.
#شب_سیزدهم_محرم
✅ #روزبرگ_شیعه
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
السَّلاَمُ عَلَى مَهْدِیِّ الْأُمَمِ وَ جَامِعِ الْكَلِم
موضوع امروز: «#مَا_رَأَیْتُ_إِلَّا_جَمِیلًا»
روز دوشنبه ١۴٠٢/٠۵/٠٩
مناسبت روز: امروز، سیزدهمین روز از ماه #محرم الحرام است که تاریخ در چنین روزی در سال ۶١ هجری قمری، شاهد رویداد جانسوز و مهمی در دارالاماره کوفه بود؛ چنانچه آوردهاند که عبیدالله بن زیاد ملعون که سرمست از غرور پيروزى بود، براى قدرتنمايى، بر تخت خود نشست و همگان را دعوت نمود و دستور داد، سر امام حسين (ع) را در برابرش قرار دهند و اسرای کربلا را وارد کنند؛ سپس رو به حضرت زينب (س) كرد و گفت: «خدا را سپاس كه شما را رسوا ساخت و نادرستى خبرهاى شما را نشان داد!»
حضرت زينب (س) در پاسخ او فرمودند: «فقط انسان فاسق، رسوا مىشود و انسان فاسد دروغ مىگويد و آن هم ما نيستيم و ديگرى است!»
ابن زياد باز هم مغرورانه گفت: «كار خدا را نسبت به برادر و خاندانت چگونه ديدى؟» و حضرت با صلابت و قدرت بیشتر پاسخ دادند: «من جز زيبايى و نيكى چیزی نديدم! آنها گروهى بودند كه خداوند شهادت را برايشان مقرّر كرد و آنان نيز به آرامگاه خويش شتافتند؛ به زودى خداوند تو و آنان را [در روز قيامت] گرد خواهد آورد و ميان شما داورى خواهد كرد؛ در آن روز خواهی دید که چه كسى پيروز است؟» وسپس فرمودند: «اى پسر مرجانه! مادرت به عزايت بنشيند»
ابن زياد با شنيدن اين سخنان، بسیار خشمگين شد و ابتدا قصد کشتن آن حضرت را نمود، اما بهدلیل نظر برخی از بزرگان مجلس از این تصمیم گذشت و از روی درماندگی گفت: «اين زن، پيوسته موزون و شعرگونه سخن مىگويد؛ پدرش نيز چنین بود» (ارشاد مفيد، ص۴٧٣؛ تاريخ طبرى، ج۴، ص٣۵٠)
✍️ به راستى انسان نمىداند در برابر اين همه شجاعت و قدرت روحى چه بگويد؟ جز اينكه در برابر عظمت اين بانوى بزرگ، زانو به زمين زده و اعتراف كند كه هیچ لفظ و جملهای، قادر به بیان عظمت و شهامت آن حضرت در برابر مرد سفّاك و بىرحمى همچون ابن زیاد ملعون نیست! و تنها میتوان گفت که زینب کبری (ع) فرزند حیدر کرار (ع) و فاطمه زهرا (س) است.
❓اما سؤالی که شاید به ذهن بعضی از عزیزان خطور کرده باشد، این است که مگر نه اینکه حادثه کربلا یک جنایت و یک تراژدی است، یک مصیبت و یک رثاء است؛ جنایتی بزرگ که در آن بین جنایتکاران، مسابقه خیانت و رذالت برقرار است! از بستن آب روی کودکان و زنان بیگناه گرفته تا کشتن بهترین انسانها و تکه تکه کردن جوانان و نوجوانان بیگناه و حتی تیر زدن به گلوی طفل شیرخواره؛ و در ادامه بریدن سرها و اسب تاختن بر بدنهای بیسر، و حمله به خیمههای زنان و کودکان و تاراج آنها، و اسیری و شلاق زدن، و بر شتر بیجهاز سوار کردن آنان و صدها جنایت دیگر... پس چرا حضرت زینب (س) میفرمایند: «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا»؛ مگر در این همه جنایت هولناک، زیبایی هم وجود دارد؟!
