eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
3.7هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
564 ویدیو
800 فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
8303299059066.mp3
17M
با تو آتیشم خوبه زائرت میشم خوبه کربلا جاییه که کوچه گَردیشم خوبه مست عطر یاس بودم کوهی از احساس بودم اربعینو اطرافِ شارعُ العباس بودم روبروی پرچم یادمه شارِعُ المُخَیَم یادمه کربلا میخواستم از حسین اولِ محرم یادمه اشک زائرارو یادمه آره اون شبارو یادمه کوچه های پر رفت و آمدِ شهر کربلارو یادمه حسین آقا همه میرن تو میمونی برام مگه هوای مارو کم داشتی مگه به خوبی تو شک داریم با همه ی سینه زنای تو خاطره های مشترک داریم حسین آقا همه میرن تو میمونی برام **** آبروداری کردی اشکمو جاری کردی تو همونی که یک عمر واسم هرکاری کردی پدرم روت حساسه خوبیاتو میشناسه نون و آبِ رو سفرش از مُضیفُ العباسه دل شکسته بودم یادته زار و خسته بودم یادته بچگیم که زنجیر میزدم پشت دسته بودم یادته سفره دار عالم یا حسین روزی حلالم یا حسین از نگاه لطفت میرسه رزق ماه و سالم یا حسین فکر و خیال نون شب حتی فکر تو رو ازم نمیگیره چقدر خوش سعادته آقا کسی که واسه ی تو میمیره حسین آقا همه میرن تو میمونی برام ................. هر کسی حال و روزتو بدونه گریه میکنه مرد همونه که برات زنونه گریه میکنه هر دفعه که دلم برات میگیره حسین پا میشم و نگاه به این لباس میکنم یه سال و نیمه واسه ی لب خشک تو خواب میبینم به شمر التماس میکنم (بگو چکار کنم تا تو را خلاص کنم به شمر بزنم یا که التماس کنم بگو چکار کنم تا **** هیچکسی اندازه ی من باهات خاطره نداشت هیچکی به اندازه ی تو برام دلهره نداشت طاقت کهنه خنجر و رگ حنجره نداشت صدام میزدی ولی صدات جوهره نداشت به جای مادر روضه برات خوندم و لالایی واسه بچه هات خوندم
. 👈 خاطرات عجیب از سوگواری هندوها ✔️ به روایت استاد 🔻 ○ عزاداران هندی در آتش و پایی که نمی‌سوخت! ▪️شب پنجم محرم 1409، در شهر لکهنو، شخصاً شاهد انجام مراسم عزاداری «آگ پَرماتم» (یعنی عزاداری داخل شدن در آتش) بودم. مراسم مزبور از این قرار است: ▪️قبلاً گودالی تقریبا به عمق 20 سانتی متر، عرض 1 متر و طول 3 متر کنده و از عصر روز چهارم محرم در آن هیزم خوش سوخت (هیزم جنگلی) می ریزند و آتش می زنند تا خوب بسوزد و مشتعل شود. پس از نماز مغرب و عشا، عده ای غسل کرده وبه سینه زنی می پردازند و با فریاد «یا حسین، یا حسین» ، با گامهایی آرام و آهسته، پای برهنه داخل گودال آتش می شوند، و این در حالی است که هیزمهای مشتعل در گودال، همگی کاملاً سرخ شده و به صورت گُل آتش در آمده است و افزون بر آن، چندتن نیز اطراف گودال نشسته و آتش را باد می زنند تا به هنگام ورود عزادران در آن، خاکستری روی گُلهای آتش ننشسته باشد! ▪️در میان عزادارانی که - به عنوان عزای سالار شهیدان و همدردی با اهل بیت داغدار وی(علیهما السلام) - داخل گودال آتش می شوند، افراد گوناگون با سنین مختلف، از کودکان 7- 8 ساله گرفته تا پیر مردان 60-70 ساله به چشم می خورند. جالب آن است که عزادران مزبور با پای کاملاً برهنه و بدون کفش و جوراب، وارد آتش می شوند و طول تقریباً سه متر را آرام آرام بر روی گُلهای بسیار داغ آتش می پیمایند ولی آتش هیچگونه صدمه‌ای به پایشان نمی زند! 📚 منبع: کتاب مهاتما گاندی؛ همدلی با اسلام، همراهی با مسلمین اثر استاد ابوالحسنی منذر (ره)، ص 522. .
4_453035005807952563.mp3
5.52M
💥 اختصاصی | بعد از حدود نیم قرن 🎧 روضه جانسوز حضرت حمزه (ع) از زبان آیت الله شیخ قاسم اسلامی (ره) .
