eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
3.7هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
564 ویدیو
800 فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
. فرمود: تا ساعتی دیگه منو صدا بزنید، اگه دیدید جواب نمیدم زود برید مسجد علی رو خبر کنید، بی بی رو به قبله دراز کشید، یه روپوشِ سفید روی صورتش کشید، ساعتی بعد شروع کرد اسماء صداش زدن: يَا فاطِمَة! يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى! يَا زَوْجَةَ وَلِيِّ اللّٰه! يَا أُمَّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ!" تا دید جواب نمیده به سر و صورت زد، میگه: همچین که اومدم برم مسجد علی رو خبر کنم، دیدم دوتا آقازاده ها وارد شدن، اسماء! به ما بگو مادرمون کجاست؟ چرا به سر و صورتت میزنی؟ گفتم: بچه ها بیایید بریم غدا بخورید، یه وقت امام حسن فرمود: اسماء تا به حال کی دیدی ما بی مادر غذا بخوریم؟ صدا زدم: آقازادها از این به بعد دیگه باید بی مادر غدا بخورید، بدنِ مادر رو نشون دادم، حسین خودش رو روی پاهای مادر انداخت، حسن خودش رو روی پاهای مادر انداخت، یکی میگه: مادر! من حسنم، مادرِ جوانم! چرا جواب نمیدی؟ نکنه منو نشناختی؟مادر! من حسینم، جوابم رو بده... *اینجا بچه ها توقع جواب داشتن از حضرت زهرا ، تا لحظاتی بعد امیرالمومنین هم اومد و با چند خطاب ، حضرت زهرا رو صدا زد ، ولی جواب نگرفت، آخرش صدا زد فاطمه جان ، من علیم جوابمو بده.... * بعضی مادحین برداشتشون اینه که امیرالمؤمنین به قدرت ولایتی خودش ، روح زهرا رو از آستانه بهشت به بدن برگرداند. لذا بی بی اشک ریخت و فرمود علی جان ازم راضی هستی؟ بعد هم به مولا وصیت فرمود . * ای مادر حسین و حسن دیده باز کن حال علی ببین و سپس خواب ناز کن اطفال تو بهانه ی مادر گرفته اند دستی پی نوازش ایشان دراز کن
. و عمری است با عنایتِ تو گریه می کنم تنها به قصد غربت تو گریه میکنم عمری است پای بیرق مشکی روضه ها در سایه سار رحمت تو گریه میکنم *هر چقدر دوست داری گریه کن...فریاد بزن...اما مادر ما تا گریه اش بلند شد...جلوی علی رو گرفتن...گفتن علی به فاطمه بگو بسه اینقدر گریه نکنه خسته شدیم...یکی نپرسید بگه زهرا چرا گریه میکنه...فقط گفتن بهش بگو گریه نکن...یه دختر سه ساله ام یاد گرفت،گفت: عمه! فکر کردن مارو اسیر کردن...میخوای شهرشام رو روي سرشون خراب کنم...اينقدر گریه میکنم...اينقدر گریه کرد گفت صدای گریه کیه نمیزاره من بخوابم...رحمت خدا به این قلب های ذلال...رحمت خدا به این چشمهای پاک و اشک آلود فاطمیه...رحمت خدا به پدر مادراتون که شماها رو با نام علی و زهرا پرورش دادن* گاهی ستاره میشوم و تا سپیده دم در آسمان غربت تو گریه میکنم قبرت که نیست دلخوشم از این که لااقل پایینِ پای هیات تو گریه میکنم آه ای ضریح گمشده بانویِ بی نشان در حسرتِ زیارت تو گریه میکنم تا تربت شهیدِ اُحد ،پا به پای اشک هر شب به رسم عادت خود گریه میکنم گاهی کنار روضه ات از دست میروم از بس که در مصیبت تو گریه میکنم از ابتدای مرثیه هایت قدم قدم تا کوچه ی شهادت تو گریه میکنم * اگه می بینی فاطمه بین در و دیوار قرار گرفت بخاطر اینه علی رو تنها گذاشتن...* گردد اگرچه غرقه به خون پای تا سرم به زان که بنگرم غم غربت به شوهرم مرگ من از فشار در و دیوار خانه نیست این غصه میکشد که غریب است شوهرم *خدا هیچ کسی رو از بالا پایین نیاره...همچین که وارد خانه شد بی بی تو بسترِ...همچی که به زور بلند شد...شاید بعضیا کمکش کردن...هی نگاه میکرد میگفت: علی جان یه سوال دارم...بگو عزیز دلم...صدا زد: آقا! مولا! بابای بچه ها من!...شنیدم مردم مدینه سلامت نمیکنن... علی سرش و پایین انداخت گریه کرد...صدا زد: زهرا جان...به خدا علی سلام میده مردم روشون رو برمیگردونن... * جز غم کسی به خانه ی ما سر نمیزند اینجا که مرغ شوق دگر پر نمیزند در شهر خود غریبم و با درد آشنا در خانه ی غریب کسی در نمیزند من دختر پیمبرم و زان همه یکی دم از سفارشات پیمبر نمیزند میزد مرا مغیره و یک تن به او نگفت زن را کسی مقابل شوهر نمیزند پیش از خودم به حالت زینب دلم بسوخت مادر، کسی مقابل دختر نمیزند *من نمیدونم چه جوری زد...اسماء میگه آب میریختم...دیدم علی دستش رو سرش گذاشت...گفتم چی شده آقا...فرمود: دستم رسید به بازوی ورم کرده... میدونی زینب کِی یادش افتاد...شبی که تو خرابه...زن اومد...من دست به این بچه نمیزنم...تا بگید بدنش چرا اينقدر کبوده...ناله ی زینب بلند شد زن غساله...از کربلا تا کوفه...