4_5789900860318291601.mp3
30.52M
.
#شب_دوم_محرم
📆 یک شنبه ۱۷ تیرماه ماه ۱۴۰۳
🔊 #سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین سعیدی
.
#شب_سوم_محرم
روضه حضرت رقیه سلام الله علیها
( بخش ۱)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مرهم زخم دلِ عاشق بیمار حسین
روز سوم محرمه،
دلهای همه امروز تو خرابه ی شام، دنبال یک بهانه ای برای گریه کردن هستن
مرهم زخم دلِ عاشق بیمار حسین
منتها غایت هر،عبد گرفتار حسین
در جهان فخر کنم، ریزه خور اربابم
غم ندارم که بُود، مونسِ غمخوار حسین
مشکل از معرفتم بود که من کم خواستم
چشم پوشیدو عطا کرد، چه بسیار حسین
گفت یکی از شیعیان آقا امیرالمومنین گره افتاد به کارش، بدهکار بود هر چی این درو تون در زد نتونست بدهیشو جور کنه، یک قالیچه ی دستباف داشت اينو برداشت گفت میبرم بازار میفروشم گره از کارم باز میکنه، آورد مغازه ی اولی، قالیچه رو باز کرد مغازه دار یه نگاهی به قالیچه کرد گفت این قالیچه ،گوشش سوخته، من اينو به نصف قیمت برمیدارم، قالیچشو لوله کرد گفت میرم مغازه ی بعدی، شاید بهتر بخره، یکی یکی مغازه ها رو میگشت، همه همین قیمتو روش گذاشتن، تا رسید به یه مغازه ی قالی فروشی، قالیچه رو باز کرد صاحب مغازه یه نگاهی به قالیچه کرد گفت چه قالیچه ی زیبایی، حیف که گوشش سوخته، چرا خوب مراقبت نکردی؟حیفه این قالیچه ست، گفت ببین حاجی ،تو خونمون روضه داشتیم حواسمون نبود منقل سوراخ بوده،ذغالها ریخته رو قالیچه و سوخته، هر چی بیشتر برمیداری بردار، گرفتارم، تا گفت تو روضه ی امام حسین، پیرمرد قالی فروش گفت ببین این قالیچه اگه سالم بود قیمتش انقدر بود حالا که سوخته، قیمتش نصف میشه اما یه حرفی زدی، این قالیچه برا اربابم حسین سوخته، حالا که اینطوریه من دو برابر میخرم ازت، آره والله، دلی که برا ارباب سوخته باشه ،اون دلو مادرشون فاطمه ی زهرا چند میخره فقط خدا میدونه،
روز سوم محرمه
میخام برم در خونه ی دردانه ی امام حسین، اون خانم سه ساله ای که، من گفتم دل اگه بسوزه، اما این خانوم سه ساله هم دامنش سوخته بود هم موهاش سوخته بود هم کف پاش تاول داشت ....
(۱)✍معین بازوند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#روضه_سوم_محرم
#حضرت_رقیه(علیهاسلام )
#استادحاج_اسماعیلی🎤
#روضه_حضرت_رقیه
#دستگاه_شور
👇
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. #شب_سوم_محرم روضه حضرت رقیه سلام الله علیها ( بخش ۱) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
؛❁﷽❁
روضه حضرت رقیه سلام الله علیها
( بخش ۲)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلام چراغ سحر رقیه
خوش اومدی تاج سر رقیه
کجا بودی چرا منو نبُردی
خسته شده همسفر رقیه
تا سر باباشو دید سوال کرد این سر کیه؟
گفتن این سر بابات حسینه، شروع کرد با سر باباش درد و دل کردن
بابا
یادت میاد اون موقع ها مدینه
میگفتی دخترم پیشم بشینه
حالا نشستم گوشه ی خرابه
الهی چشمت روز بد نبینه
بابا جونم
هر موقع از چیزی گلایه داشتم
سر روی شونه ی عمو میذاشم
مدینه روزگار خوبی داشتیم
یادش بخیر عجب عمویی داشتم
حالا میخاد گلایه کنه به بابا، چی میگه؟
با با جونم
بعدِ تو دست بچهها رو بستن
غَما یه جا توی دلم نشستن
گلایه هام زیاده یکیش اینه
ببین زدن دندونمو شکستن
بابا، بابا.....