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
#روضه_امام_صادق_علیه_السلام #مناجات_امام_زمان_علیه_السلام 🔸با غصه های آل عبا گریه میکنی یابن ال
. 🔸🔶《السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الوَصِيُّ النَّاطِقُ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الفَاتِقُ الرَّاتِقُ، الَسَّلامُ عَلَیْکَ یَا جَعفَرَ بنِ مُحَمَّدِِ الصَّادِقِ(ع) وَ رَحْمَهُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ》🔶🔸 ✅حضرت رسول اکرم(ص) فرمودند : 📋《ثَلاثَةٌ لا یَستَخِفُّ بِحَقِّهِم إِلَاّ مُنَافِقٌ : ذُو شَیْبَةٍ فِی الإِسلامِ، وَ إِمَامٌ مُقسِطٌ، وَ مُعَلِّمُ الخَیرِ》 ♦️سه کسانند که جز منافق درحقّ آنان بى‏ حرمتى نکند : ریش سفید مسلمان،  امام و پیشوای دادگر، معلّم خیرات.(۱) 🏴امام صادق(ع) مصداق هر سه مورد فرمایش حضرت رسول ختمی مرتبت محمد مصطفی(ص) بود. 1⃣ذُو شَیبَةِِ فِی الإِسلَامِ : یکی از القاب امام صادق(ع) [شیخ الائمه] است. زیرا در بین ائمه اطهار(علیهم السلام)، ایشان بیشترین سن یعنی (۶۵ سال) را دارا بودند. ⁉️اما در حق ایشان چه کردند؟!! محمد بن ربیع می گوید : از طرف منصور دوانقی مامور شدم که شبانه وارد خانه جعفر بن محمد(ع) شوم و او را با همان حالت نزد منصور ببرم. 📋《فَأَخْرَجْتُهُ حَافِيَاً حَاسِرَاً فِي قَمِيصِهِ وَ مِنْدِيلِهِ وَ كَانَ قَدْ جَاوَزَ السَّبْعِينَ》 ♦️من ایشان را همان طور، سر و پاى برهنه با همان پیراهن و قطیفه‏ اى که داشت ایشان را از خانه خارج کردم. در حالی که گویی سن او از هفتاد سال تجاوز می کرد.(۲) 2⃣إِمَامٌ مُقسِطٌ : ابن خلکان درباره امام صادق(ع) می‌نویسد : 📋《هُوَ اَحَدُ اْلاَئِمَّةِ اْلاِثْنَیْ عَشَرَ عَلَی مَذْهَبِ اْلاِمامِیَّةِ وَ کَانَ مِن سَادَاتِ اَهلِ البَیتِ(ع) وَ لَقَبُهُ الصَّادِقَ لِصِدقِ مَقَالَتِهِ وَ فَضلِهِ اَشهَرُ مِن اَن یُذکَرَ》 ♦️او یکی از امامان دوازده گانه امامیه و از بزرگان اهل بیت رسول خدا(ع) بود. به جهت صدق در گفتارش به لقب صادق شهرت یافت و فضل او مشهورتر از آن است که نیازمند به توضیح داشته باشد.(۳) ⁉️اما در حق ایشان چه کردند؟!! مفضل بن عمر نقل می کند : منصور دوانیقى شخصى را نزد حسن‏ بن‏ زید، فرماندار خود در مکه و مدینه فرستاد و گفت : 📋《أَنْ أَحْرِقْ عَلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ(ع) دَارَهُ!》 ♦️خانه جعفر بن محمد(ع) را آتش بزند. 📋《فَأَلْقَى النَّارَ فِی دَارِ أَبِی عَبْدِاللَّهِ فَأَخَذَتِ النَّارُ فِی الْبَابِ وَ الدِّهْلِیزِ》 ♦️پس خانه امام(ع) را آتش زدند و آتش بر در خانه و اطاق ها رسید و آنها را سوزاند.(۴) 3⃣مُعَلِّمُ الخَیرِ : جایگاه علم آموزی و آموزگاری به قدری والاست که حضرت رسول اکرم(ص) هدف بعثت خود را معلمی دانسته اند. ایشان فرمودند : 📋《إِنَّما بُعِثتُ مُعَلِّماً》 ♦️من معلم برانگیخته شدم.(۵) در میان امامان شیعه، چه در اصول دین و چه در فروع دین، بیشترین روایت از امام صادق(ع) نقل شده است. به جرات می توان گفت که؛ نزدیک به پنجاه درصد از احادیث موجود از حضرت صادق(ع) است. امام صادق(ع) در طی این ۳۴ سال امامت خویش (از سال ۱۱۴ ق تا سال ۱۴۸ ق) هزاران حدیث و روایت از ایشان منقول است، که مرحوم علامه مجلسی در کتاب بحارالانوار بالغ بر نوزده هزار روایت را فقط از ایشان نقل کرده است. شیخ مفید در کتاب الارشاد شمار راویان امام صادق(ع) را چهار هزار نفر نام می‌ بَرد.(۶) حسن بن علی وَشّاء می گوید : نهصد نفر را در مسجد کوفه دیدم که از امام صادق(ع) حدیث نقل می‌ کردند.(۷) ⁉️اما در حق ایشان چه کردند؟!! شیخ صدوق تصریح می کند که؛ 📋《وَ الصَّادِقُ(عليه‌السلام) سَمَّهُ المَنصُورُ فَقَتَلَهُ》 ♦️منصور دوانقی، امام صادق(ع) را مسموم و ایشان را به شهادت رساند.(۸) {وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ} 📝شعر : آسمان است و زمین دور سرش می گردد  آفتاب است و قمر خاک درش می گردد  این قد و قامت افتاده درخت طوباست  این محاسن به خدا آبروی دین خداست  این حرم خانه ی زهراست خجالت بکشید  این حسینیه ی دنیاست خجالت بکشید  شعله پشت حرم فاطمه زاده نبرید  پسر فاطمه را پای پیاده نبرید  میبریدش، ببرید از وسط مردم نه  هر چه خواهید بیارید ولی هیزم نه  آی مردم بگذارید عبا بردارد  پیرمرد است و خمیده ست عصا بردارد  از مسیری ببریدش که تماشا نشود  چشمی از این در و همسایه به او وانشود  اصلاً این مرد مگر پای دویدن دارد؟  پیرمردی که خمیده ست کشیدن دارد؟  بگذارید لبش یاد پیمبر بکند  وسط شعله کمی مادر مادر بکند  شعله ی تازه به چشمان غمینش نزنید  آسمان است و در این کوچه زمینش نزنید  👤لطیفیان 📚منابع : ۱)تنبیه الخواطر ورّام مالکی، ج۲، ص۲۱۲ ۲)مُهج الدعوات ابن طاووس، ص۱۹۳ ۳)وفیات الاعیان ابن خلکان، ج۱، ص۳۲۷ ۴)الکافی شیخ کلینی، ج۱، ص۴۷۳ ۵)کنز العمّال متّقی هندی، ح۲۸۸۷۳ ۶)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۲۵۴ ۷)رجال نجاشی، ص۳۹ ۸)اعتقادات الامامیة شیخ صدوق، ص۹۸ .
