eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
3.7هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
564 ویدیو
800 فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
MirzaMohamadi_Shab_7_Moharam_1403_a.mp3
10.77M
🏴السلام علیک یا بقیه الله آجرک الله فی مصیبة جدک 🔊 بیا که بی تو همیشه عذاب خواهد شد... ◾️ با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف 🎤حجت الاسلام
MirzaMohamadi_Shab_7_Moharam_1403_b.mp3
7.68M
🏴السلام علیک یا اباعبدالله 🔊 روی این دستم تنش، بر روی این دستم سرش آه بفرستم کدامش را برای مادرش؟... ◾️ علیه السلام 🎤حجت الاسلام
. زبانحال سلام الله علیها در عزایت آیه‌ی تطهیر گریه می‌کند دوست و دشمن جوان و پیر گریه می‌کند زود می‌فهمم که حالم دیگر این‌جا خوب نیست تا که چشمم در عزایت دیر گریه می‌کند روضه خوان تا گفت یا مظلوم دیدم مادرت بر تو ای مظلوم بی تقصیر گریه می‌کند گریه کن ها رفته اند اما حسینیه هنوز در سکوتی محض دارد سیر گریه می‌کند گوشه‌ای تنها نشسته اشک می‌ریزد رباب آه این زن واقعا دل‌گیر گریه می‌کند یاد آن ساعت که پشت خیمه ها شاه غریب قبر را می‌کند با شمشیر گریه ‌می‌کند ***************** عرق پیشونیت از شرمه حسین خون بچمون هنوز گرمه حسین خاک و آروم بریزی روی تنش استخون شیش ماهه نرمه حسین خاک می‌گن سرده نه خاک اصغرم تشنه کشتنش نمیشه باورم خاک نریزی روی میوه‌ی دلم خاک و باید بریزی روی سرم الهی هیچ‌کسی شرمنده نشه عوض گریه به او خنده نشه سر بچه‌م به یه مو بنده حسین مواظب باش که از تنش کنده نشه بند دل ما پاره میشه مادرت بی‌چاره میشه این سینه‌ی پا خورده‌ی من آخر برات گهواره میشه رنگ تو یهو پرید وای رباب گریبان واسه‌ت درید وای رباب رو لب بچه باید شیر باشه از لب تو خون چکید وای رباب ******************** شاه از رباب روی حرم آمدن نداشت یک قدم رفته به خیمه دو قدم برگشته حالا که پر کشیده رفته دیگه مدیونم ازش سراغی بگیرم من و شرمنده تر از این نکن سرتو پایین بگیری می‌میرم من و مادر علی حساب نکن من فقط با تو هم آشیون بودم مادرش زینبه و باباش تویی این وسط منم کنیزتون بودم من که سر سپرده‌ی عشق توام بعد از این سایه‌ی سر می‌خوام چکار ای تموم زندگیم فدات حسین من تو رو می‌خوام پسر می‌خوام چکار برو خاکش کن و غصه‌شم نخور می‌ره اون دنیا کنار عموهاش خیالم جمع از این که تنها نیست مادرت مادری می‌کنه براش تن تو دارم به خاک می‌سپارم و خونتم دارم به آسمون میدم من باید گهوارتو تکون بدم حالا دارم شونتو تکون میدم پشت خیمه قبر تو کندم علی دیگه عمه‌ها تو رو ندارنت دیگه آفتاب اذیتت نمی‌کنه اگه سر نیزه ها در نیارنت ******************** لب تشنه‌ای خشکیده شیرم باید از شرمت بمیرم جشن یک سالگی تو باید انگار سر قبرت بگیرم حرمله داره چه خرسند میاد گریه‌هام مگه برات بند میاد گل من با گریه از دنیا رفت به لبای بچه لبخند میاد حالا حتی بخندی گریه داره تن کوچیک تو بین مزاره الهی من نبینم روزی رو که سر