eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
3.7هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
564 ویدیو
800 فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
. سلام‌الله‌علیها ✍ دل غریب من از گردش زمانه گرفت به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت شبانه بغض گلو گیر من کنار بقیع شکست و دیده ز دل اشک دانه دانه گرفت کنار پنجره‌ها دیدگان پر اشکم سراغ مدفن پنهان و بی نشانه گرفت نشان شعله و درد و نوای زهرا را توان هنوز ز دیوار و بام خانه گرفت مصیبتی است علی را که پیش چشمانش عدو امید دلش را به تازیانه گرفت چه گفت فاطمه کانگونه با تأثر و غم علی مراسم تدفین او شبانه گرفت فراق فاطمه را بوتراب باور کرد دمی که چوبه ی تابوت را به شانه گرفت «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» .
. انس بن مالک می گوید : از دفن رسول خدا (ص) فارغ شدیم . فاطمه زهرا (س) آمد فرمود : ای انس !چگونه دلتان آمد که خاک بر روی رسول خدا (ص) بریزید ؟گریست و فریاد زد پدر جانم !پروردگارت را اجابت کردی که تو را بخواند .... عرض میکنم : اینجا حال فاطمه پس از دفن پدر اینچنین است . میفرماید : چگونه دلتان آمد روی رسول خدا خاک بریزید ؟ من نمی دانم حضرت علی امیرالمؤمنین چطور دلش اومد زهراشو بخاک بسپاره.... شایدم علی هم دلش نمی اومد و لذا دو دست شبیه دستای پیغمبر در قبر نمایان شد، یعنی علی امانتیِ من رو بهم برگردون . دخترم خوش آمدی جای تو در دنیا نبود بی‌وجود تو صفا در گلشن عُقبا نبود جان بابا بارها مرگ از خدا کردم طلب بی تو جز خون جگر در دیدهء زهرا نبود دخترم آن شب که من دست علی دادم تو را جای سیلی بر رخ نورانی ات پیدا نبود جان بابا نقش این سیلی گواهی می‌دهد از على مظلوم تر مردى در آن دنیا نبود دخترم روزی که بر ماه رخت سیلی زدند هرچه می‌پرسم بگو آیا علی آنجا نبود؟ جان بابا بود امّا دستهایش بسته بود چاره‌ای جز صبر بین دشمنان او را نبود دخترم آیا حسینم دید مادر را زدند؟ شاهد این صحنه آیا بود زینب یا نبود؟ جان بابا لرزه بر اندامشان افتاده بود ذکرشان جز یا رسول الله و یا اُمّا نبود دخترم با آن همه احسان که دید امّت ز من بوسهء گل میخ در اجر ذوی القربا نبود جان بابا خانه ما پر شد از دشمن ولی هیچکس جز فضه و دیوار و در با ما نبود .................... .
. شب ازدواج حضرت زهرا (س) وقتی اورا به خانه امیرالمومنین (ع) بردند ؛ پیامبر کاری را انجام دادند . کشف الردا عن وجهها حتی یراها علی ثم اخذ یدها فوضعها فی ید علی ،پیامبر (ص) با دست خودش نقاب از چهره ی دخترش برداشت و صورت فاطمه (س) را به علی (ع) نشان داد . سپس دست فاطمه را دردست علی (ع) گذاشت..... اینجا میشود زبان حال پیامبر (ص) به علی را اینگونه گفت : علی جان ببین که صورت دخترم سالم است سیلی نخورده است !علی جان !این امانت من است که به دست تو می سپارمش !.....آه  و صد آه ......از غربت آن آقایی که یک روز مجبور شد این امانت رابا دستان خودش به پیامبر برگرداند اما صد افسوس که در روز بازگرداندن امانت صورتش سیلی خورده بود بازوی امانت رسول خدا کبود شده بود و پهلویش شکسته بود . امیرالمومنین (ع) چه جوابی به رسول الله (ص) داد ؟ نوشته اند ؛ عرضه داشت : لقد استرجعت الودیعه و اخذت الرهینه......یعنی یا رسول الله!! امانتت برگردانده شد . نمیگوید من برگرداندم . میفرماید : برگردانده شد ؛ یعنی ای رسول خدا (ص) زهرایت را از من گرفتند ......اگر می بینی بدنش نحیف و لاغر شده و محسنش زودتر از خودش به تو ملحق شده ؛ علت را از خودش سوال کن (فاستخبرها الحال) سپس کنار قبر فاطمه (س) نشست و غمگینانه شروع به گریه کرد .عباس (عمویش ) دست علی (ع) را گرفت و بلندش کرد و اورا برگرداند . یا امیرالمومنین (ع) !ای کاش یک مهربانی مثل عباس در کربلاهم پیدا میشد و فرزندانت را از روی بدن حسینت بلند میکرد !اما آه و صد آه که در آنجا مهربانتراز تازیانه و کعب نی کسی پیدا نمی شد
. حضرت زهرا هیچ وقت چیزی از امام علی (ع) در خواست نمی کرد که درتوان او نباشد و شرمنده شود . میفرمود: ای ابوالحسن ؛از خدای خود شرم داشتم چیزی از تو بخواهم و تو را به چیزی تکلیف کنم که قدرت آن را نداری . با تمام سختی ها و مشکلات و کم و زیاد خانه اش می ساخت و از نظر فکری و روحی همفکر و مشوق علی (ع) بود . پشتوانه و تکیه گاهی برای ادامه ی مبارزات علی (ع) بود . چنان که علی (ع) درباره ی زهرا (س) می فرماید :وقتی به خانه می آمدم و به زهرا نگاه می کردم تمام غم و اندوهم برطرف میشد . هیچگاه باری بردوش امیرالمومنین (ع) نمی گذاشت بلکه کمک کار مولا بود ........ بی بی جان تمام عمر کمک کار امیرالمومنین بودید و باری به دوش امیرالمومنین نگذاشتید پس چطور دلتان آمد تابوتتان را بردوش علی (ع) بگذارید ؟دیدن تابوت برای علی (ع) کمر شکن است چطور زیر تابوت شما را بگیرد ؟ لذامولا چند تن از خواص اصحاب رو برای تشییع پیکر بی بی ، خبرکرد .
. امام علی(ع) هنگام خاکسپاری حضرت زهرا(س)، خطاب به رسول اکرم(ص)، سخنانى فرمود که دلالت بر عظمت حضرت زهرا(س) و نشانه شدت ناراحتى امام(ع) از فراق جانگداز اوست. ایشان می فرماید: «امانتی که به من سپردید بازگردانده شد و این مصیبت طاقت از کفم ربود، اگرچه بعد از غم رحلت شما، صبر بر آن ممکن شده است، این فراق اندوهم را جاودانه کرد و شبهایم با بی قراری عجین گردید تا وقتی به شما ملحق شوم. ای رسول خدا(ص) از او بپرس که چگونه امت در فاصله کوتاهی بعد از شما برای ظلم به او دست به دست هم دادند».
