eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
3.7هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
564 ویدیو
800 فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
تلاش مشترک رسول الله و امیرالمؤمنین علیهماالسلام در شناساندن آب از سراب.mp3
8.61M
🔊 📋 تلاش مشترک رسول الله و امیرالمؤمنین علیهماالسلام در شناساندن آب از سراب 📌 برگرفته از جلسه سی و چهارم «سیر تکوّن عقاید شیعه»
Kashani-14011009-Hojjat-04-Hkashani_Com.mp3
32.56M
🔊 کامل 📋 درنگی در معنای حجّت (با تکیه بر حجیّت حضرت زهرا سلام الله علیها بر امامان علیهم السلام)؛ جلسه چهارم 📆 جمعه مورخ 9 دی ماه ۱۴۰۱ 🔸 بیت الزهرا سلام الله علیها
. یکی از یاران امام صادق علیه السلام می‌گوید نزد امام صادق بودیم، سخن از گروهی به میان آمد و من گفتم: قربانت گردم! ما از آنان بیزاری می جوییم؛ چون به چیزهایی که ما معتقدیم، اعتقاد ندارند. امام صادق(ع) فرمود: «آنها ما را دوست دارند؛ ولی چون عقیده شما را ندارند، از ایشان بیزاری می جویید؟». گفتم: آری. فرمود: «ما هم چیزهایی داریم که شما ندارید. پس سزاوار است که از شما بیزاری بجوییم؟!». گفتم: نه، قربانت گردم! فرمود: «و خدا هم چیزهایی دارد که ما نداریم. پس به نظر تو، خداوند، ما را دور انداخته است؟!». گفتم: نه، به خدا. فدایت شوم! چه کنیم؟ 🔴داستان جالبی که امام صادق برای یارانش تعریف کرد درادامه امام صادق به یارانش فرمود: برخی از مسلمانان، تنها یک بهره [از ایمان] دارند، برخی دو بهره و..... برخی هفت بهره. بنا بر این، نباید کسی را که یک بهره دارد، به آنچه در خور دارنده دو بهره است، وا داشت،.... یا کسی را که شش بهره دارد، به آنچه در خورِ دارنده هفت بهره است، وا داشت. برایت مثالی بزنم: مردی [مؤمن]، همسایه ای نصرانی داشت. او را به اسلام دعوت کرد و از محاسن آن برایش گفت، تا آن که مسلمان شد. سحرگاه، نزد او رفت و در زد. تازه مسلمان گفت: کیست؟ مرد مؤمن گفت: منم، فلانی. گفت: چه کار داری؟ گفت: وضو بگیر و لباس هایت را بپوش و با ما به نماز [جماعت] بیا. او وضو گرفت و لباس پوشید و با او رفت. آن دو، قدری نماز خواندند و سپس نماز صبح را به جا آوردند و ماندند، تا هوا روشن شد. آن که پیش تر نصرانی بود، برخاست تا به منزلش برود. مرد مسلمان گفت: کجا می روی؟ روز، کوتاه است و چیزی تا ظهر نمانده. او هم نشست، تا آن که نماز ظهر را هم خواند. مرد مسلمان گفت: تا نماز عصر هم چیزی نمانده است. و او را نگه داشت تا نماز عصر را هم خواند. سپس برخاست تا به منزلش برود. مرد مسلمان گفت: اکنون، آخرِ روز است و چیزی به پایان آن نمانده. و او را نگه داشت، تا نماز مغرب را هم خواند، و خواست به منزلش برود که آن مرد گفت: تنها یک نماز دیگر، باقی مانده است. مرد تازه مسلمان، ماند تا نماز عشا را نیز خواند و آن گاه، از هم جدا شدند. سحرگاه روز بعد، باز به سراغ او رفت و درِ خانه اش را کوبید. مرد گفت: کیست؟ گفت: منم، فلانی. گفت: چه کار داری؟ گفت: وضو بگیر و لباس هایت را بپوش و با ما بیا نماز بخوان. مرد تازه مسلمان گفت: برو برای این دین، شخصی بیکارتر از من بیاب. منِ بیچاره، زن و بچّه دارم». امام صادق(ع) فرمود: «بدین ترتیب، او را وارد همان چیزی (دینی) کرد که از آن، بیرونش آورده بود» یا فرمود: «او را از این [در] وارد کرد و از این یکی، بیرون راند». منبع: الکافی: ج ۲ ص ۴۳ ح ۲، دانشنامه قرآن و حدیث، ج ۸، ص ۲۶۲. .
