدیک گشته دنیا دوباره تیره و تاریک گشته نه سال بودی بهر تو کاری نکردم زهرا حلالم کن که باید بازگردم زهرا گمانم غرق تب بیدار گشته حالا حسینم تشنه لب بیدار گشته شاعر: ✍ .
. انما المومنون اخوه انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم ✍مؤمنین ملعون! در کلام امام کاظم (ع) قال عبدالمؤمن الانصاری: دخلت علی الامام ابی الحسن موسی بن جعفر (ع) و عنده محمد بن عبدالله الجعفری، فتبسّمت الیه، فقال (علیه السلام): أتحبّه؟ فقلت: نعم، و ما أحببته إلا لکم. فقال (ع): هو أخوک، و المؤمن أخو المؤمن لأمّه و أبیه و إن لم یلده أبوه؛ 🔸ملعونٌ مَن اتّهم اخاه، 🔹ملعونٌ مَن غش اخاه، 🔸ملعونٌ مَن لم ینصح اخاه، 🔹ملعونٌ مَن اغتاب اخاه. عبدالمؤمن انصاری گوید: وارد شدم بر حضرت موسی ابن جعفر (ع). محمد بن عبدالله جعفری در حضور حضرت نشسته بود. من در روی او تبسّم کردم. حضرت فرمود: آیا او را دوست میداری؟ عرض کردم: بلی او را برای خاطر شما دوست میدارم . فرمود: او برادر تو است، و مؤمن برادر مؤمن است، گر چه پدر آنها یکی نباشد؛ ملعون است کسی که برادر خود را متّهم نماید. ملعون است کسی که برادر خود را فریب دهد. ملعون است کسی که دلسوز برادر خود نباشد. ملعون است کسی که غیبت برادر خود را بکند. 📚بحار الانوار ج 75 ص 262. ┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅ .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. آیا خدا قادر است مرا به سن جوانی‌ام دوباره برگرداند ، تا جبرانِ گناه کنم عالِم صاحب نوری در مسجد از گناه و کوتاهی عمر و ضرورت برداشتن توشۀ آخرت سخن می‌گفت. پیرمردی در آن حال از هوش برفت و مجلس بهم خورد. 🔥قندآبی به آن پیرمرد خوراندند و به هوش آمد. پیرمرد گفت: ای رهنما! مرا به جای آن که به رحمت خداوند امیدوار سازی، ترسی از سوزاندن عمرم در معصیت او بر جانم انداختی که شرارۀ آن مرا از حال برد. همه سرمایه و مال و زندگی‌ام را به تاوان گناهانم باختم، ولی مرا بر آن ملالی نیست چون شاید در لحظه‌ای آن برگردد. 🥀ملالم بر آن است که سرمایۀ عمر بر باد رفته را چه کنم و چگونه آن را برگردانم که در طاعت او بار دیگر صرف‌اش نمایم؟! آیا خدایِ قادر تو بر آن هم قادر است مرا به سن جوانی‌ام دوباره برگرداند؟! 💯اهل مجلس در حیرت شدند. عالِم بابصیرت گفت: خداوند قادر و حکیم بر آن هم علاجی قرار داده است، و آن توبه است که همانا با توبه، از گناهانی که در گذشته کرده‌ای تو را به جوانی‌ات باز می‌گرداند و عمر دوباره به تو می‌بخشد؛ حتی اگر این توبه را در بستر مرگ از او بخواهی عنایت‌ات کند. پس توبه از گناه، هم بازگشتِ انسان به اطاعت از اوامر او، و هم بازگشت عمر تلف شده در معصیت اوست. ┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅ .
. با یاد (شاید یک شعر هم بتواند از اسرار باشد؛ پس در هر جایی نباید ارائه شود) منم آن زهره‌ی زهرا که نورش خیره می‌سازد دو چشم آسمانی‌ها و چشمان زمینی‌ها منم آن نور محضی که حسن دارد، حسین آرد و از دامان پُرمهرش طلوع مه‌جبینی‌ها منم آن مادری که دخترانش را بیاموزد شُکوه خطبه خوانی‌ها، حماسه آفرینی‌ها * * * به مسجد حرف من این بود با مردم: «علی تنهاست» و تنها اوست والا، وای از والی گزینی‌ها! قسم بر حق! که او با حقّ و حق با اوست؛ ای مردم! امینْ او، جانشینْ او، آه! امان از جانشینی‌ها! اگر رفتن کند کاری، من و «عجّل وفاتی»ها وگر ماندن دهد یاری، من و «فضّه خذینی»ها * * * نظر بر منبر افکندم، و تیر آخر افکندم که هان! ای اوّلیّ و دوّمیّ و چندمینی‌ها! «من از روییدن خار سر دیوار دانستم که ناکس، کس نمی‌گردد از این بالانشینی‌ها» بیت آخر از است ✍ .