راستی دیدی همه تنم کبوده
یکی بگه گناه من چی بوده
این همه غم دیدم ولی بعضیا
میگن رقیه کربلا نبوده
آره ، رقیه کربلا بود،همه ی مصائبو دید
حدود ۱۵۰ سال قبل، یه پیرمردی تو شهر دمشق، بنام سید ابراهیم دمشقی، حدود ۹۰ سالشه، از ساداته، سه تا دختر داره، یه شب دختر بزرگش خواب عجیبی دید گفت خواب دیدم بی بی رقیه ی سه ساله، تو عالم خواب بمن فرمود به بابات ، سید ابراهیم، بگو بیاد قبر منو تعمیر کنه ،آب افتاده کنار قبرم، بدنم در آزارو اذیته، صبح داستانو برا باباش، تعریف کرد میگن سید ابراهیم دمشقی از والی دمشق ترسید گفت اینا همه اهل تسنن هستن، به حرف من گوش نمیدن، فردا شب دختر دومی همین خوابو دید شب بعد دختر سومی، شب بعد خود سید ابراهیمم این خوابو دید بی بی رقیه با عتاب ، بهش گفت چرا قبر منو تعمیر نمیکنی، چرا معطل میکنی؟!اومد پیش والی دمشق ،داستانو تعریف کرد، والی دمشق استقبال کرد، همه ی علمای شیعه و سنی رو جمع کرد اومدن در حرم بی بی رقیه، گفتن کلیدو بدید دست به دست، همه کلید بندازن، هر کس قفل به دستش باز شد، ميتونه بره تو حرم، یکی یکی همه علما، اهل شیعه، تسنن، همه کلید انداختن، قفل باز نشد،گفتن سید ابراهیم، بیا خودت کلیدو بنداز، کلیدو انداخت قفل در باز شد،گفتن همه بیرون بایستند فقط سید ابراهیم و یکی دو تا بنا وارد بشن، اومدن، قبرو شکافتن، رسیدن به لحد، لحدو برداشتن، سید ابراهیم دمشقی میگه دیدم یه جنازه ی یه دختر نا بالغ، حتی کفن به تنش نپوشیدند با همون لباسای پاره ، هنوز آثار کبودیا رو بدنش دیده میشه، گفت یه پارچه ی تمیزی ،رو این بدن، انداختم، بدنو از قبر بالا آوردم سه روز، طول کشید تا این قبر، تعمیر شد،سید ابراهیم این سه روز، جنازه ی نازنین رقیه خاتون رو رو پاش نگه داشت ، نه خواب به چشمش اومد نه گرسنه شد، بعد سه روز بدنودوباره داخل قبر گذاشت، قربونت برم خانوم، بعد هزار و چند صد سال، هنوز کبودیای بدنت خوب نشده خانوم، آه،
بابا بابا
یه بند دیگه و عرضم تمام
بابا
مگه ازم خبر نداشتی بابا
چرا منو تنها گذاشتی بابا
حالا که اومدی منو بغل کن
یه وقت نگن دوسم نداشتی بابا
بابا....
سرِ بریده نبینم گریونی
امشبو پیش دخترت مهونی
خودم هوای دندوناتو دارم
میشه یه کم قرآن برام بخونی؟(۱)
همینطور که با سر باباش، حرف میزد یه مرتبه دیدن، صدای رقیه قطع شد زینب شاید خوشحال شد گفت بالاخره،رقیه خوابش برد، الحمدلله، اومدن هر چی تکونش دادن دیدن دیگه حرف نمیزنه، لبهاش روی لبهای باباست، از غصه جون داده.
