eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
3.7هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
564 ویدیو
800 فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
◾️ [جلسه‌ی چهارم] تیر ۱۴۰۲شمسی 👈🏼 فیش منبرهای 👈🏼 ۷ صفر، شهادت امام پنجم شیعیان علیه‌السلام 📚 مطالب مطرح شده: ۱. مدح امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه سرمه‌ی دیدگان کنم، خاک در سرای تو ۲. رفتار هشام بن عبدالملک لع با امام باقر علیه‌السلام ۳. مناظره‌ی امام باقر علیه‌السلام با حسن بصري ۴. مناظره‌ی امام باقر علیه‌السلام با سالم ۵. مناظره‌ی امام باقر علیه‌السلام با طاووس یمانی 🔆
حجت الاسلام رفيعي 24-12-401.mp3
4.58M
🎙 | ذکری که موجب گشایش در زندگی می‌شود ▫️حجت‌الاسلام‌والمسلمین رفیعی گفت: شبی که رسول‌الله به معراج رفتند، خداوند متعال به پیغمبر فرمودند؛ که ذکر «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ» از گنجینه‌های عرش الهی است؛ بر اساس روایت اگر کسی در زندگی مبتلا به فقر است و می‌خواهد در زندگی‌اش گشایشی رقم بخورد، ذکر «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ» را فراوان تکرار کند.
. شهیدی که بعلت لو ندادن عملیات زنده سرش را بریدند عباسعلی فتاحی بچه دولت آباد اصفهان بود حدود ۱۷ سال سن داشت. سال شصت به شش زبان زنده‌ی دنیا تسلط داشت تک فرزند خانواده هم بود زمان جنگ اومد و گفت: مامان میخوام برم جبهه. مادر گفت: عباسم! تو عصای دستمی، کجا میخوای بری؟ عباسعلی گفت: امام گفته. مادرش گفت: اگه امام گفته برو عزیزم…عباس اومد جبهه. خیلی ها می شناختنش. گفتند بذاریدش پرسنلی یا جای بی خطر تا اتفاقی براش نیفته. اما خودش گفت: اسم منو بنویس میخوام برم گردان تخریب. فکر کردند نمی دونه تخریب کجاست. گفتند: آقای عباسعلی فتاحی! تخریب حساس ترین جای جبهه است و کوچکترین اشتباه، بزرگترین اشتباهه… بالاخره عباسعلی با اصرار رفت تخریب و مدتها توی اونجا موند. یه روز شهید حسین خرازی گفت: چند نفر میخوام که برن پل چهل دهنه روی رودخونه دوویرج رو منفجر کنن. پل کیلومترها پشت سر عراقیها بود… پنج نفر داوطلب شدند که اولینشون عباسعلی بود. قبل از رفتن.. حاج حسین خرازی خواستشون و گفت: ” به هیچوجه با عراقی ها درگیر نمی شید. فقط پل رو منفجر کنید و برگردید. اگر هم عراقی ها فهمیدند و درگیر شدید حق اسیر شدن ندارین که عملیات لو بره… تخریبچی ها رفتند… یه مدت بعد خبر رسید تخریبچی ها برگشتند و پل هم منفجر نشده، یکی شونم برنگشته… اونایی که برگشته بودند گفتند: نزدیک پل بودیم که عراقی ها فهمیدن و درگیر شدیم. تیر خورد به پای عباسعلی و اسیر شد… زمزمه لغو عملیات مطرح شد. گفتند: ممکنه عباسعلی توی شکنجه ها لو بده! پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: حسین! عباسعلی سنش کمه اما خیلی مرده، سرش بره زبونش باز نمیشه برید عملیات کنید… عملیات فتح المبین انجام شد و پیروز شدیم. رسیدیم رودخانه دوویرج و زیر پل یه جنازه دیدیم که نه پلاک داشت و نه کارت شناسایی. سر هم نداشت. پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: این عباسعلیه! گفتم سرش بره زبونش باز نمیشه… اسرای عراقی میگفتند: روی پل هر چه عباسعلی رو شکنجه کردند چیزی نگفته… اونا هم زنده زنده سرش رو بریدند…😭😭 جنازه اش رو آوردند اصفهان تحویل مادرش بدهند. گفتند به مادرش نگید سر نداره. وقت تشییع مادر گفت: صبر کنین این بچه یکی یه دونه من بوده، تا نبینمش نمیذارم دفنش کنین! گفتن مادر بیخیال. نمیشه… مادر گفت: بخدا قسم نمیذارم. گفتند: باشه! ولی فقط تا سینه اش رو می تونین ببینین. یهو مادر گفت: نکنه میخواین بگین عباسم سر نداره؟ گفتند: مادر! عراقی‌ها سر عباست رو بریدند. مادر گفت: پس میخوام عباسمو ببینم… مادر اومد و کفن رو باز کرد. شروع کرد جای جای بدن عباس رو بوسیدن تا رسید به گردن. پنبه هایی که گذاشته بودن روی گلو رو کنار زد( یاد گودی قتلگاه و مادر سادات) و خم شد رگ های عباس رو بوسید. و مادر شهید عباسعلی فتاحی بعد از اون بوسه دیگه حرف نزد… .
