بخش پنجم-واحد.mp3
7.59M
#زمینه ۱۴۰۲
شاعر و نغمه پرداز:
#محمد_زارع
اجرا:
#حاج_علیرضا_شریفی
خلاصه ی بهشته ضریح تو
شدم زنده با دم مسیح تو
فدای اون لبخند ملیح تو
ندیدم شبیه تو....
سلام بر تو بهترین عباراته
جدایی از تو بدترین خساراته
گدای تو شدن از افتخاراته
زیارت تو کامل الزیاراته
یاحسین نوحه ی عالمه
جون بدن همه برات کمه
بی بی فاطمه تو این شبا
بانی ماه محرمه
ابی عبدالله حسین مولا
____
شفا فقط توی خاک تربته
اجابت دعا تحت قبته
هرجا میرم آقا از تو صحبته
گدا با تو راحته...
زلال زمزمی اگرچه عطشانی
تو سفره داری و قدیم الاحسانی
تو جلوه ی تمام عیار انسانی
تو محوریت تمام ادیانی
عشق تو پاک و مقدسه
دلیل اذا تنفّسه
دم مردنم فقط یه بار
یاحسین بگم برام بسه
ابی عبدالله حسین مولا
#کارگاه_خوشدل
.
⚫️ توسل به حضرت سیدالشهدا(ع)
مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری رضوان الله علیه نقل می کنند:
در موقعی که سرپرستی حوزه علمیه اراک را به عهده داشتند برای حضرت آیت الله حاج مصطفی اراکی نقل فرموده بودند.
هنگامی که من در کربلا بودم شبی که شب سه شنبه بود در خواب دیدم شخصی به من گفت: شیخ عبدالکریم کارهایت را انجام بده سه روز دیگر خواهی مرد. من از خواب بیدارشدم و متحیر بودم.
گفتم: البته خواب است و ممکن است تعبیر نداشته باشد.
روز سه شنبه و چهارشنبه مشغول درس و بحث بودم تا خواب از خاطرم رفت پنج شنبه که تعطیل بود با بعضی از رفقا به طرف باغ مرحوم سیدجواد رفتیم در آنجا قدری گردش و مباحثه علمی نمودیم تا ظهر شد ناهار را همانجا صرف کردیم پس از ناهار ساعتی خوابیدیم.
در همین موقع لرزه شدیدی مرا گرفت. رفقا آنچه عبا و روانداز داشتم روی من انداختند ولی همچنان بدنم لرزه داشت و در میان آتش تب افتاده بودم حس کردم که حالم بسیار وخیم است به رفقا گفتم مرا به منزلم برسانید. آنها وسیله ای فراهم کرده و زود مرا به شهر کربلا آوردند و به منزلم رساندند.
در منزل بی حال و بی حس افتاده بودم بسیار حالم دگرگون شد.
در این میان به یاد خواب سه شب پیش افتادم علائم مرگ را مشاهده کردم با در نظر گرفتن خواب احساس آخر عمر کردم.
ناگهان دیدم دو نفر ظاهر شدند و در طرف راست و چپ من نشستند و به همدیگر نگاه می کردند و گفتند: اجل این مرد رسیده مشغول قبض روحش شویم.
در همین حال با توجه عمیق قلبی به ساحت مقدس حضرت اباعبدالله(ع) متوسل شدم و عرض کردم: ای حسین عزیز دستم خالی است کاری نکردم و زادی تهیه ننموده ام شما را به حق مادرتان زهرا(ع)از من شفاعت کنید که خدا مرگ مرا تاخیر اندازد تا فکری به حال خود نمایم.
بلافاصله پس از توسل دیدم شخصی نزد آن دو نفر که می خواستند مرا قبض روح کنند آمد و گفت: حضرت سیدالشهدا(ع) فرمودند: شیخ عبدالکریم به ما توسل کرده و ما هم در پیشگاه خدا از او شفاعت کردیم که عمر را تاخیر اندازد.
خداوند اجابت فرموده بنابراین شما روح او را قبض نکنید در این موقع آن دونفر به هم نگاه کردند و به آن شخص گفتند: "سَمعاً وَ طاعَه"
سپس دیدم آن دو نفر و فرستاده امام حسین(ع) (سه نفری) صعود کردند و رفتند.
در این موقع احساس سلامتی کردم. صدای گریه و زاری شنیدم که بستگانم به سر و صورت می زدند آهسته دستم را حرکت دادم و چشمم را گشودم دیدم چشمم را بسته اند و رویم چیزی کشیده اند خواستم پایم را جمع کنم ملتفت شدم که شستم (انگشت بزرگ پایم) را بسته اند.
دستم را برای برداشتن چیزی بلد کردم. شنیدم می گویند ساکت شوید گریه نکنید که بدن حرکت دارد.