صلی الله علیک یا مولای یا اباعبدالله
(۱)✍#محمد_آسلیمی اراک
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#روضه_سوم_محرم
#حضرت_رقیه(علیها سلام )
#استادحاج_اسماعیلی
#فیش_روضه
#دستگاه_شور
👇
4_5769446628326905495.mp3
17.72M
📻 #آموزش_مداحی ۱۰ تیر ۱۴۰۳
🎤 #دکتر_محمد_فراهانی
🕌 مجمع یاس کبود
🗓 یکشنبه ۱۴۰۳/۰۴/۰۱۰
4_5769446628326905496.mp3
38.2M
📻 بشنوید| سخنرانی ۱۰ تیر ۱۴۰۳
🎤 #حاج_ماشاءالله_عابدی
🕌 مجمع یاس کبود
🗓 یکشنبه ۱۴۰۳/۰۴/۰۱۰
4_6048804332189516640.mp3
8.64M
📚 استفاده از جملات عربی صحیح سطح روضه خوانی را بالا می برد
#آموزش_مداحی
چه جمله عربی هایی رو نقل کنیم
🎙 #دکتر_محمد_فراهانی
📌 #مجمع_حضرت_یاس_کبود
♨️ #استفاده_از_اشعار_ناب ‼️
Screenrecorder-2024-07-08-12-53-51-509.mp3
7.97M
🏴 موضوع: خانواده حسینی
📝 شب دوم _ محرم الحرام۱۴۰۳
📻 #دکتر_رفیعی
📅تاریخ : ۱۴۰۳/۴/۱۸
🕌 مهدیه خمینی شهر
🕗 زمان : ۳۳ دقیقه
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. من فکرم اینه که ، این نهیب امام حسین علیه السلام به حر که فرمود : ثَکَلَتْکَ اُمُّکَ"مادرت به عزات
#حضرت_حر
حُر چكمه هاش رو دور گردنش انداخت،گفت:من روم نمیشه برم،به بچه هاش گفت،به غلامش گفت:دست من رو بگیرید،ببرید به سمت خیمه های حسین. امشب بگو آقازاده ی امام حسن،امشب شما بیا دست مارو بگیر ببر تو خیمه ی عمو جانت،بگو:عمو من ضامن اینها میشم. بگو:عمو اینها بد كردند ولی بد نیستند، این ها گریه كن های تو هستند عمو،امشب مثل حر سرهارو پایین بندازیم،فقط دست های گدایی رو بالا ببریم صدا بزنیم:الهی العفو،العی الفو.....امشب سرت رو هم پایین بنداز، شاید اربابت حرفی رو كه درگوش حر گفت،در گوش تو هم بگه:احساس كنی امشب حسین بهت میگه:اِرفَع رَأسَك سرت رو بالا بیار. این آقا اینقدر باوفاست،حتی من و تو هم هر گناهی هم كه كرده باشیم، جلوی امام رو كه نگرفتیم،مسیر امام رو كه منحرف نكردیم،دل عمه ی سادات زینب رو نشكستیم، تا ابی عبدالله بخشیدش گفت: اول خیمه ی زینب رو نشونم بده، اومد پشت خیمه ایستاد گفت:بی بی جان من حرم، اومدم بهت بگم من رو حلال كنی. زینب می دونی چی بهش گفت؟
#اصحاب
#حضرت_حر
گلایه كه نكرد،تا گقت: من حرم، فرمود:خوش اومدی حر، خوب موقعی به یاری داداشم اومدی،حسینم غریب .امام صادق به اون صحابه فرمود:می خوای مادرما زهرا رو یاری كنی؟آقا من؟گفت:بله،گفت چه طور میتونم،چه كاری از دستم بر میاد؟ فرمود: تو جلسه ی روضه ی جد غریب ما بشین برا حسین اشك بریز،ناله بزن بگو:ای غریب حسین.... حر گناه كرد،خطا كرد اما وقتی اومد مردونه اومد.روایت داریم از ساق اشك برای گریه كن های حسین،یك یك نگاه می كنند،رسول خدا نگاه میكنه،امام مجتبی،مارش حضرت زهرا سلام الله علیها،امیرالمؤمنین،خود ابی عبدالله نگاه می كنند،هر كدام یه جوری میگن،پیغمبر میگه:خدایا من نیمی از اعمالم رو هدیه میكنم به گریه كن های حسینم،امیرالمؤمنین همینطور،مادرش زهرا همینطور ، امام حسن، خود ابی عبدالله،خطاب میرسه هیچ كدام از شما از من بخشنده تر نیستید،من گریه كن های حسین رو خودم میبخشم.
