#امام_رضا_علیه_السلام
#11ذیقعده
#فیش_منبر
🔴 [جلسهی ششم]
#ایام_ولادت_حضرت_ثامن_الحجج_علیه_السلام
۹ خرداد ۱۴۰۲شمسی
👈🏼 فیش منبرهای #ذیقعده1444
👈🏼 ولادت مولانا علیبنموسی الرضا علیهالسلام
📚 مطالب مطرح شده:
۱. مدح امام زمان عجلاللهتعالیفرجه
۲. حضرت امام رضا عليهالسلام و نشانههای ظهور او
۳. حضرت امام رضا عليهالسلام و حکومت جهانی حضرت مهدی عجلاللهتعالیفرجه
۴. وظیفه شیعیان در زمان غیبت
۵. دعاهایی که سبب ارتباط با امام زمان علیهالسلام میشود
#امام_رضا_علیه_السلام
#11ذیقعده
#فیش_منبر
🔴 [جلسهی پنجم]
#ایام_ولادت_حضرت_ثامن_الحجج_علیه_السلام
۸ خرداد ۱۴۰۲شمسی
👈🏼 فیش منبرهای #ذیقعده1444
👈🏼 ولادت مولانا علیبنموسی الرضا علیهالسلام
📚 مطالب مطرح شده:
۱. مدح امام زمان عجلاللهتعالیفرجه
۲. در اخبارِ غیبیِ امام رضا علیهالسلام
_ خبر زنده بودهِ عمویشان، محمدبنجعفر
_ داستان جعفر بن عمر علوی
_ داستان أبوحبیب نباجی
_ شفای مردی که زبان و دهانش فاسد شده بود
۳. علم امام علیهالسلام در قرآن و احاديث
#امام_رضا_علیه_السلام
#11ذیقعده
#فیش_منبر
🔴 [جلسهی چهارم]
#ایام_ولادت_حضرت_ثامن_الحجج_علیه_السلام
۷ خرداد ۱۴۰۲شمسی
👈🏼 فیش منبرهای #ذیقعده1444
👈🏼 ولادت مولانا علیبنموسی الرضا علیهالسلام
📚 مطالب مطرح شده:
۱. مدح امام زمان عجلاللهتعالیفرجه
۲. عباداتِ حضرت ثامنالحجج علیهآلاف التحیّة والثناء
_ روایت جابر بن ابیضحاک
_ کلام شبراوی (م ۱۱۷۲ق) دربارهی حضرت
_ هدیهی پیراهن حضرت به دعبل
_ آداب نماز در کلام حضرت
۳. نمونههای از عباداتِ اجداد طاهرینش علیهمالسلام
_ عبادات امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
_ عبادات صدیقهی طاهره علیهاالسلام
_ عبادات سیدالشهدا علیهالسلام
.
#کرامات #غزل
#امام_رضا
#امام_رضا_علیه_السلام
#دهه_کرامت
کرامت هست آن جایی که سائل می شود پیدا
اگر چه دست و پا گم می شود، دل می شود پیدا
گره از مشهد و قم وا نگشته بر نخواهد گشت
برادر خواهری اینگونه مشکل می شود پیدا
ز هر دلشوره ای دل را به دریای تو باید زد
که قدر اشک از امواج ساحل می شود پیدا
دل ایران ز لطف سایه ی خورشید مشهد گرم
و قم همشیره اش چون ماه کامل می شود پیدا
دو دلبر از جناب حضرت موسی بن جعفر چون
حسین و زینبی حیدر شمایل می شود پیدا
بدون زهر هم معصومه ی دور از رضا می مرد
مـثالش زینـب کبری، دلایل می شود پیدا.
#صابر_خراسانی✍
#یامعین_الضعفاء_والفقرا
......................
.