از کوفه تا شام هرجا گفته بابا، تازیانه،سيلي.....* دستی پلید لاله ی گوش مرا درید دیگر صدای عمه به گوشم نمیرسید *به حقیقت خانوم فاطمه و به حقیقت خانوم رقیه سلام الله علیها "اللهم عجل لولیک الفرج" * 🔊 دانلود سیدمجیدبنی فاطمه 👇 https://emam8.com/upload/sabks/97/11/47730_1397118193950_4060957.mp3 ....................................... حالا میان خانه اش کوثر ندارد تنهاست مولایم علی، یاور ندارد بی بال و پر مانده است حیدر، پر ندارد زهرا که رفته، زینبش مادر ندارد مولاست با طفلان بی حال و پریشان مولاست با یک قبر مخفی، چشم گریان دائم کنار بستر خالی نشسته چشمان بارانی خود را باز بسته هی روضه می خواند به یاد دست بسته با خاطرات کوچه پهلویش شکسته با چادر خاکی که بر روی سرش داشت زینب دوباره رنگ و بوی مادرش داشت حق علی را هیچ کس باور ندارد مولای عالم مانده و لشکر ندارد این خانه دیگر دست نان آور ندارد «دیگر حسین بن علی مادر ندارد» پروانه ای که پهلویش را در گرفته حالا از این خانه شبانه پر گرفته شب ها کنار قبر زهرای جوانش می سوخت از داغ جوان قد کمانش وقتی رمق می رفت او از زانوانش سر باز می کرد او تمام سوزِ جانش: زهرا چرا از حیدر خود رو گرفتی دیدم که دستت را روی پهلو گرفتی با من نگفتی غصه ی غصب فدک را با من نگفتی ضربه ی سخت کتک را شب ها حسن می خوابد اما با تب آخر در خواب می گوید: نزن سیلی به مادر بر خیز زهرا، بهر زینب مادری کن زهرا، حسین تشنه لب را یاوری کن برخیز تا این خانه را از نو بسازم برگرد تا کاشانه را نو بسازم کج می کنم بانو سرِ مسمارها را خود در میارم سنگِ این دیوارها را دیگر توان دیدنِ ماتم ندارم لولای در را رو به کوچه می گذارم انگار وقت رفتنم نزدیک گشته دنیا دوباره تیره و تاریک گشته نه سال بودی بهر تو کاری نکردم زهرا حلالم کن که باید بازگردم زهرا گمانم غرق تب بیدار گشته حالا حسینم تشنه لب بیدار گشته شاعر: ✍ .
. انما المومنون اخوه انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم ✍مؤمنین ملعون! در کلام امام کاظم (ع) قال عبدالمؤمن الانصاری: دخلت علی الامام ابی الحسن موسی بن جعفر (ع) و عنده محمد بن عبدالله الجعفری، فتبسّمت الیه، فقال (علیه السلام): أتحبّه؟ فقلت: نعم، و ما أحببته إلا لکم. فقال (ع): هو أخوک، و المؤمن أخو المؤمن لأمّه و أبیه و إن لم یلده أبوه؛ 🔸ملعونٌ مَن اتّهم اخاه، 🔹ملعونٌ مَن غش اخاه، 🔸ملعونٌ مَن لم ینصح اخاه، 🔹ملعونٌ مَن اغتاب اخاه. عبدالمؤمن انصاری گوید: وارد شدم بر حضرت موسی ابن جعفر (ع). محمد بن عبدالله جعفری در حضور حضرت نشسته بود. من در روی او تبسّم کردم. حضرت فرمود: آیا او را دوست میداری؟ عرض کردم: بلی او را برای خاطر شما دوست میدارم . فرمود: او برادر تو است، و مؤمن برادر مؤمن است، گر چه پدر آنها یکی نباشد؛ ملعون است کسی که برادر خود را متّهم نماید. ملعون است کسی که برادر خود را فریب دهد. ملعون است کسی که دلسوز برادر خود نباشد. ملعون است کسی که غیبت برادر خود را بکند. 📚بحار الانوار ج 75 ص 262. ┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅ .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. آیا خدا قادر است مرا به سن جوانی‌ام دوباره برگرداند ، تا جبرانِ گناه کنم عالِم صاحب نوری در مسجد از گناه و کوتاهی عمر و ضرورت برداشتن توشۀ آخرت سخن می‌گفت. پیرمردی در آن حال از هوش برفت و مجلس بهم خورد. 🔥قندآبی به آن پیرمرد خوراندند و به هوش آمد. پیرمرد گفت: ای رهنما! مرا به جای آن که به رحمت خداوند امیدوار سازی، ترسی از سوزاندن عمرم در معصیت او بر جانم انداختی که شرارۀ آن مرا از حال برد. همه سرمایه و مال و زندگی‌ام را به تاوان گناهانم باختم، ولی مرا بر آن ملالی نیست چون شاید در لحظه‌ای آن برگردد. 🥀ملالم بر آن است که سرمایۀ عمر بر باد رفته را چه کنم و چگونه آن را برگردانم که در طاعت او بار دیگر صرف‌اش نمایم؟! آیا خدایِ قادر تو بر آن هم قادر است مرا به سن جوانی‌ام دوباره برگرداند؟! 💯اهل مجلس در حیرت شدند. عالِم بابصیرت گفت: خداوند قادر و حکیم بر آن هم علاجی قرار داده است، و آن توبه است که همانا با توبه، از گناهانی که در گذشته کرده‌ای تو را به جوانی‌ات باز می‌گرداند و عمر دوباره به تو می‌بخشد؛ حتی اگر این توبه را در بستر مرگ از او بخواهی عنایت‌ات کند. پس توبه از گناه، هم بازگشتِ انسان به اطاعت از اوامر او، و هم بازگشت عمر تلف شده در معصیت اوست. ┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅ .
. با یاد (شاید یک شعر هم بتواند از اسرار باشد؛ پس در هر جایی نباید ارائه شود) منم آن زهره‌ی زهرا که نورش خیره می‌سازد دو چشم آسمانی‌ها و چشمان زمینی‌ها منم آن نور محضی که حسن دارد، حسین آرد و از دامان پُرمهرش طلوع مه‌جبینی‌ها منم آن مادری که دخترانش را بیاموزد شُکوه خطبه خوانی‌ها، حماسه آفرینی‌ها * * * به مسجد حرف من این بود با مردم: «علی تنهاست» و تنها اوست والا، وای از والی گزینی‌ها! قسم بر حق! که او با حقّ و حق با اوست؛ ای مردم! امینْ او، جانشینْ او، آه! امان از جانشینی‌ها! اگر رفتن کند کاری، من و «عجّل وفاتی»ها وگر ماندن دهد یاری، من و «فضّه خذینی»ها * * * نظر بر منبر افکندم، و تیر آخر افکندم که هان! ای اوّلیّ و دوّمیّ و چندمینی‌ها! «من از روییدن خار سر دیوار دانستم که ناکس، کس نمی‌گردد از این بالانشینی‌ها» بیت آخر از است ✍ .
حجت الاسلام و المسلمین فرحزاد.mp3
12.81M
🔖منبر کامل صوتی 🔖 🎤 فاطمیه اول 💠جلسه سوم آذر ۱۴۰۱
. کلیدی بزرگ در مداحی از زبان حاج حسن خلج یه روز دفتر حاج حسن خلج از ایشون پرسیدم حاج آقا اگه بخوایید یه کلید تو خوندن و مداحی کردن بعد از این همه سال قدمت به من بدید چه کلیدی میدید؟ آقای خلج فرمودند:همیشه سعی کنید مثل یه شاگرد که دم دست اوستاشه باشید یعنی ببینید اوستاتون چی میگه و عمل کنید ، نه اینکه خودتون خودسر... گفتم حاج آقایه ذره شفاف تر توضیح میدید... گفتند یعنی هیچوقت برای خودتون نچینید که الان برم اینجوری شروع کنم بعد به فلانجا که رسیدم این حرفو بزنم یا فلان مطلبو بگم که مجلس خوب پیش بره...بذارید ببینید چی به زبانتون از طرف اوستا یا صاحب جلسه جاری میشه... بعد فرمودند من چنان معجزاتی در این نوع نوکری دیدم که بسیار عجیب بوده و بعد یه مثالی آوردن که همون روز براشون اتفاق افتاده بود.. گفتن در جلسه روضه میخواستن داستان بعد از شهادت بی بی دو عالم حضرت زهرا رو بگن که امام حسین علیه السلام با پدر به کنار مزار بی بی رفتن و خودشونو روی خاک انداختن و گریه کردن... میگفت تو ذهنم بود گریز هم این باشه که حسین جان یه روز شما اومدی کنارمزار مادر گریه کردی و روی خاک افتادی یه روزم خواهرتون زینب سلام الله علیها الی آخر.... حاج حسن میگفت ما بین روضه گفتم امیرالمومنین حسینشو از روی خاک بلندکرد لباساشو تکون داد... تااین حرفوزدم دیدم مجلس منقلب شد ... یهویی بذهنم رسید گفتم آقاجان طاقت نداشتی یه ذره خاک رو لباس حسینت ببینی کجا بودی کربلا.... مجلس غوغایی شد عاشورایی شد که شاید گریز قبلی این کار رو نمی کرد و متوجه شدم خود بی بی است که این گریز رو به زبانم جاری کرد.... و اینجاست که باید مجلس رو دست صاحب مجلس داد... و واقعا یه کلید بزرگ در خواندن روضه به من هدیه داد... خداوند سایه همه نوکران بااخلاص سیدالشهدا را بالای سرمان نگهداره.. ...................... #پ.ن : شرط این مطلب اینه که به مقاتل مختلف و البته معتبر ،مسلط باشید و در یک کلام ؛ اهل مطالعه باشید. .