.
هدایت شده از امام حسین ع
.
#مناجات_با_امام_زمان
#بیانات_گفتاری
#حضرت_حر
اَلسَّلَامُ عَلَیکَ یَا رَحْمَةِ اللهِ الْوَاسِعَة وَ يَا بَابَ نِجَاتِ الاُمَة
*مگه میشه تو روضه های جدت حاضر نباشی ..
مگه میشه عزای محرم بیاد، پرچمهای محرم بیاد ولی شما نیای؟!
تو صاحب عزایی .. تو حاضری
اونی که غایبِ منم ..
چشم بهم گذاشتیم شبِ چهارم رسید..
*آره دلم خوشه، اما دلم به اعمالم خوش نیست .. عملی ندارم ..
من همونی ام که از عرفه جاموندم ..
من همونی ام که از شبای احیا جا موندم ..
اما دلم خوشه الان عزادارِ حسینم ..
دلم خوشه فاطمه منو دعا کرده ..
مگه تو اون حدیث تو کامل الزیارات نفرموده بی بی دو عالم ...
آخه تا پیغمبر فرمود فاطمه جان یه زمانی میرسه مردم برا حسینت دورِ هم جمع میشن، یه جوری براش گریه میکنن برا عزیزان خودشون اینجوری گریه نمیکنن .. گریه برا حسینت دوا برا همه دردای منه ..
اونجا بی بی یه جمله فرمود؛ فرمود بابا سلام منو به گریه کن های حسینم برسان.. بگو فردای محشر میام دستِ تک تکشونُ میگیرم ..*
*اصلاً نمیتونم فکر کنم محرمُ از تو زندگیم حذف کنم..
از قبلِ محرم هی دلشوره داشتم .. هی میگفتیم امسال چی میشه
میتونم برم برا حسین گریه کنم یا نه ..
آخه من یه روز نمیتونم بدونِ حسین زندگی کنم ..*
آقا جان ... امشب اومدم اعتراف کنم که رفیق خوبی نبودم .. امشب اومد اعتراف کنم دلتو شکستم ..
*امشب اجازه دارم نام #حر رو ببرم؟! این صحابی و این شهیدِ در رکابِ حسین که به من و تو راه رو یاد داده .. راه رو برا منه گنهکار باز کرده ..*
مگه نمیگن حسین کشتی نجاتِ .. مگه نفرمود کُلُّنا سَفنُ النِّجاة وَ لکِن سَفینةُ جَدِیَّ الحُسَیْن أَوسَع وَ فی لُجَجِ البِحار أَسْرَع ..
کشتی حسین زودتر به مقصد میرسه و وسیع تره ..
مگه نفرمود اِنَّ الْحُسین مِصباحُ الْهُدی وَ سَفینَهُ الْنِّجاة ..
مگه نفرمود هرکی گم شده ، راه رو با حسین پیدا کنه ..
خوش بحال اونی که گم میشه و تو راه حسین خودشو پیدا میکنه
آی دلای کربلایی ..