آرام شدند رواندازی که بر روی من انداخته بودند برداشتند و چشمم را گشودند و پایم را فوری باز کردند با دست اشاره به دهانم کردم که به من آب بدهند آب به دهانم ریختند کم کم از جا برخاستنم و نشستم.
تا پانزده روز ضعف و کسالت داشتم و به حمدالله از آن حالت به کلی خوب شدم این موهبت به برکت مولایم آقا سیدالشهدا(ع) بود.
* ایشان سپس در مابقی عمر خود، حوزه علمیه قم را تاسیس کردند که به مرکز علمی جهان تشیع تبدیل گردید.
📚منبع:
کرامات الحسینیه، حجت الاسلام و المسلمین شیخ علی میرخلفزاده، ص ۲۶۳
#کرامات
#کرامات_سیدالشهدا_ع
.
.
▪️محبت وصف ناپذیر حسین (ع) و زینب(س) به همدیگر
روزی حضرت فاطمه سلام الله علیها عرض کرد: یا ابتا! مرا تعجب گرفته است از محبتی که بیرون از نهایت است در میان زینب (س) و حسین (ع) و این دختر چنان است که بر دیدار حسین (ع) شکیبایی ندارد و اگر ساعتی بوی حسین (ع) را نشنود جانش بیرون شود.
زمانی که رسول خدا (ص) این سخن را شنید آه دردناک از سینه برکشید و اشک از دیده بارید و فرمود: ای روشنی چشم من! این دختر با حسین (ع) به سفر کربلا خواهد رفت و به هزار گونه رنج و تعب گرفتار خواهد شد.
📚منبع:
ریاحین الشریعه، ج ۳ ، ص ۴۱
برگرفته از:
گریزهای مداحی، علی اکبر لطیفیان، ص ۱۰۸
#محرم۱۴۴۵
#روضه #حضرت_زینب
#گریزهای_مداحی
.
.
▪️شفای مرد افلیج
شیخ ابوجعفر نیشابوری رضوان الله تعالی علیه نقل فرمود:
سالی با جمعی از رفقا برای زیارت حضرت سیدالشهدا علیه السلام از شهر و دیارمان بیرون آمدیم چون به دو سه فرسخی کربلا که رسیدیم یکی از رفقایی که با ما بود ناگاه بدنش خشک و کم کم فلج شد و مثل یک قطعه گوشت گردید.
از این وضعیت بسیار ناراحت شد و به ما التماس میکرد و قسم میداد که او را وا نگذاریم و با خود به کربلا ببریم شخصی ایستادگی کرد و او را کمک و پرستاری کرد و محافظت نمود و او را بر روی حیوانی گذاشت تا به کربلا رسیدیم چون داخل حرم شدیم او را در یک پارچهای گذاشتند و دو نفر از ما دو سر آن را گرفته و او را به سمت قبر حضرت سیدالشهدا علیه السلام بلند کردیم .
آن مرد افلیج دعا میکرد و گریه و تضرع و ناله مینمود خدا را به حق حسین علیه السلام قسم میداد که او را شفا دهد چون آن پارچه را به زمین گذاشتند آن مرد نشست و بعد برخاست و راه رفت چنانچه گویی از بند رهایی و نجات یافت.
📚منبع:
کرامات الحسینیه، حجت الاسلام و المسلمین شیخ علی میرخلفزاده، ص ۲۵
#کرامات #امام_حسین
#کرامات_سیدالشهدا_ع
.
.
#گریز به #حضرت_رقیه
#پدر
▪️گریز روضه حضرت رقیه(س)
. . . گریهام برای یتیمان اوست
در جنگ احد بسیاری از رزمندگان اسلام به شهادت رسیدند. رسول خدا(ص) وقتی به شهر مدینه رسید زنان گریه کنان به استقبال آنها شتافتند در این وقت زینب دختر جحش به محضر پیامبر گرامی(ص) رسید. پیغمبر(ص) فرمودند صبور باش و پایدار.
گفت برای چه؟ فرمود: در مورد شهادت برادرت عبدالله. گفت: شهادت برای او گوارا و مبارک باد. فرمود: صبر کن. گفت: برای چه؟ فرمود: درباره شهادت داییات حمزه(ع). گفت: همه از آن خداییم و به سوی او باز میگردیم مقام شهادت برای او مبارک باد.
پس از چند لحظه دوباره پیامبر(ص) رو به زینب کرد و اظهار فرمود صبور باش.
گفت: دیگر برای چه؟ فرمود: به خاطر شهادت شوهرت مصعب بن عمیر.