. در خطبه 202 نهج البلاغه، سخنانی از امام علی(عليه السلام) نقل شده، که مربوط به زمانی است، كه جسم پاك زهراى مرضيه(عليها السلام) را با دست خود در قبر مى گذارد. سخنانى كه از يك سو دليل بر عظمت بانوى اسلام فاطمه زهرا(عليها السلام) و از سوى ديگر نشانه شدت ناراحتى امام على(عليه السلام) از فراق جانگداز اوست. امام(عليه السلام) در بيان اين عبارات، بهترين و مناسب ترين مخاطب، يعنى رسول خدا(صلى الله عليه وآله) را انتخاب كرده و با او درد دل مى كند و سخن خود را از اينجا شروع مى كند: (سلام و درود بر تو اى رسول خدا(صلى الله عليه وآله) از سوى خودم، و از سوى دخترت كه هم اكنون در جوار تو فرود آمده، و به سرعت به تو ملحق شده است)؛ «السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللّهِ عَنِّي، وَ عَنِ ابْنَتِكَ النَّازِلَةِ فِي جِوَارِكَ، وَ السَّرِيعَةِ اللِّحَاقِ بِكَ». سپس امام(عليه السلام) خطاب به پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) عرض مى كند: (اى رسول خدا! از فراق دختر برگزيده و پاكت، پيمانه صبرم لبريز شده و طاقتم از دست رفته است، هر چند پس از رو به رو شدن با غم بزرگ فراق و مصيبت دردناك تو، اين مصيبت براى من قابل تحمّل شده است)؛ «قَلَّ، يَا رَسُولَ اللّهِ، عَنْ صَفِيَّتِكَ(1) صَبْرِي، وَ رقَّ عَنْهَا تَجَلُّدِي(2)، إِلاَّ أَنَّ فِي التَّأَسِّي(3) لِي بِعَظِيمِ فُرْقَتِكَ، وَ فَادِحِ(4) مُصِيبَتِكَ، مَوْضِعَ تَعَزٍّ».(5) اشاره به اينكه گرچه مصيبت حضرت زهرا(عليها السلام) فوق العاده جانكاه است؛ ولى درد مصيبت تو از آن، سنگين تر و جانكاه تر بود و تحمّل آن، راه را براى تحمّل اين مصیبت، هموار ساخت. به يقين مصيبتى بزرگ تر از مصيبت رحلت پيامبر(صلى الله عليه وآله) براى امام على(عليه السلام) نبود، هر چند حضرت فاطمه زهرا(س) همسرى بسيار گرانقدر و بى مانند بود؛ پيامبر به منزله پدر امام على(عليه السلام) و افزون بر آن، رهبر، راهنما، معلم، استاد و خلاصه، همه چيز آن حضرت بود. لذا در حديثى آمده است كه پيامبر اكرم(ص) خطاب به امام على(ع) فرمود: «يا أَبَا الرَّيْحانَتَيْنِ... عَنْ قَليلِ يَنْهَدُّ رُكْناكَ»؛ (اى پدر دو گل خوشبو... به زودى دو ستون حياتت درهم مى شكند) و هنگامى که پيامبر اكرم(ص) رحلت فرمود امام على(ع) فرمود: «هذا أَحَدُ رُكْنَي الَّذي قالَ لي رَسُولُ اللهِ»؛ (اين يكى از آن دو ستونى است كه پيامبر فرمود) و چون فاطمه زهرا(س) شربت شهادت نوشيد، فرمود: «هذَا الرُّكْنُ الثّاني الَّذي قالَ رَسُولُ اللهِ»؛ (اين ستون ديگرى است كه رسول الله فرمود).(6) آنگاه امام(عليه السلام) در شرح اين سخن مى افزايد: ([فراموش نمى كنم] من تو را با دست خود در ميان قبر نهادم و هنگام رحلتت روح تو در ميان گلو و سينه من روان شد؛ ما از خداييم و به سوى او باز مى گرديم)؛ «فَلَقَدْ وَسَّدْتُكَ(7) فِي مَلْحُودَةِ(8) قَبْرِكَ، وَ فَاضَتْ بَيْنَ نَحْرِي وَ صَدْرِي نَفْسُكَ، فـَ «إِنَّا لِلّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ»».قرائن نشان مى دهد [و خطبه 197 نيز دلالت دارد] كه سر مبارك پيامبر به هنگام رحلت بر سينه پاك امام على(عليه السلام) بود و در همان حال روح پاكش به عالم بقا شتافت و از ميان سينه و گلوى امام على(عليه السلام) گذشت.
. . الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم _امشب دلم گـــرفته از آن گـریه می کنم _هم ناله با امام زمان (عج)گریه می کنم چه خبره امشب ؟،،، _یا رب رســــیده شام غریبان یاس و من _رنگِ غــــروبِ فصلِ خزان گریه می کنم ( اینجا نباش ، دلهامون رو ببریم توو خونه ی امیرالمومنین ، چه خبره امشب ؟ از فردا دیگه خونه ی فاطمه ، مادر نداره ، از فردا یه دختر سه چهارساله ، باید توو خونه مادری کنه ، باید خونه داری کنه ، این مدتی که فاطمه بیمار بود ، هر موقع می اومد توو خونه ، هر چی غم و غصه داشت با دیدن فاطمه فراموش میکرد ، اما از فردا هر کی میآد توو این خونه ، زانوی غم بغل میگیره ... _با اشکِ غسلِ نیمه شـب و گریه یِ کفن _با تُربتی که مــانده نهـان گریه می کنم _با رازِ سر گشوده یِ یک جسمِ پُر گریز _با طفل آســـتین به دهان گریه می کنم امیرالمومنین فرمود : مبادا بلند گریه کنید ، مبادا همسایه ها خبردار بشن ... مقتل میخوندم ، یه همچی شبی ، حتی اون دوتا نامرد ، اومدند درِ خونه ی امیرالمومنین ، گفتند ما شنیدیم کار فاطمه تموم شده ؟ فردا ، حتما ما باید بر فاطمه نماز بخونیم ها ... یاعلی نکنه بدون حضور ماها ، بخواهی برفاطمه نماز بخونی ؟ حالا ببین امیرالمومنین چه غُصه هایی داره امشب ؟ _همراهِ کوه صبر که امرِ سکوت کرد ( فرمود کسی بلند بلند گریه نکنه ، بچه ها ، آستین به دهان بگیرید ... ) _همراهِ کوه صــبر که امرِ سکـوت کرد _اما گریست مویه کنان گریه می کنم اسماء میگه ، من آب میریختم ، یه مرتبه دیدم صدای ناله علی بلند شد ، سر به دیوار گذاشته داره بلند بلند گریه میکنه ، آقاجان خودتون فرمودید که کسی بلند گریه نکنه ؟ صدا زد اسماء : _تو زهـــرا بینی و مـــن روی نیلی _تو صورت بینی و من جای سیلی تازه فهمیدم چرا فاطمه وصیت کرده منو شبانه غسل بدهید ؟ شاید نمیخواسته زخم ها و کبودی ها رو علی ببینه ... _تو می بینی علی را زار و خسته _نمی بینــــی تو پهلوی شکـــسته الان دستم به بازوی شکسته خورد ، تازه فهمیدم چرافاطمه از من رو میگرفت ؟ تازه فهمیدم دست بانو چرا بالا نمی اومد ؟ کار غسل فاطمه رو هر طوری بود به اتمام رسوند ، بندای کفن رو بست ، بعد صدا زد یتیمای فاطمه بیائید ... سیدا ، خدا نکنه توو این مجلس طفلی باشه ، مادرش از دنیارفته باشه ، صدا زد ، یتیمای فاطمه بیائید ، حسنین اومدند خودشون رو انداختند روی سینه ی مادر ، هر دوتا آنچنان ناله ی جانسوزی میزنند ، امیرالمومنین میگه دیدم بندهای کفن باز شد ، هر دو تا دستای فاطمه از کفن بیرون اومد ، این دوتا آقازاده رو در آغوش گرفت ... یه مرتبه دیدم از زمین و زمان یه ندایی بلند شد ، یاعلی ، بچه هارو از مادر جدا کن ، آه ، ملائکه طاقت دیدن این صحنه رو ندارند ... اما ... من یه بچه یتیمِ دیگه رو هم سراغ دارم ، نیمه های شب از خواب بیدار شد ، هی گریه میکرد ، هی ناله میزد ، هر چی عمه التماسش میکرد ، رقیه آرام باش ، گریه نکن ، صدا میزد عمه الان بابام رو توو خواب دیدم ، منو بغل گرفته بود ، خودش گفت الان میام پیشت ... لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ ، هر جا نشستی ، سه مرتبه ، از سُویدای دلت ، صدا بزن ، یا زهرا یازهرا یازهرا،،، .
. مطلب هفتم : ✅(ع)_با_پیامبر(ص) 🔹درد دل امیرالمؤمنین با رسول خدا بعداز دفن صدیقه کبری (سلام الله علیها) 🔸 (هنگامی که حضرت علی علیه السلام فاطمه زهرا را دفن نمود) ... وقتی دست مبارك از خاك قبر برافشاند، اندوه و غم بر دلش هجوم آورد و سيلاب اشك را بر گونه‏ هایش جارى ساخت، سپس رو به جانب قبر رسول خدا (ص) گرداند و گفت: «اى رسول خدا از من بر تو سلام باد، و سلام باد بر تو از جانب دخترت و حبيبه‏ ات و نور ديده‏ ات و زائرت و كسى كه در آرامگاه تو در ميان خاك آرمیده است. همان كسی كه خداوند زود رسيدن به تو را برايش برگزيده است. يا رسول اللَّه صبرم در فراق دختر برگزيده‏ ات كم شده، و تاب و توانم در فراق سرور زنان به سستى گرائيده. به راستى كه امانت پس گرفته شد، و گروگان دريافت گشت، و زهرا خيلى سريع از دستم ربوده شد. ... و به زودى دختر تو از همدستى امّتت عليه من و غصب حقّ خودش به تو گزارش میدهد، پس احوال را از او جويا شو، كه بسى غمهاى سوزانى كه در سينه داشت و راهى براى پخش آن نمی ‏يافت، اما به زودى بازگو خواهد نمود، و البتّه خداوند داورى می‏كند و او بهترين داوران است. -------------------------------------------------- 📚متن عربی: 🔸 فَلَمَّا نَفَضَ يَدَهُ مِنْ تُرَابِ الْقَبْرِ هَاجَ بِهِ الْحُزْنُ، وَ أَرْسَلَ دُمُوعَهُ عَلَى خَدَّيْهِ، وَ حَوَّلَ وَجْهَهُ إِلَى قَبْرِ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فَقَالَ: السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ، عَنِّي وَ عَنِ ابْنَتِكَ وَ حَبِيبَتِكَ، وَ قُرَّةِ عَيْنِكَ وَ زَائِرَتِكَ، وَ الثَّابِتَةِ فِي الثَّرَى بِبُقْعَتِكَ، الْمُخْتَارِ اللَّهُ لَهَا سُرْعَةَ اللِّحَاقِ بِكَ، قَلَّ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِيَّتِكَ صَبْرِي، وَ ضَعُفَ عَنْ سَيِّدَةِ النِّسَاءِ تَجَلُّدِي. قَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِيعَةُ، وَ أُخِذَتِ الرَّهِينَةُ، وَ اخْتُلِسَتِ‏ الزَّهْرَاءُ... وَ سَتُنْبِئُكَ ابْنَتُكَ بِتَظَاهُرِ أُمَّتِكَ عَلَيَّ وَ عَلَى هَضْمِهَا حَقَّهَا، فَاسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ، فَكَمْ مِنْ غَلِيلٍ مُعْتَلِجٍ بِصَدْرِهَا لَمْ تَجِدْ إِلَى بَثِّهِ سَبِيلًا، وَ سَتَقُولُ وَ يَحْكُمَ اللَّهُ بَيْنَنا وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ‏. -------------------------------------------------- 📘 منبع: أمالي، شیخ طوسي، صفحه: 110-109 .