امشب اومدیم چی بگیم؟
آقا جان قول میدم شبِ حر آدم بشم ..
قول میدم همون نوکری بشم که تو میخوای .. هرچی میخوای ازم بگیر، کربلاتُ نگیر این نوکری رو نگیر..
میگفت تو حرم ابی عبدالله نشسته بودیم یه موقع یه کاروانِ آذری زبان وارد حرم شدن .. سر وضعشون همۀ حرم رو بهم ریخت .. لباسا همه پاره سر و صورت سوخته، چهره ها همه آفتاب دیده .. وارد حرم شدن یه عده سینه زنان به عده لطمه زنان رسیدن کنارِ ضریح . همه به حال و روزِ اینا گریه میکرد یه موقع روضه خوانِ کاروان شروع کرد آذری حرف زدن رو به ضریح دیدم این جمعیت مثه اسپندِ رو تو آتیش دارن میسوزن سوال کردم ببینم چی مگن به آذری! گفتن داره میگه یااباعبدالله ما دوازده روزِ تو راهیم .. پیاده اومدیم گم شدیم چندتا شهر رو اشتباهی رفتیم اما بالاخره تو رو پیدا کردیم بعدِ دوازده روز تشنه و گرسنه ..
حسین جان ما تو دنیا خیلی گشتیم بالاخره تو رو پیدا کردیم ..
قیامت تو بگرد ما رو پیدا کن ..
ما توو گناه گم شدیم .. همون کاری که با حر کردی با ما بکن ..
اومد محضرِ ابی عبدالله یه سوال کرد، یه جواب شنید ..
اومد محضر ابی عبدالله:
هل لی من توبه؟! آیا من میتونم توبه کنم ..
ابی عبدالله بغلش رو باز کرد .. به گذشتۀ حر نگاه نکرد .. خطاشُ به روش نیاورد .. تا گفت اجازه دارم توبه کنم امام ازش استقبال کرد ..
حالا چی شد حر برگشت بسمت امام؟
وقتی آقای ما اومد مقابل لشگر ایستاد،صدا رو به غریبی بلند کرد...راوی میگه: "وَاضطَرَبَ قُلبُه،وَ دَمَعَت عَیناه فَخَرَجَ باکیاََ مُتَضَرِّعاََ... " یه مرتبه #حر دلش آشوب شد...شروع کرد گریه کردن...
یه گوشه ای ایستاد...تصمیم خودش رو گرفت..." فَضَرَبَ فَرَسَه قاصداََ نَحوَالحُسَین.. "
چندتا کارم انجام داد...اول سپر رو واژگون کرد...یعنی من برای جنگ نیامدم ..."وَ یَدُهُ عَلی رأسِه" دست ها رو روی سر گذاشت...
یه وقت رو به آسمان صدا زد:" اللّهُمَّ الیک اَنَبتُ و تُب عَلَیَّ.."من توبه کردم...توبه من رو قبول کن...
مگه چه کار کردی؟!" فَقَد هَرَبتُ قُلوبَ اَولیائک و اولاد بنتِ نبیّک صلی الله علیه و آله ...."من دل دخترای حسین رو لرزوندم...
اومد مقابل آقا ایستاد ... سربه زیر و شرمنده
امام فرمود:"اِرفَع رأسَکَ یا شَیخ! "سرت رو بلند کن...
رفت سمت لشکر دشمن و یه حرفی به مردم زد...مقابل لشگر ایستاد...
گفت:آی مردم! آبی که ماهیان دریا ازش متنعمند؛ وحشِ بیابون ازش می خوره؛ شما به پسر پیغمبرتون نمی دهید؟!