02021405.mp3
6.33M
📃 غمی بزرگ دارم در دلم 🎙 🗓 ۱۴اردیبهشت ۱۴۰۲ 🏷 (سلام‌الله‌علیها) غمی بزرگ در دلم، مرا عذاب می‌دهد تورا صدا که می‌زنم؛ سنان جواب می‌دهد برای بار اوّل است، خودم سوار می‌شوم کار رسیده تا کجا! فضّه، رکاب می‌دهد مقابل نگاه یک سپاه، می‌خورم زمین همین‌که شمر ناقه‌ی مرا شتاب می‌دهد آیه‌ی تطهیر! بگو چه خاک بر سرم کنم؟! دهان قاتلان تو بوی شراب می‌دهد نداشت فایده قسم به کوفیان؛ تو سوختی نشسته دخترت، قسم به آفتاب می‌دهد گرفته لکنت زبان؛ سه ساله‌ات که این‌چنین سوال خواهر تو را دیر جواب می‌دهد شیر درست می‌شود؛ گریه بلند می‌شود همین‌که برلب خودش، رباب آب می‌دهد به اصرار عمه منم یه جرعه آب خوردم ببین برای تو هم آوردم ولی تو روی نیزه هایی من این پایین تواون بالا علی لالا ...... وقتی رسید قافله در مجلس یزید بالا گرفت قائله در مجلس یزید اشک سر بریده در آمد که پا گذاشت زینب میان سلسله در مجلس یزید زینب رسید و دور و برش جمع خسته ای با پای پر ز آبله در مجلس یزید داغ رباب تازه شد آن لحظه ای که دید بالا نشسته حرمله در مجلس یزید با کینه ای به قدمت تاریخ، کفر داشت با دین سر مقابله در مجلس یزید دف ها به روی دست، و کِل می کشید مست مطرب میان هلهله در مجلس یزید بزم شراب بود و چه کردند پای تشت رقاصه ها پِیِ صِله در مجلس یزید ای وای، بین جام شراب و سر امام چندان نبود فاصله در مجلس یزید بالا که رفت چوب، سه ساله بلند شد صبرش نداشت حوصله در مجلس یزید شد اشک چشم، بغض و بدل کرد این چنین آتش فشان به زلزله در مجلس یزید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞ریختن واژه های انقلابی در شعر،  اسمش مداحی انقلابی نیست حاج مهدی رسولی در گردهمایی نوحه سرایان کشور که میزبانی کارگاه نوحه خوشدل در قم برگزار شد گفت: مداحی انقلابی این نیست که واژه‌های انقلابی را با بیل در شعر بریزیم. یک مرتبه به رهبری عرض کردم دعا کنید ما مداحان از گزاره‌های انقلاب به مبانی انقلاب برسیم. آقا فرمودند: این حرف بسیار جدی است، آن را محقق کنید. ‍‍‍┅┅┅┅┄❅❅┄┅┅┅┅┄ یاد داری بر حسن قرآن که می آموختی همزمان بهر حسینت پیرهن میدوختی آتشی در جان من با آه خود افروختی لیک خود در شعله های آتش در سوختی یاد داری فاطمه ؟ انگار همین دیروز بود
🔸با غصه های آل عبا گریه میکنی یابن الحسن... ایام شهادت جد غریبتون امام صادق... حتما الان رفتی مدینه... کنار قبرستان بقیع... اونجا برای جد غریبت عزاداری میکنی... قربون اشکهای چشمت برم آقا... 🔸با غصه های آل عبا گریه میکنی 🔸در اوج روضه های عزا گریه میکنی 🔸ای صاحب عزا، تو به این روضه های ما 🔸می آیی و بدون صدا گریه می کنی من ميگم شاید امشب آقا بیاد مجلسمون... یک گوشه ای بشینه... برای غربت امام صادق اشک بریزه... مواظب باش عزیز من... امشب برای امام صادق خوب ناله بزنی... خوب آبرو داری کنی... امشب یک جوری برا غربت امام صادق ناله بزن... اگه آقا بیاد.... از ما راضی بشه... یا بن الحسن... آقا... من مطمئنم... 🔸می آیی و بدون صدا گریه می کنی 🔸حالا دوباره چشم تو را خون گرفته است در عزای جد غریبتون امام صادق... 🔸حالا دوباره چشم تو را خون گرفته است 🔸با غصه های آل عبا گریه می کنی حالا از سوز دلت صداش بزن... یاصاحب الزمان... متن روضه 🔸به تنگ آمد دلم از کینه منصور یا جدا زبانحال غریب مدینه... آقامون امام صادق... با جد بزرگوارش... 🔸به تنگ آمد دلم از کینه منصور یا جدا 🔸فلک بین باچه کس کرده مرا محشور یا جدا قربون مظلومیت برم یا امام صادق... 🔸نکرده شرم از روی تو درآن شام ظلمانی یا جدا نبودی ببینی... با من چه کردند... 🔸نکرده شرم از روی تو درآن شام ظلمانی 🔸نموده بی حیائی بر سرم مامور یا جدا دیگه دلتون اینجا نباشه... بریم خانه امام صادق... به یاد اون شبی که... ابن ربیع نانجیب... بدون اجازه... وارد خانه امام صادق شد... خدا لعنتش کنه... نانجیب حتی اجازه نداد... امام صادق عمامه به سر کنه... ای وای... ای وای ... بگم یا نه... 🔸پیاده، سربرهنه، از پی اسبش دوانیدم 🔸به عذر اینکه من مامورم ومعذور یا جدا من از شما سوال میکنم... اگه یک پیرمرد ببینی... چطوری باهاش برخورد میکنی... حتی اگه نشناسیش بازم احترامش میکنی... اما ابن ربیع نانجیب... با آقای ما... امام صادق... چه کرد... یا صاحب الزمان... خودش بر روی مرکب و... امام صادق رو... با سر برهنه و پای پیاده... هی توی کوچه های مدینه میدواند... خود نانجیبش میگه... یکوقت برگشتم... دیدم... انقدر حضرت خسته شده... عرق به پیشانیش نشسته... داره نفس نفس میزنه... 🔸به عذر اینکه من مامورم ومعذور یا جدا قربان مظلومیت برم آقاجان امام صادق... خیلی غریب بودید آقا... شما رو مظلومانه... توی کوچه ها میکشیدند... اما میخوام بگم آقاجان... دیگه کسی به همسرتون جسارت نکرد... همسرتون رو جلو چشماتون نزدند... ديگه بچه های شما این صحنه ها رو ندیدند... من یک آقایی میشناسم... تو همین شهر مدینه... ریسمان گردنش انداختند... کشون کشون میبردندش... تصور کن... یک طرف دستهای امیرالمومنین رو بستند... یکطرف بچه ها... یکطرف هم زهرای مرضیه... آی غیرتی ها... صدا زد نمیزارم آقام رو ببرید... دومی ملعون، اشاره کرد... گفت قنفذ... چرا آروم نشستی... بزنید زهرا رو... 