eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
3.7هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
564 ویدیو
800 فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
. 👈🏼👈🏼 حجت‌الاسلام والمسلمين آقاى در كتاب صفحه‌ى ۸۰ نوشته‌اند: آقاى فرمودند: من در تهران اين قضيّه را از حجّه‌الاسلام والمسلمين جناب آقاى فرزند مرحوم آيت‌الله آقاى شنيده بودم وسپس در سفرى كه به شام براى زيارت حضرت "زينب" (سلام‌الله‌عليها) رفته بودم و به محضر مرحوم آيت‌الله آقاى حاج رسيدم خود ايشان نقل كردند: 🍃 در زمان حكومت شريف على بر سرزمين حجاز به مكّه مكرّمه رفتم و قبلاً متوجّه شده بودم كه در اعمال حج خدمت حضرت "بقيّه‌الله" ارواحنا فداه خواهم رسيد و لذا در اعمال حج آن سال زياد به فكر آن حضرت بودم ولى موفّق به زيارت آن حضرت نشدم. تصميم گرفتم كه به وطن برگردم ولى متوجّه شدم كه راه بين مكّه و لبنان بسيار دور است و بهتر اين است كه در مكّه بمانم شايد سال ديگر موفّق به زيارت آن حضرت گردم، لذا آنجا ماندم ولى در سال بعد و بعدتر تا پنج و يا هفت سال موفّق به زيارت آن حضرت نشدم. (ترديد بين پنج سال و هفت سال از جناب آقاى حاجى حيدرى بود). 🍃 در اين بين با حاكم مكّه (شريف على) آشنائى پيدا كردم و با او گاهى رفت آمد مى‌نمودم او از شرفا و سادات مكّه بود مذهبش زيدى بود، يعنى: چهار امامى بود و اين اواخر خيلى با من گرم بود. در آخرين سالى كه اعمال حج را انجام دادم و ديدم باز هم مثل آنكه نمى‌خواهم موفّق به زيارت آن حضرت شوم. براى رفع ناراحتّى و نگرانى خودم به يكى از كوه‌هاى اطراف مكّه بالا رفتم. 🍃 وقتى بالاى كوه رسيدم، آن طرف كوه چمن زارى بود كه هرگز مثل آن را نديده بودم، با خود فكر كردم چرا در اين چند سال كه در مكّه بوده‌ام براى گردش به اينجا نيامده‌ام؟! 🍃 وقتى از بالاى كوه به ميان آن چمن زار رسيدم، ديدم وسط آن خيمه‌اى برپا است و در ميان خيمه جمعى نشسته‌اند و يك نفر كه آثار بزرگى و علم از سيمايش ظاهر است در وسط خيمه نشسته، مثل اينكه او براى آن جمع درس مى‌گويد و آنچه من از سخنان آن آقا شنيدم اين بود كه فرمود: "به اولاد و ذرارى جدّه‌ى ما حضرت زهراء سلام‌الله‌عليها در موقع مردن ايمان و ولايت تلقين مى‌شود و هيچ‌يك از آن‌ها بدون مذهب حقّه و ايمان كامل از دنيا نمى‌روند". 🍃 در اين بين شخصى از طرف مكّه آمد و به آن آقا گفت: "شريف محتضر و نزديك است از دنيا برود، تشريف بياوريد!" من با شنيدن اين جمله حركت كردم و به‌طرف مكّه رفتم و يكسره به قصر ملك وارد شدم ديدم، او در حال سكرات مرگ است، علما و قضات اهل‌سنّت اطرافش نشسته‌اند و او را به مذهب اهل‌سنّت تلقين مى‌كنند امّا او به‌هيچ وجه حرفى نمى‌زند و فرزندش كنار بسترش نشسته و متأثّر است. 🍃 ناگهان ديدم! همان آقائى كه در خيمه درس مى‌فرمود، از در وارد شد و بالاى سر شريف نشست ولى معلوم بود كه تنها من او را مى‌بينم. زيرا من به او نگاه مى‌كردم ولى ديگران از او غافل بودند، امّا در من هم تصرّف شده بود كه نمى‌توانستم سلام كنم و يا از جا حركت كنم او رو به شريف كرد و فرمود: "قل اشهد ان لااله الاّ الله". شريف گفت: "اشهد ان لااله الاّ الله". او فرمود: "قل اشهد انّ محمّدا رسول الله". شريف گفت: "اشهد انّ محمّدا رسول اللّه". او فرمود: "قل اشهد انّ عليا حجّة الله". شريف گفت: "اشهد انّ عليا حجّه اللّه" او به همين منوال يك يك از "ائمّه اطهار" (عليهم السّلام) را نام برد و به شريف، اقرار به آنها را تلقين كرد، شريف على هم مرتّب جواب مى‌داد و اقرار مى‌نمود تا آنكه به نام مقدّس حضرت "بقيّه اللّه" ارواحنا فداه رسيد، آن آقا فرمود: "يا شريف قل اشهد انّك حجّة الله" (يعنى: اى شريف بگو شهادت مى دهم كه تو حجّت خدائى). شريف هم گفت: شهادت مى دهم كه تو حجّت خدائى. 