✅ در جواب، اولاً باید بدانیم که حضرت زینب (س) این جمله را هنگامی فرمودند که ابن زیاد گفت: «كار خدا را نسبت به برادر و خاندانت چگونه ديدى؟» لذا حضرت با اشاره به «مقدرات الهی» چنین فرمودند که «من جز زیبایی چیزی ندیدم» و بدیهی است که رضای اهلبیت (ع) همواره منطبق بر رضای الهی است، چنانچه امام حسین (ع) پس از آنهمه مصیبت، در گودی قتلگاه و در لحظات آخر فرمودند: «الهی رِضاً بِرِِضِاک»؛
⬅️ ثانیاً ما همیشه از همین بُعد سیاه و خیانت و جنایت به حادثه عاشورا نگاه کردهایم؛ اما همانطور که در سخن دیروز عرض کردیم، «عاشورا» یک چهره دیگر هم دارد و آن چهرهی روشن و درخشان اطاعتپذیری و جان دادن در راه محبوب و معشوق است!
عاشورا ثابت کرد که انسان خاکی میتواند تا عرش اعلی پرواز کند، و تمام هستی و وجود زمینی خود را در راه رضای حضرت دوست قربانی کرده و به جایی برسد که خدا خریدارش شود: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَىٰ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ: خداوند از مؤمنان، جانها و اموالشان را خریداری کرده و (در برابرش) بهشت برای آنان است» (توبه/١١١)؛
در این صفحه از کربلا، همانطور که حضرت زینب (ع) فرمودند، همهچیزش زیبایی است، خداپرستی و عشقبازی است؛ شجاعت و شهامت است؛ وفاداری و ایثار و ازخودگذشتگی است؛ ولایتباوری و ولایتیاوری است؛ و در یک کلام، شهادت در راه الهی و ماندگاری است!
لذا حضرت زینب (س) خطاب به یزید ملعون فرمودند: «فَکِد کَیْدک وَاسْعَ سَعْیک و ناصِبْ جُهْدَک فوالله لا تمحُو ذکرنا و لا تُمیتُ وَحْیَنا»: «هرچه نيرنگ دارى به كار بند و نهايت تلاشت را بكن و هر كوششى كه دارى به كار گير؛ امّا به خدا سوگند نمیتوانی ما را بمیرانی و ما را محو کنی و نمیتوانی چراغِ وحى ما را خاموش کنی...» (بحارالأنوار، ج۴۵، ص١٣۵)
✍️ چنانچه بعد از هزاروچندصدسال، هنوز شاهد زنده بودن حماسه حسینی هستیم.
🏴
.
▪️دردناکترین روضه از نظر #امام_زمان عجل الله تعالی فرجه
💠 حاج ملا سلطان علی روضه خوان تبریزی که از جمله عباد و زهاد بود، نقل کرد: « در عالم رؤیا به حضور حضرت بقیة الله ارواحنا فداه مشرف شدم و خدمت ایشان عرض کردم: مولای من، آیا آنچه در زیارت ناحیة مقدسه با این عبارت ذكر شده، درست است كه میفرماید:
🔺 فلَاَنْدُبَنَّكَ صَباحاً وَ مَساءً وَ لَاَبْكِیَّنَ عَلَیْكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً
(پس صبح و شب بر شما ندبه كرده و به جای اشك خون میگریم) صحیح است؟
فرمودند: بلی
👈 عرض کردم: آن مصیبتی که در آن بجای اشک خون گریه می کنید، کدام است؟
آیا مصیبت حضرت علی اکبر است؟ فرمودند: نه، اگر علی اکبر زنده بود، در این مصیبت او هم خون گریه می کرد.
◀️ گفتم: آیا مصیبت حضرت عباس است؟ فرمود: نه؛ بلکه اگر حضرت عباس علیه السلام در حیات بود، او هم در این مصیبت خون گریه می کرد.
🔹 عرض کردم: لابد مصیبت حضرت سید الشهداء علیه السلام است. فرمود: نه، حضرت سید الشهداء علیه السلام هم اگر در حیات بود، در این مصیبت، خون گریه می کرد.
🔰 عرض کردم: پس این کدام مصیبت است که من نمی دانم؟ فرمودند:
😭 آن مصیبت، مصیبت اسیری عمه جانم حضرت زینب علیها سلام است.
▪️زینب همان کسی ست که در راه عفتش
▪️عباس می دهد نخِ معجر نمی دهد
📚 شیفتگان حضرت مهدی ج ۲ ص144
🏴 #حضرت_زینب(س)
🏴 #اسارت #محرم
#شب_سیزدهم_محرم
.
.