تو روی دست نیزه داره ************** حالا که هدف گلوی اصغر شده است چشمان سه شعبه هم دگر تر شده است با گریه به زیر لب سه شعبه می‌گفت ای وای رباب تازه مادر شده است افسوس نشد کسی تو را آب دهد آرامش و خاطر به دل باب دهد این غم کشدم رباب باید پس از این گهواره‌ی خالی تو را تاب دهد خودم خون از گلویت پاک کردم خودم قنداقه‌ات را چاک کردم الهی قسمت کافر نگردد خودم بودم تو را در خاک کردم به لب نام قشنگت مونده مادر عدو حیرون ز جنگت مونده مادر علی یک یادگاری دارم از تو به سینه جای چنگت مونده مادر یارالی علی آب آزاد شده جات خالی علی یارالی علی رو نیزه چرا بی‌ حالی علی ای بی سر علی نیزه از تو بزرگ تر علی ای بی سر علی آخر بهم نگفتی مادر علی قرص قمر رباب ای تاج سر رباب کوچیک سرت اما شده سایه سر ربابژ ای کار و کس رباب برگرد نفس رباب از بس گریه کردم همه میگن که بسه رباب اگه پایین بیای دورت می‌گردم... احساس مادری به همین شیر دادن است دو چشمت روی نیزه ناز مانده برای مادرت یک راز مانده بگو تقصیر نیزه با سه شعبه است چرا مادر دهانت باز مانده ای حال خوش رباب قربون توشه رباب خندت نمی‌گیره خودش و هم بکشه رباب شیش ماهه یل رباب قند و عسل رباب رو نیزه نشستن بهتره یا بغل رباب؟ تمیزش می‌کنم دستم بیادش سرش خاکی و خونی و کبوده ببینن مادرای شام چی می‌گن؟ نمی‌گن مادرش مادر نبوده همون روز دهم بود پشت خیمه دلم رو لای دستاش خاک کردم همون جا با همین چادر که سوخته خون روی لباش و پاک کردم سه شعبه بسته راه چاره ات را ببین این مادر آواره ات را همان کس که تو را از من گرفته ز دستم می‌کشد گهواره را می‌فروشم زیور و گهواره ات را می‌خرم کور باشم من نبینم بین بازاری علی ... .👇
Karami_Shab_7_Moharam_1403.mp3
27.47M
🔊 شاه از رباب روی حرم آمدن نداشت یک قدم رفته به خیمه دو قدم برگشته... ◾️ علیه السلام 🎤حاج علی
46.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم خواهش ای گریه بر تو مایه‌ی آرامشم حسین ناز تورا به جان‌ودلم می‌کشم حسین با اشک‌روضه صبح من آغاز می‌شود خیس‌است هرشب ازغم‌تو بالشم حسین ای کاش مستجاب نگردد دعای من غیر از زیارت است اگر خواهشم حسین من ابر بغض‌های فروخورده‌ام، که شد نام تو بهترین سبب بارشم حسین در این محیط فتنه‌وجنجال‌ها فقط در زیر پرچم تو در آسایشم حسین اندازه‌ی لیاقت هرکس به‌دست توست خاکم که بی‌تو لایق فرسایشم حسین در اوج بی‌سوادی‌ام استاد می‌شوم وقتی‌که می‌شود همه‌ی دانشم حسین دل‌بسته‌ام به‌لطف‌تو در امتحان عشق آماده‌ی ورود به هر آتِشم حسین مجتبی خرسندی 🎤