#امام_کاظم علیهالسلام
#امام_رضا علیهالسلام
#حضرت_معصومه علیهاالسلام
#قصیدهواره
🔹درگاه کریم🔹
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر
عرض حاجت میکنم آنجا که صاحبخانهاش
پاسخ یک میدهد با ده برابر بیشتر
گاهگاهی که به درگاه کریمی میروم
راه میپویم نه با پا، بلکه با سر، بیشتر
زیر دِین چارده معصومم اما گردنم
زیر دِین حضرت موسَیبنجعفر بیشتر
گردنم در زیر دِین آن امامی هست که
داده در ایران ما طوبای او بر، بیشتر
آن امامی که «فداکِ» گفتنش رو به قم است
با سلامش میکند قم را معطر بیشتر
قم همان شهری که هم یک ماه دارد بر زمین
همچنین از آسمان دارد چل اختر بیشتر
قصد این بار قصیده از برادر گفتن است
ورنه میگفتم از این معصومه خواهر بیشتر
من برایش مصرعی میگویم و رد میشوم
لطف باباهاست معمولاً به دختر بیشتر
عازم مشهد شدم تا با تو درد دل کنم
بودنم را میکنم اینگونه باور بیشتر
مرقدت ضربالمثلهای مرا تغییر داد
هرکه بامش بیش، برفش... نه! کبوتر، بیشتر
چار فصل مشهد از عطر گلاب آکنده است
این چنین یعنی سه فصل از شهر قمصر بیشتر
پیش تو شاه و گدا یکسانترند از هر کجا
این حرم دیگر ندارد حرف کمتر، بیشتر
ای که راه انداختی امروز و فردای مرا!
چشم بر راه تو هستم روز آخر بیشتر
از غلامان شما هم میشود دنیا گرفت
من نیازت دارم آقا روز محشر بیشتر
بر تمام اهلبیت خویش حسّاسی ولی
جان زهرا چون شنیدم که به مادر بیشتر...
بیشترهایی که گفتم از تو خیلی کمترند...
📝 #حسین_رستمی✍
...........
#امام_رضا_علیه_السلام
#حضرت_معصومه_علیهاالسلام
♦️ وجه نامگذاری زیبا و بهجای این ایام به «دههٔ کرامت»
⚡️از یک سو، طبقه حکایت پدر مرحوم آیت الله مرعشی نجفی، امیرالمؤمنین علیهالسلام، حضرت معصومه علیهاالسلام را «کَریمَةُ أَهلِ البَیت» خواندند.(۱)
⚡️از سوی دیگر، در روز ولادت امام رضا -علیهالسلام، آقا موسی بن جعفر علیهماالسلام به حضرت نجمه خاتون، مادر آن حضرت، فرمودند:
«هَنیئاً لَكِ يا نَجمَةُ كَرامَةُ رَبِّكِ»
🔻«ای نجمه! [این] کرامت پروردگارت برای تو مبارک باد»(۲)
از این رو، دهه میان ولادت حضرت معصومه و ولادت امام رضا -علیهما السلام- را به زیبایی «دهه کرامت» نامیده اند.
📚۱. زندگانی کریمه اهل بیت علیهم السلام،مهدی پور، ص۴۲.
📚۲. عیون أخبار الرضا علیهالسلام،ج۱، ص۲۰.
.
.
#امام_رضا_علیه_السلام
#11ذیقعده
#علم_امام
#امام_رضا_علیه_السلام_و_خبر_دادن_از_آینده
👈🏼👈🏼 #محمد_بن_داود میگوید:
من و برادرم خدمت حضرت رضا (علیهالسّلام) بودیم که یک نفر آمد و خبر آورد که #محمد_بن_جعفر (عموی شما) به حالت احتضار درآمده و چانهاش بند شده. حضرت رضا (علیهالسّلام) حرکت کرد و ما هم در خدمت ایشان رفتیم و دیدیم چانهاش قفل شده.
#اسحاق_بن_جعفر و فرزندش با گروهی از آل ابیطالب گریه میکردند.
➖ حضرت رضا (علیهالسّلام) بالای سرش نشست، نگاهی به چهره او افکنده و لبخندی زد.
کسانی که حضور داشتند از لبخند حضرت رضا (علیهالسّلام) ناراحت شدند. بعضی گفتند که خنده او از سر سرزنش عمویش است.
سپس امام (علیهالسّلام) خارج شد تا در مسجد نماز بخواند.
پس ما به حضرت عرض کردیم:
آقا فدایت شویم! ما شنیدیم کسانی که حضور داشتند، موقعی که شما تبسم فرمودید، بدشان آمد.
➖ حضرت رضا (علیهالسّلام) فرمودند:
من تعجب کردم از گریه اسحاق! بهخدا قسم او قبل از محمّد از دنیا خواهدرفت و محمّد بر جنازه او گریه خواهد کرد!
راوی گفت: محمّد خوب شد، ولی اسحاق از دنیا رفت.
📚 منتهی الآمال، شیخعباسقمی، ج۲، ص۴۵۶
.
.