. 🔸🔶《اَلسَّلامُ عَلَیک یا جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصّادِقِ(علیه السلام)》🔶🔸 ✅محمد بن ربیع از پدرش ربیع، که وزیر دربار منصور دوانقی بود، نقل می کند که؛ شبی منصور به من گفت : 📋《أَنْتَ صِرِ السَّاعَةَ إِلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ(ع) فَأْتِنِي بِهِ عَلَى الْحَالِ الَّذِي تَجِدُهُ عَلَيْهِ لَا تُغَيِّرْ شَيْئاً مِمَّا عَلَيْهِ》 ♦️هم اکنون پیش جعفر بن محمّد(ع) برو و او را در هر حالتى که بود، بدون اینکه بگذارى وضع خود را تغییر دهد، نزد من بیاور. محمّد می گوید : پدرم مرا خواست که از همه فرزندانش سختگیرتر و بى‏ رحم‏تر بودم، و گفت : برو پیش جعفر بن محمّد(ع) و بدون اینکه درب منزل او را بکوبی، از دیوار او بالا برو که لباس خود را تغییر ندهد، ناگهان بر او وارد شو و به همان حالتى که هست، او را نزد ما بیاور. من وقتى رفتم، که چیزى از شب باقى نمانده بود، نردبان گذاشتم و از دیوار وارد خانه ایشان شدم، وقتى وارد اطاقش شدم، او مشغول نماز بود و پیراهنى بر تن داشت‏ و حوله ‏اى بر کمر بسته بود. نمازش را که سلام داد، عرض کردم : بفرمائید! امیرالمؤمنین شما را می خواهد! ایشان فرمود : 📋《دَعْنِي أَدْعُو وَ أَلْبَسُ ثِيَابِي》 ♦️بگذار لباسهایم را بپوشم. گفتم: به من اجازه نداده‏ اند! فرمود : 📋《فَأَدْخُلُ الْمُغْتَسَلَ فَأَطَّهَّرُ》 ♦️اجازه بده بروم غسل کنم و خود را تمیز نمایم. گفتم : غیر ممکن است وقت خود را نگیرید من نمی گذارم این وضع را کوچک ترین تغییرى بدهید. 📋《فَأَخْرَجْتُهُ حَافِياً حَاسِراً فِي قَمِيصِهِ وَ مِنْدِيلِهِ وَ كَانَ قَدْ جَاوَزَ السَّبْعِينَفَلَمَّا مَضَى بَعْضُ الطَّرِيقِ ضَعُفَ الشَّيْخُ فَرَحِمْتُهُ فَقُلْتُ لَهُ ارْكَبْ فَرَكِبَ بَغْلَ شَاكِرِيٍ‏ كَانَ مَعَنَا ثُمَّ صِرْنَا إِلَى الرَّبِيعِ》 ♦️من ایشان را همان طور، سر و پاى برهنه با همان پیراهن و قطیفه‏ اى که داشت ایشان را از خانه خارج کردم. در حالی که سن او از هفتاد سال تجاوز می کرد. مقدارى که پیاده رفت از راه رفتن باز ماند و سخت خسته شد، دلم به حال آن ایشان سوخت و عرض کردم سوار شو! سوار قاطر یکى از همراهان من شد، تا اینکه نزد پدرم ربیع رسیدیم. امام صادق(ع) داخل ایوان که رسید ایستاد و لبهایش، به دعائى که من نمی شنیدم، حرکت می کرد. سپس او را وارد کردم و او مقابل منصور ایستاد. منصور گفت : جعفر! تو دست از حسد و ستمگرى خود و آشوب بر علیه بنى عباس بر نمی دارى؟ خداوند پیوسته تو را گرفتار شدت حسد و رنج می کند ولى به آروزى خود نخواهى رسید.    امام صادق(ع) فرمود : به خدا سوگند از آنچه تو می گوئى من بى‏ خبرم و چنین کارى نکرده ‏ام! منصور ساعتى سر به زیر انداخت و روى نمدى در طرف چپش بالشى قرار داشت، نشست و زیر آن نمد، شمشیرى دو سر پنهان کرده بود که نمایان گشت. سپس منصور روى به امام صادق(ع) نموده و گفت : اشتباه می کنى و خلاف می گوئى! سپس پشتى را کنار زده و از پشت آن کیفى که محتوى نامه‏ هائى بود خدمت امام(ع) انداخت و گفت : این نامه‏ هاى توست که براى خراسانیان نوشته ای و آنها را دعوت به بیعت با خویشتن کرده‏ اى تا بیعت مرا بشکنند! امام(ع) فرمود : به خدا قسم! من چنین کارى نکرده ‏ام و این کار را صحیح نمی دانم! منصور مجدد سر را به مدت کوتاهی به زیر انداخت. 📋《وَ ضَرَبَ يَدَهُ إِلَى السَّيْفِ فَسَلَّ مِنْهُ مِقْدَارَ شِبْرٍ وَ أَخَذَ بِمَقْبِضِهِ فَقُلْتُ‏ إِنَّا لِلَّهِ‏ ذَهَبَ وَ اللهِ الرَّجُلُ ثُمَّ رَدَّ السَّيْفَ》 ♦️سپس دست به دسته شمشیر گرفته و مقدار یک وجب آن را خارج کرد! با خود گفتم : الان این مرد را می کشد و آیه استرجاع خواندم، اما متوجه شدم که منصور، شمشیر را به جاى اول برگردانید و سپس گفت : جعفر! حیا نمی کنى از پیرى و نسبتى که با پیامبر(ص) دارى از دروغ گفتن و اختلاف بین مسلمانان می خواهى خون ریزى شود و آشوب به پا کنى؟! امام(ص) فرمود : نه به خدا! آنچه را که می گوئى، من آن را انجام نداده‏ ام! اینها نامه ‏هاى من نیست و نه خط و نه مهر من بر روى آن است! در این هنگام؛ منصور به شمشیر را بیشتر از قبل از غلاف خارج نمود. این بار با خود گفتم که او جعفر بن محمد را کشت. در کمال حیرت دیدم او مجدد شمیشیر را به غلاف برگرداند و عقب نشست. و باز بعد از مدتی کوتاه، دیدم مجدد امام صادق(ع) را سرزنش می کرد و امام(ع) نیز عذر خواهى می نمود. 📋《ثُمَّ انْتَضَى السَّيْفَ إِلَّا شَيْئاً يَسِيراً مِنْهُ》 ♦️در این هنگام، منصور شمشیر را کشید و فقط مختصرى از آن در غلاف باقی ماند و من با خود گفتم، رفت که او را بکشد. و باز شمشیر را در غلاف نمود. پس از مدتی سر را به زیر انداخت و آنگاه سر را برداشته و گفت : خیال میکنم تو راست میگوئى! سپس به من گفت : ربیع! جامه‏ دان را بیاور! جامه‏ دان را آوردم. گفت : دست در آن کن و محاسن ایشان را معطر کن! 👇
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. #امام_صادق #حضرت_زهرا 🔸🔶《اَلسَّلامُ عَلَیک یا جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصّادِقِ(علیه السلام)》🔶🔸