غمانگيزترين غروب كربلا
شترها را نگه داشتند تا زينب، بانوان حرم را سوار كند. زينب كمك مىكرد و بانوان بر محمل مىنشستند. مردان دشمن، دورتر ايستاده بودند و نگاه مىكردند. وقتى عمر سعد فرياد زده بود: «اسرا را بر شتران سوار كنيد» اول آنها دويده بودند تا بانوان حرم را بر شتران بنشانند؛ اما فرياد زينب نگذاشته بود. بانوان حرم، حرمت داشتند. دستهاى بيگانه، روسياه بودند و نبايد حريم بانوان حرم را مىآلودند. با فرياد زينب،
156دستها عقب رفتند.
بانوان حرم كه سوار شدند، زينب به اطرافش نگاه كرد؛ كسى نبود به او كمك كند. پيشانى بر محمل شتر گذاشت؛ چشمهايش را بست و به روزهاى خوش مدينه فكر مىكرد. روزهايى كه تنها نبود. روزهايى كه وقتى مىخواست سوار شتر شود، على اكبر طناب شتر را مىگرفت و عباس و حسين با گرفتن دستها و كمر خواهر، كمك مىكردند تا او بر محمل بنشيند.
مردان دشمن ساكت ايستاده بودند و زينب را نگاه مىكردند. از هوا، غم و تنهايى مىباريد. زينب سر از محمل برداشت؛ برگشت و رو به مقتل كرد و يك مرتبه فرياد زد:
«برادر جان عباس! عمه جان، على اكبر! بياييد؛ مىخواهم سوار محمل شوم؛ تنها هستم؛ بياييد كمكم كنيد. حسينم! موقع اسيرى رسيده است؛ برخيز! تنهايىام را ببين...»
تنهايى بيداد مىكرد. مردان دشمن سر به زير داشتند. بچهها بىتاب بودند. تنها بر شتر سوار شدن، سخت بود؛ ولى زينب، اهل سختىها بود و سوار شد.
آن روز غروب، دلگيرترين غروب تاريخ بود. دلها ساز غم را كوك كرده بودند و حتى مردان دشمن ساكت بودند. نيزههاى بى رحم در جلو كاروان، سرها را بر نوك خود حمل مىكردند.
ماه، شرمش مىآمد كه نگاه كند.
157شترى كه زينب سوارش بود، كوه غم را حمل مىكرد. زينبى كه شب دهم محرم، همه چيز و همه كس داشت، برادر و برادرزاده و فرزند و طائفه داشت، اكنون هيچ ندارد.
سرش را از كجاوه بيرون آورد و ابتداى كاروان را نگاهكرد. سرِ حسين بر نيزه بود وآن دورها را مىنگريست. سرِ خود را محكم به ستون كجاوه زد. خون مثل جويى روان از پيشانىاش راه كشيد. زينب آهى از دل كشيد و تكهاى پارچه كند و بر زخم سرش گذاشت. مانده بود زخم دلش را چه كند. اشك ازگوشۀ چشمش جوشيد و مرهمى بر زخمهايش شد. شعرها و دردها باهم آميخته بودند. هلال ماه، وقتى كامل وزيبا شد، خسوف روى تو را گرفت و غروب از راه آمد.
.
زبانحال حضرت زینب (سلام الله علیها):
#اسارت
نمی گویم ز نوکّ نیزه با خواهر تکلم کن
نگاهت پاسخ من داد، بر طفلت ترحم کن
اگر چه غنچه ی بی آب، هرگز نشکفد اما
در فردوس را بگشا، به روی من تبسم کن
به چشم خارجی ما را تماشا می کند، کوفی
به نی قرآن بخوان و رفع این سوء تفاهم کن
اگر بهر نماز شُکر می خواهی وضو سازی
ندارم آب با خاک سر زینب، تیمم کن
تو قلب عالم امکانی و آگاهی از قلبم
به دریا با نگاه خود بگو، کم تر تلاطم کن
نگه با اختیار و اشکِ من بی اختیار آید
ز برج نی، نظر، ای ماه من! امشب به انجم کن
اگرچه کاسه ی صبر مرا هم کرده ای لبریز
ز بهر حفظ جان کودکت با او تکلم کن
#علی_انسانی
#شب_سیزدهم_محرم
.
روز دوازدهم محرم
#شب_سیزدهم_محرم
#روضه_دفن_شهدای_کربلا
#سوم_امام_حسین
🔸سلام ما به تو ای سومین امام حسین
هر کجای مجلس نشستی...