#امام_رضا_علیه_السلام
#11ذیقعده
#علم_امام_علیه_السلام_حتی_نسبت_به_آنچه_در_خواب_دیده_شده
#شیخ_صدوق در روایتی از #ابوحبیب_نباجی ورود حضرت رضا علیهالسلام را به نباج، چنین شرح میدهد:
➖ أبوحبیب نباجی گوید: در عالم رؤیا دیدم كه رسول اكرم صلیاللهعلیهوآله به نباج تشریف آورد، و در مسجدی كه حجّاج فرود میآیند وارد شد.
گویا من خدمت آن جناب رسیده، بر آن حضرت سلام كردم و پیش روی او ایستادم.
➖ در این هنگام طبقی را مشاهده كردم كه از برگ درختان خرمای مدینه بافته بودند، و در آن طبق خرمای صیحانی بود.
حضرت از آن طبق مشتی خرما برداشت و به من داد و من آنها را شمردم هیجده دانه بود. پس از این كه از خواب بیدار شدم، خواب خود را چنین تعبیر كردم كه من هیجده سال دیگر عمر خواهم كرد.
➖ بیست روز از این جریان گذشت من در زمین خود به امور كشاورزی و باغداری اشتغال داشتم. شخصی نزد من آمد و گفت:
ابوالحسن علیّ بن موسی الرضا علیهالسلام از مدینه آمده و در مسجد نزول اجلال فرموده است.
من به طرف مسجد حركت كردم و دیدم مردم گروه گروه به دیدن آن جناب میشتابند، من نیز به خدمت حضرت رفتم.
➖ آن جناب در همان موضعی نشسته بود كه رسولخدا صلیاللهعلیهوآله را در خواب دیده بودم و زیر پای مباركش تخته حصیری همچون حصیر زیر پای پیامبر صلیاللهعلیهوآله بود و در پیش روی او طبقی كه از برگ خرما بافته شده و بر آن خرمای صیحانی بود.
➖ پس بر آن جناب سلام كردم، پاسخ داد و مرا نزد خود طلبید و مشتی از آن خرما را به من عطا فرمود.
من آنها را شماره كردم عدد آنها به قدر عدد خرماهایی بود كه رسولخدا در خواب به من عطا فرموده بود.
➖ عرض كردم: یابن رسول اللّه! زیادتر از این به من عطا فرما.
فرمود:
اگر رسولخدا زیادتر از این به تو عطا فرموده است ما هم زیادتر از این به تو عطا كنیم.
📚 عيون أخبارالرضا علیهالسلام، ج۲، ص۲۱۰
............
.
#امام_رضا #ضامن_آهو بوده است؟
روزی صیادی در بیابان طوس آهویی را دنبال می کند. اتفاقاً امام رضا علیه السلام در آن نواحی تشریف فرما بودند و آهو به امام پناه می برد، امام حاضر می شود مبلغی را به آن شکارچی بپردازد تا او آهو را آزاد سازد ولی صیاد نمی پذیرد. در این هنگام آهو به زبان می آید و به امام عرض می کند که من دو بچه ی شیری دارم که گرسنه اند و چشم براهند و حالا شما ضمانت مرا نزد این ظالم بفرمائید که بروم و بچگانم را شیر بدهم و برگردم و خود را تسلیم صیاد کنم. امام هم ضمانت آهو را می کند و آهو می رود و به سرعت بر می گردد ، شکارچی که این وفای به عهد آهو را می بیند و وقتی می فهمد که ضامن آهو، امام علیه السلام می باشند، منقلب می شود و آهو را آزاد می کند.