D1737486T14486716(Web)-mc.mp3
10.35M
"رعایت ادب از ارزشهای اسلامی" اخلاق اقسامی دارد: الهی، اجتماعی، فردی و محیطی. یکی از مهمترین حوزه های اخلاق، اخلاق اجتماعی است. بیشترین درگیریها و اختلافات بخاطر بی ادبی است. مهمترین چیزها عقل، علم، حسب و نسب و مال است؛ در روایات داریم که این چهار چیز وابسته به ادب هستند... 🎙
D1737349T15757499(Web)-mc.mp3
1.47M
سه نصیحت امام باقر علیه السلام به عمربن عبد العزیز در بین خلفای بنی امیه عمربن عبد العزیز دو سال خلافت کرد. در هر صورت غاصب خلافت است اما به هر حال و به دلایلی خدماتی داشت. علیه السلام 🎙
D1737438T15128272(Web)-mc.mp3
3.06M
"اصحاب خاصّ امام باقر و امام صادق علیهما السّلام" یکی از اصحاب امام باقر و امام صادق علیهما السّلام، "حُمران بن اَعیَن" است. از ویژگی های او این بود که اگر در جلسه ای سخنان ناروا و بیهوده مطرح می شد، ابتدا تا سه نوبت تذکّر می داد و اگر تذکّرش به جایی نمی رسید، آن جلسه را ترک می کرد. علیه السلام 🎙
D1737150T15018419(Web)-mc.mp3
7.96M
"نقش امام محمّد باقر علیه السّلام در اصلاح باورهای نادرست" امام محمد باقر علیه السّلام، نوه امام حسن و امام حسین علیهما السّلام است. مادر آن حضرت، دختر امام حسن مجتبی علیه السّلام بود که بانویی کم نظیر و بسیار با فضیلت بود. همه وجود امام باقر علیه السّلام، فانی در خدا بود و یاد خدا در زندگی نورانی اش موج می زد و آثار عبادت، بر پیشانی مبارکش نقش بسته بود. علیه السلام 🎙
D1736639T15436554(Web)-mc.mp3
10.93M
آثار محبت خداوند محبت خداوند و اولیاء الهی یکی از بهترین نعمت ها برای انسان است. حب خدا و اهل بیت علیهم السلام نتایجی دارد که اگر این محبت از جانب انسان واقعی و حقیقی باشد انسان به نتایج خوب آن خواهد رسید. یکی از این آثار، دل کندن از دنیا و توجه به آخرت است. انسان با ایمان از دنیا برای آبادانی آخرت خود استفاده می کند و هیچ گاه اسیر نعمت های زودگذر دنیا نخواهد شد. 🎙
D1737390T11616949(Web)-mc.mp3
1.38M
توبه در جوانی روزی پیرمردی نزد شیخ شاه آبادی می آید و به او می گوید که من در جوانی ساز می زدم و مطربی می کردم و حالا می خواهم توبه کنم. شیخ به او می گوید برو و سازت را بیاور و بزن. او سازش را می آورد اما نمی تواند آن را بنوازد. شیخ به او می گوید حالا که نمی توانی ساز بزنی آمده ای تا توبه کنی ؟ 🎙
Kashani-14020401-EmamatPajhohiAbaghat-03-Hkashani_Com.mp3
45.2M
🔊 کامل درس 📋 درآمدی بر امامت پژوهی با محوریت منهج صاحب عبقات؛ جلسه سوم از چهار جلسه 📆 پنجشنبه اول تیرماه ۱۴۰۲
4_5825816484949002638.aac
14.96M
🎧 🔹 🔹 صلوات‌الله علیه 🔹 حجةالاسلام محسن حنیفی 🎤