😭 زبانم لال بشه... یا امام صادق منو ببخشید... یه نفر با تازیانه میزد... یه نفر با غلاف شمشیر... یه نفر با لگد میزد... انقدر زدند... واويلا... انقدر زدند... که مادر نقش زمین شد... 🔸قنفذ و ثانی مغیره هر سه زهرا را زدند 🔸بارها آن عصمت باریتعالی کشته شد یا الله... اگه تو مدینه زهرای مرضیه رو نمیزدند... کربلا کسی جرات نمیکرد... زینب کبری رو بزنه... یک وقت دیدند دختر ابی عبدالله... کنار بدن بی سر بابا... بی تاب شده... هی صدا میزنه... بابا... أُنظُر إلی عَمَّتِیَ المَضروُبَة بابا بلند شو ببین... دارن عمه جانم زینب رو میزنند... 🔸با همان دستی كه زهرا را زدند 🔸در كنار ِ پیكرت ما را زدند ناله بزن یا حسین... (و سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مَنقَلَبٍ ینقَلِبونَ. سوره: شعراء آیه: 227)
Kashani-14011010-Hojjat-05-Hkashani_Com.mp3
39.59M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ 🔊 کامل 📋 درنگی در معنای حجّت (با تکیه بر حجیّت حضرت زهرا سلام الله علیها بر امامان علیهم السلام)؛ جلسه پنجم 📆 شنبه مورخ 10 دی ماه ۱۴۰۱ 🔸 بیت الزهرا سلام الله علیها
روضه (دوباره بی‌مقدّمه) - حاج محمود کریمی.mp3
8.51M
📃 دوباره بی‌مقدمه؛ سلام عزیز فاطمه 🎙 از 🗓 🏷 (عج) دوباره بی‌مقدّمه سلام! عزیز فاطمه هرچی بگم دل‌تنگتم، بازم کمه سلام عزیز بی‌کسم دل‌تنگی مقدّسم دوست دارم به این کتیبه‌ها قسم حسین حاضرم، سلام! از خدا دیگه چی بخوام ممنون اجازه دادی که بازم بیام با اذن تو شروع میشه روضه با نام فاطمه این اوّلین روضه‌ی این محرّمه دنبال حیدر می‌دوید از سینه‌اش، خون می‌چکید شکر خدا، این صحنه را زینب ندید این‌جا یه سینه، غرق آه یه سینه هم توو قتلگاه به زیر تیر و تیغ و نیزه‌ی سپاه
روضه (شیرین‌ترین عصاره‌ی غم را بیاورید) - حاج محمود کریمی.mp3
7.48M
📃 شیرین ترین عصاره غم را بیاورید 🎙 از 🗓 ۱۴۰۱ 🏷 (علیه‌السلام) شیرین‌ترین عصاره‌ی غم را بیاورید اذن از ازل گرفته، عدم را بیاورید «باز این چه رستخیر عظیم است» باز هم آمد ندا: کتیبه‌ی غم را بیاورید هنگامه‌ی سرودن ترکیب‌بند شد ای شاعران! دوات و قلم را بیاورید آدم میان سجده، بحقّ‌الحسین گفت با اشک چشم، ذکر قسم را بیاورید با جمله‌ی «دخیلک یا شاه علقمه» ای لوتیان شهر، علم را بیاورید بر پرچم عزا، دو سه بوسه به قصد شکر حال به سمت روضه، قدم را بیاورید «هیهات من الذّله» بگویید و باز هم دخل تمام ظلم و ستم را بیاورید چایی که دم کشید به دستان فاطمه مثل قدیم، ذکر دودم را بیاورید با احترام و عرض ادب؛ با وقار خاص نام مخدّرات حرم را بیاورید سینه‌زنان رسیده بگویید: «یاحسین» نوکر شدیم، لطف و کرم را بیاورید .
روضه (مرا ببخش! ولی شرح غم، شنیدنی است) - حاج محمود کریمی.mp3
11.94M
📃 مرا ببخش ولی شرح غم... 🎙 از 🗓 ۱۴۰۱ 🏷 (علیه‌السلام) مرا ببخش! ولی شرح غم، شنیدنی است مرا ببخش! ولی مقتلم، شنیدنی است کشان‌کشان نوک قلاب‌ها، تنم بردند چه زود کوچه‌ی قصّاب‌ها، تنم بردند حرام‌زاده‌ای از پا کشید، بندم کرد به زور با سر قنّاره‌ای بلندم کرد سلام از جگری که جراحت‌اش تازه است سلام از بدنی که میان دروازه است چه غم که دشنه‌ی قلّاب می‌خورد بدنم تمام روز فقط تاب می‌خورد بدنم به زیر آتش این آفتاب می‌سوزم برای دربه‌دری رباب می‌سوزم تو هم شبیه من از حال می‌روی آقا میان تنگی گودال می‌روی آقا میا که داغ تو آتش به استخوانم زد سنان به نیّت تو، نیزه بر دهانم زد
روضه (همراه خود نیاور ای شاه، زیورآلات) - حاج محمود کریمی.mp3
16.32M
📌عـــزاداری شــب اوّل محرّم ۱۴۴۴ 📃 همراه خود نیاور ای شاه زیورآلات 🎙 از 🗓 ۱۴۰۱ 🏷 (علیه‌السلام) همراه خود نیاور ای شاه، زیورآلات این‌ها به خانواده دادند قول سوغات کوفه میا حسین جان! کوفه وفا ندارد کوفی بی‌مروّت، شرم و حیا ندارد هجده‌هزار نامه، هجده‌هزار نیزه تفریط پشت تفریط، افراط پشت افراط نامسلمین کوفه با مسلمت چه کردند خوب است تازه این‌جا؛ وای از بلاد شامات ای وای از زنی که در ازدحام باشد من رد شدم خلاصه از کوچه با مکافات با دست بسته وقتی افتادم از بلندی گفتم: عزیز زهرا، قربان قدّ و بالات شعر: .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. علیه‌السلام، شخصیت مورد افتخار ائمه است. شخصی خدمت پیامبر گرامی اسلام آمد و گفت یا رسول‌الله! خدا به من فرزندی داده، اسمش را چه بگذارم؟ 🔶 پیامبر فرمودند حمزه که محبوب‌ترین اسم نزد من است. پیامبر گاهی می‌فرمود بهترین برادرانم علی علیه‌السلام و بهترین عموهای من حمزه است. 🔹گاهی هم ایشان می‌فرمود روز قیامت همه پیاده می‌آیند، اما چند نفر سواره وارد محشر می‌شوند. یکی خود من هستم، یکی علی علیه‌السلام است، یکی حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها و دیگری حمزه‌ است. 🔸 در لسان ائمه و روایات همواره شخصیت حمزه علیه‌السلام مورد افتخار و احتجاج بوده است؛ مثلاً، امیرالمؤمنین علیه‌السلام بعد از سقیفه فرمودند امروز حمزه و جعفر نیستند و من تنها شدم. در واقع، منظورشان این است که اگر این دو نفر بودند شاید سقیفه اتفاق نمی‌افتاد. .