حجت الاسلام و المسلمین فرحزاد.mp3
12.81M
🔖منبر کامل صوتی 🔖 🎤 فاطمیه اول 💠جلسه سوم آذر ۱۴۰۱
. کلیدی بزرگ در مداحی از زبان حاج حسن خلج یه روز دفتر حاج حسن خلج از ایشون پرسیدم حاج آقا اگه بخوایید یه کلید تو خوندن و مداحی کردن بعد از این همه سال قدمت به من بدید چه کلیدی میدید؟ آقای خلج فرمودند:همیشه سعی کنید مثل یه شاگرد که دم دست اوستاشه باشید یعنی ببینید اوستاتون چی میگه و عمل کنید ، نه اینکه خودتون خودسر... گفتم حاج آقایه ذره شفاف تر توضیح میدید... گفتند یعنی هیچوقت برای خودتون نچینید که الان برم اینجوری شروع کنم بعد به فلانجا که رسیدم این حرفو بزنم یا فلان مطلبو بگم که مجلس خوب پیش بره...بذارید ببینید چی به زبانتون از طرف اوستا یا صاحب جلسه جاری میشه... بعد فرمودند من چنان معجزاتی در این نوع نوکری دیدم که بسیار عجیب بوده و بعد یه مثالی آوردن که همون روز براشون اتفاق افتاده بود.. گفتن در جلسه روضه میخواستن داستان بعد از شهادت بی بی دو عالم حضرت زهرا رو بگن که امام حسین علیه السلام با پدر به کنار مزار بی بی رفتن و خودشونو روی خاک انداختن و گریه کردن... میگفت تو ذهنم بود گریز هم این باشه که حسین جان یه روز شما اومدی کنارمزار مادر گریه کردی و روی خاک افتادی یه روزم خواهرتون زینب سلام الله علیها الی آخر.... حاج حسن میگفت ما بین روضه گفتم امیرالمومنین حسینشو از روی خاک بلندکرد لباساشو تکون داد... تااین حرفوزدم دیدم مجلس منقلب شد ... یهویی بذهنم رسید گفتم آقاجان طاقت نداشتی یه ذره خاک رو لباس حسینت ببینی کجا بودی کربلا.... مجلس غوغایی شد عاشورایی شد که شاید گریز قبلی این کار رو نمی کرد و متوجه شدم خود بی بی است که این گریز رو به زبانم جاری کرد.... و اینجاست که باید مجلس رو دست صاحب مجلس داد... و واقعا یه کلید بزرگ در خواندن روضه به من هدیه داد... خداوند سایه همه نوکران بااخلاص سیدالشهدا را بالای سرمان نگهداره.. ...................... #پ.ن : شرط این مطلب اینه که به مقاتل مختلف و البته معتبر ،مسلط باشید و در یک کلام ؛ اهل مطالعه باشید. .
. پیغمبر وقتی وارد خانه شد، دید داره زهرا گریه میکنه،گفت: عزیزِ دلم، چرا گریه میکنی؟ عرض کرد:یا رسول الله! این بچه ای که در رَحِمِ منه؛ با من حرف میزنه.... پیغمبر فرمود:فاطمه جان! وقتی تو هم در رَحِمِ مادرت،خدیجه ی کبری بودی با مادرت حرف میزدی، عرض کرد:بابا! یارسول الله! اون روز من مادرم خدیجه ی کبری رو دلداری میدادم، اما این بچه جگرِ من رو میسوزنه،این بچه همش میگه:" یا اُمّاه! اَنَا الغَریب، یا اُمّاه! اَنَا المَظلوم" اما بابا از صبح تا حالا حرف زدنش عوض شده، هی میگه: "یا اُمّاه! اَنَا العَطشان" .