اما آنچه که در منابع روایی معتبر در این زمینه مورد توجه قرار گرفته است داستانی متفاوت و در عین حال معقول و موجه می باشد که علامه مجلسی (ره) آن را از برکات قبر آن امام همام دانسته و از آن به عنوان "برکات رضویه" یاد کرده است. ایشان این داستان را از کتاب شریف « عیون اخبار الرضا » تألیف عالم و محدث بزرگ شیعه ابو جعفر محمد بن علی بن بابویه قمی، ملقب به شیخ صدوق رضوان الله تعالی علیه نقل فرموده است، بدین ترتیب که:
ابومنصور محمد بن عبدالرزاق طوسی که حاکم طوس بوده روایت کرده : « در روزگار جوانی نظر خوشی به طرفداران این مشهد نداشتم و در راه متعرض زائران می شدم و لباس ها و خرجی و نامه ها و حواله هایشان را به ستیزه می ستاندم روزی به شکار بیرون رفتم و یوزی را به دنبال آهویی روانه کردم، یوز هم چنان دنبال آهو می دوید تا به ناچار آهو را به پای دیواری پناهید و آهو ایستاد و یوز روبرویش ایستاد ولی به او نزدیک نمی شد هرچه کوشش کردیم که یوز به آهو نزدیک شود یوز نمی جست و از جای خود تکان نمی خورد ولی هر وقت که آهو از جای خود دور می شود یوز هم او را دنبال می کرد اما همین که به دیوار پناه می برد یوز باز می گشت تا آنکه آهو به سوراخ لانه مانندی در دیوار آن مزار داخل شد من وارد رباط ( تعبیر جالبی از مزار امام رضا علیه السلام در آن عصر) شدم و از ابی نصر مقری (خادم مزار) پرسیدم که آهویی که هم الان وارد رباط شد کجاست؟ او گفت: ندیدمش. آن وقت به همان جایی که آهو داخلش شده بود در آمدم و پشگل های آهو و رد پیشابش را دیدم ولی خود آهو را ندیدم .پس با خدای تعالی پیمانه بستم که از آن پس زائران را نیازارم و جز از راه خوبی و خوشی با آنان در نیایم و از آن پس هر گاه کار دشواری به من روی می آورد و گرفتاری پیدا می کردم بدین مشهد روی و پناه می آوردم... و هیچ گاه از خدای تبارک و تعالی در آن جا حاجتی نخواستم مگر آن که حق تعالی آن حاجت را برآورد ....»
داستان آهو صددرصد مورد قبول شیخ صدوق (ره) قرار گرفته
ظاهراً اصل داستان و روایتی که سبب ملقب ساختن امام رضا به «ضامن آهو» شده است، باید همین داستان باشد، و لا غیر.
.
#امام_رضا علیه_السلام
#11ذیقعده
#علم_امام
#علم_امام_هشتم_علیه_السلام_نسبت_به_آینده
👈🏼 #حسین_بن_موسی_بن_جعفر [برادر امام رضا علیهمالسلام] میگوید:
ما گروهی از جوانان بنیهاشم همراه امام رضا علیهالسّلام بودیم.
[شخصی به نام] #جعفر_بن_عمر_علوی
[وی، از نوادگان امام سجاد علیهالسلام هست. نسبش بدین گونه است:
جعفر بن محمد بن عمر بن الحسن بن علی بن عمر بن علیبنالحسین علیهمالسلام]،
که پیراهنی کهنه بر تن وقیافهای بدجور داشت، از کنارمان گذشت.
➖ بعضی از ما با ملاحظه شکل ظاهری او به همدیگر نگاه کردیم و خندهمان گرفت.
امام رضا علیهالسّلام [که متوجه ما شد] فرمود:
بهزودی او را در حالی خواهید دید که مالش فراوان و همراهانش بسیارند.
➖ حدود یک ماه سپری نشده بود، که همان مَرد، استاندار مدینه شد، و وضعیتش دگرگون شد، و از کنارمان گذشت درحالیکه خدمتکاران و همراهانی داشت.
📚 منتهی الآمال، شیخعباسقمی، (چاپ دارالهجرت، قم) ج۲، ص۴۷۶
.
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کرامات #امام_رضا علیهالسلام رخ داد😭
👤 کلیپ زیبای «معجزه امام رضا» با روایتگریِ حاج سعید حدادیان تقدیم نگاهتان
#دهه_کرامت
.
#کرامات #امیرالمؤمنین
نقل شده یکی از علمای نجف که اتفاقاً شاعر زبردستی هم بوده و به دو زبان فارسی و عربی هم خیلی خوب سخن می گفته، در حرم مطهرحضرت علی (ع) نشسته بود، دید یک نفر عوام آمد جلوی ضریح مقدس و این شعر را گفت:
شمع می سازم برایت یا امیرالمؤمنین
قد این گلدسته هایت یا امیرالمؤمنین (علیه السلام)
این عالم مشاهده می کند به محض اینکه آن مرد عوام این شعر را گفت ، جلوی ضریح امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در آنجا یک قندیل بسیار گرانقیمت نصب نموده بودند که هدیه یکی از پادشاهان برای حرم مولا بود که ناگهان از جا کنده شد و پایین آمد.