حجت الاسلام و المسلمین دکتر رفیعی.mp3
14.36M
◼️ عزاداری سیدالشهدا علیه السلام - 1444 🔻سخنران: حجت الاسلام و المسلمین 📅شنبه14 شوال 1444 16/ اردیبهشت/1402 🕌 مسجد اعظم قم
. سلام الله علیها _ حاج ◼️◼️◼️◼️ ای مادر،چهار آفتاب ادرکنی .... *یا ام البنین* ای مادر چهار آفتاب ادرکنی .... *ما رو دریاب بی بی* زهرای سرای بوتراب ادرکنی .... ما دست به دامان توییم ای بانو... *درد دارا،گوشه کنار صدای نالشون بلند شد،دلتنگا،گوشه کنار صدای نالشون بلند شد،گداها،گوشه کنار صدای نالشون بلند شد،بی پناها،گوشه کنار صدای نالشون بلند شد،پناهنده ها گوشه کنار اومدن دامن بی بی رو گرفتن، حق داری خوب جایی اومدی، هر سال میومد در خونه ی قمر بنی هاشم،خرج سالشو از عباس می گرفت،میرفت...." اون سالم مثل هر سال،طبق عادت همیشه ، در خونه ی عباس و کوبید،کنیزک اومد درو باز کرد،چی میخوای؟عرض کرد: برو به مولا و آقات بگو گدای هر ساله اومده..." میگه آقا خرج سالمو بده برم... مرد سائل دید کنیز بغضش ترکید،شروع کرد گریه کردن،گفت خانم من جسارتی نکردم شما ناراحت شدید؟! من گدای عباسم ، اومدم خرج سالمو از آقام بگیرم و برم.... کنیزک با همون حالت اشک و ناله و بغض گفت ای مرد دیگه در این خونه رو نزن! چرا؟ چی شده؟آقام از من ناراحته؟؟ آقام گفته منو رد کنی؟کنیزک جواب داد نه" آقای تو خیلی آقاتر از این حرفاس، اما آقای تو رو لب تشنه کنار علقمه .... با مشک پاره .... عمود به سرش زدن .... تیر به چشمش زدن ...." مرد سائل گفت باورم نمیشه این حرفایی که شما میزنی من آقامو هر سال می دیدم ، اون پهلوونی که من دیدم،مگه کسی حریفش میشد،عمود به سرش بزنه؟!! گفت آخه ای مرد تو خبر نداری،اول دست چپ و راستش و قطع کردن ..... "دست خالی نریا،هر کی کربلا میخواد دامن عباس و بگیره ...." یاابوالفضل،ابوالفضل،ابوالفضل الدخیل... اون گداها و سائلی که میومد در خونت،گدای خوبی نبود،خرج سالشو میخواست از شما، آقاجان ما خرج نسل مونو از تو میخوایم ،آقا نکنه تو نسل ما یکی باشه،حسینی نباشه... یا ابوفاضل...... تو نسل ما همه دیوانه های حسین باشن،اسم عباس میاد بیچاره بشن، یا ابوالفضل.....سائل سرشو انداخت پایین آرام آرام از خونه ی قمر بنی هاشم فاصله گرفت و دور شد اما با خودش زمزمه داره ، حالا چی کار کنم؟جواب زن و بچه ام رو چی بدم؟ زن و بچه م امیدوار بودن بیام پیش تو در خونه تو دست پر برگردم، حالا برم چی بگم؟چی جواب بدم؟ از اون طرف کنیز درو بست رفت داخل منزل خانم ام البنین پرسید کنیزک کی بود در میزد؟عرض کرد بی بی جان (می خواست بی بی رو ناراحت نکنه) کسی نبود ،رفت،فرمود وقتی سوال میکنم جواب منو بده" خانم یه سائلی بود برا گدایی اومده بود" فرمود سائل که آنقدر معطلی نداره؟چی میگفت؟تو چی گفتی؟ دیگه مجبور شد عرض کنه بی بی جان این سائل میگفت من هر سال میومدم،خرج سالمو میگرفتم از آقا قمر بنی هاشم، منم مجبور شدم بگم دیگه عباسی نیست ...." اونم رفت. یه وقت دیدم سراسیمه ام البنین چادر به سر کرد تو کوچه دوید،دنبال مرد سائل آقا.. آقا.. آقا.. بایست،برگشت دید خانم ام البنین ، چه فرمایشی دارید؟فرمود عباس مرده،مادرش که نمرده؟!! تا من هستم هر سال بیا سهمتو از من بگیر ، برادرا دست بندازیم گوشه ی چادر ام البنین رو بگیریم،مادره،مادری می کنه ،امروز گدایی کن بگو بی بی جان شما یه نگاه کن، منم یکم مثل شما امام شناس بشم، منم بفهمم حسین یعنی چی؟برا اینکه شما بودی وقتی خبر آوردن ام البنین عون و کشتن،گفتی از حسین چه خبر ، جعفر رو کشتن،از حسین چه خبر، عباس رو کشتن،گفت میگم از حسین چه خبر؟؟؟* ای مادر چهار آفتاب ادرکنی ... زهرای سرای بوتراب ادرکنی ... ما دست به دامان توییم ای بانو یا فاطمه ی بنی کلاب ادرکنی ... *روزها میومد کنار قبرستان بقیع، چهار تا صورت قبر می کشید زیر لب زمزمه ای داشت،خیلی معطلتون نکنم، دلاتون آماده س، ان شاالله بریم بقیع کنار قبر ام البنین اونجا برات بگم با ریشه کن شدن وهابیت .... زمزمه میکرد، چی کار کردی پسرم؟!!* باور نمی کنم که زمین خورده ای پسر 2 تشنه کنار مشک تهی مرده ای پسر... *پسرم ، پسرم.... عباس و خلف وعده ،نه باور نمیکنم، مگه میشه پسرم قول آب بده، بره و دیگه بر نگرده ......* حسین ..... .