🍃 اينجا من فهميدم كه دو مرتبه است موفّق به زيارت حضرت بقيّه‌الله (عليه‌السّلام) مى‌شوم، ولى متأسّفانه آن‌چنان قدرت از من گرفته شده بود كه نمى‌توانستم با او حرف بزنم و يا عرض ارادت كنم. 🍃 مرحوم آيت‌الله آقاى سيّد محسن جبل عاملى در سال ۱۳۷۱ قمرى در شام از دنيا رفت و در راهرو صحن حضرت زينب (عليها السّلام) مدفون گردید. 🔆
🔖 ۱۵ 🔹دیدار آیت الله «قسمت اول» 🏷مرحوم آیت الله می گوید: «در زمان حکومت شریف علی، پدر شریف حسین، آخرین پادشاه حجاز که از سادات وفرزندان پیامبر بودند. اینجانب به مکّه مشرّف شدم ودر همه جا از طواف گرفته تا عرفات، منی ومشعر، دل در شور وعشق حضرت ولی عصر (ع) داشتم چرا که با الهام از روایات واستفاده از اخبار یقین داشتم که آن بزرگوار همه ساله در موسم حجّ تشریف دارند ومناسک را بجا می آورند. دست دعا وتضرّع به بارگاه خدا برداشتم واز او خواستم که مرا به فیض دیدار نائل آورد، امّا ایّام حجّ سپری شد وموفّق نشدم. 🔺در این اندیشه بودم که چه کنم؟ تصمیم گرفتم همانجا رحل اقامت افکنده واز خدا حجّت او را بطلبم؟ تا مراسم سال بعد ماندم امّا با همه تلاش وجستجو، سال بعد هم توفیق دیدار نیافتم باز هم ماندم وتا سال سوّم، چهارم، پنجم یا هفتم این توقّف ادامه یافت. در این مدّت طولانی با مرحوم شریف علی پادشاه حجاز آن روز طرح دوستی ریخته شد به صورتی که گاه وبیگاه بدون هیچ مانعی به اقامتگاه او می رفتم وبا او ملاقات می کردم. 🔆در آخرین سال توقّفم در مکّه بود که موسم حجّ فرا رسید ومن پس از انجام مناسک حجّ روزی پرده خانه کعبه را گرفتم وبسیار اشک ریختم وبه بارگاه خدا گله بردم که: «چرا در این مدّت طولانی به این سیّد عالم وخدمتگزار دین وملّت واز شیفتگان آن حضرت توفیق دیدار حاصل نیامده است؟» آری! پس از راز ونیاز بسیار از خانه خدا خارج وبه دامنه کوهی از کوههای مکّه بالا رفتم. هنگامی که به قلّه کوه رسیدم در آن سوی کوه دشت سرسبز وبسیار پرطراوت وخرّمی را دیدم که همانندش را در همه عمر ندیده بودم شگفت زده شدم، با خود گفتم: «در اطراف مکّه وبه بیان قرآن: در دشت فاقد کشت وزرع...، این همه طراوت وسرسبزی وچمن از کجا؟ چگونه من در این سالها اینجا را ندیده ام؟» به سوی دشت گام سپردم که در میان آن صحرای پر طراوت وخرّم، خیمه ای شاهانه دیدم. نزدیک شدم تا بنگرم جریان چیست که دیدم گروهی در میان خیمه نشسته اند وانسان وارسته و والایی برای آنان صحبت می کند. 🔺نزدیکتر شدم دیدم خیمه لبریز از جمعیّت است در گوشه ای گوش به سخنان آن بزرگوار سپردم دیدم می گوید: «از کرامت وبزرگواری مادرمان فاطمه (س) این است که فرزندان ودودمان پاک او، باایمان به حقّ از دنیا می روند ودر هنگامه سکرات مرگ ایمان واقعی وولایت به آنان تلقین شده وبا دین حقّ از دنیا می روند». 🔅با شنیدن این نکته عقیدتی، نگاهی به طراوت وزیبایی وخرّمی آن دشت سبزه زار نمودم وباز برگشتم تا به خیمه وچهره هایی که در درون آن نشسته بودند بنگرم که دیدم خیمه وکسانی که در درون آن بودند از نظرم ناپدید شدند. با عجله بار دیگر چشم به آن دشت سرسبز وپرطراوت دوختم که دیدم از آن هم خبری نیست وخود را در دامنه کوهها وبیابانهای گرم وسوزان حجاز یافتم.🏜 📚ملاقات علمای بزرگ اسلام با امام زمان علیه السلام،سید محمد طباطبایی .