. اجازه بدهید من روضه ی خداحافظی امیرالمؤمنین و حضرت زهرا را بخوانم،امیرالمؤمنین نماز ظهر رو در مسجد خواند،قصد منزل کرد. إِذَا اسْتَقْبَلَتْهُ الْجَوَارِی بَاکِیَاتٍ‏ حَزِینَاتٍ‏. در بین راه کنیزها رو مشاهده کرد، همه دارند گریه میکنند، اینقدر مضطربند،اینقدر پریشانند، امیرالمؤمنین تا زنها رو دید فرمود: مَا الْخَبَرُ چه خبر شده؟ نکنه زهرام رو از دست دادم؟ وَ مَا لِی أَرَاکُنَّ مُتَغَیَّرَاتِ الْوُجُوهِ وَالصُّوَرِ چرا مضطربید چرا رنگ هاتون پریده؟ عرضه داشتند یا امیرالمؤمنین: أَدْرِکْ ابْنَةَ عَمِّکَ الزَّهْرَاءَ اگه یه بار دیگه میخوای زهرا رو ببینی بشتاب. علی جان زهرا رو دریاب،یه جمله ای هم گفتند: وَ مَا نَظُنُّکَ تُدْرِکُهَا، بعیده به زهرا برسی. امیرالمؤمنین وارد منزل شد، فَأَلْقَى الرِّدَاءَ عَنْ عَاتِقِهِ، عبا از دوش برداشت وَ الْعِمَامَةَ عَنْ رَأْسِهِ، عمامه برداشت، وَ إِذَا بِهَا مُلْقَاةٌ عَلَى فِرَاشِهَا . زهرای مرضیه داخل بستر،چشم ها رو بسته،آمد سر بی بی رو به دامن گرفت،شروع کرد بی بی رو صدا زدن، وَ نَادَاهَا یَا زَهْرَاءُ فَلَمْ تُکَلِّمْهُ،صدا زد یا زهرا صدایی نشنید، فَنَادَاهَا یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى فَلَمْ تُکَلِّمْهُ بار سوم،بار چهارم صدا کرد بی بی جواب نداد، یه جمله ای گفت، صدا زد: یَا فَاطِمَةُ کَلِّمِینِی فَأَنَا ابْنُ عَمِّکَ عَلِیُّ، من علی مظلومم، دلش به رحم آمد، فَفَتَحَتْ عَیْنَیْهَا فِی وَجْهِهِ وَ نَظَرَتْ إِلَیْهِ چشم های مبارک رو باز کرد،شروع کرد علی رو نگاه کردن، خیلی این جمله جانسوزه، وَ بَکَتْ وَ بَکَى هر دو شروع کردن های های گریه کردن،زهرای من بانوی خانه ی من چی شده؟ عرضه داشت: یَا ابْنَ الْعَمِّ إِنِّی أَجِدُ الْمَوْتَ الَّذِی لَا بُدَّ مِنْهُ وَ لَا مَحِیصَ عَنْهُ علی جان مرگ رو در مقابل دیدگانم میبینم، پدرم رو در خواب دیدم،رسول خدا فرمود: یَا بُنَیَّةِ هَلُمِّی إِلَیَّ فَإِنِّی إِلَیْکِ مُشْتَاقٌ پدر من فرمود: دخترم بیا من مشتاق دیدن توأم، بعد شروع کرد آرام آرام وصیت کردن: فَغَسِّلْنِی وَ لَا تَکْشِفْ عَنِّی  علی جونم اگه من رو غسل میدی لباس من رو از تن بیرون نیآر،من نمیدونم چی شد، آخه وقتی بی بی رو غسل میداد،یه وقت سر به دیوار گذاشت،شروع کرد های های گریه کردن،آقا مگه خودتون نفرمودید: آروم آروم گریه کنید، همه صدا بزنید یا زهرا..... .
. علی آمد کنار بستر زهرای مرضیه نشست.این آخرین ملاقات علی با زهراست.اولین مطلبی که عرضه داشت سئوال کرد:علی جان،بگو از من راضی هستی یا نه؟{چون مرد باید از همسرش راضی باشد،زن باید با رضایت همسرش از دنیا برود}اشک در چشمان امیرالمؤمنین حلقه زد،فرمود:فاطمه،مگر تو چقدر با من زندگی؟!تو کی غضب مرا برانگیختی؟! تو کی با من مخالفت کردی؟! والله ما لا عَصَت لی اَمراً؛ به خدا قسم،تو در هیچ امری با من مخالفت نکردی. می خواهد بگوید زهرا جان،تو جانت را برای من دادی،تو هستی ات را به پای من ریختی. تو کتک خوردی و هیچ نگفتی.تو درد کشیدی و ننالیدی که مبادا علی ناراحت بشود. فاطمه فرمود:علی جان،چند سفارش برایت دارم،بدنم را شبانه غسل بده،شبانه به خاک بسپار،بعد کنار قبرم بنشین و قرآن بخوان.علی جان برایم اشک بریز،علی جان برای یتیمانم اشک بریز. ای صفای خانه ی من الوداع گرمی کاشانه ی من الوداع الوداع ای همدم و هم ناله ام اوداع ای یار هجده ساله ام خواهشی دارم زتو ریحانه ام یک شب دیگر بمان در خانه ام جان زهرا روز من را شب مکن چادرت را بر سر زینب مکن فاطمه جان نگذار یتیمی بچه هار را ببینم.مرا با چهار بچه ات تنها مگذار.این وداع امیرالمؤمنین است.یک خواهش هم زهرا دارد:علی جان،حالا که من رفتنی هستم. زمانی که خواستی مرا غسل دهی،مبادا بچه ها صورتم را ببینند! .