. من دست در داخل آن نمودم و محاسن امام(ع) که سفید بود عطر آگین نمودم بطورى که سیاه شد. سپس به من گفت : ایشان را سوار بر یکى از بهترین مرکب هاى سوارى خودم کن و ده هزار درهم به او بده و تا منزلش با احترام از او مشایعت کن! ربیع می گوید : به واسطه این تغییر حالتى که منصور نسبت به امام(ع) دیدم، همواره جای تعجب بود و کنجکاو بودم که دلیلش را بدانم. روزی تصمیم گرفتم علت آن را بدانم! همین که منصور را تنها و مسرور دیدم گفتم : یا امیرالمؤمنین! چیز عجیبى از شما مشاهده کردم! گفت : چه چیز؟ گفتم : آن روز چنان بر جعفر(ع) خشم گرفتى که پیشتر، هیچ کس را این گونه خشم نگرفته بودى! ولی سپس منصرف شدی و دلیل کار چه بود؟ منصور گفت : ربیع! نباید این مطلب را آشکار نمود بهتر است پوشیده باشد! میل ندارم فرزندان فاطمه(س) متوجه شوند و بر ما فخر فروشند و ما را ناچیز انگارند! سپس گفت : ربیع! آن شب خیلى مایل بودم که جعفر بن محمّد(ع) را بکشم و تصمیم داشتم که سخن او را نشنوم و عذر و پوزش او را نپذیرم، با اینکه من در زمان بنى امیه او و پدرانش را شناخته بودم که اهل آشوب نیستند! 📋《فَلَمَّا هَمَمْتُ بِهِ فِي الْمَرَّةِ الْأُولَى تَمَثَّلَ لِي رَسُولُ اللَّهِ(ص) فَإِذَا هُوَ حَائِلٌ بَيْنِي وَ بَيْنَهُ بَاسِطٌ كَفَّيْهِ حَاسِرٌ عَنْ ذِرَاعَيْهِ قَدْ عَبَسَ وَ قَطَّبَ فِي وَجْهِي عَنْهُ ثُمَّ هَمَمْتُ بِهِ فِي الْمَرَّةِ الثَّانِيَةِ وَ انْتَضَيْتُ مِنَ السَّيْفِ أَكْثَرَ مِمَّا انْتَضَيْتُ مِنْهُ فِي الْمَرَّةِ الْأُولَى فَإِذَا أَنَا بِرَسُولِ اللَّهِ(ص) قَدْ قَرُبَ مِنِّي وَ دَنَا شَدِيداً وَ هَمَّ لِي أَنْ لَوْ فَعَلْتُ لَفَعَلَ فَأَمْسَكْتُ ثُمَّ تَجَاسَرْتُ وَ قُلْتُ هَذَا بَعْضُ أَفْعَالِ الرَّئِيِّ ثُمَّ انْتَضَيْتُ السَّيْفَ فِي الثَّالِثَةِ فَتَمَثَّلَ لِي رَسُولُ اللَّهِ(ص) بَاسِطَ ذِرَاعَيْهِ قَدْ تَشَمَّرَ وَ احْمَرَّ وَ عَبَسَ وَ قَطَّبَ حَتَّى كَادَ أَنْ يَضَعَ يَدَهُ عَلَيَّ فَخِفْتُ وَ اللَّهِ لَوْ فَعَلْتُ لَفَعَلَ》 ♦️همین که در مرتبه اول تصمیم کشتنش را گرفتم پیامبر اکرم(ص) را دیدم بین من و او فاصله شد و دستهاى خود را گشود و تا آرنج بالا زده، و نسبت به من بسیار ناراحت و خشمگین است. در مرتبه دوم که شمشیر را بیشتر کشیدم دیدم پیامبر اکرم(ص) خیلى به من نزدیک شد و تصمیم داشت اگر من گزندى به او برسانم کار مرا بسازد، باز جرات کردم و با خود گفتم این کار جن‏ هاست. در مرتبه سوم که شمشیر را خارج کردم پیامبر اکرم(ص) به من نزدیک شد و پنجه‏ هاى خود را گشود و دامن به کمر زده و چشمانش قرمز شده بود و کمال خشم از صورتش آشکارا بود نزدیک بود، مرا در پنجه ‏هاى خود بفشارد. به خدا ترسیدم اگر او را بیازارم، پیامبر(ص) مرا کیفر کند! پس از این کار منصرف شدم. محمّد بن ربیع می گوید : پدرم این جریان را پس از مرگ منصور برایم نقل کرد.(۱) ابن عنبه می نویسد : 📋《قَصَدَهُ المَنصُورُ الدَوَانِیقِی بِالقَتلِ مِرَارَاً فَعَصَمَهُ اللهُ مِنهُ》  ♦️منصور دوانقی بارها قصد کشتن امام صادق(ع) را داشت، ولی خداوند ایشان را از گزند منصور حفظ کرد.(۲) مفضل بن عمر می گوید : منصور دوانیقى شخصى را فرستاد پیش حسن‏ بن‏ زید فرماندار خود در مکه و مدینه و گفت : 📋《أَنْ أَحْرِقْ عَلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ(ع) دَارَهُ! فَأَلْقَى النَّارَ فِی دَارِ أَبِی عَبْدِاللَّهِ فَأَخَذَتِ النَّارُ فِی الْبَابِ وَ الدِّهْلِیزِ فَخَرَجَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ(ع) یَتَخَطَّى النَّارَ وَ یَمْشِی فِیهَا وَ یَقُولُ أَنَا ابْنُ أَعْرَاقِ‏ الثَّرَى‏ أَنَا ابْنُ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ اللهِ》 ♦️خانه جعفر(ع) را آتش بزند. پس خانه امام(ع) را آتش زدند و آتش بر در خانه و اطاق ها رسید. امام صادق(ع) پاى بر روى آتش گذاشت و از روى آتش می رفت و می گفت : من پسر ریشه هاى زمین هستم، من پسر ابراهیم‏ خلیل الله هستم.(۳) شیخ صدوق تصریح می کند که؛ سرانجام امام صادق(ع) به دستور منصور و بر اثر مسمومیت شهید شد و در بقیع دفن شد.(۴) 🏴در تاریخ حیات امام صادق(ع) از حادثه ای نام برده شد، که دلها را روانه جدّه مظلومه ایشان، حضرت فاطمه زهرا(س) می کند. آن هم آتش زدن خانه حضرت(ص)! ابن شهرآشوب می نویسد : 📋《فَهَجَمُوا عَلَیهِ وَ أَحرَقُوا بَابَه وَاستَخرَجُوهُ مِنهُ کَرهَاً وَ ضَغَطُوُا سَیِّدَةَ النِسَاءِ بِالبِابِ حَتَّى أَسقَطَت مُحسِنَاً》 ♦️پس به خانه امام علی(ع) هجوم بردند و درب خانه اش را سوزانیدند، در حالی که به اجبار او را از خانه بیرون کشیدند و سرور زنان فاطمه(س) را در کنار در زدند تا این که محسن(ع) را سقط کرد.(۵) {وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ} 📚منابع : ۱)مُهج الدعوات ابن طاووس، ص۱۹۳ ۲)عمدة الطالب ابن عنبه، ص۲۳۸ ۳)الکافی کلینی، ج۱، ص۴۷۳ ۴)اعتقادات الامامیة شیخ صدوق، ص۹۸ ۵)مناقب ابن شهر آشوب، ج۳، ص۱۷۵ .