. (س) . دوباره چشمام صاحبِ دُرّ گهرباری شده قطره به قطره اشک من رو گونه هام جاری شده دوباره تو فصل خزون ابری شده چشمای من دوباره گریه می کنم برای مادر حسن... اون مادری که بانیِ خلقته تنها پناهِ روز قیامته *** گره تو کارم افتاده ‌غسل تنت سخته برام زخماتو تطهیر میکنم با اشک جاریه چشام از همه بیشتر این غمت قلب منو میده شکاف که مونده روی بدنت کبودی ضرب غلاف غسل تن تو کشته منو بانو هنوز داره گل میکاره این پهلو نمیدونم چطور دیگه اشک یتیمات میشه پاک با دستای خودم چطور بذارمت میون خاک چطوری تلقینت بدم خدا کنه که جون بدم شونه های شکسته تو بگو چطور تکون بدم طاقت ندارم امون من رفته زیر غم تو توون من رفته دستم به غسلت نمی ره چکار با این بدن کنم؟ خون آبه ها بند نمیاد چطور تو رو کفن کنم؟ حالا که از کنارِ من داری میری پیشِ خدا باشه قرارِ من و تو کرببلا تو قتلگا میونِ مقتل کنارِ اون بدن که غرقِ خونِ بدونِ پیرُهن ✍ﮔﺮﻭﻩ ﺷﺎﻋﺮاﻧﻪ ﻫﺂ ﺳﺒﻚ eitaa.com/gorizhaayemaddahi .👇
. |⇦•دل شب گریه ها... سلام الله علیها اجرا شده۱۴۰۱ به نفس سید رضا نریمانی ●━━━━━━─────── *آه ای عزیزم... بَستر پهنه بی بی از دنیا رفته، تابوتم یه طرف خونه است بچه هام این طرف، علی هم نشسته...* دلِ شب گریه های بی صدا شو با آستینِ لباسش پاک می کرد علی تنهایی با دست خودش داشت تموم زندگیش رو خاک می کرد با این زانوی بی قوّت چه جوری میتونه از کنار قبر پاشه؟کجا داره بره؟ *من نمیدونم‌ علی کجا رفت..خونه؟ خونه ای که هرجاش رو نگاه می کرد یاد فاطمه اش می افتاد....دیدی یه وقتی غم دلتو میگیره میخوای از خونه بیرون بزنی، بری یه جایی که تو خونه نباشی، حالا علی بچه هاشم هستن. خودشم میخواد جلو بچه ها گریه نکنه از دیشب که این بدن رو شسته خسته شده نتونسته جلو بچه ها گریه کنه. هی به بچه ها میگفته تو رو خدا گریه نکنید. هی دست سر حسن میکشیده حسن جونِ بابا! قول دادی به بابا، ولی نمیدونه که تو دل حسن چه خبره، حسن تو دلش میگه بابا نمیخواد منو آرومم کنی.. دل من آروم نمیشه، من یه چیزی تو کوچه ها دیدم آروم نمیشم بابا! با این زانوی بی قوت چه جوری میتونه از کنار قبر پاشه کجا داره بره وقتی قراره تو اون خونه دیگه زهرا نباشه به هم زد دستای خاکیشو امّا نِمیره، آخه تنها میشه زهرا اگه تنها نمیموندن یتیما خودش هم خاک میشد پیشِ زهرا *ابی عبدالله کنار عباسش نشست گفت: داداش! میخوام بمونم خیمه ها رو میبرن، میخوامم از کنارت برم میان سر تو میریزن عباسم!..* باحسرت زیر لب میگفت زهرا علی داره میره خونه نشینی یه کاری کن دلم آروم نمیشه عزیزم کلمینی کلمینی علی بی تو شبا بیداره تا صبح علی بی تو شبا رو کوچه گرده نشونم میدن از فردا و میگن امانتداری خوبی نکرده علی رو حلال کن واسه زخم بازوت علی رو حلال کن واسه درد پهلوت علی رو حلال کن واسه دست بسته اش نتونست که اون در و برداره از روت *نمیدونم فاطمه اش رو خاک کرد محسنش رو چیکار کرد...* علی رو نیگاه کن چی از من گذاشتی تو قلبم غم و داغ رفتن گذاشتی *زهرا جان به من که نگفتی...* چرا تو اون بقچه که دادی زینب کنار کفنها یه پیرهَن گذاشتی؟ حسین!... با یارب یارب کشتی مادرو با مادر مادر کشتی خواهرو با بیرحمی زد تیر آخرو حسین جانم!.... آه ای مادر! من بمیرم میکشی آه با فرودِ هر نیزه من بمیرم دیگه جا نیست شده نیزه در نیزه گلوتو میبوسم رگاتو میبوسم تو رو خدا دست و پا نزن ای حسین.... ــــــــــــــــــ گریز https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi/10032 ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
Shab2Fatemieh2-1397[02].mp3
6M
السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ أَمِينِ اللَّهِ🏴 ♦️روضه و مرثیه 🏴 سلام الله علیها 🔸 سلام الله علیها ▪️مقتل حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها شام شهادت
◼️ شام غریبان حضرت زهرا (س) سخنان امیرالمؤمنین (ع) در شام غریبان حضرت زهرا (س) در امالى مفيد معروف به المجالس و امالى ابن الشيخ معروف به امالى طوسى از امام حسين عليه السّلام روايت شده: «هنگامى كه فاطمه دختر پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بيمار شد به حضرت على عليه السّلام وصيّت كرد كه موضوع بيمارى وى را مخفى بدارد و احدى را از آن مطّلع ننمايد.» «على عليه السّلام به وصيّت او عمل كرد و شخصا پرستارى فاطمه زهرا(س) را عهده ‏دار بود و اسماء بنت عميس در اين كار كمك مى‌‏كرد. چون هنگام رحلت فاطمه(س) فرا رسيد، وصيّت كرد كه حضرت امير(ع) متصدّى امر آن بانو شود، شبانه او را دفن كند و قبر مطهّرش را مخفى نمايد.» «على عليه السّلام اين وصيّت را پذيرفت و شبانه او را به خاك سپرد و قبرش را مخفى نمود. هنگامى كه از دفن فاطمه(س) فارغ شد، ناگهان حزن و اندوه شديدى به حضرتش هجوم آورد و اشك از چشمانش سرازير شد و چهره خود را به سوى قبر رسول خدا(ص) بازگردانيد و گفت»: «سلام من بر تو باد اى رسول خدا! و سلام بر تو از سوى دخترت و نور چشمت كه به زيارتت آمده همو كه در بقعه‌‏ات زير خاك آرميده است و خداوند براى او چنان خواست كه هر چه زودتر به تو ملحق شود. اى رسول خدا! صبرم از فراق دختر برگزيده‌‏ات كاهش يافته و شكيبايى من از دورى سرور زنان از دست رفته، جز آنكه همان گونه كه در مصيبت جانگدازت شكيبايى ورزيدم در اينجا نيز صبر پيشه كنم. چرا كه من خود با دست خويش تو را در قبر نهادم و جان تو از ميان سينه و گلوى من گذشت.» «آرى در كتاب خدا براى من برترين پذيرش و تحمّل آمده است.» كه فرموده: «ما همه از خداييم و همگى به سوى او باز مى‏ گرديم.» «امانت بازگردانده و گروگان تحويل داده و زهرا(س) از دستم ربوده شد. اى رسول خدا! چقدر اين آسمان نيلگون و زمين تيره در نظرم زشت جلوه مى‏ كند.» «راجع به اندوهم چه بگويم كه هميشگى است و شبم كه به بيدارى مى‏‌گذرد و غم از دلم رخت نمى‌‏بندد تا خداوند خانه‌‏اى را كه تو در آن اقامت دارى برايم برگزيند. غصه‌‏اى دارم جگر سوز و اندوهى شورانگيز، چه زود ميان ما جدايى افتاد و تنها به خدا شكايت می‌‏برم.» به زودى دخترت تو را خبر مى‌‏دهد از همدست شدن امّتت عليه من، پس به اصرار از او بپرس و احوال را از او جويا شو كه چه بسا سوزها داشت كه در سينه‏‌اش مى‏‌جوشيد و راهى براى شرح و بيرون ريختن آن نداشت و اكنون خواهد گفت و خدا داورى خواهد كرد و او بهترين داوران است.» سلام بر شما، سلام وداع ‏كننده‌‏اى كه نه خشمگين است و نه دلتنگ كه اگر بازگردم از روى دلتنگى نيست و اگر بمانم از بدگمانى نسبت به آنچه خداوند به صابران وعده داده نم ‏باشد.» «آه، آه! باز هم شكيبايى مبارك‏‌تر و زيباتر است كه اگر بيم غلبه چيره‏ شوندگان نمى‏‌بود براى هميشه در اينجا مى‏‌ماندم و درنگ مى‌‏نمودم و بر اين مصيبت بزرگ چونان زنان عزيز مرده شيون مى‏‌كردم، (چرا كه) همچنان كه خداوند نظاره مى‌فرمايد، دخترت پنهانى (و دور از چشم بيگانگان) به خاك سپرده مى‌شود و (امّا آشكارا در پيش چشم همگان) حقّش پايمال و از ارثش ممنوع مى‌گردد با آنكه دير زمانى نگذشته و ياد تو كهنه نگشته است.» «اى رسول خدا، شكايت نزد خداوند بلند مرتبه برده مى‌شود و بهترين صبر و دلدارى و عزادارى درباره توست. درود و رحمت و بركات خداوند يكتا و آفريدگار جهانيان بر تو و او باد!» 📚منبع زندگانى حضرت زهرا عليها السلام، ترجمه بحار الانوار، علامه مجلسی، ص ۶۷۳ .