. پیغمبر وقتی وارد خانه شد، دید داره زهرا گریه میکنه،گفت: عزیزِ دلم، چرا گریه میکنی؟ عرض کرد:یا رسول الله! این بچه ای که در رَحِمِ منه؛ با من حرف میزنه.... پیغمبر فرمود:فاطمه جان! وقتی تو هم در رَحِمِ مادرت،خدیجه ی کبری بودی با مادرت حرف میزدی، عرض کرد:بابا! یارسول الله! اون روز من مادرم خدیجه ی کبری رو دلداری میدادم، اما این بچه جگرِ من رو میسوزنه،این بچه همش میگه:" یا اُمّاه! اَنَا الغَریب، یا اُمّاه! اَنَا المَظلوم" اما بابا از صبح تا حالا حرف زدنش عوض شده، هی میگه: "یا اُمّاه! اَنَا العَطشان" .
. اجازه بدهید من روضه ی خداحافظی امیرالمؤمنین و حضرت زهرا را بخوانم،امیرالمؤمنین نماز ظهر رو در مسجد خواند،قصد منزل کرد. إِذَا اسْتَقْبَلَتْهُ الْجَوَارِی بَاکِیَاتٍ‏ حَزِینَاتٍ‏. در بین راه کنیزها رو مشاهده کرد، همه دارند گریه میکنند، اینقدر مضطربند،اینقدر پریشانند، امیرالمؤمنین تا زنها رو دید فرمود: مَا الْخَبَرُ چه خبر شده؟ نکنه زهرام رو از دست دادم؟ وَ مَا لِی أَرَاکُنَّ مُتَغَیَّرَاتِ الْوُجُوهِ وَالصُّوَرِ چرا مضطربید چرا رنگ هاتون پریده؟ عرضه داشتند یا امیرالمؤمنین: أَدْرِکْ ابْنَةَ عَمِّکَ الزَّهْرَاءَ اگه یه بار دیگه میخوای زهرا رو ببینی بشتاب. علی جان زهرا رو دریاب،یه جمله ای هم گفتند: وَ مَا نَظُنُّکَ تُدْرِکُهَا، بعیده به زهرا برسی. امیرالمؤمنین وارد منزل شد، فَأَلْقَى الرِّدَاءَ عَنْ عَاتِقِهِ، عبا از دوش برداشت وَ الْعِمَامَةَ عَنْ رَأْسِهِ، عمامه برداشت، وَ إِذَا بِهَا مُلْقَاةٌ عَلَى فِرَاشِهَا . زهرای مرضیه داخل بستر،چشم ها رو بسته،آمد سر بی بی رو به دامن گرفت،شروع کرد بی بی رو صدا زدن، وَ نَادَاهَا یَا زَهْرَاءُ فَلَمْ تُکَلِّمْهُ،صدا زد یا زهرا صدایی نشنید، فَنَادَاهَا یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى فَلَمْ تُکَلِّمْهُ بار سوم،بار چهارم صدا کرد بی بی جواب نداد، یه جمله ای گفت، صدا زد: یَا فَاطِمَةُ کَلِّمِینِی فَأَنَا ابْنُ عَمِّکَ عَلِیُّ، من علی مظلومم، دلش به رحم آمد، فَفَتَحَتْ عَیْنَیْهَا فِی وَجْهِهِ وَ نَظَرَتْ إِلَیْهِ چشم های مبارک رو باز کرد،شروع کرد علی رو نگاه کردن، خیلی این جمله جانسوزه، وَ بَکَتْ وَ بَکَى هر دو شروع کردن های های گریه کردن،زهرای من بانوی خانه ی من چی شده؟ عرضه داشت: یَا ابْنَ الْعَمِّ إِنِّی أَجِدُ الْمَوْتَ الَّذِی لَا بُدَّ مِنْهُ وَ لَا مَحِیصَ عَنْهُ علی جان مرگ رو در مقابل دیدگانم میبینم، پدرم رو در خواب دیدم،رسول خدا فرمود: یَا بُنَیَّةِ هَلُمِّی إِلَیَّ فَإِنِّی إِلَیْکِ مُشْتَاقٌ پدر من فرمود: دخترم بیا من مشتاق دیدن توأم، بعد شروع کرد آرام آرام وصیت کردن: فَغَسِّلْنِی وَ لَا تَکْشِفْ عَنِّی  علی جونم اگه من رو غسل میدی لباس من رو از تن بیرون نیآر،من نمیدونم چی شد، آخه وقتی بی بی رو غسل میداد،یه وقت سر به دیوار گذاشت،شروع کرد های های گریه کردن،آقا مگه خودتون نفرمودید: آروم آروم گریه کنید، همه صدا بزنید یا زهرا..... .