اذن میدان گرفت و جنگ نمایانی کرد
حر وقتی رو زمین افتاد؛ آقا رو صدا نزد... چون خجل بود
اما یکدفعه دید یه دست مهربونی سرش رو بلند کرد،رویِ دامن گذاشت "فَجَعَلَ الحُسین یَمسَحُ التُّرابَ عَن وَجهِه
شروع کرد خاک ها رو پاک کردن
ــــــــــــــــــ
#اصحاب
#روضه_حضرت_حر علیه_السلام
#روضه_اصحاب_علیهم_السلام
#شب_چهارم_محرم
.
هدایت شده از امام حسین ع
.
#اصحاب
بعضی نقل ها نوشتن وقتی حر با سپر وازگون و دستهای برسر گذاشته و سربزیر خدمت امام اومد، خودِ ابی عبدالله دست برد زیرِ محاسنِ حر سرشُ آورد بالا ..
تو از اولشم برا ما بودی .. حر دو تا ادب کرد، این دو تا ادب نجاتش داد .. ادبِ اول رو زمانی مرتکب شده که نشان داد اهلِ نجاتِ .. گفتگوی میانِ ابی عبدالله و حر به اذان ظهر ختم شد .. موقع اذان ابی عبدالله به حر گفت متوقف کن حرف زدن رو الان وقتِ نمازِ .. حر، من با لشکرم به نماز می ایستم تو هم برو با لشکرت نماز بخوان.. بعد نماز دوباره با هم حرف میزنیم.. یه نگاه به ابی عبدالله کرد گفت آقاجان شما باشید من خودم نماز بخوانم؟!! دستور داد همه به ابی عبدالله اقتدا کردن ایستاد پشتِ سر امام .. دشمنِ امامِ به ظاهر اما گفت تو فرزندِ رسول خدایی .. ادب دومم وقتی ابی عبدالله اون جملۀ معروف رو فرمود که مادرت به عزات بشینه .. این جمله احساساتِ حر رو تحریک کرد ، تا حضرت فرمود «ثکَلتک اُمک» .. این نفرین نیست ، این ناسزا نیست .. عرب یه زمانی که میخواست اوجِ ناراحتیش رو نشون بده این جمله رو بکار میبرد .. حضرتم میدونست نقطه ای که حر رو بر میگردنه اینجاست اصلاً این حرفُ زد که حر این جواب رو بده .. تا گفت مادرت به عزات بشینه سرشُ انداخت پایین .. گفت آقاجان هر کسی غیر شما اسم مادرم رو میاورد خونش رو میریختم .. اما چه کار کنم مادرِ شما فاطمه ست .. شما فرزندِ دخترِ رسول خدایید ..*
روضه بخوانم .. همچین که حر افتاد رو زمین لحظه های آخر .. یه لحظه به خودش اومد دید رو خاک داره میغلته .. فرقِ سرش شکافته نفس های آخرِ .. به خودش نهیب زد نکنه توقع داری حسین بیاد بالاسرت .. آخه شنیده بود بعضیا رو ابی عبدالله خودش میره بالاسرشون .. بعضی از شهدا رو ابی عبدالله رفت بالاسرشون نزدیک به نه شهید خودِ ابی عبدالله اومد بالاسرشون، یکی از اون شهدایی که خودِ الی عبدالله اومد؛ حر ابن یزید ریاحیِ .. یه لحظه چشمشُ باز کرد دید به دستِ مهربان سرش رو برداشت .. یه لحظه نگاه کرد دید سر تو بغلِ حسینِ .. مقتل میگه خاک رو صورتش نشسته بود .. دید صورت حر خاکیه با گوشۀ آستین خاک ها رو پاک کرد .. ابی عبدالله یه بار اسم مادرِ حر رو برد فرمود مادرت به عزات بشینه میدونست این تو دلِ حر مونده میخواست از دلش در بیاره اینجا تلافی کرد سر رو که بغل کرد گفت تو حُری .. چقدر اسم قشنگی مادرت روت گذاشته .. تو آزاده ای ..