626.8K
. بریز آب روان اسما، ولی آهسته آهسته به جسم اطهر زهرا، ولی آهسته آهسته... همه خواب و علی بیدار، سرش بنهاده بر دیوار بگرید از فراق یار، ولی آهسته آهسته حسن ای نورچشمانم! حسین ای راحت جانم! بنالید ای عزیزانم، ولی آهسته آهسته بیا ای دخترم زینب به پیش مادرت امشب بخوان او را به تاب و تب، ولی آهسته آهسته روم شب‌ها سراغ او، به قبر بی‌چراغ او کنم زاری ز داغ او، ولی آهسته آهسته .
. 📋 بمیرد زینبت مادر، چرا از درد می‌نالی؟! (س) حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بمیرد زینبت مادر، چرا از درد می‌نالی؟! گذشته چند ماه اما کماکان ناخوش احوالی چنان گیسوی من احوال بازویت پریشان است نزن موی مرا شانه، ندارد هیچ اشکالی چه معنا دارد این که در جوانی قد کمان باشی؟! چه معنا دارد اصلا این علامات کهنسالی؟! شنیدم که شبانه رفته‌ای تا خانه‌ی انصار شنیدم که دلت خون شد از ایمان‌های پوشالی طلوعت را مگیر اینقدر از شام سرای ما تمام روز می‌بندی چرا بر صورتت شالی؟! دو ماه و نیم، دلتنگِ لب خندان تو بودم شنیدم پیش اسما خنده کردی، جای من خالی همان میخی که بر در کوفت بابا کار دستش داد امان از تیزی میخ و امان از این بداقبالی پرت سرخ و رخت زرد و تبت پایین نمی‌آید نمانده از جراحاتت برای دخترت حالی *شاعر: ✍ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📋 ایستادم به روی پنجه‌ی پایم اما (س) (ع) حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ آخه صدا زد:« اسماء! من نگرانم؛ وقتی بدنم و رو تخته می‌گذارن می‌خوان ببرن می‌ترسم حجم بدنم مشخص بشه، نامحرم ببیند. یه وقت اسماء صدا زد:« بی‌بی جان! ما در شهرمون، در دیارمون یه تابوت‌هایی می‌سازن دیواره داره. بدن و داخلش می‌گذارن؛ از اطرافش بدن مشخص نیست. بی‌بی یه خنده‌ای کرد، صدا زد:« اسماء! میشه یکی از این تابوتا رو به علی بگی برام بسازه»؟! تصور کن وسط حیاط خونه امیرالمومنین داره تابوت می‌سازه؛ بچه‌ها هی میان سوال می‌پرسند:« بابا! این چیه؟! برای کی داری این تابوت و می‌سازی»؟! موقع تشییع شد، امیرالمومنین یه نگاهی کرد به دور و برش؛ دید کسی نیست کمک علی کنه. حالا می‌خواد زیر تابوت و بگیره؛ صدا زد:« حسنم! بدو برو سلمان و خبر کن؛ سلمان بیاد کمک علی». سلمان میگه:« توو خونه نشسته‌م؛ دیدم توو دل شب در خونه رو می‌زنند، تا در و باز کردم دیدم حسن سر به دیوار گذاشته. سلمان بدو بیا! مادرم و می‌خوایم ببریم. سلمان میگه:« بدو بدو رسیدم خونه‌ی علی دیدم عجب اوضاعیه! حسین یه طرف، زینب یه طرف، امیرالمومنینم یه طرف؛ یه تابوتم وسط حیاط خونه‌ست». دوتایی با علی آروم آروم زیر تابوت و گرفتیم، امیرالمومنین توو دهنه‌ی در خونه صدا زد:« بچه‌ها! اگه می‌خواین دنبال تابوت بیاین یه شرط داره؛ یه وقت کسی ناله نزنه؟! یه وقت کسی بلند بلند گریه نکنه؟! مادر سفارش کرده کسی نباید بفهمه». همه‌ی بچه‌ها دنبال تابوت مادر راه افتادن؛ به عزت و شرف لَا إِلٰهَ إِلَّا ٱللَّٰه. امیرالمومنین آروم آروم داره می‌خونه، بقیه هم آروم آروم دارن زمزمه می‌کنند:« محمد است رسول و علی ولی الله». اما یه مرتبه سلمان میگه: یه مرتبه یه نقطه از کوچه که رسیدیم، دیدم امام حسن رو زمین نشست؛ دستاش و رو سرش گذاشت. شروع کرد داد بزنه، ناله بزنه زیر بغلاش و گرفتن؛ حسن جان! مگه به بابات قول ندادی ناله نزنی؟! صدا زد:« سلمان! دست به دل حسن نگذار، اون چیزی که من با چشمام توو این کوچه دیدم هیشکی ندیده»... ایستادم به روی پنجه‌ی پایم اما دستش از روی سرم رد شد و بر مادر خورد شب آخر دست دختر کفنا رو میده مادر می خونه ذکر مصیبت برای حسین بی‌سر لااقل اینجا مدینه بدن این خانم و تشییع کردن، به خاک سپردن. اما دلا بسوزه برای اون آقایی که هی پرده‌ی خیمه رو بالا می‌زد؛ صدا میزد:« عمه جان! اینا کشته‌های خودشون و همه رو خاک کردن. ولی نگاه کن بابام و همینجوری برهنه رها کردن و رفتن... تشییعم کردن، ده نفر سوار بر مرکب شدن اون نانجیب صدا زد:« مَن ینتَدِبُ لِلحُسَینِ» اینقدر با سُّم مرکب رو این بدنا... 👇 https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi/10155 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 👇