. 💠 در زمان علامه شیخ جعفر كاشف الغطاء، از علمای بزرگ نجف اشرف، قحطی عجیبی آمد و مردم محتاج باران شدند؛ اما هرچه دعا کردند، اثری نداشت. تا اینکه به حضور شیخ آمده و از او خواستند دعا كند. شیخ جعفر در حرم امیر مؤمنان-علیه السلام- دست به دعا برداشت و عرض نمود: ای مولای من! مردم محتاج باران می باشند؛ با این همه نماز و دعا، مردم اثری ندیده اند. از خداوند بخواهید عنایتی بفرماید. در عالم رؤیا، شیخ به محضر حضرت مشرف شد و امام-علیه السلام- فرمود: شیخ جعفر! مردی قهوه چی در بین راه كوفه و نجف است. بگو او در مراسم دعا شركت كند. شیخ بیدار شد و از اینکه از بین این همه عالم و عارف در حوزه علمیه نجف ، امام-علیه السلام- یک قهوه چی را انتخاب کرد، شگفت زده شد . طبق فرمایش امیر مؤمنان-علیه السلام- در بین راه كوفه و نجف ، مرد قهوه چی را پیدا نمود. شب را در قهوه خانه گذراند. شیخ دید این مرد، فردی عادی است و نماز معمولی می خواند؛ نه دائم الذكر است و نه اعمال ویژه ای انجام می دهد. مثل مردم عادی هم دعا می كند. به همین جهت، از مقام معنوی او با آن زندگی معمولی متحیر شد . نزد قهوه چی آمد و گفت: ای مرد! تو چه ارزشی پیش خداوند داری که مولایمان امیر مؤمنان تو را وسیله استجابت دعا قرار داده است؟ علت جایگاه بلندت را بگو. چگونه به چنين مقامي دست يافته اي؟ قهوه چی گفت: در دوران جوانی شاگرد قهوه خانه بودم. مادرم گفت: آرزو دارم تو را داماد كنم. پولی جمع كردم و به مادرم دادم. او دختری برایم خواستگاری كرد. مقدمات عروسی من مهیا شد؛ اما شب زفاف، عروس را خیلی مضطرب و متوحش یافتم. گفتم: چرا ناراحت و مضطرب هستی؟ گفت: واقعیت این است که سرمایه عفت را از دست داده ام و این راز را هیچ كس جز خدا نمی داند. حال خود دانی! از این آزمون به خداوند عالم پناه برده و استمداد طلبیدم و گفتم: خداوندا! الآن بهترین وقت است كه برای رضای تو رازداری کرده و از افشای این موضوع صرف نظر كنم و آبروی این زن مسلمان را حفظ کنم . هیچ نگفتم و به همسرم قول دادم كه چنانكه تا به حال كسی ندانسته، از حالا به بعد هم كسی نخواهد دانست. سال ها از آن آزمون سخت می گذرد و تا به حال با آن زن زندگی می كنم. احدی جز خدا ماجرا را نمی داند تا اینکه الآن شما اصرار کردید و من امر شما را اطاعت کردم . علامه شیخ جعفر كاشف الغطاء با تحسین رازداری وی، گفت: ای مرد! به خدا در آزمون مهمی برنده شده و عمل بزرگی را تسلیم خدا كرده ای! حالا بیا دعا كن! قهوه چی به میان جمعیت آمد و دست به آسمان بلند كرد و گفت: خدایا! مردم محتاج رحمت تو هستند. علی-علیه السلام- پیغام داده که من دعا كنم. از پیشگاه تو برای خود و مردم طلب عفو می كنم. باران رحمت خویش را نازل فرما! دست های مردم بلند بود كه ابرها در آسمان ظاهر گردید و باران رحمت الهی آغاز شد .(۱) .