. انس بن مالک می گوید : از دفن رسول خدا (ص) فارغ شدیم . فاطمه زهرا (س) آمد فرمود : ای انس !چگونه دلتان آمد که خاک بر روی رسول خدا (ص) بریزید ؟گریست و فریاد زد پدر جانم !پروردگارت را اجابت کردی که تو را بخواند .... عرض میکنم : اینجا حال فاطمه پس از دفن پدر اینچنین است . میفرماید : چگونه دلتان آمد روی رسول خدا خاک بریزید ؟ من نمی دانم حضرت علی امیرالمؤمنین چطور دلش اومد زهراشو بخاک بسپاره.... شایدم علی هم دلش نمی اومد و لذا دو دست شبیه دستای پیغمبر در قبر نمایان شد، یعنی علی امانتیِ من رو بهم برگردون . دخترم خوش آمدی جای تو در دنیا نبود بی‌وجود تو صفا در گلشن عُقبا نبود جان بابا بارها مرگ از خدا کردم طلب بی تو جز خون جگر در دیدهء زهرا نبود دخترم آن شب که من دست علی دادم تو را جای سیلی بر رخ نورانی ات پیدا نبود جان بابا نقش این سیلی گواهی می‌دهد از على مظلوم تر مردى در آن دنیا نبود دخترم روزی که بر ماه رخت سیلی زدند هرچه می‌پرسم بگو آیا علی آنجا نبود؟ جان بابا بود امّا دستهایش بسته بود چاره‌ای جز صبر بین دشمنان او را نبود دخترم آیا حسینم دید مادر را زدند؟ شاهد این صحنه آیا بود زینب یا نبود؟ جان بابا لرزه بر اندامشان افتاده بود ذکرشان جز یا رسول الله و یا اُمّا نبود دخترم با آن همه احسان که دید امّت ز من بوسهء گل میخ در اجر ذوی القربا نبود جان بابا خانه ما پر شد از دشمن ولی هیچکس جز فضه و دیوار و در با ما نبود .................... .
. شب ازدواج حضرت زهرا (س) وقتی اورا به خانه امیرالمومنین (ع) بردند ؛ پیامبر کاری را انجام دادند . کشف الردا عن وجهها حتی یراها علی ثم اخذ یدها فوضعها فی ید علی ،پیامبر (ص) با دست خودش نقاب از چهره ی دخترش برداشت و صورت فاطمه (س) را به علی (ع) نشان داد . سپس دست فاطمه را دردست علی (ع) گذاشت..... اینجا میشود زبان حال پیامبر (ص) به علی را اینگونه گفت : علی جان ببین که صورت دخترم سالم است سیلی نخورده است !علی جان !این امانت من است که به دست تو می سپارمش !.....آه  و صد آه ......از غربت آن آقایی که یک روز مجبور شد این امانت رابا دستان خودش به پیامبر برگرداند اما صد افسوس که در روز بازگرداندن امانت صورتش سیلی خورده بود بازوی امانت رسول خدا کبود شده بود و پهلویش شکسته بود . امیرالمومنین (ع) چه جوابی به رسول الله (ص) داد ؟ نوشته اند ؛ عرضه داشت : لقد استرجعت الودیعه و اخذت الرهینه......یعنی یا رسول الله!! امانتت برگردانده شد . نمیگوید من برگرداندم . میفرماید : برگردانده شد ؛ یعنی ای رسول خدا (ص) زهرایت را از من گرفتند ......اگر می بینی بدنش نحیف و لاغر شده و محسنش زودتر از خودش به تو ملحق شده ؛ علت را از خودش سوال کن (فاستخبرها الحال) سپس کنار قبر فاطمه (س) نشست و غمگینانه شروع به گریه کرد .عباس (عمویش ) دست علی (ع) را گرفت و بلندش کرد و اورا برگرداند . یا امیرالمومنین (ع) !ای کاش یک مهربانی مثل عباس در کربلاهم پیدا میشد و فرزندانت را از روی بدن حسینت بلند میکرد !اما آه و صد آه که در آنجا مهربانتراز تازیانه و کعب نی کسی پیدا نمی شد