. در مورد کیفیت و نحوۀ شهادت آن حضرت قطب راوندى به سند معتبر از امام جعفر صادق علیه‌السلام روايت كرده كه زيد بن الحسن با پدرم مخاصمه‌اى داشت و مى‏ گفت: فرزند امام حسن علیه‌السلام كه فرزند بزرگتر است اولى است از فرزند امام حسين علیه‌السلام بر جانشینی پیامبر؛ پس به نزد پدرم آمد و گفت: بيا برويم به خانه قاضى. پدرم او را نصيحت كرد و گفت: از اين دعوى ناحق بگذر و با دوستان خدا بى‏ جهت دشمنی مكن، اگر می خواهى معجزه ‏اى بر تو نشان دهم كه بدانى حق با من است، بدان كه كاردى در دست دارى و از من پنهان كرده ‏اى، اى كارد به قدرت خدا به سخن درآ و گواهى بده براى من، ناگاه كارد از دست او جدا شد و بر زمين افتاد و به زبان فصيح گفت: اى زيد توئى ستمكار و حضرت امام محمّد باقر علیه‌السلام احق و سزاوارتراست از تو، اگر دست از دشمنی بر ندارى تو را هلاك مى ‏كنم، زيد از مشاهده اين حال بیهوش شد و افتاد؛ پس پدرم دست او را گرفت و بلند کرد و فرمود: اگر به سخن آيد اين سنگى كه بر روى او ايستاده‌ايم آيا قبول مى ‏كنى حق با من است؟ گفت: بلى، پس سنگ از آن قسمت كه زيد بر آن ايستاده بود به حركت درآمد به شدتى كه نزديك بود شكافته شود، و از آن جانبى كه پدرم بر روى آن ايستاده بود حركت نكرد، آن سنگ به سخن آمد و گفت: اى زيد تو ستم مى‏ كنى و محمّد باقر علیه‌السلام اولى است بر جانشینی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم پس دست از او بردار وگرنه تو را به قتل ‏رسانم. باز زيد مدهوش شد و بر زمين افتاد. پدرم او را بهوش آورد و فرمود كه: 👇
. ادامه روایت نحوۀ شهادت امام باقر علیه السلام فرمود: اگر به سخن آيد اين سنگى كه بر روى او ايستاده‌ايم آيا قبول مى ‏كنى حق با من است؟ گفت: بلى، پس سنگ از آن قسمت كه زيد بر آن ايستاده بود به حركت درآمد به شدتى كه نزديك بود شكافته شود، و از آن جانبى كه پدرم بر روى آن ايستاده بود حركت نكرد، آن سنگ به سخن آمد و گفت: اى زيد تو ستم مى‏ كنى و محمّد باقر علیه‌السلام اولى است بر جانشینی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم پس دست از او بردار وگرنه تو را به قتل ‏رسانم. باز زيد مدهوش شد و بر زمين افتاد. پدرم او را بهوش آورد و فرمود كه: اگر اين درختى كه نزديك ماست به سخن آيد و براى من گواهى دهد آيا باور خواهى كرد؟ گفت: آری، پس به خواست پدرم آن درخت به قدرت خدا زبان گشود و گفت: تو ستمكارى و محمّد بن علی علیه‌السلام سزاوارتر است به حق از تو، دست از اين سخن بردار وگرنه تو را هلاك كنم، پس زيد مدهوش شد و افتاد، و پدرم او را بهوش آورد. زيد با دیدن این معجزات سوگند ياد كرد كه ديگر با پدرم دشمنی نكند، و حضرت‏ برگشت، اما زيد در همان روز راهی شام شد و به نزد (هشام بن) عبد الملك بن مروان رفت و به او گفت: به نزد تو آمده ‏ام از پيش جادوگر و دروغ‏گوئى كه حلال نيست او را زنده