با توجه امروز میخواهیم از همین جا...
به آقامون سلام بدیم....
🔸سلام ما به تو ای سومین امام حسین
🔸که در حضور تو مهدی کند سلام حسین
امروز امام زمانم سلام میده...
اما... به بدن های بی سر...
روی خاک...
سلام ما به اون بدن های که بی غسل و کفن...
سه روز روی زمین کربلا بود...
🔸سلام بر تو و آن قطره هاى خون سرت
🔸كه ريخت روى زمين در مسير شام حسين
🔸سلام بر تو و بر مهدی ات که روز ظهور
🔸ز دشمنان تو بستاند انتقام حسین
ان شاء الله امام زمان میاد...
انتقام خون به نا حق ریخته ی حسین رو میگیره...
🔸ز دشمنان تو بستاند انتقام حسین
یا بن الحسن...
🔸بعد از سه روز پيكر سرخش كفن نداشت
سه روز بدن عزیز زهرا...
بی غسل و بی کفن...
روی زمین گرم کربلا...
🔸بعد از سه روز پيكر سرخش كفن نداشت
🔸يوسف ترين شهيد خدا پيرُهن نداشت
🔸از بسكه پيكرش شده پامال اسبها
🔸يك جاي بي جراحت و سالم، بدن نداشت
چه کردند با بدن پاک عزیز زهرا...
مثل یه همچین روزی...
وقتی بنی اسد اومدند کربلا...
نگاه کردن دیدند این نانجیبها بدن های خودشون رو دفن کردند...
اما بدن عزیز زهرا حسین...
روی زمین کربلا...
میخواستند بدن ها رو دفن کنند...
اما بدنها رو نمیشناختند...
آخه سر در بدن ندارند...
متحیر ایستادند...
یک دفعه دیدند یه آقایی سوار بر اسب وارد شد...
🔸بنی اسد بیاید
🔸کفن با خود بیارید
🔸مگر خبر ندارید
🔸حسین کفن ندارد
بنی اسد من این بدن ها رو خوب میشناسم...
این بدن بی سر...
بدن بابای غریبم حسینه...
این بدن قطعه قطعه برادرم علی اکبره...
این بدن قاسمه...
اون بدنی که کنار شط فرات...
دستهاش رو جدا کردند...
بدن عمو جانم عباسه...
بنی اسد...
برید یه قطعه بوریا بیارید...
🔸مگر به کربلا کفن، بغیر بوریا نبود
🔸مگر حسین فاطمه، عزیز مصطفی نبود
امام سجاد دستهای مبارک رو زیر بدن مطهر امام حسین قرار دادند و فرمودند:
بسم الله و فی سبیل الله و علی ملة رسول الله
بدن ابی عبدالله رو غریبانه داخل قبر گذاشتند...
سخت ترین لحظه برای فرزند لحظه ای هست که میخواد داخل قبر با پدر وداع کنه...
بنی اسد دارن نگاه میکنند...
دیدند امام سجاد رفت داخل قبر...
میخواد با پدر وداع کنه...
ای واااااای ای واااااااای...
دیدن امام سجاد این لب ها رو گذاشته روی رگ های بریده ی حسین...
هی صدا میزنه وای غریب حسین...
وای مظلوم حسین...
وقتی از قبر بیرون اومدند...
با دستان مبارک نوشتند...
هذا قَبْرُ الْحُسَيْنِ بْنِ عَليِّ بْنِ ابيطالِب، الّذي قَتَلوُهُ عَطْشاناً
🔸كاش در لحظه ی دفن پدرم میمردم
🔸آن كه بوسيد چو عمه، رگ حلقوم، منم
الا لعنت الله علی القوم الظالمین
#دفن_شهدا
#روز_دوازدهم_محرم
#روضه_دفن_شهدا
#روضه_دفن_شهدای_کربلا
.
.
روضه ی ام حبیبه
#شب_سیزدهم_محرم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
السلام علیک یا مولاتی
یا بنت امیرالمومنین
زینب طلوع بود ولی ابتدا نداشت
زینب غروب بود ولی انتها نداشت
زینب رسول بود ولی مصطفی نشد
شهر نزول بود اگرچه حرا نداشت
زینب اگر نبود کسی فاطمی نبود
زینب اگر نبود کسی مرتضی نداشت
چه مقامی داره زینب، بیخود بهش نمیگن عقیله بنی هاشم
زینب اگر نبود حسینی نمی شدیم
زینب اگر نبود زمین کربلا نداشت
زینب هر آنچه گفت تماما حسین بود
اصلا به غیر نام حسین اعتنا نداشت
زینب اگر نبود مسلمان نداشتیم
باور کنید ذکر حسین جان نداشتیم 1
خانم جان....
