.
#روضه_ورودیه
#روضه_شب_دوم_محرم
#گریز_ورودیه_به_کربلا
●━━━━━━───────
*چهارتا ورود مهم تو تاریخ اسلام هست یکی از مهمترین ورودها، ورود پیغمبر به مدینه است یکی از نکات بارز و قشنگش اینه نوشتن پانزده روز رسول خدا پشت دروازه ی مدینه ایستاد و منتظر بود وارد مدینه نشد میگفتن مردم منتظرن، می فرمود: باید برادرم علی بیاد تا علی نیاد من وارد مدینه نمیشم.
دومین ورود معروف، ورود پیغمبر سال هشتم هجری به مکه و فتح مکه است. امیرالمؤمنینفرمود: پیغمبر کنار کعبه زانو زد به من دستور داد برو بالا کعبه رو از وجود بُتان پاک کن. با دست پیغمبر بالا رفت و بت ها رو شکست.
سومین ورود معروف، ورود امام رضا به ایران بود وقتی حضرت به مَرو رسید چه استقبالی، چه عظمتی، چه شکوهی. وچهارمین ورود، ورود حضرت معصومه به شهر قم بود. وقتی حضرت معصومه میخواست وارد قم بشه مردم کیلومترها، فرسخ ها بیرون شهر رفتن، چه استقبالی، چه تکبیری، چه تجلیلی، اینقدر روی ناقه اش گل ریختن. نوشتن بی بی رو آوردن تو بهترین جای شهر، وسط باغ زیر سایه ی درخت کنار جوی آب، گفتن این دختر موسی ابن جعفره حق داره.. تو این چهار تا ورود چند تا وجهه شِباهت هست. ورود پیغمبر به مکه و مدینه وامام رضا به ایران و حضرت معصومه به قم. این سه تا وجه شباهت استقبال، فَرح، شادی بود. اما یه ورود هم سراغ دارم کسی اومد استقبال حسین. بچه ها نگاه کردن دیدن یه عده نیزه دار ایستادن، حُر با لشکرش اومده استقبال... دومین وجه شَباهت احترام بود. نوشتن وقتی حُر راه امام رو بست دستور دادن حسین رو متوقف کن نه بذار برگرده نه بذار بره. نامه نوشت عُبیدالله ملعون یه جایی متوقفش کن نه آب باشه، نه سایه باشه، نه درخت باشه، وسط بیابون زیرِ آفتاب نگهش دار....
سومین وجه شباهت شادی بود. وقتی خانم حضرت معصومه اومد قم مردم چقدر شاد بودند.وقتی امام رضا اومد ایران چه خبر بود.
اما مثل فردا همه غمای عالم اومد رو دل بی بی زینب.. امان از دل زینب... از هشتم ذی حجه تا دوم محرم این زن و بچه تو راه بودن. یه وقتی آدم میره سفر میدونه آخر سفر زیارته، دیدن اقوامه، اربعین کربلا میریم چقدر اذیت میشیم اما میدونیم تهش این که یه سلام بدی خستگیت بره برسی جلو در بابُ القبله همه سختیات میره. میدونی تهش زیارته. اما من برا این زن و بچه بمیرم وقتی بین راه خبر شهادت مسلم رو دادن، بچه ها دیدن باباشون هی میگه "أِنّا لِلّه وَ أِنّا أِلیهِ راجِعون "فهمیدن این سفر چه سفریه، لذا همه ی راه غم و اندوه داشتن و غصه داشتن...*
《رفتند زیر سایه ی عباس یک به یک
با آفتاب، غنچۀ گل نیست سازگار》
تو همه ی راه هر وقت نگاه به عمو می کردن دلشون آروم میگرفت. میدونستن تا عمو هست باباشون هم هست داغ بابا نمیبینن. میدونستن عمو باشه همه چی حلّه. الهی برات بمیرم .. وقتی عباس اومد بچه ها رو پیاده کرد خواهرش رو پیاده کرد، نگاهش می کردن. یه عبارتی هست "یا کاشِفَ الکَرب" فقط "عَن وَجهِ الحُسین" نبوده، فقط حسین نگاه میکرد غمش نمی رفت بلکه بچه ها هم نگاهِ عباس می کردن آروم میشدن... تا عباس بود این بچه ها غم و غصه ای نداشتن. ناراحتی نداشتن اما ... آه از آن ساعتی که دیدند بابا، با کمر خم داره برمی گرده محاسنش غرق خاک دیدند رفت سراغ خیمه ی عمو ..عمود خیمه روکشید. شیخ مفید میگه تا عمود خیمه رو کشید زینب دو دستی زد تو صورتش... نشست روخاک.. نوشتن ابی عبدالله اومد جلو دستِ خواهرش رو گرفت گفت: الان سیلی نزن گریه هات مونده سیلی زدنا مونده، سیلی نزن .کجا توصورتت بزن؟ اون ساعتی که میای بالای تل زینبیه میبینی یه نفر با چکمه رو سینه ی برادره... لذا عصر روز یازدهم همه رو که سوار کرد نذاشت نامحرما جلو بیان روکرد به طرف علقمه صدا زد: یا غیرت الله پاشو داداش، پاشو یادته من رو چه جوری پیاده کردی؟ پاشوکسی نیست زینب رو سوار ناقه کنه، پاشو ببین شمر یه طرف، حرمله یه طرف، حسین.......
هرکسی را بَهر کاری ساختن
کار ما گریه برای زینب است
#روضه_ورود_به_کربلا
#شب_دوم_محرم
#سید_مهدی_میرداماد
.