. علیه_السلام 🩸یک قدم سمت خیمه و قدمی سمت میدان برمی‌گشت... در نقلی آمده است: 🥀 حرمله ( یا به نقلی دیگر، ابوخلیق ) را پیش مختار بردند مختار از او پرسید: ای ملعون! در کربلا هیچ گاه دلت به حال آقای ما حسین علیه‌السلام سوخت؟ 🥀 گفت: آری! یک مرتبه آنقدر دلم سوخت که مرگ خود را از خدا خواستم تا آن حالت زار او را نبینم! مختار گفت : بگو ببینم چه وقت بود؟ 🥀 گفت: هنگامی که حسین علیه‌السلام طفل کشته خود را زیر عبا گرفته از میدان برگشت و رو به خیمه‌ها کرد؛ من تماشا میکردم، دیدم زنی مجلله چادر به سر و نقاب به صورت بیرون خیمه ایستاده. گویا مادر آن طفل بود که انتظار بچه‌اش را می‌کشید. 🥀 همین که حسین علیه‌السلام چشمش به مادر افتاد که منتظر ایستاده برگشت مقداری صبر کرد دوباره رو به خیمه آورد باز خجالت کشیده برگشت تا سه مرتبه او به سمت خیمه رفت و برگشت و از مادر آن طفل خجالت می‌کشید. 🥀 چون آن حالت حسین علیه‌السلام را دیدم، جگرم کباب شد. مختار گفت: ای ملعون آخر چه شد؟ گفت: بالاخره او از مرکب پیاده شد. جسد آن طفل را روی زمین نهاد و با غلاف شمشیر قبری حفر نمود برای آن طفل نماز خواند و آن را به خاک سپرد و برگشت. 🥀 مختار از شنیدن این گفتار صیحه ای کشید و افتاد و غش کرد. بعد از به هوش آمدن گریبان دریده و بر سر و سینه زد و گفت: این حالت آخر امام حسین علیه‌السلام دلم را از همه بیشتر سوزانید که نخواست بعد از شهادتش، به بدن این طفل کسی آزار برساند یا سرش را ببرد و یا در زیر سم اسب ها پایمال شود. 📚 ریاض القدس ج٢ص١٠۴ 📚 سفینة النجاة ج٢ص٢٧٣ 📚 بحرالمصائب ج۴ص۳۵۴ 📚 مقتل خطی مبکی العیون ✍ بنویسید که اینگونه شده سرگشته یک قدم رفته به خیمه، دو قدم برگشته روی برگشت ندارد به حرم، حق دارد چه جوابی بدهد، بی علی اصغر گشته طفل را زیر عبا برد، همه فهمیدند پدر پیر خجالت‌زده مضطر گشته نه فقط خیمه، که از حالت واله شدنش دیده‌ی لشگر کوفه به خدا، تر گشته آب می‌داد و نمی‌داد چه فرقی می‌کرد؟! رفتنی بود دگر غنچه‌ی پرپر گشته آب می‌خواست اگر، خواست هدایت بشوند پاسخ خواستنش خنده‌ی لشگر گشته به دلش تیر سه شعبه دو سه تا داغ گذاشت داغ این طفل ولی چند برابر گشته آه! از تیر بزرگی که به حلقومش خورد آه! از آن بدن کوچک بی سر گشته آنقدر نیزه زمین زد بدنش پیدا شد حرمله از همه انگار که بهتر گشته... .
PorsemanAshoraei2.apk
8.5M
📘 نرم افزار پرسمان عاشورایی ⭕️ ویژه محرم ✅ پاسخ به ۱۸۵ شبهه رایج از منابع معتبر کاری از معاونت فرهنگی سازمان اوقاف 🔻بخش ها: - مبانی و اندیشه - هدف قیام - وقایع کربلا - اشخاص و گروه ها - احکام شرعی - عزاداری - پس از عاشورا - با کاروان تا کربلا 📌 نرم‌افزار ارزشمندیست. لطفا به دیگران هم معرفی فرمایید.
Fadaeian_Shab06Moharam1403_00.mp3
47.27M
🔸 📆 پنج شنبه ۲۱ تیر ماه ۱۴۰۳ 🔊 حجت الاسلام والمسلمین سعیدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏷اختصاصی کانال 🔰فایل شماره‌ی ۷ 🔺معیارهای سرایش یا انتخاب شعر مناسب‌اجرا در هیأت 🔸 استاد سید‌مهدی‌حسینی‌رکن‌آبادی 🔖 مباحث مطرح شده در این درس: 📖الف‌) خوانش یک غزل از حافظ 📖ب) پیشنهاد درنگ بر اشعار کاربردی و تبیین سه ویژگی آن 📖ج) تبیین ظرایف بیان سهل ممتنع در غزل حافظ: * ساده اما نه سطحی‌نگرانه * عامیانه اما نه عوامانه * مخاطب‌محور * پندمحور، همراه با بیان هنرمندانه *مطابق با فطرت زبان مردم * خُنیایی و موسیقی‌محور * اعتدال در کاربرد زبان و بیان .
