eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
3.7هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
564 ویدیو
800 فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. #امام_حسن_مجتبی ✅در بین اهل بیت(علیهم السلام) فقط یک امام به [کریم اهل بیت(ع)] ملقب است و آن هم ام
. نام تو را تاج کریمان می‌نویسم با خط زر در عرش رحمان می‌نویسم از تو سخن گفتن اگر چه کار من نیست مدح تو را در حد امکان می‌نویسم آنگونه که زهرا تو را می‌خواند من هم بعد از حسن هر بار یک جان می‌نویسم وقتی خدا شأن تو را معلوم کرده من هم به توصیف تو قرآن می‌نویسم اللهُ یَهدی مَن یَشا، با حُسنِ خلقت پس مرد شامی را مسلمان می‌نویسم باید به راه روشن تو اقتدا کرد یعنی تو را خورشید ایمان می‌نویسم آنقدر زیبایی که تمثالی نداری زیبایی‌ات را وجه یزدان می‌نویسم یک روز می‌آید که با حُسنِ جمالت یک مثنوی نه بلکه دیوان می‌نویسم شهر مدینه روزی از دست تو خورده است بر سفره‌ات یک شهر مهمان می‌نویسم جنگ جمل در حیرت از جان‌بازیِ توست جنگ جمل را جنگ حیران می‌نویسم تیغ دو دم هر چند دست مرتضی بود اینجا تو را شمشیر بُرآن می‌نویسم هیهات‌من‌الذله با صلحت شد آغاز کرببلا را خط پایان می‌نویسم وصف کریم آل طاها بودنت را شیواتر از تصویر باران می‌نویسم دست کریم فاطمه از برکت توست این سفره‌هامان را پر از نان می‌نویسم وقتی تصور می‌کنم شش گوشه‌ات را از گنبد و از صحن و ایوان می‌نویسم معماری صحن و سرایت را به دستِ معمارهای قوم سلمان می‌نویسم بر طاق سقاخانه‌ات با اشک دیده از غربت ساقیِ عطشان می‌نویسم آقا اگر اذنم دهی حالا برایت این سطر را با چشم گریان می‌نویسم جانم فدای آن ضریحی که شکستن ✍ ایام .
. دردی نهفته دارم از هجرت به سینه گریه برایت می‌کنم ماه مدینه‌ گریه برایت می‌کنم ای پهلوانم امشب به بالینم بیا که نیمه جانم افتاده‌ام از پا زمین‌گیرم عزیزم دلخسته‌ام بی تاب و دلگیرم عزیزم تا صبح دیشب چشم بر در دوختم من با روضه‌هایت تا سحر می‌سوختم من ای کاش بودی پیشم ای سروِ رشیدم از بعد عاشورا خوشی هرگز ندیدم دستم ز کار افتاده بسکه پینه بسته چشم انتظارت هستم ای اَبرو شکسته آه ای عصای پیریِ مادر کجایی من در مدینه هستم و تو کربلایی این چند سال هم روز هم شب گریه کردم هر روز با غم‌های زینب گریه کردم یا یاد جشم تو هماره گریه کردم با یاد طفل شیرخواره گریه کردم با دیدن اشک رباب از حال رفتم با روضه‌ی بزم شراب از حال رفتم شرمنده‌ام شرمنده از روی ربابم کرده مرا داغ لبت خانه خرابم مانده برایم از تو مشک پاره پاره آتش گرفتم سوختم ای ماه‌پاره مشک تو را دیدم ز دل فریاد کردم یاد تنی که بر زمین افتاد کردم گفتند از چشمان تو، باور نکردم از بیرق و دستان تو، باور نکردم مادر شنیدم دستهایت را بریدند جسم تو را در علقمه در خون کشیدند بسکه مصیبت سخت و ضربه بود محکم مادر شنیدم که سرت پاشید از هم تیر سه شعبه چشم‌هایت را دریده آن چشم زیبا را به خاک خون کشیده مادر شنیدم تشنه لب جان دادی عباس از روی مرکب با جبین افتادی عباس راوی روایت کرد عباست نظر خورد بین شهیدان نیزه جسمت بیشتر خود راوی روایت کرد راهت را که بستند شمر و سنان با هم غرورت را شکستند