8303299059066.mp3
17M
با تو آتیشم خوبه زائرت میشم خوبه کربلا جاییه که کوچه گَردیشم خوبه مست عطر یاس بودم کوهی از احساس بودم اربعینو اطرافِ شارعُ العباس بودم روبروی پرچم یادمه شارِعُ المُخَیَم یادمه کربلا میخواستم از حسین اولِ محرم یادمه اشک زائرارو یادمه آره اون شبارو یادمه کوچه های پر رفت و آمدِ شهر کربلارو یادمه حسین آقا همه میرن تو میمونی برام مگه هوای مارو کم داشتی مگه به خوبی تو شک داریم با همه ی سینه زنای تو خاطره های مشترک داریم حسین آقا همه میرن تو میمونی برام **** آبروداری کردی اشکمو جاری کردی تو همونی که یک عمر واسم هرکاری کردی پدرم روت حساسه خوبیاتو میشناسه نون و آبِ رو سفرش از مُضیفُ العباسه دل شکسته بودم یادته زار و خسته بودم یادته بچگیم که زنجیر میزدم پشت دسته بودم یادته سفره دار عالم یا حسین روزی حلالم یا حسین از نگاه لطفت میرسه رزق ماه و سالم یا حسین فکر و خیال نون شب حتی فکر تو رو ازم نمیگیره چقدر خوش سعادته آقا کسی که واسه ی تو میمیره حسین آقا همه میرن تو میمونی برام ................. هر کسی حال و روزتو بدونه گریه میکنه مرد همونه که برات زنونه گریه میکنه هر دفعه که دلم برات میگیره حسین پا میشم و نگاه به این لباس میکنم یه سال و نیمه واسه ی لب خشک تو خواب میبینم به شمر التماس میکنم (بگو چکار کنم تا تو را خلاص کنم به شمر بزنم یا که التماس کنم بگو چکار کنم تا **** هیچکسی اندازه ی من باهات خاطره نداشت هیچکی به اندازه ی تو برام دلهره نداشت طاقت کهنه خنجر و رگ حنجره نداشت صدام میزدی ولی صدات جوهره نداشت به جای مادر روضه برات خوندم و لالایی واسه بچه هات خوندم
. 👈 خاطرات عجیب از سوگواری هندوها ✔️ به روایت استاد 🔻 ○ عزاداران هندی در آتش و پایی که نمی‌سوخت! ▪️شب پنجم محرم 1409، در شهر لکهنو، شخصاً شاهد انجام مراسم عزاداری «آگ پَرماتم» (یعنی عزاداری داخل شدن در آتش) بودم. مراسم مزبور از این قرار است: ▪️قبلاً گودالی تقریبا به عمق 20 سانتی متر، عرض 1 متر و طول 3 متر کنده و از عصر روز چهارم محرم در آن هیزم خوش سوخت (هیزم جنگلی) می ریزند و آتش می زنند تا خوب بسوزد و مشتعل شود. پس از نماز مغرب و عشا، عده ای غسل کرده وبه سینه زنی می پردازند و با فریاد «یا حسین، یا حسین» ، با گامهایی آرام و آهسته، پای برهنه داخل گودال آتش می شوند، و این در حالی است که هیزمهای مشتعل در گودال، همگی کاملاً سرخ شده و به صورت گُل آتش در آمده است و افزون بر آن، چندتن نیز اطراف گودال نشسته و آتش را باد می زنند تا به هنگام ورود عزادران در آن، خاکستری روی گُلهای آتش ننشسته باشد! ▪️در میان عزادارانی که - به عنوان عزای سالار شهیدان و همدردی با اهل بیت داغدار وی(علیهما السلام) - داخل گودال آتش می شوند، افراد گوناگون با سنین مختلف، از کودکان 7- 8 ساله گرفته تا پیر مردان 60-70 ساله به چشم می خورند. جالب آن است که عزادران مزبور با پای کاملاً برهنه و بدون کفش و جوراب، وارد آتش می شوند و طول تقریباً سه متر را آرام آرام بر روی گُلهای بسیار داغ آتش می پیمایند ولی آتش هیچگونه صدمه‌ای به پایشان نمی زند! 📚 منبع: کتاب مهاتما گاندی؛ همدلی با اسلام، همراهی با مسلمین اثر استاد ابوالحسنی منذر (ره)، ص 522. .
4_453035005807952563.mp3
5.52M
💥 اختصاصی | بعد از حدود نیم قرن 🎧 روضه جانسوز حضرت حمزه (ع) از زبان آیت الله شیخ قاسم اسلامی (ره) .
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
#روضه_امام_صادق_علیه_السلام #مناجات_امام_زمان_علیه_السلام 🔸با غصه های آل عبا گریه میکنی یابن ال