. و پنج داستان :👇 1⃣به او نگو این کیسه را من داده‌‏ام! 👤ابوجعفر خثعمى می گوید : 📋«أَعْطَانِي اَلصَّادِقُ(عَلَيْهِ السَّلاَمُ) صُرَّةً فَقَالَ لِي اِدْفَعْهَا إِلَى رَجُلٍ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ وَ لاَ تُعْلِمْهُ أَنِّي أَعْطَيْتُكَ شَيْئاً» ♦️امام صادق(عليه‌السلام) كيسه زرى به من دادند و فرمودند : اين كيسه را بده به فلانى از بنى هاشم و به او نگو من داده‌‏ام. ابوجعفر خثعمى می گوید : کیسه را بردم به او دادم‌ و او گفت : 📋«جَزَاهُ اَللَّهُ خَيْراً مَا يَزَالُ كُلَّحِينٍ يَبْعَثُ بِهَا فَنَعِيشُ بِهِ إِلَى قَابِلٍ وَ لَكِنِّي لاَ يَصِلُنِي جَعْفَرٌ بِدِرْهَمٍ فِي كَثْرَةِ مَالِهِ» ♦️خدا به كسى كه داده خير بدهد. هر سال آنقدر به من می‌دهد كه تا سال ديگر ما را كافى است ولى جعفر بن محمد(ع) با آنكه دارد يک درهمی هم به ما نمی‌دهد!(۱) 📚منبع : ۱)بحارالأنوار مجلسی، ج‏۴۷، ص۲۳ ............ 2⃣انزجار  از دوست بد زبانش! ✅نقل است که؛ 📋«كَانَ لِأَبِي عَبْدِ اَللَّهِ صَدِيقٌ لاَ يَكَادُ يُفَارِقُهُ إِذَا ذَهَبَ مَكَانَاً فَبَيْنَمَا هُوَ يَمْشِي مَعَهُ فِي اَلْحَذَّاءِينَ» ♦️امام صادق(ع) دوستى داشتند كه هميشه ملازم ایشان بودند و امام صادق(ع) نيز او را دوست مى‏ داشت و هر جا حضرت(ع) مى‏ رفت، او نيز همراه ایشان بود. در یکی از روزها که همچنان آن شخص همراه امام صادق(ع) بود، مشغول حركت از محلی بودند که اتفاقا غلام آن شخص نيز همراه آنان بود و پشت سر آنان حرکت می کرد. ناگهان غلام به دلیلی از آنها عقب افتاد. اين شخص غلامش را صدا كرد، از غلام جواب نشنيد. بار دوم و سوم نيز غلام را صدا كرد، باز هم جواب نيامد. مرد عصبانى شد و برای بار چهارم به غلام‏ گفت : 📋«يَا اِبْنَ اَلْفَاعِلَةِ! أَيْنَ كُنْتَ؟» ♦️اى ولد الزنا! کجا ماندی؟ تا اين جمله از دهان آن مرد بيرون آمد، (ع) با شنيدن آن حرف ايستاد. 📋«فَرَفَعَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ(ع) يَدَهُ فَصَكَّ بِهَا جَبْهَةَ نَفْسِهِ ثُمَّ قَالَ : سُبْحَانَ اَللَّهِ! تَقْذِفُ أُمَّهُ قَدْ كُنْتُ أَرَى أَنَّ لَكَ وَرَعاً فَإِذَا لَيْسَ لَكَ وَرَعٌ» ♦️سپس دست مبارک رو بالا برد و بر پیشانی خود زد و سپس فرمود : سبحان الله! به مادرش تهمت زنا می دهی، در حالی که گمان می کردم تو دارای ورع و تقوا هستی که با این اوصاف تو اهل ورع و تقوا نبودی! آن مرد متوجه شد كه امام(ع) از کار او ناراحت شده است، لذا گفت : 📋«جُعِلْتُ فِدَاكَ! إِنَّ أُمَّهُ سِنْدِيَّةٌ مُشْرِكَةٌ» ♦️فدایت گردم! مادر این غلام کنیز سِندی[اهالی هندوستان] و مشرک است.[پدر و مادر معلومى ندارد.] امام صادق(ع) خطاب به او فرمود : 📋«أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ لِكُلِّ أُمَّةٍ نِكَاحاً؟» ♦️آيا نمى ‏دانى كه هر امّتى نكاحى دارد؟ سپس فرمود : 📋«تَنَحَّ عَنِّي» از من دور شو و دیگر با من نگرد! راوی می گوید : 📋«فَمَا رَأَيْتُهُ يَمْشِي مَعَهُ حَتَّى فَرَّقَ اَلْمَوْتُ بَيْنَهُمَا» ♦️دیگر او را به همراه امام صادق(ع) ندیدم و تا زمان مرگ بین آنها جدایی افتاد.(۱) 📚منبع : ۱)الکافی شیخ کلینی، ج۲، ص۳۲۴ .