🔰استاد میرباقری: 📢 اگر نتوانیم در فضای محرّم، از تعلقات و تعینات دست برداریم، قاعدتاً بعید است روز عاشوراء، لااقل در نیت، بتوانیم در صف اصحاب سیدالشهداء، جان خودمان را تقدیم کنیم. 🔹 اگر نتوانیم در فضای محرّم، از تعلقات و تعینات دست برداریم، قاعدتاً بعید است روز عاشوراء، لااقل در ، بتوانیم در صف اصحاب سیدالشهداء، جان خودمان را تقدیم کنیم. در «زیارت جامعة ائمة المؤمنین»، یک جمله‌ای آمده که اگر ما در صفین، جمل، نهروان یا کربلاء نبودیم، بالنیات و القلوب در کنار شما هستیم. این حضورِ با نیت و قلب، وقتی است که انسان به امام حسین _ علیه‌السلام _ که می‌رسد، دیگر همه چیز را فراموش می‌کند. 🔹 کسی که در کنار سیدالشهدا(ع) به یاد گذشته و آینده‌ها و در گرو آرزوهای طولانی است، نمی‌تواند مهاجر الی الله باشد و با حضرت سیر کند. به همین جهت است که آن حضرت از مکه که آمدند در خطبه‌شان فرمودند: «مَنْ کانَ فِینَا بَاذِلًا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّناً عَلَى لِقَائِنَا نَفْسَهُ فَلْیرْحَل مَعَنا»؛ کسی که حاضر است خون دلش را در راه ما بدهد و آماده لقاءالله است، با ما همراه شود. چون بین ما و لقاءالله فاصله‌ای نیست. .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏷اختصاصی کانال 🔰فایل شماره‌ی ۸ 🔺معیارهای سرایش یا انتخاب شعر مناسب‌اجرا در هیأت 🔸 استاد سید‌مهدی‌حسینی‌رکن‌آبادی 🔖 مباحث مطرح شده در این درس: 📖راهکارهای ارتقای سطح هنری و فکری مخاطب 📖ضرورت انتخاب اشعار قوی و تازه 📖ضرورت انتخاب شیوه‌های متنوع برای ارائه شعر، از جمله: ١. دکلمه خوانی ٢. تعدد اجرای یک شعر ٣. خوانش شعر در قالب‌های سینه زنی در هیئت، با هدف آشناسازی مخاطب با اشعار جدید. 📖راهکارهای رساندن مخاطب به التذاذ هنری و محتوایی شعر 📖ضرورت باور این نکته که: مخاطب، آمادگی پذیرفتن شعر جدید را دارد 📖ضرورت توجه به هنر اجرا در کنار انتخاب شعر برتر و تازه 📖نتایج آشنایی مخاطب با اشعار تازه در سطوح عالی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 تربیت را فدای هیچ چیز نکنیم... مخاطب سیاهی‌لشکر تو نیست! دون‌دونه‌ش انسانه و برات موضوعیت داره! ما تکلیف داریم... 🔸حاج رحیم آبفروش 🔰 «برشی از نوزدهمین‌همایش هیأت‌های محوری‌وبرگزیده کشور»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏷اختصاصی کانال 🔰فایل شماره‌ی ٩ 🔺معیارهای سرایش یا انتخاب شعر مناسب‌اجرا در هیأت 🔸 استاد سید‌مهدی‌حسینی‌رکن‌آبادی 🔖 مباحث مطرح شده در این درس: 📖الف) معرفی و خوانش یک غزل با ویژگی‌های خاص: ١. محتوای بدیع و عالی ٢. بیان مراثی با شگرد تداعی ٣. توجه به تلمیحات و اشارات تاریخی به شکل غیر مستقیم 📖ب) توجه به اصل مخاطب‌محوری ١. ضرورت ارتقای سطح ادراک مخاطب ٢. تکنیک‌ها و شگردهای مأنوس کردن شعر در ذهن مخاطب 📌
Sokhanrani_Shab_4_Moharam 1403-04-19 [mahdisalahshour_1.mp3
21.82M
۱۴۴۶ 📜 استاد سیدحسین مومنی 📆 سه شنبه ۱۹ تیرماه ۱۴۰۳
Sokhanrani_Shab_6_Moharam 1403-04-21 [mahdisalahshour.mp3
24.24M