. امیرالمؤمنین ای روح آفتاب چرا پا نمی شوی  بانوی بوتراب چرا پا نمی شوی پهلوی من هم از خبر رفتنت شکست  رکنم شده خراب چرا پا نمی شوی با قطره قطره اشک سلامت نموده ام  زهرا بده جواب چرا پا نمی شوی  خورشید لطمه دیده حیدر بلند شو  بر جمع ما بتاب چرا پا نمی شوی  رفتی و روی صورت خود را کشیده ای  ای مادر حجاب چرا پا نمی شوی  بی تو تمام ثانیه ها دق نموده اند  رفته زمان بر آب چرا پا نمی شوی  روی کبود تو به نگاهم اشاره کرد  مردم از این خطاب چرا نمی شوی  می میرد از تنفس دل گیر کوچه ها  ای غنچه های ناب چرا پا نمی شوی ✍ ................. نَادَاهَا يَا زَهْرَاءُ فَلَمْ تُكَلِّمْهُ فَنَادَاهَا يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى فَلَمْ تُكَلِّمْهُ فَنَادَاهَا يَا بِنْتَ مَنْ حَمَلَ الزَّكَاةَ فِي طَرَفِ رِدَائِهِ وَ بَذَلَهَا عَلَى الْفُقَرَاءِ فَلَمْ تُكَلِّمْهُ فَنَادَاهَا يَا ابْنَةَ مَنْ صَلَّى بِالْمَلَائِكَةِ فِي السَّمَاءِ مَثْنَى مَثْنَى فَلَمْ تُكَلِّمْهُ فَنَادَاهَا يَا فَاطِمَةُ كَلِّمِينِي فَأَنَا ابْنُ عَمِّكَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ قَالَ فَفَتَحَتْ عَيْنَيْهَا فِي وَجْهِهِ وَ نَظَرَتْ إِلَيْهِ وَ بَكَتْ وَ بَكَى وَ قَالَ مَا الَّذِي تَجِدِينَهُ فَأَنَا ابْنُ عَمِّكِ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ فَقَالَتْ يَا ابْنَ الْعَمِّ إِنِّي أَجِدُ الْمَوْتَ الَّذِي لَا بُدَّ مِنْهُ وَ لَا مَحِيصَ عَنْهُ .... فَيُصْبِحَانِ يَتِيمَيْنِ غَرِيبَيْنِ مُنْكَسِرَيْنِ فَإِنَّهُمَا بِالْأَمْسِ فَقَدَا جَدَّهُمَا وَ الْيَوْمَ يَفْقِدَانِ أُمَّهُمَا فَالْوَيْلُ لِأُمَّةٍ تَقْتُلُهُمَا وَ تُبْغِضُهُمَا. ثُمَّ أَنْشَأَتْ تَقُول‏: ابْكِنِي إِنْ بَكَيْتَ يَا خَيْرَ هَادٍ وَ اسْبِلِ الدَّمْعَ فَهُوَ يَوْمُ الْفِرَاقِ‏ يَا قَرِينَ الْبَتُولِ أُوصِيكَ بِالنَّسْلِ فَقَدْ أَصْبَحَا حَلِيفَ اشْتِيَاقٍ‏ ابْكِنِي وَ ابْكِ لِلْيَتَامَى وَ لَا تَنْسَ قَتِيلَ الْعِدَى بِطَفِّ الْعِرَاقِ‏ فَارَقُوا فَأَصْبَحُوا يَتَامَى حَيَارَى يَحْلِفُ اللَّهَ فَهُوَ يَوْمُ الْفِرَاق‏ قَالَتْ فَقَالَ لَهَا عَلِيٌّ مِنْ أَيْنَ لَكِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ هَذَا الْخَبَرُ وَ الْوَحْيُ قَدِ انْقَطَعَ عَنَّا فَقَالَتْ يَا أَبَا الْحَسَنِ رَقَدْتُ السَّاعَةَ فَرَأَيْتُ حَبِيبِي رَسُولَ اللَّهِ ص فِي قَصْرٍ مِنَ الدُّرِّ الْأَبْيَضِ فَلَمَّا رَآنِي قَالَ هَلُمِّي إِلَيَّ يَا بُنَيَّةِ فَإِنِّي إِلَيْكِ مُشْتَاقٌ فَقُلْتُ وَ اللَّهِ إِنِّي لَأَشَدُّ شَوْقاً مِنْكَ إِلَى لِقَائِكَ فَقَالَ أَنْتِ اللَّيْلَةَ عِنْدِي وَ هُوَ الصَّادِقُ لِمَا وَعَدَ وَ الْمُوفِي لِمَا عَاهَدَ فَإِذَا أَنْتَ قَرَأْتَ يس فَاعْلَمْ أَنِّي قَدْ قَضَيْتُ نَحْبِي فَغَسِّلْنِي وَ لَا تَكْشِفْ عَنِّي فَإِنِّي طَاهِرَةٌ مُطَهَّرَةٌ وَ لْيُصَلِّ عَلَيَّ مَعَكَ مِنْ أَهْلِيَ الْأَدْنَى فَالْأَدْنَى وَ مَنْ رُزِقَ أَجْرِي وَ ادْفِنِّي لَيْلًا فِي قَبْرِي بِهَذَا أَخْبَرَنِي حَبِيبِي رَسُولُ اللَّه.[2] ترجمه: به هنگام رحلت حضرت زهرا سلام‌الله علیها، امام علی علیه‌السلام نماز ظهر را خوانده به سوی منزل بازگشت. کنیزان را در راه دید درحالی‌که گریان و محزون بودند. امام علیه‌السلام به ایشان فرمود: چه خبر شده، چرا شما را ناراحت و مضطرب می‌بینم؟! گفتند: یا امیرالمؤمنین! دخترعموی خود زهرا را دریاب، گر چه گمان نمی‌کنیم حاصلی داشته باشد. حضرت علی به‌سرعت به سوی اتاق فاطمه رفت و بر آن بانو وارد شد، ناگاه دید فاطمه در میان بستر خویش افتاده و به‌طرف راست و چپ می‌غلتد. علی علیه‌السلام ردا را از دوش خود و عمامه را از سر مبارک خویش افکند و لباس خود را درآورد، آنگاه آمد و سر مبارک حضرت زهرا را به دامن گرفت و فرمود: ای زهرا! ولی حضرت فاطمه سخنی نگفت. برای دومین بار فرمود: ای دختر محمد مصطفی! فاطمه زهرا باز جوابی نداد! علی علیه‌السلام برای سومین بار صدا زد: ای دختر آن‌کسی که زکات را در دامن عبای خود برای فقرا می‌برد! جوابی نشنید. ای دختر آن‌کسی که با ملائکه نماز خواند! حضرت زهرا علیها‌السّلام جوابی نداد. علی علیه‌السلام صدا زد: ای فاطمه، با من سخن بگو! من پسرعموی تو علی بن ابی‌طالب هستم. فاطمه چشمان خود را به روی او باز کرد، آنگاه آن بانو گریست و علی علیه‌السلام هم گریان شد و به زهرای اطهر فرمود: تو را چه شده؟ من پسرعمویت علی هستم. فاطمه گفت: ای پسرعمو! من اکنون مرگ را مشاهده می‌کنم که نمی‌توان از دست آن گریخت. سپس راجع به فرزندانش خصوصاً امام حسن و امام حسین سفارش‌هایی فرمود و گفت:
• روضۀ متنی سلام الله علیها و گریز به روضه حضرت رقیه سلام الله علیها ویژۀ ایام فاطمیه پرستویِ مهاجرم، چرا زلانه می‌روی؟ اگر ز لانه میروی، چرا شبانه می‌روی؟ قرارِ من،شَکیبِ من، مهاجرِ غریبِ من فدای غربتت شوم،که مخفیانه می‌روی حیاتِ جان، امیدِ دل، علی بُود ز تو خِجل که با کبودیِ بدن، زتازیانه می ‌روی کبوترِ شکسته پر،مرا به همرهت ببر چرا بدونِ جُفتِ خود، ز آشیانه می‌ روی چهار طفلِ خون جگر، زنند از غمت به سر تو بر زیارتِ پدر، چه عاشقانه می‌روی اَلا به رُخ نشانه ات،مگر شکسته شانه ات که مویِ زینبین خود، نکرده شانه می‌روی فتاده بر دلم شرر، که تو در این دلِ سَحَر ز همسرت غریب‌تر، برون زخانه می‌روی *بَدَنِ حضرت زهرا سلام الله علیها رو امیرالمؤمنین داره غسل میده،اسماء بِنتِ عُمَیس میگه من از چاه آب می آوردم،رو بَدَنِ حضرت زهرا سلام الله علیها آب می ریختم،علی بدنِ فاطمه رو غسل میداد،اسماء میگه رفتم دوباره از چاه آب بکشم،دیدن علی صدایِ فریادش بُلَند شده،برگشتم اومدم،دیدم سر به دیوار گذاشته،داره داد میزنه گریه میکنه،اومدم جلو...آقاجانم! مگه خودتون نفرمودید: آروم آروم گریه کنید،همسایه ها صداتون رو نَشنَوَن؟ فرموده باشند:اسماء این روشنایی رو بیار جلو،بیا ببین پهلویِ زهرام شکسته...صورتِ فاطمه کبوده،بازوش رو شکستن... امیرالمؤمنین دست از غسل دادن کشید،اما من یه غسّال دیگه هم میشناسم،موقع غسل دادن دست از غسل دادن کشید،کجا؟ زهرایِ سه ساله رو تویِ خرابه ی شام داشتن غسل میدادن، یه وقت دیدن،اون زَنِ غساله دست از غسل دادن کشید، گفت: من این بدن رو غسل نمیدم...چرا؟ بی بی جان! همین که لباس های این بچه رو دَر آوردم،خواستم بدنش رو غسل بدم،دیدم همه جایِ بدن این بچه سیاه و کبوده...می ترسم مرضی که این بچه داشته منم بگیرم،من این بدن رو غسل نمیدم...بی بی زینبِ کبری سلام الله علیها فرمود: آی زنِ غساله! بخدا از کربلا تا اینجا اینقدر این بچه رو زدن....ای حسین...* نَم نَم داره بارون میآد داره برام مهمون میآد خرابه بویِ خون میآد وای وای داره از راهِ دور میآد تو طبقی از نور میآد از سَفَرِ تنور میآد وای وای *دیدن این تشت رو گذاشتن جلویِ این بچه،دست بُرد،سر رو از تشت برداشت،نگاه کرد دید خدا سَرِ بُریده ی بابا....سَرِ بُریده رو برداشت،شروع کرد با بابا حرف زدن...* آروم آروم از طبق بیا كنارم سر رو سَرِت بذارم حرفِ نگفته دارم وای وای *چیه حَرفِ نگفته ات؟..* چند شبه بابا یه لقمه نون نخوردم اسم تو كه می بردم فقط كتك می خوردم وای وای *بابا! هر وقت صدات زدم کتکم زدن،بابا! هر وقت صدات زدم،تو صورتم سیلی زدن...بابا! هر وقت گریه کردم بهم تازیانه زدن...بابا!..* نبودی و اسیر شدم بسته به یك زنجیر شدم یه شبِ پیرِ پیر شدم وای وای یكی زد و همه ام زدند لگدِ مُحكمم زدند *حالا هر کجا صدایِ منو می شنوی صدات رو بلند کن...یاحسین...* گریز به حضرت رقیه صوت 👇 https://t.me/marssye/94460 ......................‌. دخترت برا تو گریونه کنج این خرابه مهمونه وای من خدا دلم خونه، دلم خونه یه روز خوش من ندیدم بابا جون چه طعنه هایی شنیدم بابا جون بابا بیا من بریدم وای که چقد دلم بابا برات خونه چشام یه کاسه خونه برا تو روضه میخونه وا ابتا غریب کربلا روضه هام شده غریبونه جای من شده یه ویرونه وای من خدا دلم خونه، دلم خونه رو قلب من غم نشسته بابا جون کی دندونات و شکسته بابا جون بابا شدم زار و خسته وای که چقدر شبا گرسنه خوابیدم سرت رو روی نی دیدم با تازیانه لرزیدم وا ابتاه غریب کربلا زندگیم بی سر و سامونه بغض من شبیه بارونه وای من خدا دلم خونه، دلم خونه یکی به من حرف بد زد بابا جون یکی به پهلوم لگد زد بابا جون نم نم داره بارون میاد داره برام مهمون میاد خرابه بوی نون میاد وای وای داره از راه دور میاد تو طبقی از نور میاد از سفر تنور میاد وای وای آروم آروم از طبق بیا كنارم سر رو سرت بذارم حرف نگفته دارم چند شبه بابا یه لقمه نون نخوردم اسم تو كه می بردم فقط كتك می خوردم نبودی و اسیر شدیم بسته به یك زنجیر شدیم بابا یه روزه پیر شدیم یكی زد و همه ام زدند لگد محكمم زدند وای وای،حسین.... حالا كه اومدی بمون یه ذره لالایی بخون حالا كه اومدی بمون یه ذره لالایی بخون میخوام بخوابم باباجون وای وای تا بینمون فاصله بود سهمم فقط آبله بود خندهای حرمله بود وای وای رباب و ببین اصلاً نمی خوره آب هر روز نشسته بی تاب تنها به زیر آفتاب شبا دیگه یا بچه اش و خواب میبینه یا خواب آب میبینه داره عذاب میبینه صوت👇میرداماد https://mobyan.ir/Paik/MediaShowOne.aspx?MediaId=5380
. 🩸سرخیِ چشمی که تا زمان دفن هم خوب نشد ... در نقلی آمده است: 📋 ثُمَّ لَطَمَ عُمَر خَدَّها حَتّى احْمَرَّتْ عَينَها ▪️... سپس عمر با دستان نحسش چنان ضربه‌ای به وجه مبارک صدیقه کبری سلام‌اللّه‌علیها زد که چشمان مبارک آن حضرت سرخ شد. 📚عوالم العلوم ج۱۱ ص۳۷ 🔖 و این «سرخی چشم» ادامه داشت تا آن ساعتی که «اسماء» گوید: 🥀 در حال غسل‌دادن دیدم بی‌اختیار صدای گریه امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه بلند شد. گفتم: حق دارید در گریه کردن در این مصیبت عظمی و بلیّه کبری! لیکن دیدم بی‌اختیار صدای مبارک به گریه بلند شد! سبب آن چه بود؟ 🥀 مولا علی علیه‌السلام فرمود: ای اسماء! در حال غسل دادن نظرم افتاد به صورت فاطمه سلام‌الله‌علیها ؛ دیدم که از ضربت آن بی‌دین کبود شده است و چشم مبارکش‌چون خون، سرخ شده است و بازوی مبارکش ورم کرده است چون یک دُملُج (دست‌بند)... 📚انوار الشهاده، ص۴۳۴ ‌.