. علی آمد کنار بستر زهرای مرضیه نشست.این آخرین ملاقات علی با زهراست.اولین مطلبی که عرضه داشت سئوال کرد:علی جان،بگو از من راضی هستی یا نه؟{چون مرد باید از همسرش راضی باشد،زن باید با رضایت همسرش از دنیا برود}اشک در چشمان امیرالمؤمنین حلقه زد،فرمود:فاطمه،مگر تو چقدر با من زندگی؟!تو کی غضب مرا برانگیختی؟! تو کی با من مخالفت کردی؟! والله ما لا عَصَت لی اَمراً؛ به خدا قسم،تو در هیچ امری با من مخالفت نکردی. می خواهد بگوید زهرا جان،تو جانت را برای من دادی،تو هستی ات را به پای من ریختی. تو کتک خوردی و هیچ نگفتی.تو درد کشیدی و ننالیدی که مبادا علی ناراحت بشود. فاطمه فرمود:علی جان،چند سفارش برایت دارم،بدنم را شبانه غسل بده،شبانه به خاک بسپار،بعد کنار قبرم بنشین و قرآن بخوان.علی جان برایم اشک بریز،علی جان برای یتیمانم اشک بریز. ای صفای خانه ی من الوداع گرمی کاشانه ی من الوداع الوداع ای همدم و هم ناله ام اوداع ای یار هجده ساله ام خواهشی دارم زتو ریحانه ام یک شب دیگر بمان در خانه ام جان زهرا روز من را شب مکن چادرت را بر سر زینب مکن فاطمه جان نگذار یتیمی بچه هار را ببینم.مرا با چهار بچه ات تنها مگذار.این وداع امیرالمؤمنین است.یک خواهش هم زهرا دارد:علی جان،حالا که من رفتنی هستم. زمانی که خواستی مرا غسل دهی،مبادا بچه ها صورتم را ببینند! .
. انس بن مالک می گوید : از دفن رسول خدا (ص) فارغ شدیم . فاطمه زهرا (س) آمد فرمود : ای انس !چگونه دلتان آمد که خاک بر روی رسول خدا (ص) بریزید ؟گریست و فریاد زد پدر جانم !پروردگارت را اجابت کردی که تو را بخواند .... عرض میکنم : اینجا حال فاطمه پس از دفن پدر اینچنین است . میفرماید : چگونه دلتان آمد روی رسول خدا خاک بریزید ؟ من نمی دانم حضرت علی امیرالمؤمنین چطور دلش اومد زهراشو بخاک بسپاره.... شایدم علی هم دلش نمی اومد و لذا دو دست شبیه دستای پیغمبر در قبر نمایان شد، یعنی علی امانتیِ من رو بهم برگردون . دخترم خوش آمدی جای تو در دنیا نبود بی‌وجود تو صفا در گلشن عُقبا نبود جان بابا بارها مرگ از خدا کردم طلب بی تو جز خون جگر در دیدهء زهرا نبود دخترم آن شب که من دست علی دادم تو را جای سیلی بر رخ نورانی ات پیدا نبود جان بابا نقش این سیلی گواهی می‌دهد از على مظلوم تر مردى در آن دنیا نبود دخترم روزی که بر ماه رخت سیلی زدند هرچه می‌پرسم بگو آیا علی آنجا نبود؟ جان بابا بود امّا دستهایش بسته بود چاره‌ای جز صبر بین دشمنان او را نبود دخترم آیا حسینم دید مادر را زدند؟ شاهد این صحنه آیا بود زینب یا نبود؟ جان بابا لرزه بر اندامشان افتاده بود ذکرشان جز یا رسول الله و یا اُمّا نبود دخترم با آن همه احسان که دید امّت ز من بوسهء گل میخ در اجر ذوی القربا نبود جان بابا خانه ما پر شد از دشمن ولی هیچکس جز فضه و دیوار و در با ما نبود .................... .
. شب ازدواج حضرت زهرا (س) وقتی اورا به خانه امیرالمومنین (ع) بردند ؛ پیامبر کاری را انجام دادند . کشف الردا عن وجهها حتی یراها علی ثم اخذ یدها فوضعها فی ید علی ،پیامبر (ص) با دست خودش نقاب از چهره ی دخترش برداشت و صورت فاطمه (س) را به علی (ع) نشان داد . سپس دست فاطمه را دردست علی (ع) گذاشت..... اینجا میشود زبان حال پیامبر (ص) به علی را اینگونه گفت : علی جان ببین که صورت دخترم سالم است سیلی نخورده است !علی جان !این امانت من است که به دست تو می سپارمش !.....آه  و صد آه ......از غربت آن آقایی که یک روز مجبور شد این امانت رابا دستان خودش به پیامبر برگرداند اما صد افسوس که در روز بازگرداندن امانت صورتش سیلی خورده بود بازوی امانت رسول خدا کبود شده بود و پهلویش شکسته بود . امیرالمومنین (ع) چه جوابی به رسول الله (ص) داد ؟ نوشته اند ؛ عرضه داشت : لقد استرجعت الودیعه و اخذت الرهینه......یعنی یا رسول الله!! امانتت برگردانده شد . نمیگوید من برگرداندم . میفرماید : برگردانده شد ؛ یعنی ای رسول خدا (ص) زهرایت را از من گرفتند ......اگر می بینی بدنش نحیف و لاغر شده و محسنش زودتر از خودش به تو ملحق شده ؛ علت را از خودش سوال کن (فاستخبرها الحال) سپس کنار قبر فاطمه (س) نشست و غمگینانه شروع به گریه کرد .عباس (عمویش ) دست علی (ع) را گرفت و بلندش کرد و اورا برگرداند . یا امیرالمومنین (ع) !ای کاش یک مهربانی مثل عباس در کربلاهم پیدا میشد و فرزندانت را از روی بدن حسینت بلند میکرد !اما آه و صد آه که در آنجا مهربانتراز تازیانه و کعب نی کسی پیدا نمی شد
. حضرت زهرا هیچ وقت چیزی از امام علی (ع) در خواست نمی کرد که درتوان او نباشد و شرمنده شود . میفرمود: ای ابوالحسن ؛از خدای خود شرم داشتم چیزی از تو بخواهم و تو را به چیزی تکلیف کنم که قدرت آن را نداری . با تمام سختی ها و مشکلات و کم و زیاد خانه اش می ساخت و از نظر فکری و روحی همفکر و مشوق علی (ع) بود . پشتوانه و تکیه گاهی برای ادامه ی مبارزات علی (ع) بود . چنان که علی (ع) درباره ی زهرا (س) می فرماید :وقتی به خانه می آمدم و به زهرا نگاه می کردم تمام غم و اندوهم برطرف میشد . هیچگاه باری بردوش امیرالمومنین (ع) نمی گذاشت بلکه کمک کار مولا بود ........ بی بی جان تمام عمر کمک کار امیرالمومنین بودید و باری به دوش امیرالمومنین نگذاشتید پس چطور دلتان آمد تابوتتان را بردوش علی (ع) بگذارید ؟دیدن تابوت برای علی (ع) کمر شکن است چطور زیر تابوت شما را بگیرد ؟ لذامولا چند تن از خواص اصحاب رو برای تشییع پیکر بی بی ، خبرکرد .