۱۴۴۶ 📜 استاد سیدحسین مومنی 📆 پنجشنبه ۲۱ تیرماه ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. و توسل به دوطفلان حضرت مسلم علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج محمد رضا بذری ●━━━━━━─────── *شب چهارمه، شب ، من یکی از اصحاب سیدالشهدا را براش می‌خونم امشب می‌خوام از اون دو تا آقازاده ی مسلم بخونم، امشب متوسل می‌شیم به آقا زاده های مسلم تا به دل ما نگاه بندازن، هم آقا مسلم هم آقازاده‌هاشون دست ما را بگیرند... مادرشون دختر جعفر بن ابیطالبِ... دو تا نقل در تاریخ هست مقدمه ی این دو تا آقازاده رو متفاوت نوشتند، یک نقل اینه تو کربلا بودند گریختند و تو کوفه به اسارت در اومدند، نقل دیگه اینه که به نظر من حقیر نزدیک‌تره اینه با مسلم کوفه بودن و وقتی دید مردم کوفه بی‌وفا شدن، دیگه مطمئن شد، شناختشون، دوتا آقازاده را به شریح قاضی سپرد، فرمود امانت پیش تو، وقتی مسلم به شهادت رسید شریح موند با این دوتا چه کنه سپردشون به پسرش گفت محمد و ابراهیم رو یه جوری بفرست مدینه قافله‌ای داشت می‌رفت مدینه با این‌ها بفرستشون این‌ها تا رسیدن قافله رفته بود... این پسر بی‌معرفتش هم این‌ها را رها کرد هرچی دویدن به قافله نرسیدند شب شد این بچه‌ها در بیابان ترسیده بودند، این‌ها زیر ده سن داشتن، دلت کجا رفت؟ حالا این‌ها پسرن، خدا نکنه دختری نیمه شب تو بیابون باشه... یه روایت اینه: بعد از ساعت‌ها یه کوفی این‌ها را پیدا کرد آورد به دست عبیدالله سپرد، ابن زیاد پیرمردی رو مامور کرد تا این‌ها را زندانی کنه و به این‌ها سخت بگیره، غذا درست و درمون بهشون نده یک سال تو زندان بودن، تو زندان روزها روزه می‌گرفتن، شبا یک قرص نان و یک کمی آب سهم این‌ها بود، بعد یک سال آقازاده ابراهیم که کوچکتر بود به داداشش و محمد گفت: ما یک ساله تو این زندان خودمونو معرفی نکردیم شاید زندانبان ما خودمونو معرفی کنیم دلش بسوزه... شب زندانبان آمد محمد گفت زندان بان! اجازه هست با هم حرف بزنیم گفت بفرما گفت آیا تو پیغمبر رو می‌شناسی؟ گفت: بله، گفت آیا جعفر بن ابیطالب رو می‌شناسی، گفت: بله او کسی است که خدا بهش دو تا بال در بهشت داده، گفت: علی بن ابیطالب رو می‌شناسی؟ گفت: بله، تا گفت: بچه‌ها گریه کردن گفتن به خدا ما از اهل بیت پیامبر هستیم، گفت ما پسران مسلم هستیم، پدربزرگه ما جعفر بن ابیطالبه، تا اینو گفت زندانبان در رو باز کرد گفت تو رو خدا حلالم کنید اما در زندان رو بهتون باز می‌کنم هرجا خواستید برید.... این‌ها شب تا صبح پیاده رفتن دیدن باز هم حوالی کوفه است نقل ها مختلفِ، ولی یه نقل اینه شبانه رفتن، خسته شدن، آخر شب به خونه پیرزنی رسیدن در رو زدن، در را باز کرد خواستن تا وارد خانه بشن، پیر زن گفت: چه نوری در چهره شماست، گفتن: پیرزن تا صبح ما اینجا استراحت می‌کنیم صبح مزاحم تو نمی‌شویم می‌رویم...پیر زن شروع به گریه کردن کرد، گفت افتخار می‌کنم به وجود شما، فقط خدا کند امشب داماد من خبیث است نیاید، حارث نیاید کار سخت میشه..رفتن بچه ها تو حجره انگار اصلاً به دلشون افتاده بود که امشب شب آخر هستش انقدر همدیگرو بغل کردن بغل در بغل هم خوابیدند، حارث نیمه شب خسته اومد، اول پیر زن سعی کرد حارث نیاد داخل، اما گفت خسته‌ام، گفت: علت خستگیت چیه؟ گفت دو تا پسر مسلم از زندان کوفه فرار کردن، تا الان دنبالشون بودیم ولی پیداشون نکردیم، خیلی عبیدالله عصبانیه، یهو دوتا آقازاده از خواب بیدار شدن..کوچکه گفت: داداش من یه خوابی دیدم تو بهشت پیغمبر، فاطمه ی زهرا، امیرالمومنین، حسنین، بابامون مسلم، پیغمبر رو کرد به بابامون گفت: مسلم چطور دلت اومد این‌ها را تنها بذاری؟ بابا رو کرد به پیامبر گفت این‌ها فردا مهمان ما هستند...گفت: داداش! منم همین خواب رو دیدم حارث شنید اومد تو اتاق یه نگاه کرد گفت:...* .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇👇
. و توسل به علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج محمد رضا بذری ●━━━━━━─────── فهمیدم این همه گشتیم، تو خونه خودمون پیداتون کردم، گفتن حارث ما عترت پیامبریم، کارمون نداشته باش، اول مفصل کتکشون زد، بعد این دو آقازاده را از دو کتف به هم بست و انداختشون گوشه حجره، گفت صبح به حسابتون می‌رسم صبح شد به غلامش گفت برو کار این‌ها رو کنار شریعه فرات تموم کن سرشون رو بیار ،غلام اومد گفتن: ما بچه‌های مسلمیم، غلام به دست و پاشون افتاد، از راه فرات رفت، گفت من روی این‌ها تیغ نمی‌کشم. حارث پسرشو فرستاد پسر حارثم همین کارو کرد و برگشت... حارث گفت خودم باید کار این‌ها رو تموم کنم رفت کنار شریعه فرات نقل تاریخ اینه تیزی شمشیرو دیدن گریه کردن آخه سنی نداشتن دوتاشون هم بچه بودن به حارث گفتن حارث به ما رحم کن گفت خدا تو دل من رحمی بابت شما نذاشته من باید سرتون رو پیش عبیدالله ببرم تا محبوب اون بشم گفتن ما رو ببر حداقل پیش خود عبیدالله باهاش حرف بزنیم گفت نه گفتن: حداقل ما رو ببر بازار برده فروشات بفروش پولشو بگیر به زندگیت بزن باز هم قبول نکرد گفت بذار حداقل یکم نماز بخونیم گفت نماز آزادین هر چقدر دلتون می‌خواد بخونید نوشتن چهار رکعت نماز خوندن بعد دست به آسمان بردن و دعا کردن...حارث رفت سراغ محمد، ابراهیم پاشو گرفت، گفت: نه اول من، رفت سراغ ابراهیم،محمد پاشو گرفت، نوشتن تا تیغ به حلقوم محمد کشید، گفت بسم الله و بالله و علی ملة رسول الله، سر محمد رو جدا کرد انداخت توی توبره، همه مورخین نوشتن تا اومد سر ابراهیم رو جدا کنه رفت سراغ تن بی سر داداشش نوشتم خودشو تو خون برادرش می‌غلتوند می‌گفت:می‌خواهم با خون برادرم مقابل پیامبر خدا قرار بگیرم اينقدر این آقازاده‌ها پا به زمین کوبیده بودن زیر پاهاشون گود شده بود...بزارید از دختر مسلم حمیده هم بگم، همه بچه‌های مسلم بن عقیل فدای امام حسین شدند، تعداد بچه‌هاشو از دو سه تا بیشتر نوشتن تا چهارده تا هم نقل شده ولی میگن همه بچه‌هاش فدای امام حسین شدن تو مسیر کربلا وقتی خبر مسلم ابن عقیل رو آوردن ابی عبدالله فرمود بگین حمیده بیاد.دیدن داره دست می‌کشه رو سر حمیده، گفت: آقا یه جوری نوازشم می‌کنی انگار من یتیم شدم ابی عبدالله فرمودند: عمه زینب، مادرت، من جای پدرت..یه گریز بزنیم، وقتی ابی عبدالله داشت می‌رفت سمت میدان دیدن اسب حرکت نمی‌کنه دیدن خانومی پاهای اسبو گرفته سکینه خانم بود گفت بابا اول از اسب بیا پایین، چی شده؟ گفت: بابا! یادته خبر شهادت مسلم رو آوردن شما حمیده رو نوازش کردی، این دختر دیگه فهمیده بود یتیم شده، گفت: بابا منم می‌دونم یتیم میشم منم نوازش کن... حالا سرنوشت این حمیده رو بگم دور تا دور خیمه‌ها رو امام حسین دستور داده بودن خندق حفر کنند تعداد سپاه دشمن زیاد بود اینا نتونن بیان فقط یه راه بزارن وقتی به خیمه‌ها حمله کردن آتیش زدن امام سجاد علیه السلام فرمودند: "علیکن بالفرار" بگین فرار کنن برای حمیده نوشتن همین اسب‌ها از همین یک راه وارد محوطه خیمه شدند، اسب‌ها، اسب سوارها باید از این راه فرار می‌کردند تا گرفتار آتیش نشن، ولی حمیده زیر دست و پای اسب‌ها جان داد، خواست فرار کنه گرفتار شد، ولی بعضیا تونستن فرار کنن راوی میگه دیدم دامنش آتیش گرفته راوی میگه فرار کرد دید من پشت سرشم ترسید هی می‌دوید به زمین می‌خورد بلند می‌شد دوباره ادامه می‌داد تا بهش رسیدم دو تا دستشو بالا گرفت گفت آقا منو نزن من بابا ندارم یتیم هستم گفتم نترس اومدم آتیش دامنت رو خاموش کنم من رهگذرم چیزی می‌خوای؟ گفت: آقا من خیلی تشنه‌ام، آب نخوردم... ظرف آبی رو به دستش دادم هی نگاه می‌کرد هی گریه می‌کرد، نگاه به آب می‌نداخت صورتش خاکی بود اشک‌ها از میان صورت خاکیش می‌ریخت، گفت آخه بابام لباش خشکیده بودمی‌خوام ببینم به بابام آخر آب دادن ای حسین... .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ ↜👇
روضه - حاج محمدرضا بذری(4).mp3
38.39M
|⇦•به اشک روضه.. و توسل به طفلان حضرت مسلم علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج محمد رضا بذری
. رفت محضرِ ابی عبدالله، تا به ابی عبدالله فرمود آقاجان سینه‌م دیگه سنگینه، آقا اجازه بده برم .. دیگه نمی تونم بمونم .. ابی عبدالله فرمود کجا میخوای بری؟! يا أَخِي أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِي .. تو علمدارِ منی .. عباسم إِذَا مَضَيْتَ تَفَرَّقَ عَسْكَرِي .. حضرت فرمود عباسم اگه تو بری لشگرم از هم می پاشه .‌. من یه سوال دارم؛ کدوم لشگر!! دیگه برا حسین لشگری باقی نمونده .. نه اصحابی .. نه بنی هاشمی .. همه رفتن .. یعنی عباسم تو یه نفری یه لشکری برا من .. یه جمله بگم شبِ تاسوعاست .. ابی عبدالله هر بار از صبحِ عاشورا میرفت تو دلِ میدان با خیالِ راحت مینشست بالاسرِ شهدا .. با شهدا حرف میزد، نجوا میکرد .. با خیالِ راحت؛ چرا!! چون دلش آرام بود عباس تو خیمه هست .. اما وقتی اومد کنارِ علقمه دیدن هی بر میگرده عقبُ نگاه میکنه .. دلواپسِ خیمه هاست .. نکنه بریزن سرِ زینب .‌. .ای حسین.... .............. امام حسین علیه السلام، عباسش رو که می تونست جنگ رو به نفع امام برگردونه، نگه داشت تا آخر که از مخدرات و ناموس رسول الله محافظت کنه ، حتی تا لحظه ی آخر هم خود امام از حریم مخدرات ، دفاع میکنه آنجا که فرمود اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید... انوقت ما خیلی راحت از مخدرات و نوامیس اهلبیت و قد و قامت و موی بلندی که سوخت و غیره میگوییم.! . .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای کتک خوردن شمر تعزیه از مردم و جان دادنش و اتفاقات عجیب بعد از آن😭