🩸وقتی که امام صادق علیه‌السلام در جواب یک «سؤال شرعی»، رنگشان تغییر نموده و برای راوی روضه می‌خوانند... مردی نزد امام صادق علیه السلام آمد و از ایشان پرسید: آیا جایز است جنازه‌ای را شبانه در نور آتش تشییع داده شود درحالی که آتشدان، چراغ یا هر وسیله‌ای که نور از آن استفاده شود همراه آن جنازه وجود داشته باشد؟ 📋 فَتَغَیَّرَ لَوْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام مِنْ ذَلِکَ وَ اسْتَوَی جَالِساً ▪️رنگ چهرهٔ مبارک امام صادق علیه‌السلام از این سخن دگرگون شد( و به یاد مصیبت مادرشان فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها افتاده) و سر پا نشستند. 🥀 سپس امام علیه‌السلام ظلم‌هایی که اولی و دومی و اتباع آن دو بر سر صدیقه کبری سلام‌اللّه‌علیها آوردند، برای راوی مفصلاً شرح داده و در آخر فرمودند: 📋 فَلَمَّا قَضَتْ نَحْبَهَا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهَا وَ هُمْ فِی ذَلِکَ فِی جَوْفِ اللَّیْلِ أَخَذَ عَلِیٌّ علیه‌السلام فِی جَهَازِهَا مِنْ سَاعَتِهِ کَمَا أَوْصَتْهُ ▪️هنگامی که فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها به شهادت رسید،در دل شب بود که مولا علی علیه‌السلام فوراً شروع به تجهیز و آماده ساختن جنازه مطهر آن حضرت شد، چنان که خود آن بانو سفارش فرموده بود. 📋 فَلَمَّا فَرَغَ مِنْ جَهَازِهَا أَخْرَجَ عَلِیٌّ الْجِنَازَةَ وَ أَشْعَلَ النَّارَ فِی جَرِیدِ النَّخْلِ وَ مَشَی مَعَ الْجِنَازَةِ بِالنَّارِ حَتَّی صَلَّی عَلَیْهَا وَ دَفَنَهَا لَیْلًا ▪️آن گاه که مولا علی علیه‌السلام از تجهیز او فارغ گشت، جنازه را از خانه خارج ساخت و آتش را در شاخه‌ای از درخت خرما برافروخت و با نور آتش، جنازه را تشییع کرد و برآن نماز گزارد و شبانه به خاکش سپرد. 📚علل الشرایع ج١ ص١٧٧ 📚بحارالانوار ج ٧٨ ص٢۵٣ ......... 🩸ای أسماء ! دستم رسید به بازوی ورم‌کردهٔ زهرا... به دندهٔ شکستهٔ او... در نقلی آمده است: 📋 و بَینَما هُوَ یُغسّلُها اِذِ اعْتَزَلَها ناحیةً و صارَ یَبکِی ▪️همینکه امیرالمؤمنین علیه‌السلام داشت پیکر مطهر زهرای مرضیه سلام‌الله‌علیها را غسل می‌داد، ناگهان به گوشه‌ای رفت و (سر به دیوار گذاشت و) با صدای بلند شروع به گریه‌کردن نمود. 📋 وَ الحسَنُ عَن یَمینِه و الحُسینُ عَن شِمالِه و زَینبُ بَینَ یَدَیه ▪️امام حسن سمت راست، امام حسین  سمت چپ و‌ زینب کبری علیهم‌السلام در مقابل آن حضرت ایستاده بود. 📋 فَقالَتْ أسماءُ: سَیّدی! أکْمِلْ غُسلَها وَ ابْکِ بَعدَ ذٰلکَ لِفِراقِها ▪️اسماء به پیش آمد و گفت: ای آقای‌من! بهتر نیست که اول غسل پیکر مطهر زهرا سلام‌الله‌علیها را تمام کرده و سپس از فراق او گریه نمایید؟! 🥀 در این‌جا بود که امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمودند: ای أسماء! در حال غسل‌دادن، نظرم افتاد به صورت فاطمه سلام‌الله‌علیها؛ دیدم که از ضربهٔ آن بی‌دین، کبود و چشم مبارکش چون خون، سرخ شده است و بازوی مبارکش مثل یک بازوبند، ورم کرده است.(۱) 📋 یا أسماء! بَینَما اُغسِّلُ فاطمةَ مَرَّتْ یَدِی عَلَی ضِلْعٍ مِن أضلاعِها فَوَجَدْتُهُ مَکسورًا ▪️ای أسماء ، در حین غسل فاطمه سلام‌الله‌علیها، دستم رسید به یک دنده از دنده‌های فاطمه سلام‌الله‌علیها؛ دیدم که آن دنده، شکسته است! 📋 و لَمْ تُخبِرنی بِذٰلِک حَتّی لا یَشتَد‍َّ ألَمِی ▪️اما فاطمه سلام‌الله‌علیها از آن دندهٔ شکسته، هیچ حرفی با من نگفته بود که مبادا درد من از این ماجرا، زیاد بشود و از او شرمنده شوم. (۲) 📚(۱)انوارالشهادة،یزدی،ص۴۳۴ 📚(۲)العبرة الساکتة،ج۱ ص۷۶ .