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. #حکایات و پنج داستان #امام_جعفر_صادق_علیه_السلام :👇 1⃣به او نگو این کیسه را من داده‌‏ام! #امام_ج
. 3⃣خوک و خنزیر در حال طواف! 👤ابى‏ بصير می‌گوید : با جعفر بن محمد(علیهماالسلام) در حال طواف بودم که به ایشان گفتم : 📋«جُعِلْتُ فِدَاكَ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ(ص)! يَغْفِرُ اَللَّهُ لِهَذَا اَلْخَلْقِ؟» ♦️فدايت شوم! يابن رسول اللّه‏(ص)! آيا خدا اين خلق را می‌آمرزد؟ ایشان فرمودند : 📋«يَا أَبَا بَصِيرٍ! إِنَّ أَكْثَرَ مَنْ تَرَى قِرَدَةٌ وَ خَنَازِيرُ! قُلْتُ لَهُ : أَرِنِيهِمْ! قَالَ : فَتَكَلَّمَ بِكَلِمَاتٍ، ثُمَّ أَمَرَّ يَدَهُ عَلَى بَصَرِي، فَرَأَيْتُهُمْ كَمَا قَالَ! قُلْتُ : رُدَّ عَلَيَّ بَصَرِي، فَرَأَيْتُهُمْ كَمَا رَأَيْتَهُمْ فِي اَلْمَرَّةِ اَلْأُولَى!» ♦️ای ابا بصیر! همانا اكثر اين‌ ها كه می‌بينى ميمون و خوک هستند! عرض کردم : آنچه می بینی به من نیز نشان بده! حضرت(ع) کلماتی بر زبان آورد و سپس دستانش را بر چشمانم کشید، من آنها را که به صورت خوک و میمون بودند، مشاهده کردم، این امر مرا به وحشت انداخت و به همین خاطر بار دیگر حضرت دستش رابر چشم من کشید و من آنها را به همان شکل اول مشاهده نمودم.(۱) 📚منبع : ۱)بحارالانوار مجلسی، ج۴۷، ص۷۹ ......... 4⃣شیعیان ما فقیر نیستند! ✅مردی از شیعیان خدمت حضرت امام صادق(علیه السلام) آمد و شکایت از فقر و تنگدستی نمود. حضرت(ع) فرمود : 📋«اَنتَ مِن شِیعَتِنَا وَ تَدَّعَیِ الفَقرَ؟! شِیعَتُنَا کُلُّهُم اَغنِیَاءُ» ♦️تو از دوستان مائی و اظهار فقر و تنگدستی می‌‌کنی با اینکه تمام شیعیان ما بی نیاز و غنی هستند. آنگاه فرمود : تو را تجارت پرفایده‌‌ای است که بی‌‌نیازت کرده است! آن مرد عرض کرد : آن تجارت چیست؟ حضرت(ع) فرمود : اگر کسی از ثروتمندان بگوید روی زمین را برای تو پر از نقره می‌‌کنم و از تو می‌‌خواهم دوستی و ولایت اهل بیت پیغمبر(ص) را از قلب خود خارج کنی و نسبت به دشمنان آنها دوستی و محبت پیدا نمائی آیا حاضر می‌‌شوی این کار را بکنی؟! عرض کرد : نه یابن رسول الله(ص)! اگر چه دنیا را پر از طلا بنماید! حضرت(ع) فرمود : پس تو فقیر نیستی! بینوا کسی است که آنچه تو داری نداشته باشد. حضرت مقداری مال به او بخشیدند و آن مرد مرخص شد.(۱) 📚منبع : ۱)انوار النعمانیه جزائری، ص۳۴۹ ....... 5⃣اهمیت نماز! 👤ابوبصير می گوید : خدمت امّ حميده[همسر امام صادق(ع)] رسيدم كه به خاطر شهادت حضرت امام صادق(علیه السلام) به او تسليت بگويم، که ایشان شروع به گريه كرد، من نيز از گريه او اشكم جارى شد. گفت : اگر امام را در هنگام شهادت ‏می دیدی، چيز عجيبى را مشاهده می كردى! گفت : امام صادق(ع) چشم باز كرد و فرمود : بگویيد هر كس با من نسبت خويشاوندى دارد، بيايد. همه را جمع كرديم، نگاهى به آن ها نموده و فرمود : 📋«إِنَّ شَفَاعَتَنَا لاَ تَنَالُ مُسْتَخِفّاً بِالصَّلاَةِ» ♦️همانا شفاعت ما به كسى كه نماز خود را سبك بشمارد نخواهد رسيد.(۱) 📚منبع : ۱)من لا یحضره الفقیه شیخ صدوق، ج۱، ص۲۰۶ .
حمید عسکری.mp3
3.81M
مداح: کربلایی حمید عسکری شاعر: 🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️ نگاهتو ازم نگیر_نمیارم دووم یه بغضیه یه مدته _نشسته تو گلوم مشغول معصیت شدم _مولا سیاهه روم با این همه گناه_دادی منو پناه سینه زن حسین شدم_عذابمو نخواه دلم پر از غمه_چشای من نمه حلال کن این عاشق رو_به جون فاطمه دستای خالی مو تو / با کرمت پر کردی دنبال راهی واسه /بخشیدنم میگردی 🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️ این شب جمعه اومدم_برس به داد من منو از اینجا رد نکن_الهی بالحسن بخر گدای نادم و_ به شاه بی کفن ای سایه ی سرم_ای چشمه ی کرم نگاهی کن به حال من _به چشمای ترم درسته که بدم_بازم صدات زدم با دستای تهی مولا_به خونه ت اومدم مثه همیشه بازم/رنج منو خوردی تو بدی به حقت کردم / به روم نیاوردی تو 🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️ اینجا چرا خوردی زمین_منتظره رباب تیر خورده تو چشای تو_دلم شده کباب برگرد بیا به خیمه ها_حتی بدون آب ای ساقی حرم_نمیشه باورم افتادی توی علقمه_عزیز برادرم ای صاحب آبرو_چیزی بهم بگو رقیه تو خیمه میگه_بیا عمو عمو گریه نکن داداشم/ قربون این اشک تو فدا سرت اگر که/پاره شده مشک تو
99.1K
نور علی نوره حسین امام منصوره حسین با نوکراش جوره حسین وِترالموتوره حسین ..... وترالموتور یعنی یکی یه دونه ی خدا آقای ما سینه زنا غریب دشت کربلا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
* * 💠 *کاری نکنیم که روضه ها به تمسخر گرفته شود، روضه بی سند نخوانیم فقط برای اینکه از مستمع اشک بگیریم* *تلنگرهایی واجب* *به کلام:استاد حاج
4_5789647362758544746.mp3
396.4K
علیه_السلام ۱ ۲ آن طایر بهشتی تنها در آشیانه چون شمع در دل شب می سوخت عاشقانه سوزش شرار سینه، ذکرش ترانه ی دل آهش به اوج افلاک اشکش برخ روانه کی دیده زاهدی را وقت عبادت شب با دست بسته دشمن بیرون برد ز خانه او با کهولت سن با قامت خمیده این با قساوت قلب در دست تازیانه کاهیده بُد تن او کز بهر کشتن او منصور لحظه لحظه بگرفت از او بهانه آن زادۀ پیمبر ارثیّه اش ز حیدر این بود کز سرایش آتش کشد زبانه هر چند سوخت از دود و شعله افروخت دیگر نخورد یارش سیلی در آستانه آوخ که کشت منصور او را به زهر و انگور دردا که گشت خاموش آن گریۀ شبانه هفتاد سال عمرش هفتاد سال غم بود هر لحظه دید بیداد از فتنۀ زمانه آن عزّت رفیعش آن غربت بقیعش جز تلّ خاک نبود از قبر او نشانه «میثم» اگر چه در خاک مدفون شد آن تن پاک تا روز حشر باشد این نور جاودانه حاج غلامرضا سازگار✍ .