گفتند وقتی که سرت از تن جدا شد از داغ تو در خیمه‌ها غوغا به پا شد مادر چگونه سر بریدند از تن تو شد پاره پاره جوشن تو گردن تو گفتند خورده جسم تو سر نیزه مادر گفتند بسته شد سرت بر نیزه مادر گفتند چند دفعه سرت از نیزه افتاد بازیچه‌ی مرکب شدی ای دادِ بیداد گفتند افتادی و خیمه شعله‌ور شد دشمن بدون تو به خیمه جمله‌ور شد از روضه‌های تو شنیدم، ‌آه گفتم درد دلم را هر سحر با ماه گفتم گفتم الا ای ماه من اُمُ البنیم از پا اگر افتادم اُمِ بی بنینم ام البنین روزی علمدار آفرین بود روزی پسرها داشت و ام البنین بود در آسمان من ولی دیگر قمر نیست دردی که دارم من به جز درد کمر نیست روزی قمر در آسمانم داشتم حیف چندین پسر در آشیانم داشتم حیف شهر مدینه غبطه بر احساس من خورد آن چشم‌های شور بر عباس من خورد در سینه‌ام هر چه شنیدم چال کردم عباس،‌ یادِ کشته‌ی گودال کردم تو رفتی و فرزند زهرا بی سپر شد در بین مقتل غربت او بیشتر شد مقتل نوشته بعد تو غوغا شد ای وای بی تو حسین من تک و تنها شد ای وای تو رفتی و دشمن پس از تو شیر می‌شد سهم حسینم بین مقتل تیر می‌شد گفتند حالا که میان قتلگاه است حمله کنید عباس رفته بی پناه است مقتل نوشته از نفس افتاد تشنه فرزند زهرا مثل تو جان داد تشنه جسم نحیفش را تهِ گودال بردند با نیزه او را عاقبت از حال بردند روزی که شد جسم حسینم نامرتب لحظه به لحظه داشت جان میداد زینب در تنگیِ گودال وقتی دست و پا زد در زیر پای شمر زهرا را صدا زد قاتل در آورد آخر اشک مادرش را با بغض و کینه بر زمین می‌زد سرش را سالار زینب بین مقتل پشت و رو شد زیر فشار نیزه غرق خون گلو شد پنجه به گیسوی حسینم شانه می‌زد نامردی آنجا خنده‌ی مستانه می‌زد دشنه همینکه از گلوی او حیا کرد با چند ضربه از قفا سر را جدا کرد زهرا همینکه سمت قربانگاه می‌رفت قاتل روی جسم حسینم راه می‌رفت مقتل محل رفت و آمد می‌شد عباس ده مرکب از روی تنش رد می‌شد عباس پیش نگاه فاطمه می‌شد جسارت پیراهنش با زورِ نیزه گشت غارت در بوریا جسم حسینم شد مرتب لحظه به لحظه داشت جان میداد زینب هر چند جان دادی ولی مادر که داری در دست ای عباسم انگشتر که داری اما حسین بی سرم مادر ندارد فرزند من انگشت و انگشتر ندارد . « وَیْلِی عَلَیٰ شِبْلِی » ... به من خبر رسیده که عمود آهن بر سر بچه‌شیرم زدند ... در نقل‌ها آمده است: حضرت ام البنین سلام‌الله‌علیها هر روز عبیدالله پسر حضرت عباس علیه‌السلام را همراه خود به بقیع می‌برد و در آنجا مرثیه می‌خواند و زنها برای شنیدن مرثیه او در بقیع جمع می‌شدند؛ آن حضرت در بقیع می‌نشست و اینگونه در رثای ابالفضل العباس علیه‌السلام روضه می‌خواند: 📋ای كسی كه عباس علیه‌السلام را ديدی كه بر آن لشگر پَست و فرومایه حمله می‌كرد. 📋 و فرزندان حيدر علیه‌السلام پشت سر او مثل شیرهای یال‌دار حمله می‌کردند. 📋به من خبر داده‌اند بااینکه دست فرزندم عباس علیه‌السلام قطع شده بود، بر سرش نیز ضربه‌ای زدند ؟! 📋 آه و واویلا از داغ بچه‌شیرم ابالفضل... آیا درست است که عمود بر فرق نازنینش زدند؟! 📋 آه ای ابالفضل! من می‌دانم که اگر شمشيرت را در دست داشتی، كسی جرأت نداشت به تو نزديك شود. 📚إبصار العین، ج۱ ص۶۴ 📚منتهی الآمال، ج۱ ص۶۸۹