. 🔸🔶《السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الوَصِيُّ النَّاطِقُ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الفَاتِقُ الرَّاتِقُ، الَسَّلامُ عَلَیْکَ یَا جَعفَرَ بنِ مُحَمَّدِِ الصَّادِقِ(ع) وَ رَحْمَهُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ》🔶🔸 ✅حضرت رسول اکرم(ص) فرمودند : 📋《ثَلاثَةٌ لا یَستَخِفُّ بِحَقِّهِم إِلَاّ مُنَافِقٌ : ذُو شَیْبَةٍ فِی الإِسلامِ، وَ إِمَامٌ مُقسِطٌ، وَ مُعَلِّمُ الخَیرِ》 ♦️سه کسانند که جز منافق درحقّ آنان بى‏ حرمتى نکند : ریش سفید مسلمان،  امام و پیشوای دادگر، معلّم خیرات.(۱) 🏴امام صادق(ع) مصداق هر سه مورد فرمایش حضرت رسول ختمی مرتبت محمد مصطفی(ص) بود. 1⃣ذُو شَیبَةِِ فِی الإِسلَامِ : یکی از القاب امام صادق(ع) [شیخ الائمه] است. زیرا در بین ائمه اطهار(علیهم السلام)، ایشان بیشترین سن یعنی (۶۵ سال) را دارا بودند. ⁉️اما در حق ایشان چه کردند؟!! محمد بن ربیع می گوید : از طرف منصور دوانقی مامور شدم که شبانه وارد خانه جعفر بن محمد(ع) شوم و او را با همان حالت نزد منصور ببرم. 📋《فَأَخْرَجْتُهُ حَافِيَاً حَاسِرَاً فِي قَمِيصِهِ وَ مِنْدِيلِهِ وَ كَانَ قَدْ جَاوَزَ السَّبْعِينَ》 ♦️من ایشان را همان طور، سر و پاى برهنه با همان پیراهن و قطیفه‏ اى که داشت ایشان را از خانه خارج کردم. در حالی که گویی سن او از هفتاد سال تجاوز می کرد.(۲) 2⃣إِمَامٌ مُقسِطٌ : ابن خلکان درباره امام صادق(ع) می‌نویسد : 📋《هُوَ اَحَدُ اْلاَئِمَّةِ اْلاِثْنَیْ عَشَرَ عَلَی مَذْهَبِ اْلاِمامِیَّةِ وَ کَانَ مِن سَادَاتِ اَهلِ البَیتِ(ع) وَ لَقَبُهُ الصَّادِقَ لِصِدقِ مَقَالَتِهِ وَ فَضلِهِ اَشهَرُ مِن اَن یُذکَرَ》 ♦️او یکی از امامان دوازده گانه امامیه و از بزرگان اهل بیت رسول خدا(ع) بود. به جهت صدق در گفتارش به لقب صادق شهرت یافت و فضل او مشهورتر از آن است که نیازمند به توضیح داشته باشد.(۳) ⁉️اما در حق ایشان چه کردند؟!! مفضل بن عمر نقل می کند : منصور دوانیقى شخصى را نزد حسن‏ بن‏ زید، فرماندار خود در مکه و مدینه فرستاد و گفت : 📋《أَنْ أَحْرِقْ عَلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ(ع) دَارَهُ!》 ♦️خانه جعفر بن محمد(ع) را آتش بزند. 📋《فَأَلْقَى النَّارَ فِی دَارِ أَبِی عَبْدِاللَّهِ فَأَخَذَتِ النَّارُ فِی الْبَابِ وَ الدِّهْلِیزِ》 ♦️پس خانه امام(ع) را آتش زدند و آتش بر در خانه و اطاق ها رسید و آنها را سوزاند.(۴) 3⃣مُعَلِّمُ الخَیرِ : جایگاه علم آموزی و آموزگاری به قدری والاست که حضرت رسول اکرم(ص) هدف بعثت خود را معلمی دانسته اند. ایشان فرمودند : 📋《إِنَّما بُعِثتُ مُعَلِّماً》 ♦️من معلم برانگیخته شدم.(۵) در میان امامان شیعه، چه در اصول دین و چه در فروع دین، بیشترین روایت از امام صادق(ع) نقل شده است. به جرات می توان گفت که؛ نزدیک به پنجاه درصد از احادیث موجود از حضرت صادق(ع) است. امام صادق(ع) در طی این ۳۴ سال امامت خویش (از سال ۱۱۴ ق تا سال ۱۴۸ ق) هزاران حدیث و روایت از ایشان منقول است، که مرحوم علامه مجلسی در کتاب بحارالانوار بالغ بر نوزده هزار روایت را فقط از ایشان نقل کرده است. شیخ مفید در کتاب الارشاد شمار راویان امام صادق(ع) را چهار هزار نفر نام می‌ بَرد.(۶) حسن بن علی وَشّاء می گوید : نهصد نفر را در مسجد کوفه دیدم که از امام صادق(ع) حدیث نقل می‌ کردند.(۷) ⁉️اما در حق ایشان چه کردند؟!! شیخ صدوق تصریح می کند که؛ 📋《وَ الصَّادِقُ(عليه‌السلام) سَمَّهُ المَنصُورُ فَقَتَلَهُ》 ♦️منصور دوانقی، امام صادق(ع) را مسموم و ایشان را به شهادت رساند.(۸) {وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ} 📝شعر : آسمان است و زمین دور سرش می گردد  آفتاب است و قمر خاک درش می گردد  این قد و قامت افتاده درخت طوباست  این محاسن به خدا آبروی دین خداست  این حرم خانه ی زهراست خجالت بکشید  این حسینیه ی دنیاست خجالت بکشید  شعله پشت حرم فاطمه زاده نبرید  پسر فاطمه را پای پیاده نبرید  میبریدش، ببرید از وسط مردم نه  هر چه خواهید بیارید ولی هیزم نه  آی مردم بگذارید عبا بردارد  پیرمرد است و خمیده ست عصا بردارد  از مسیری ببریدش که تماشا نشود  چشمی از این در و همسایه به او وانشود  اصلاً این مرد مگر پای دویدن دارد؟  پیرمردی که خمیده ست کشیدن دارد؟  بگذارید لبش یاد پیمبر بکند  وسط شعله کمی مادر مادر بکند  شعله ی تازه به چشمان غمینش نزنید  آسمان است و در این کوچه زمینش نزنید  👤لطیفیان 📚منابع : ۱)تنبیه الخواطر ورّام مالکی، ج۲، ص۲۱۲ ۲)مُهج الدعوات ابن طاووس، ص۱۹۳ ۳)وفیات الاعیان ابن خلکان، ج۱، ص۳۲۷ ۴)الکافی شیخ کلینی، ج۱، ص۴۷۳ ۵)کنز العمّال متّقی هندی، ح۲۸۸۷۳ ۶)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۲۵۴ ۷)رجال نجاشی، ص۳۹ ۸)اعتقادات الامامیة شیخ صدوق، ص۹۸ .