بی بی جانم
من زینبم من زینب غم پرورم ام حبیبه
یه همچین روزایی قافله ی اسرا رو وارد بر کوفه کردن، یه کنیزی داشت بی بی زینب بنام ام حبیبه، بعضیا میگن این دختر بچه ای بود ام حبیبه، بیماری داشت، باباش آورد این بچه رو در خونه ی امیرالمومنین، گفت آقاجان این بچه بیماره، شما یه عنایتی بکنید شفا پیدا کنه، امیرالمومنین فرمود حسینم بیاد یه دستی رو سر این بچه بکش، این بچه شفا پیدا کنه، ام حبیبه شفا گرفت به دست مبارک آقامون سیدالشهدا، باباش گفت من نذر کردم حالا که شفا گرفته این بچه در خونه ی شما کلفتی کنه، خادمی کنه، ام حبیبه پای درس زینب کبری تربیت شده حالا تو کوفه برا خودش کسی شده ، برو بیایی داره کنیز و کلفتی داره اما دلش برا زینب کبری تنگه، یه نذری کرده هر موقع کاروانی از اسرا وارد کوفه میشن ام حبیبه میاد برای این اسرا غذا میاره، نیازشونو برآورده میکنه به این نیت که یبار دیگه زینبو ببینه، حالا شنید یه قافله ای از اسرا وارد کوفه شدن ، کنیزشو صدا زد برو برا این اسرا غذا ببر، شنیدم لابلاشون بچه های کوچیک هست حتما این بچه ها گرسنه ند، کنیزه اومد نان و خرما بین این اسرا تقسیم کنه ام کلثوم، غذا رو برگردوند فرمود بر ما صدقه حرامه، اومد خبر داد ام حبیبه، از من چیزی نگرفتن، سراسیمه خودش رو رسوند اومد جلو سوال کرد بزرگ شما کیه؟ همه با دست زینب رو نشون دادن اومد جلو محمل زینب گفت خانم جان، اول به شما بگم اینا صدقه نیست اینا نذریه، خانم پرسید برا چی نذر کردی؟ گفت من یه خانمی دارم تو مدینه اسمش زینبه ، خیلی ساله ندیدمش، بی بی فرمود تو مدینه زینب زیاده، کدوم زینبو میگی، صدا زد خانم جان، زینب دختر علی رو میگم، بی بی صدا زد ام حبیبه سرتو بالا بگیر نذرت قبول شد من زینبم، یه نگاهی کرد به بی بی، نشناخت، سؤال کرد خانم اون زینبی که من میشناختم آنقدر پیر نبود آنقدر شکسته نبود، بی بی صدا زد حق داری ام حبیبه، جات خالی بود کربلا، تا اسم کربلا اومد گفت نه شما نمیتونی زینب باشید اون زینبی که من میشناختم یه برادری داشت بنام حسین، هیچ موقع از برادرش جدا نمیشد، خانم حسین کجاست؟ تا اينو گفت صدای گریه ی زینب بلند شد ام حبیبه سرتو بالا بگیر، این سری که بالای نیزه هست سر برادرم حسینه، آی حسینیا
من زینب غم پرورم ام حبیبه
ببین چه آمد بر سرم اُمّ حبیبه
حق داشتی نشناختی که زینبم من
شد پیر بانوی حرم اُمّ حبیبه
باور نمیکردی ببینی بی حسینم
من هم نمیشد باورم اُمّ حبیبه
این سر که بر نی میکند قرآن تلاوت
باشد سر برادرم اُمّ حبیبه
هجده عزیزم را به خاک و خون کشیدند
از اصغرم تا اکبرم اُمّ حبیبه2
هر جا نشستی ناله بزن
یا حسین...
1 ✍علی اکبر لطیفیان
2✍ عبدالحسین میرزایی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#روضه_ام_حبیبه
#استادحاج_اسماعیلی✍
#فیش_روضه #ام_حبیبه
#کوفه
#سوم_امام_حسین
#هفتم_امام_حسین
#هفده_محرم
👇