.👆
📋#روضه_امام_کاظم (ع)
#گریز_به_روضه_حضرت_رقیه (س)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حالا یه جمله روضهی موسیبنجعفر؛ من بخونم اونایی که تا الان گریه نکردن گریه کنن. از زبان دخترش معصومه (سلامُاللهعلیها) میخونم...
یهو دید داداشش امام رضا از چشماش پنهان شد. ساعاتی گذشت، امام رضا بیعمامه، با موهای پریشان، آثار شکستگی در چهره و لباسای خاکی برگشت.
-داداش کجا بودی؟ داداش چرا وضعیت ظاهرت اینطور شده؟
یه جملهای فرمود: خواهرجان، دیگه منتظر بابا نباش. بابا دیگه برنمیگرده. اینقدر بیبی بیتابی کرد، گریه کرد...
( اهل روضه میدونن کجا میخوام برم. )
بیبی جان، خدا رو شکر فقط شنیدی. لحظهی آخر بدن کبود بابات رو ندیدی، بالا سر بابات نبودی. آخه برا دختر خیلی سخته؛
بمیرم برا اون دختری که اینجوری زبون گرفت:
" آروم آروم از ، رو نی بیا کنارم
سر رو سرت بذارم ، 'حرف نگفته دارم۲'
چند شبه بابا ، یه لقمه نون نخوردم
اسمتو که میبردم ، 'فقط سیلی میخوردم۲'
الهی که اون ، محلهی یهودی
خراب بشه به زودی ، 'خدا رو شکر نبودی۲' "
تو هر شهری بری بپرسی شلوغترین جای شهر کجاست میگن بازار شهره...
ما تا حالا بازار به این شلوغی ندیده بودیم، همه لباس نو پوشیده بودن، جلو ما هلهله میکردن، بعضیا سنگ جمع کردن سرتو بالای نی....
حسین....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بیوکافی
.