ابی عبدالله نگاه کرد دید فرق حر بد شکافت خورده خون داره فواره میزنه هر کاری کرد با دست فرقُ ببنده نشد ، دستمالی درآورد سر و پیشانی حر رو بست تا خون بند بیاد .. یه جمله ای بگم اهل روضه صدا ناله شون بلند شه .. سادات ببخشن، بزرگترا، علما ببخشن .. آدم وقتی سرش زخم میشه با دستمال زخمشُ میبنده با دستمال خون رو پاک میکنه .. بمیرم خودش وقتی روزِ عاشورا سنگ به پیشانیش خورد دیگه دستمالی نداشت خونش رو پاک کنه .. بگم ناله ت بلند بشه؟!!.. چه کرد!! پیراهنِ عربیش رو بالا زد .. همچین که پیراهنُ بالا زد سفیدی سینۀ حسین پیدا شد .. یا اباعبدالله کاش دستمال داشتی خونِ سرتُ با دستمال پاک میکردی .. وقتی حرمله دید صدرالحسین نمایان شد سه شعبه رو گذاشت تو کمان .. یه جوری قلبِ حسینُ زد ..
حسین ..
ــــــــــــــــــ
#حضرت_حر
#روضه_حضرت_حر علیه_السلام
#روضه_اصحاب_علیهم_السلام
#شب_چهارم_محرم
.
.
#زمینه
#شب_اول_محرم
#حضرت_مسلم_زمینه
آه ، زیر نور ماه
میگم صلی الله
علی اباعبدالله
لعنت به دنیایی که
کارمو به جایی انداخت…!
گریه میکنم از اینک
بین ما جدایی انداخت
من دلم برات تنگه پسرعمو
کوفه شهر نیرنگه پسر عمو
اینجا صحبت مهمونی دیگه نیست
اینجا صحبت جنگه پسرعمو
از حال میبرن
مهمون و اینا ته گودال میبرن
خیرات میکنن
روخاکا مقطع الاعضات میکنن
برگرد یاحسین…
آه ، روی این پرتگاه
وصیت کردم
نیا اباعبدالله
روی دارالعماره
گریه میکنم به حالت
من نگرانم از اینک
میای با اهل و عیالت
کوفه شهر آزاره پسر عمو
شمر و حرمله داره پسر عمو
چهارهزارتا تیرانداز آماده ی
قامت علمداره پسر عمو
پیرت میکنن
با داغ جوون زمین گیرت میکنن
راحت میزنن
سه شعبه به گلوی شش ماهت میزنن
برگرد یاحسین…
آه ، مشکله این راه
رقیه جان و
نیار اباعبدالله
کاش جای تو عزیزم
پیرهنم بره به غارت
جای دختر سه سالت
دخترم بره اسارت
کارم آه و افسوسه پسرعمو
بدتر از یه کابوسه پسر عمو
از غروب عاشورا دیگه به بعد
روضه های ناموسه پسر عمو
دشوار میبرن
مخدرات و کوچه و بازار میبرن
بی یار میبرن
عقیله رو به مجلس اغیار میبرن
برگرد یاحسین…
#امیر_طلاجوران ✍
👇
.
#شب_اول_محرم
#حضرت_مسلم_واحد
بند اول:
رو دارالاماره ام / بزن یک سری به من
سفیر غریبتم / امام غریب من
نفسای آخرم یاد تو گریونم
من میخوام کاری کنم اما نمیتونم
با لب خونی برا تو روضه میخونم
آقا به جان سکینه
برگرد برو به مدینه
تا زینب تو یه وقتی
داغ اسیری نبینه
یا سیدی یا حسین جان
بند دوم:
لبم خشکیده ولی / فدا خشکیه لبات
شدم جون به لب ولی/ بازم میزنم صدات
حرمله برا علی سه شعبه می یاره
دخترت توی بیابون میشه آواره
جای زینب وسط کوچه و بازاره
پیش چشه خواهر تو
رو نیزه میره سر تو
می بینه که میشه غارت
انگشت و انگشتر تو
یا سیدی یا حسین جان
#مرتضی_کربلایی ✍
#حضرت_مسلم
.👇
.