48.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 گردهمایی نوحه‌سرایان کشور به میزبانی کارگاه نوحه خوشدل قم المقدسه/اردیبهشت ۱۴۰۲ با حضور 👉 میزبان 👇 نور علی نوره حسین امام منصوره حسین با نوکراش جوره حسین وِترالموتوره حسین ..... وترالموتور یعنی یکی یه دونه ی خدا آقای ما سینه زنا غریب دشت کربلا
. چنان‌كه مرسوم است برخى اشكال مى‌گيرند كه چرا طلبه‌ها كار يدى نمی‌كنند و حال آن كه على(ع) كار می‌كرد. يادم نيست كه كسى همين مطالب را به صورت پرسش مطرح كرد يا خود ايشان فرمود: على(ع) كه روى زمين كار می‌كرد، به اين ‏خاطر بود كه او را از كار كردن روى استعدادها محروم كرده بودند و گرنه هرگز آدم‌ها را رها نمی‌كرد. يكى از برادران طلبه كه گويا دل آزردگى زيادى از برخورد برخى بی‌انصاف‌ها داشت پرسيد: راستى به نظر شما مفت‌خور كيست؟ فرمود: مفت‌خور كسى است كه مشغول انجام تكليف نباشد... خاطراتی از استاد صفایی حائری .
. 🎧 🔰 🖤.. 🔅ای آنکه خدا ستوده درقرآنت 🔅جانم به فدای سینهٔ سوزانت 🔅ای‌جعفرصادق ای‌امام‌مسموم 🔅سوزد دل ما به تربت ویرانت ⬅️هرکی چشمش به قبر خاکی آقا بیفته..دلش آتیش میگیره.. من نمیدونم الان بقیع زائر داره یا نه.. بیایید امشب با پای دل بریم کنار قبر خاکی و غریب آقا بنشینیم.. 🔸بنال‌ای‌دل‌که‌شور‌غم به پا‌شد 🔸مدینه سربه سرماتم سرا شد 🔸ز بیداد و ستم کاری منصور 🔸رئیس مذهب شیعه فدا شد ⬅️منصور دوانیقی دستور داد خونه امام صادق رو آتیش زدند...فردای اون روز چند نفر از شیعیان به محضر آقا رفتن..دیدن آقا گریانه..‌.عرض کردند چرا گریه میکنید آقا جان..فرمودند: وقتی خونه ام آتیش گرفت..زنان و دخترانم رو دیدم از این طرف به اون طرف میدویدند..با اینکه من داخل خونه بودم..اما گریهٔ من از جدم حسین و روز عاشوراست.. اونموقعی که خیمه هارو آتیش زدند..دشمن با تازیانه دنبال بچه های حسین.. ♻️همه بگید یا حسین... ✅ 💠هدیه به حضرت معصومه سلام الله علیها (صلوات)💠 .👇👇
YEKNET.IR - roze - hafteghi 15 ordibehesht -haj hasan khalaj.mp3
10.18M
(عج) 🍃آقای من سلام ... 🍃غلام شما منم ... 🎙 آقای من سلام ، غلام شما منم دلداده ی شما و مرام شما منم  آقا چشمان ما کجا و جمال شما کجا دلخوش فقط به بردن نام شما منم یابن الحسن ... مجموعه تمام امامان من تویی شکر خدا فدای جمال شما منم ای یادگار تشنه لب کربلا ببا آتش بجان اشک مدام شما منم شیب الخضیب گفتی و افروختی دلم خاکستری ز سوز کلام شما منم ........ آقای من سلام ، غلام شما منم دلداده ی شما و مرام شما منم  هر چند شاملم شده لطف مدام تو  مشتاق یک جواب سلام شما منم ... ...... رسید و دید پیمبر تن رها شده را و عضو عضو ز پیکر جدا جدا شده را نشست و گفت :شکسته غمت عمو کمرم ز جای خیز و ببین قامت دوتا شده را عمو بگو چه کنم، عمه ام صفیه رسید .... ای عزیز دلم ای حسین شهیدم ای عزیز دلم به خدا که بریدم ای عزیز دلم ناله هاتو شنیدم ای عزیز دلم ، ای عزیز دلم تو حسین منی سخته با تن زخمی دست و پا بزنی تن زخمیتو به سر نیزه ها بزنی پیش نهر فرات آبو صدا بزنی سخته بگی تشنمه با نیزه جواب بدن حتی نخواستن به یه شیرخواره هم آب بدن فقط میخوان خواهرتو بیشتر عذاب بدن تو حسین منی تو همونی که مادر گفته بی کفنی وای من که عزیزم پاره پاره تنی ای امون من از این صبر حسنی 🕌حسینیه جلوه 🗓 15 اردیبهشت 1402
368.1K
🔘🔘🔘 ☑️بنداول دوباره دیدهامون تر شد تداعی روضه حیدر شد تو مدینه دوباره تکرار انگاری روضه ی مادر شد دوباره روضه های کوچه دوباره غصه های کوچه دوباره دست مردی بسته دوباره ماجرای کوچه ..... بازم نشونه ها /با تازیونه ها دشنام و ناسزا خدا خدا خدا خدا ..... دوباره حرف بد/با ضربه ی لگد سیلیه بی هوا خدا خدا خدا خدا آه و واویلتا واویلا ٖـٖٖـٖٖٖـٖٖٖـٖٖٖٖٖـٖٖٖٖـٖٖٖـٖٖـٖـٖٖـٖٖٖـٖٖٖٖـٖٖٖٖٖـٖٖٖٖـٖٖٖـٖٖـٖـٖٖـٖٖٖـٖٖٖٖـٖٖٖٖٖـٖٖٖٖـٖٖٖـٖٖـٖـٖٖـٖٖٖـٖٖٖٖـٖٖٖٖٖـٖٖٖٖـٖٖٖـٖٖـٖـٖٖـٖٖٖـٖٖٖٖـٖٖٖٖٖـٖٖٖٖـٖٖٖـٖٖـٖـٖٖـٖٖٖـٖٖٖٖـٖٖٖٖٖـٖٖٖٖـٖٖٖـٖٖـٖـٖٖـٖٖٖـٖٖٖٖـٖٖٖٖٖـٖٖٖٖـٖٖٖ. ☑️بنددوم