. اوایل بعثت شرایط آنقدر سخت و سختتر شد که خداوند به پیامبرش دستور هجرت داد . پیامبر (ص) شبانه می بایست از مکه هجرت کند در آن زمانی که چهل کافر قداره بند دور تا دور خانه ی او را محاصره کرده بودند و چهل شمشیر خون آشام لحظه می شمردند تا خون او را به تساوی میان خویش تقسیم کنند . اینجا امیرالمومنین (ع) جانفشانی کرد و به جای پیامبر (ص) به جای او در بستر خوابید . کفار حمله کردند اما به جای او امیرالمومنین (ع) رادر بستر دیدند . آنجا نمی دانستند که این علی (ع) خود پیامبر (ص) است . جان پیامبر (ص) است . گوشت و پوست و استخوان او همان گوشت و پوست و استخوان پیامبر (ص) است ؛ لذا او را رها کردند ؛ اما بعدها فهمیدند که چه اشتباهی را مرتکب شدند . علی خود پیامبر (ص) بوده(لحمک لحمی) ؛ و آنها آن شب او را رها کرده بودند ؛ لذا فهمیدند که علی همان پیامبر است و حضرت زهرا (س) همان علی (ع) است و در یک فرصت مناسب دوباره نقشه خود را تکرار کردند . این بار فاطمه را زدند تا از علی انتقام بگیرند ... لذا به خانه مولا هجوم آوردند و ..... ........... #پ.ن: *در دعای ندبه هم می‌خوانیم: أَنَا وَ عَلِيٌّ مِنْ شَجَرَةٍ وَاحِدَةٍ وَ سَائِرُ النَّاسِ مِنْ شَجَرٍ شَتَّى‏ .... أَنْتَ أَخِي وَ وَصِيِّي وَ وَارِثِي لَحْمُكَ لَحْمِي وَ دَمُكَ دَمِي‏ .... وَ الْإِيمَانُ مُخَالِطٌ لَحْمَكَ وَ دَمَكَ كَمَا خَالَطَ لَحْمِي وَ دَمِي‏ .
. سلام‌الله‌علیها علیه‌السّلام فرمودند: «لَوْ لَا أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى خَلَقَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ لَمْ يَكُنْ لِفَاطِمَةَ كُفْوٌ عَلَى‏ وَجْهِ الْأَرْضِ آدَمُ فَمَنْ دُونَهُ». اگر خدای تعالی امیرالمؤمنین را خلق نمی‌کرد برای فاطمه از زمان آدم به بعد، کفو و همتائی بر روی زمین نبود. «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» 📚بحار الأنوارج ‏٤٣ ص ١٠٧ .
. سلام‌الله‌علیها در هیاهو و سرگشتگی قیامت، در این همه ترس و واهمه، در اوج تشویش و اضطراب، ندائی از جانب پروردگار به گوش اهل محشر می رسد که: «مَعَاشِرَ الْخَلَائِقِ‏ غُضُّوا أَبْصَارَكُمْ وَ نَكِّسُوا رُءُوسَكُمْ هَذِهِ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ نَبِيِّكُمْ زَوْجَةُ عَلِيٍّ إِمَامِكُمْ أُمِّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ». ای تمام مخلوقات من! چشمانتان را فرو بندید و سرهایتان را به زیر افکنید، این بانو، فاطمه دخت محمّد (صلّی الله علیه و آله) پیامبرتان، همسر علی امامتان (و) مادر حسن و حسین است. ناگهان سکوتی سراسر محشر را فرا می گیرد و خورشید عصمت و ولایت از مشرق یوم الحساب شروع به تابیدن می کند. طلوع آفتاب عترت و انوار نبوّت و امامت، ظلمتکده قیامت را غرق نور و حیرت می کند، «وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها ...». و زمين (در آن روز) به نور پروردگارش روشن مى ‏شود، چراکه زهرا نور خداست. آری این جا روز «تُبلَی السّرائر» (آشکار شدن اسرار نهان) است و فاطمه بزرگ ترین سرّ خداست. «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» .