#ورودیه
#واحد
بند اول:
سلام شاطی الفرات
سلام خاک کربلا
باید که درین زمین
ببینم غم و بلا
آه تو برادرم دلو میسوزونه
خواهرت بدون تو زنده نمیمونه
قتلگاه تو مگه تواین بیابونه؟؟
ای دلبر نازنینم
کاشکی غمت رو نبینم
چن روزه دیگه ست که بی تو
راهی ازین سرزمینم
جواب:
آرام جانم حسینم
روح و روانم حسینه
بند دوم:
میترسم ازون دمی
که از تو جدا بشم
بذار توی کربلا
براتو فدا بشم
وقتی نه یاری میمونه نه علمداری
من و دختراتو میخوای به کی بسپاری؟
از رو نیزه ها خودت هوامونو داری
من خون میبارم براتو
دلشوره دارم براتو
توی راه کوفه و شام
تنها نذار دختراتو
آرام جانم حسینه
روح و روانم حسینه
#مرتضی_کربلایی
#شب_دوم_محرم
.👇
.
#دهه_محرم
#سربند
#واحد ۱۲
بال پر زدن آماده
دست سینهزن آماده
کاسههای خالی چشمامون، دست روضهخون، رسیده
مهمونا بیاید، آخه مادرش، با قد کمون، رسیده
پای ماتمش - بمیریم خوبه
زیر پرچمش - بمیریم خوبه
توو محرمش - بمیریم خوبه - ای جانم
واسه خواهرش - بمیریم خوبه
از غم سرش - بمیریم خوبه
مثل دخترش - بمیریم خوبه - ای جانم
میکشی مرا حسین جانم (۳) ای آقا
#شب_اول_محرم
#حضرت_مسلم_واحد
شهر ظلمه شهر کوفه
با غریبه قهره کوفه
کوفهٔ بیدرد، خالیه از مرد، جان من برگرد، مدینه
ترس من اینه، خواهرت تو رو، زیر دست و پا، ببینه
کوفه به اشکت - میخنده آقا
نیزهشون به پات - بلنده آقا
دست زینب و - میبنده آقا - یا مظلوم
بعد رفتن - علمدار آقا
دخترات میرن - به بازار آقا
معجر اضافه - بردار آقا - یا مظلوم
میکشی مرا حسین جانم (۳) ای آقا
#محمد_بیابانی✍
.........
#ورودیه
#ورود_به_کربلا
#واحد۱۲
بی تو روز من تاریکه
دوری انگاری نزدیکه
یا از این زمین، خواهر و ببر، یا پیشم بمون، حسین جان
یا که دور کن انگشرت رو از، چشم ساربون، حسین جان
آتیشم نزن - بیا برگردیم
ای غریب من - بیا برگردیم
میشی بیکفن - بیا برگردیم - ای داداش
تا که چاره هست - بیا برگردیم
تا شیرخواره هست - بیا برگردیم
تا گوشواره هست - بیا برگردیم - ای داداش
میکشی مرا حسین جانم (۳) ای آقا
اینجا شادیات غم میشه
زینبم قدت خم میشه
اینجا قسمت، من شهادته، قسمت تو هم، اسیری
اینجا باید از، دست نیزهها، اصغرم رو پس، بگیری
بعد من دلت - کبابه زینب
علتش اشک - ربابه زینب
سهم دستاتم - طنابه زینب - ای خواهر
قسمتت شام - خرابه زینب
واسه تو بازار - عذابه زینب
حرف مجلس - شرابه زینب - ای خواهر
آه و واویلا زینب زینب (۳) واویلا
#محمد_بیابانی
...............
.👇