حق تو شد ادا تو کوچه افتادی زیر پا تو کوچه تورو بردن شنیدم ای واای بی عبا بی ردا تو کوچه ..... شنیدم اقا محزون بودی شنیدم دیده گریون بودی زبونم لال شنیدم چند روز جای ناجور تو زندون بودی ..... گیسو سفیدی و /دیگه بریدی و با تن نیمه جون آقام آقام آقا میونه بستری /شبیه مادری بااین قدکمون / آقام آقام آقام آه و واویلتا واویلا ☑️بندسوم شنیدم بردنت با آزار قوم پست و لعین و اغیار ولی بازم خدا روشکر که تو نرفتی توکوچه بازار شنیدم وقتی که آزردی توی کوچه زمین میخوردی شنیدم با صدای خس خس نام مادر رو هی میبردی ‍‍‍┅┅┅┅┄❅❅┄┅┅┅┅┄ ✍
04_14020122_جان_نثاران_امام_زمان_عج_شب_21_رمضان.mp3
9.09M
🎧 📝هر چ کردم بنویسم زِ تو مدح و سخنی 👤کربلایی ‌ •┈┈••✾••┈┈• ⏯ ویژه (عج) . 💥 هرچه کردم بنویسم ز تو مدح و سخنی تا بگویم ز مقام تو که یابن الحسنی این قلم یار نبود و، فقط این جمله نوشت پسر حیدر کرار، تو ارباب منی بقیه الله العجل العجل العجل العجل" دنیا طلبان، دلنگرانی دارند ترس از خطرِ، جنگ جهانی دارند مهدی طلبان، کفن بپوشند همه چون غیرتِ صاحب الزمانی دارند بقیه الله العجل العجل العجل العجل"
1402-02-18 Rafiei.mp3
12.98M
🔊 برنامه سمت خدا 👤 📚 موضوع: نکاتی پیرامون عاقبت بخیری ( شرح دعای یازدهم صحیفه سجادیه ) 🗓 دوشنبه هجدهم اردیبهشت ماه ۱۴۰۲
. ♦️من یک عمر، کاسه‌لیسِ خاندانِ شما بوده‌ام... ⚡️جملاتِ بسیار لطیف آن غلامِ‌سیاه، که هربار خواندنش، اشکِ انسان را سرازیر می‌کند... پس از شهادت ابن قرظۀ انصاری، «جوْن» غلامی سیاه بود (ابوذر غفاری او را به امام حسین علیه السلام بخشیده بود) که شرفیاب حضور سیّدالشّهداء علیه‌السلام گردید و اذن جهاد طلبید. امام علیه‌السلام به جوْن فرمودند: أَنْتَ فِي إِذْنٍ مِنِّي فَإِنَّمَا تَبِعْتَنَا طَلَباً لِلْعَافِيَةِ، فَلَا تَبْتَلِ بِطَرِيقِنَا 🔻به هر جا که می‌خواهی برو؛ زیرا تو با ما آمده‌ای برای طلب عافیت، حالا در راه ما خود را در آتش بلا میفکن. فَاغرُورَقَتْ عَینا جوْنِ بِالدّمُوع، وَ وَقعَ عَلی قَدمَیْ أبٖی عَبداللهِ الحسین علیه‌السلام یُقَبّلهُما 🔻با این جملهٔ امام علیه‌السلام، چشمان جوْن غرق در اشک شد و خود را به روی پاهای سیدالشهداء علیه‌السلام انداخت و آن‌ها می‌بوسید. 🔹گریه‌اش که آرام گرفت، عرضه داشت: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَنَا فِي الرَّخَاءِ أَلْحَسُ قِصَاعَكُمْ وَ فِي الشِّدَّةِ أَخْذُلُكُمْ. 🔻یابن رسول الله! من در هنگام آسانی، یک عمر بر سفره شما خاندان، کاسه‌لیسی کرده‌ام؛ حال در سختی شما را تنها بگذارم؟! وَ اللَّهِ إِنَّ رِيحِي لَمُنْتِنٌ وَ إِنَّ حَسَبِي لَلَئِيمٌ وَ لَوْنِي لَأَسْوَدُ، فَتَنَفَّسْ عَلَيَّ بِالْجَنَّةِ، فَتَطِيبَ رِيحِي وَ يَشْرُفَ حَسَبِي وَ يَبْيَضَّ وَجْهِي، 🔻به خدا سوگند که بوی من بد و حَسَبم پست و رنگم سیاه است، اینک بر من منّت گذار تا من نیز اهل بهشت شوم و رایحه‌ام نیکو و جسمم شریف و روی من هم سفید گردد. لَا وَ اللَّهِ لَا أُفَارِقُكُمْ حَتَّى يَخْتَلِطَ هَذَا الدَّمُ الْأَسْوَدُ مَعَ دِمَائِكُمْ. ثُمَّ قَاتَلَ حَتَّى قُتِلَ، رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ. 🔻به خدا که هرگز از خدمت شما جدا نشوم تا آنکه این خون سیاه خود را با خون‌های مطهر شما مخلوط سازم؛ سپس خود را به دریای لشکر زد تا به امتیاز خاص شهادت نائل گردید. رضوان الله علیه 📚لهوف ص۱۵۰ (با کمی اختلاف) 📚ابصارالعین ص۱۷۶ ✍ شبیهِ جوْن، اگر هم سیاه و بَد بویَم فقط به هر ضربانم، «حسین» را جویَم... میگه جون رفت میدان، رسم بود همه رجز میخوندن و نسب خودشون رو معرفی میکردند (مثلا یکی میگفت : اَنابن فاطمه الزهرا و یا اَنابن علی المرتضی )، جون گفت من که حسب و نسبی ندارم، لذا اینگونه رجز خواند: "حسین امیری و نعم الامیر " فقط افتخارمه که نوکر حسینم ، برای من این مدال نوکریِ که بهش مباهات میونم