بلافاصله آن مرد عوام قندیل گرانبها را گرفت که نشکند، اتفاقا تولیت حرم آنجا مشرف بود و ماجرا را مشاهده کرد و فهمید عطای مولا علی علیه السلام است ولی آن بنده خدا ابتدا قبول نکرد که قندیل طلا را بگیرد. آنرا به تولیت آستان پس داد. چهار پایه آورند و آنرا نصب کردند ولی دوباره قندیل رها شد و آمد و افتاد در دامن آن مرد عوام !
این دفعه نکته ای بود و آن اینکه بار اول مرد عوام زیر قندیل بود ولی این دفعه زیر قندیل نبود ولی باز آمد و در دامنش افتاد. در نتیجه در این مطلب که این قندیل طلا عطای مولا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است کسی شک نکرد!
تولیت حرم گفت: معلوم است این را حضرت به شما جایزه مرحمت کرده اند ، ببر و بفروش.
مرد عوام گفت: این را خودم هم فهمیدم ولی به چه کسی بفروشم؟
تولیت حرم گفت: من از پولهایی که مردم نذرامیرالمؤمنین علیه السلام کرده اند به شما می دهم و این را از شما می خرم و این دفعه نخواهد افتاد و همینطور هم شد و قندیل طلا را در جای اولش نصب کردند.
(این قندیل الان هم داخل ضریح مطهر امیرالمومنین(ع) می باشد که از طرف پایین پای مبارک نزدیک درب ضریح مطهر قابل رویت است.)
آن عالمِ شاعر که اتفاقا وضع مالی خوبی هم نداشت با دیدن این کرامت ،سری تکان داد و گفت: عجب ما تا حال ضرر کردیم، این قدر که در فقر بسر بردیم، عقلمان نرسیده که یک قصیده ای برای حضرت بگوییم و بیاییم پول بگیریم لذا همان شب نشست و یک قصیده بسیار خوبی در مدح مولا سرود.
فردا آمد نگاه کرد ببیند کدام قندیل قیمتش بیشتر است زیر یکی از آنها نشست و خودش را یک کمی عقب کشید که اگر افتاد سرش را نشکند. قصیده را با صدای خوب خواند و منتظر بود که قندیل بیفتد اما خبری نشد.
با خودش گفت: شاید حضرت نپسندیده، لذا سه روز ، پی در پی شعرهایی سرود ولی خبری نشد. روز سوم خیلی عصبانی شد و با عصبانیت گفت: یا علی! اگر بگویی اول مسلمان بودم، قبول، اگر بگویی داماد پیغمبر بودم، قبول، اگر بگویی فاتح خیبر بودم قبول، اگر ... آخه اون شعر بود که آن عطا را دادی؟ ولی برای شعر من چیزی ندادی ؟
سپس با حالت قهر از حرم بیرون آمد . همان شب در خواب امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را زیارت کرد در حالی که لبخند بر لبانش نقش بسته بود فرموند: « او خالص برای خدا گفته بود ولی تو به خاطر عطا گفتی. فرق شعر تو با او این بود. با این حال چون تاکنون کسی از در خانه ما دست خالی برنگشته این مطلب را یاد بگیر و آن اینکه یکی از شعرای شیعه و ثروتمند در هندوستان است که بیتی را سروده اما در مصرع دوم مانده !
تو این مصرع را یاد بگیر :
«به آسمان رود و کار آفتاب کند»
به او بگو مصرع اول را بگوید و تو این را بگو چون نذر کرده به کسی که مصراع دوم شعرش را بیاورد، جایزه کلانی بدهد».
این شخص بالاخره عازم هندوستان شد و فرد مزبور را پیدا کرد و به او گفت: شنیده ام شما شعری در مدح امیرالمؤمنین صلوات الله علیه سروده ای و در مصرع دوم یک بیت مانده ای؟
جواب داد: بله ! هنوز کسی ادامه آن را نگفته و نذر کرده ام هر کس بگوید نصف ثروتم را به او بدهم و شعر را خواند :
« به ذره گر نظر لطف بوتراب کند »
بلافاصله عالم شاعر گفت:
« به آسمان رود و کار آفتاب کند »
شاعر هندوستانی گفت: احسنت ! معلوم است شاعر زبردستی هستی! عالم جواب داد: شاعر هستم ولی این حکایتی دارد و جریان را گفت. او هم خیلی خوشحال شد که آقا امیرالمؤمنین (ع) شعر او را قبول کرده و به نذر خود عمل کرد و ثروتش را بین خود و او تقسیم کرد
#فضائل #امام_علی
.