. 🔸🔶《اَلسَّلامُ عَلَیک یا جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصّادِقِ(علیه السلام)》🔶🔸 ✅محمد بن ربیع از پدرش ربیع، که وزیر دربار منصور دوانقی بود، نقل می کند که؛ شبی منصور به من گفت : 📋《أَنْتَ صِرِ السَّاعَةَ إِلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ(ع) فَأْتِنِي بِهِ عَلَى الْحَالِ الَّذِي تَجِدُهُ عَلَيْهِ لَا تُغَيِّرْ شَيْئاً مِمَّا عَلَيْهِ》 ♦️هم اکنون پیش جعفر بن محمّد(ع) برو و او را در هر حالتى که بود، بدون اینکه بگذارى وضع خود را تغییر دهد، نزد من بیاور. محمّد می گوید : پدرم مرا خواست که از همه فرزندانش سختگیرتر و بى‏ رحم‏تر بودم، و گفت : برو پیش جعفر بن محمّد(ع) و بدون اینکه درب منزل او را بکوبی، از دیوار او بالا برو که لباس خود را تغییر ندهد، ناگهان بر او وارد شو و به همان حالتى که هست، او را نزد ما بیاور. من وقتى رفتم، که چیزى از شب باقى نمانده بود، نردبان گذاشتم و از دیوار وارد خانه ایشان شدم، وقتى وارد اطاقش شدم، او مشغول نماز بود و پیراهنى بر تن داشت‏ و حوله ‏اى بر کمر بسته بود. نمازش را که سلام داد، عرض کردم : بفرمائید! امیرالمؤمنین شما را می خواهد! ایشان فرمود : 📋《دَعْنِي أَدْعُو وَ أَلْبَسُ ثِيَابِي》 ♦️بگذار لباسهایم را بپوشم. گفتم: به من اجازه نداده‏ اند! فرمود : 📋《فَأَدْخُلُ الْمُغْتَسَلَ فَأَطَّهَّرُ》 ♦️اجازه بده بروم غسل کنم و خود را تمیز نمایم. گفتم : غیر ممکن است وقت خود را نگیرید من نمی گذارم این وضع را کوچک ترین تغییرى بدهید. 📋《فَأَخْرَجْتُهُ حَافِياً حَاسِراً فِي قَمِيصِهِ وَ مِنْدِيلِهِ وَ كَانَ قَدْ جَاوَزَ السَّبْعِينَفَلَمَّا مَضَى بَعْضُ الطَّرِيقِ ضَعُفَ الشَّيْخُ فَرَحِمْتُهُ فَقُلْتُ لَهُ ارْكَبْ فَرَكِبَ بَغْلَ شَاكِرِيٍ‏ كَانَ مَعَنَا ثُمَّ صِرْنَا إِلَى الرَّبِيعِ》 ♦️من ایشان را همان طور، سر و پاى برهنه با همان پیراهن و قطیفه‏ اى که داشت ایشان را از خانه خارج کردم. در حالی که سن او از هفتاد سال تجاوز می کرد. مقدارى که پیاده رفت از راه رفتن باز ماند و سخت خسته شد، دلم به حال آن ایشان سوخت و عرض کردم سوار شو! سوار قاطر یکى از همراهان من شد، تا اینکه نزد پدرم ربیع رسیدیم. امام صادق(ع) داخل ایوان که رسید ایستاد و لبهایش، به دعائى که من نمی شنیدم، حرکت می کرد. سپس او را وارد کردم و او مقابل منصور ایستاد. منصور گفت : جعفر! تو دست از حسد و ستمگرى خود و آشوب بر علیه بنى عباس بر نمی دارى؟ خداوند پیوسته تو را گرفتار شدت حسد و رنج می کند ولى به آروزى خود نخواهى رسید.    امام صادق(ع) فرمود : به خدا سوگند از آنچه تو می گوئى من بى‏ خبرم و چنین کارى نکرده ‏ام! منصور ساعتى سر به زیر انداخت و روى نمدى در طرف چپش بالشى قرار داشت، نشست و زیر آن نمد، شمشیرى دو سر پنهان کرده بود که نمایان گشت. سپس منصور روى به امام صادق(ع) نموده و گفت : اشتباه می کنى و خلاف می گوئى! سپس پشتى را کنار زده و از پشت آن کیفى که محتوى نامه‏ هائى بود خدمت امام(ع) انداخت و گفت : این نامه‏ هاى توست که براى خراسانیان نوشته ای و آنها را دعوت به بیعت با خویشتن کرده‏ اى تا بیعت مرا بشکنند! امام(ع) فرمود : به خدا قسم! من چنین کارى نکرده ‏ام و این کار را صحیح نمی دانم! منصور مجدد سر را به مدت کوتاهی به زیر انداخت. 📋《وَ ضَرَبَ يَدَهُ إِلَى السَّيْفِ فَسَلَّ مِنْهُ مِقْدَارَ شِبْرٍ وَ أَخَذَ بِمَقْبِضِهِ فَقُلْتُ‏ إِنَّا لِلَّهِ‏ ذَهَبَ وَ اللهِ الرَّجُلُ ثُمَّ رَدَّ السَّيْفَ》 ♦️سپس دست به دسته شمشیر گرفته و مقدار یک وجب آن را خارج کرد! با خود گفتم : الان این مرد را می کشد و آیه استرجاع خواندم، اما متوجه شدم که منصور، شمشیر را به جاى اول برگردانید و سپس گفت : جعفر! حیا نمی کنى از پیرى و نسبتى که با پیامبر(ص) دارى از دروغ گفتن و اختلاف بین مسلمانان می خواهى خون ریزى شود و آشوب به پا کنى؟! امام(ص) فرمود : نه به خدا! آنچه را که می گوئى، من آن را انجام نداده‏ ام! اینها نامه ‏هاى من نیست و نه خط و نه مهر من بر روى آن است! در این هنگام؛ منصور به شمشیر را بیشتر از قبل از غلاف خارج نمود. این بار با خود گفتم که او جعفر بن محمد را کشت. در کمال حیرت دیدم او مجدد شمیشیر را به غلاف برگرداند و عقب نشست. و باز بعد از مدتی کوتاه، دیدم مجدد امام صادق(ع) را سرزنش می کرد و امام(ع) نیز عذر خواهى می نمود. 📋《ثُمَّ انْتَضَى السَّيْفَ إِلَّا شَيْئاً يَسِيراً مِنْهُ》 ♦️در این هنگام، منصور شمشیر را کشید و فقط مختصرى از آن در غلاف باقی ماند و من با خود گفتم، رفت که او را بکشد. و باز شمشیر را در غلاف نمود. پس از مدتی سر را به زیر انداخت و آنگاه سر را برداشته و گفت : خیال میکنم تو راست میگوئى! سپس به من گفت : ربیع! جامه‏ دان را بیاور! جامه‏ دان را آوردم. گفت : دست در آن کن و محاسن ایشان را معطر کن! 👇