. سلام‌الله‌علیها الف: روایت طبرسی: وَ أَمَّا أَنْتَ يَا مُغِيرَةَ بْنَ شُعْبَةَ فَإِنَّكَ لِلَّهِ عَدُو … وَ أَنْتَ الَّذِي ضَرَبْتَ فَاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّى‏ أَدْمَيْتَهَا. امام حسن مجتبی(علیه السلام) به مغیرة‌ بن‌ شعبه فرمود: اما تو ای مغیره ! دشمن خدایی … تو فاطمه(علیها السلام) دختر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را به گونه‌ای کتک زدی، که او را خونین ساختی… 📚 احتجاج، طبرسی، (۵۶۰هـ ق) ص۴۱۴؛ بحار الانوار، علامه مجلسی، ج۳۱، ص۶۴۵ و ج۴۳، ص۱۹۷ و ج۴۴، ص۸۳ ؛ ضیاء العالمین، فتونی،(۱۱۳۸هـ ق) (مخطوط) قریب به همین مضمون: ج۲، ص۶۰-۶۴؛ بیت الاحزان، محدث قمی، (نشر دارالحکمة) ص۱۱۶. ب: روایت طبری: فَقَالَ مِقْدَادُ لِعُمَرَ: لَقَدْ ذَهَبَتْ بِنْتُ رَسُولِ الله مِنَ الدُّنْيَا وَ كَانَ الدَّمُ يَخْرُجُ مِنْ ظَهْرِهَا وَ جَنْبِهَا بِسَبَبِ ضَرْبِكَ لَهَا بِالسَّيْفِ وَ السَّوْطِ … [هنگامی‌که عمر جریان دفن مخفیانۀ فاطمۀ زهرا(علیها السلام) را از مقداد شنید او را زد.] مقداد به عمر گفت: دختر رسول الله(صلی الله علیه و آله) از دنیا رفت در حالیکه خون از کمر و پهلوی او جاری بود به سبب ضرب شمشیر و تازیانه‌ای که شما بر او زدید .. 📚 کامل بهائی، عمادالدین طبری: ص۳۱۴. «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» .
. سلام‌الله‌علیها قَالَ الصَّادِقُ:… ثُمَّ لَطَمَهَا، فَكَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى‏ قُرْطٍ فِي‏ أُذُنِهَا حِينَ نُقِفَتْ‏ [نَقَفَ]. ترجمه: امام صادق(علیه السلام) فرمودند: … سپس (عمر) سیلی به صورت حضرت(علیها السلام) زد، گویی به گوشواره‌ی گوش می‌نگرم، که شکسته شد… 📚اختصاص، شیخ مفید،(۴۱۳هـ ق) ص۱۸۵؛ بحار الانوار، علامه مجلسی، ج۲۹، ص۱۹۲. ............. . سلام‌الله‌علیها …حِيْنَ اَقْبَلَ (الرَّجُلُ) يَلْطَمُ خَدَّهَا حَتَی احْمَرَّتْ عَينُهَا . آن مرد (عمر) چنان سیلی به صورت فاطمه(علیها السلام) زد که چشمان ایشان سرخ شد … 📚وفاة الصدیقة الزهراء، عبدالرزاق المقرم، ص۴۱. «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» .
. سلام‌الله‌علیها عَنِ الاِمَامِ الصَّادِقِ: …ثُمَّ لَطَمَهَا … ترجمه: از امام صادق علیه السلام: … سپس سیلی بر او زد … ❇️نکته: در این دو روایت، کلمۀ «» ذکر شده است. از کتب لغت معتبر استفاده می‌شود که مادۀ «لطم» در موردی به کار می‌رود که صورت در اثر ضربۀ کفِ دست رنگش کبود (مابین رنگ سیاه و خاکستری) شود. برای تحقیق در این واژه بیانات بعضی از لغویین مشهور ذکر می‌شود : الف: اللطم الضرب علی الوجه بباطن الراحة. لطم عبارت است از زدن به صورت با کف دست ب: ابن الاعرابی : اللطم ایضاح الحمرة. لطم عبارت است از آشکار کردن سرخی. ج: تلطّم وجهه : اربدّ [یعنی صورتش کبود شد]. زبیدی می‌گوید: «الربدة بالضم الغبرة او لون الی الغبرة و قال ابو عبیدة لون بین السواد والغبرة (غبرة یعنی خاکستری ) فی الحدیث کان اذا نزل علیه الوحی اربّد وجهه اَی تغیّر الی الغبرة». «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» .