🔖 ۱۵ 🔹دیدار آیت الله «قسمت دوم » 🔰با اندوهی جانکاه برخاستم واز کوه پایین آمدم، وارد شهر مکّه شدم واوضاع واحوال شهر را غیرعادّی یافتم. دیدم مردم شهر آهسته با هم گفتگو می کردند ونیروهای انتظامی شهر اندوهگین به نظر می رسیدند. پرسیدم: «چه خبر است؟ مگر اتّفاقی افتاده است؟!» گفتند: «مگر نمی دانی که شریف مکّه در حال احتضار است». 🔹با شتاب خود را به اقامتگاه شریف  رساندم، امّا دیدم کسی را راه نمی دهند. من به قصد دیدار او پیش رفتم وچون مرا می شناختند مانع ورود من نشدند. وارد اقامتگاه شدم واو را در حال سکرات مرگ دیدم، قضات وائمّه چهار مذهب حنفی، مالکی، شافعی وحنبلی در کنار بستر او نشسته بودند وفرزندش شریف حسین نیز در کنار پدر بود. من نیز نزدیک شریف نشستم وسر سخن را با برخی گشوده بودم که 🔆 ناگاه دیدم همان شخصیّت والایی که در میان آن خیمه ودر آن دشت سرسبز وخرّم برای آن گروه سخن می گفت، وارد شد وبالای سر شریف نشست وبه او فرمود: «شریف علی! قُل اشهد ان لا اله الاّ الله». زبان شریف که تا آن لحظه بسته بود به دستور او گشوده شد وگفت: «اشهد ان لا اله الاّ الله». ونیز فرمود: «شریف علی! قل اشهد انّ محمّداً (ص) رسول الله». واو نیز به دستور او آن جمله را تکرار کرد. ونیز فرمود: «قل اشهد انّ علیّاً ولی الله وخلیفة رسول الله». وشریف سوّمین جمله را نیز بازگفت. وهمینطور یک یک امامان نور را به شریف علی تلقین کرد واو نیز اطاعت نمود وباز گفت تا اینکه فرمود: «قل اشهد انّک حجّة بن الحسن حجّة الله» واو نیز باز گفت. ✨غرق تماشای این منظره شگرف بودم که آن شخصیّت والا برخاست وبیرون رفت وشریف علی نیز از دنیا رفت. من که از خود بیگانه شده بودم تازه به خود آمدم، با عجله به دنبال آن بزرگوار رفتم تا ببینم کیست، امّا به او نرسیدم. از دربان ها ونگهبانها ومأموران سراغ او را گرفتم که گفتند: «جناب! نه کسی اینجا وارد شده است ونه کسی از اینجا خارج شده است». 🔸به داخل کاخ بازگشتم، دیدم علمای چهار مذهب اهل سنّت در مورد سخنان آخرین شریف علی صحبت می کنند وبا اشاره به یکدیگر می گوید: «الرّجل یهجر!» (یعنی: او هذیان می گوید). امّا من به خوبی دریافتم که آن تلقین کننده، امام عصر (علیه السلام) بود ومن در آن روز خاطره انگیز دو بار به دیدار آن حضرت نائل آمده ام امّا او را نشناخته ام» 📚ملاقات علمای بزرگ اسلام با امام زمان علیه السلام،سید محمد طباطبایی .