بگذارى، و آنچه ديده بود نقل كرد و گفت: شمشير، زره، انگشتر، عصا و متروكات حضرت رسول صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم نزد اوست، بفرست و آنها را از او بطلب، اگر آنها را نفرستد تو از براى كشتن او بهانه خواهی داشت، و نزد مردم معذور خواهى بود. پس عبد الملك به والى مدينه نوشت كه: هزار درهم براى محمّد بن على علیه‌السلام بفرست و اسلحه و زره حضرت رسول صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم را از او بطلب، پس والى مدينه به خانه پدرم آمد و نامه عبد الملك را بر او خواند، پدرم چند روز مهلت خواست اموالی تا همچون شمشير، زره، عصا، انگشتر و ... مهيّا كرد و براى والى فرستاد، والى مدینه هم آنها را براى عبد الملك فرستاد، و عبد الملك با ديدن آنها بسيار شاد شد ولی زيد گفت: تو را بازى داده است و هيچ ‏يك از اينها از وسائل پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم نيست. پس عبد الملك به پدرم نوشت كه: مال ما را گرفتى و آنچه طلب كرده بوديم براى ما نفرستادى، پدرم در جواب او نوشت كه: آنچه من ديدم براى تو فرستادم، خواهى باوركن و خواهى باور مكن، پس به ظاهر عبد الملك تصديق آن حضرت كرد، و اهل شام را جمع کرد و گفت: اينها متاع هاى پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم است كه براى من فرستاده‌اند. و به حسب ظاهر زيد را گرفت و زندانی کرد و نامه‌اى نوشت به پدرم كه: پسر عمّت را براى تو فرستادم كه تو او را تأديب نمائى و در خدمت تو باشد، و زينى از براى آن حضرت فرستاد كه بر آن سوار شود. چون زيد را به خدمت امام علیه‌السلام آوردند، حضرت به نور امامت دانست كه آنها همه مكر و حيله است، و آن ملعون زيد را فرستاده است كه آن حضرت را شهيد كند، پس آن امام مظلوم به زيد گفت: واى بر توگناه بزرگی را مرتکب می شوی، گمان می‌كنى كه من نمى‏ دانم چه قصدی داری؟ من حتی می‌دانم اين زين را از چوب كدام درخت ساخته اند، و در آن چه چيز تعبيه كرده ‏اند، و ليكن چنين مقدّر شده كه شهادت من به اين نحو باشد. پس آن زين را به امر خليفه ملعون بر اسب زدند و حضرت را سوار کردند، زهر تعبیه شده در زین به بدن امام علیه‌السلام سرایت کرد و بدن مكرّمش ورم كرد و آثار موت در خود مشاهده نمود، پس فرمود كه كفن هاى آن جناب را حاضر كردند، و در ميان آن، جامه‏ هاى سفيد بود كه حضرت در آنها احرام بسته بود، فرمود كه: آنها را در ميان كفن هاى من قرار بدهيد؛ و سه روز در درد و الم و مشقّت بود، و در روز سوّم دعوت حق را لبیک گفت: پس حضرت صادق علیه‌السلام فرمود: آن زين نزد ما آويخته است، و هر وقت در آن نظر می‌كنيم، شهادت آن بزرگوار به خاطر می‌آوريم، و چنان آويخته خواهد بود تا طلب خون خود را از دشمنان خود بكنيم.( با اندکی تلخیص قطب راوندی، .