. سلام‌الله‌علیها وَ حَالَتْ بَيْنَهُمْ [مهاجمين] وَ بَيْنَهُ [عَلِيّ] فَاطِمَةُ عِنْدَ بَابِ الْبَيْتِ فَضَرَبَهَا قُنْفُذٌ الْمَلْعُونُ‏ بِالسَّوْطِ فَمَاتَتْ حِينَ مَاتَتْ وَ إِنَّ فِي عَضُدِهَا كَمِثْلِ الدُّمْلُجِ مِنْ ضَرْبَتِهِ لَعَنَهُ اللَّه‏ …حضرت زهرا(علیها السلام) بین هجوم آورندگان و حضرت علی(علیه السلام) مانع شد، پس قنفذ ملعون، با تازیانه بر بازوی حضرت زد، پس، از دنیا رفت در حالیکه اثر آن بر بازوی او مثل بازوبند باقی ماند … 📚احتجاج، طبرسی، ج۱، ص۱۰۹؛ بحار الانوار، علامه مجلسی، ج۲۸، ص۲۷۰ و ج۴۳، ص۱۹۸؛ عوالم العلوم، شیخ عبد الله بحرانی، ج۱۱، ص۴۰۰؛ بیت الاحزان، محدث قمی، ص۱۱۰. «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» .
. سلام‌الله‌علیها …إنَّ عُمَرَ ضَرَبَ بَطْنَ فَاطِمَةَ يَوْمَ البَيْعَةِ … به‌درستی‌که عمر در روز بیعت ضربه‌ای به شکم فاطمه(علیها السلام) زد… 📚النقض، عبدالجلیل قزوینی،(۵۶۰هـ ق) ص۲۹۸؛ کامل بهائی، عماد الدین طبری(قرن۷) ص۳۱۱؛ عوالم العلوم، شیخ عبد الله بحرانی، ج۱۱، ص۴۱۶؛ بیت الاحزان، محدث قمی: ص۱۲۳؛ شرح احقاق الحق، مرعشی نجفی، ج۲، ص۳۷۲. 📚اهل سنت: ملل و النحل، شهرستانی،(۵۴۸هـ ق) ............... . سلام‌الله‌علیها عَصَرَ عُمَرُ فَاطِمَةَ بَيْنَ الحَائِطِ وَالبَابِ عَصْرَةً شَدِيدَةً … وَ نَبَتَ مِسْمَارُ البَابِ فِي صَدْرِهُا عمر، فاطمه(علیها السلام) را بین در و دیوار فشار شدیدی داد … و میخ در به سینۀ حضرت(علیها السلام) فرو رفت … 📚مؤتمر علماء بغداد، مقاتل بن عطیة، ص۱۸۱. «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» .
. سلام‌الله‌علیها اَخَذَ عُمَرُ عَنْ خَالِدِبنِ وَلِيْد سَيْفاً فَجَعَلَ يَضْرِبُ بِغِمَدِهِ عَلَی كِتْفِهَا حَتَی صَارَتْ مَجْرُوحَةً. عمر از خالدبن‌ولید شمشیری گرفته و با غلاف (در حالیکه شمشیر داخل آن بود) آن‌قدر بر شانۀ حضرت(علیها السلام) زد که مجروح شد. 📚 مجمع النورین، مرندی، ص۸۲. «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» .
. سلام‌الله‌علیها …فَقَالَ لَهُ المِقدَادُ: ذَهَبَتْ بِنْتُ رَسُول الله وَ كَانَ الدَّمُ يَخْرُجُ مِنْ ظَهْرِهَا … بِسَبَبِ ضَرْبِكَ لَهَا بِالسَّيفِ وَالسَّوطِ … مقداد به عمر گفت: دختر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به سبب ضربۀ شمشیر و تازیانۀ تو، در حالی‌که خون از کمرش جاری بود از دنیا رفت … 📚کامل بهائی، ج۹، ص۳۱۴. «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» .
. سلام‌الله‌علیها قال رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم : اللَّهُمَ‏ الْعَنْ‏ مَنْ‏ ظَلَمَهَا… وَ خَلِّدْ فِي نَارِكَ مَنْ ضَرَبَ جَنْبَهَا [جَنْبَيْهَا] صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم فرمودند: … خدایا، آنان را که به فاطمه‌ام ظلم می‌کنند لعنت کن، و کسانی‌که به پهلویش ضربه می‌زنند به آتش ابدی خود بسوزان … 📚امالی صدوق، ص۱۷۶؛ بشارة المصطفی، ص۳۰۷؛ الفضائل، ابن شاذان، ص۱۰، غایة المرام، بحرانی،ج۱، ص۱۷۲؛ بحار الانوار، ج۲۸، ص۳۹ و ج۴۳، ص۱۷۳ و ج۳۱، ص۶۲۰. 📚فرائد السمطین جوینی، ج۲، ص۳۴-۳۵. «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» ............... . سلام‌الله‌علیها فَأَرْسَلَ أَبُو بَكْرٍ إِلَى قُنْفُذٍ اضْرِبْهَا فَأَلْجَأَهَا إِلَى عِضَادَةِ بَيْتِهَا فَدَفَعَهَا فَكَسَرَ ضِلْعاً مِنْ جَنْبِهَا. ابابکر قنفذ را فرستاد و به او گفت که فاطمه علیها السلام را بزن. پس قنفذ فاطمه علیها السلام) ا مجبور کرد به سمتی از خانه‌اش (به لنگۀ در) پناه ببرد پس قنفذ، فاطمه علیها السلام را پرت کرد (هُل داد) و استخوانی از پهلویش را شکست… 📚احتجاج، طبرسی،(۵۶۰هـ ق) ج۱، ص۱۰۹؛ بحار الانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۱۹۸ و ج۲۸، ص۲۸۳. .