زینب تا این جمله را شنید با صدای بلند گریه کرد و به طور جانگدازی ناله سر داد. او در پاسخ کسانی که میگفتند چرا برای شوهرت چنین گریه میکنی؟ پاسخ داد: گریه ام برای شوهرم نیست، بلکه گریهام برای یتیمان اوست که اگر سراغ پدر را بگیرند چه جوابی به آنها بدهم.
📚منبع:
داستانهای بحار الانوار، ج۲، ص ۳۳
برگرفته از:
گریزهای مداحی، علی اکبر لطیفیان، ص ۱۴۷
#محرم۱۴۴۵
#روضه
#گریزهای_مداحی
.
.
▪️خبر شهادت عون و محمد بن عبدالله بن جعفر (ع)
وقتی که خبر شهادت محمد(ع) و عون(ع) به مدینه رسید ابوالسلاسل غلام آزاد شده عبدالله از شدت ناراحتی گریبانش را پاره کرد و با آه و ناله و گریه نزد عبدالله آمد و ناله کنان گفت: ای محمد جان! ای عون! ای عزیزانم! کیست زیباتر از شما که همچون دو گوهر درخشان بودید؟
ولی در آخر بیادبی کرد و گفت این مصیبت به خاطر حسین(ع) بر ما وارد شد. اگر آنها با حسین(ع) نمیرفتند شهید نمیشدند. عبدالله(ع) پس از اطلاع از خبر شهادت آنها گفت: انالله و انا الیه راجعون.
سپس خشمگینانه بر سر غلام فریاد کشید و گفت: ای بیادب! این گونه به ساحت مقدس امام حسین(ع) گستاخی میکنی؟
حمد و سپاس خداوندی را که فرزندانم را در رکاب حسین(ع) به مقام شهادت رسانید. کاش من نیز با آنها بودم و قبل از آنها به شهادت میرسیدم.
سوگند به خدا در راه حسین(ع) از فرزندانم چشم پوشیدم و خودم به آنها سفارش کردم تا در راه حسین(ع) جانبازی کنند. اکنون شهادت آنها را مایه آرامش وجدان و خاطر خودم در سوگ سخت و بزرگ امام حسین(ع)میگیرم.
📚منبع:
ریاحین الشریعه، ج ۳، ص ۲۱۰
#محرم۱۴۴۵
#روضه
#گریزهای_مداحی
#شب_چهارم_محرم
.
▪️گریز همیشگی
امام حسن(ع): لا یوم کیومک...
امام صادق(ع) فرمودند: وقتی امام حسین(ع) به بالین برادر آمد و آن وضع و حال برادر را مشاهده کرد گریست. امام حسن(ع) فرمود: چرا گریه میکنی؟
فرمود: چرا نگریم که تو را مسموم میبینم.
فرمود: گرچه مرا با زهر مسموم کردند ولی:
لا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِاللهِ یَزْدَلِفُ إِلَیْکَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ یَدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّةِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ(ص) وَ یَنْتَحِلُونَ دِینَ الْإِسْلَامِ فَیَجْتَمِعُونَ عَلَى قَتْلِکَ وَ سَفْکِ دَمِکَ..
نیست روزی مانند روز تو یا اباعبدالله(ع)
میشود نزد تو سی هزار مرد که خود را مسلمان میپندارند و همه برای ریختن خون تو و کشتن تو جمع میشود.
📚منبع:
الامالی، شیخ صدوق، ص ۱۱۵
برگرفته از:
گریزهای مداحی، علی اکبر لطیفیان، ص ۱۰۸
#امام_حسن
#امام_حسین
#محرم۱۴۴۵
#گریزهای_مداحی
.
خدا کنه امام حسبن ما رو بخره و آزاد کنه
⚫️ آزاد کرده حسین علیه السلام
مرحوم متقی صالح و واعظ اهل بیت عصمت و طهارت علیهم صلوات الله شهید حاج شیخ احمد کافی (رضوان الله تعالی علیه) نقل نمود: یکی از شیعیان در بصره سالی ده شب در خانهاش دهه عاشورا روضهخوانی میکرد این بنده خدا ورشکست شد و وضع زندگیش از هم پاشیده شد حتی خانهاش را هم فروخت.
نزدیک محرم بود با همسرش داخل منزل روی تکه حصیری نشسته بودند یکی دو ماه دیگر بنا بود و خانه را تخلیه کنند و تحویل صاحبخانه بدهند و برود.
همسرش میگوید: یک وقت دیدم شوهرم منقلب شد و فریاد زد. گفتم: چه شده؟ چرا داد میزنی؟
گفت: ای زن ما همه جوره میتوانستیم دور و بر کارمان را جمع کنیم، آبرویمان یک مدت محفوظ باشد اما بناست آبرویمان برود. گفتم؛ چطور؟ گفت: هر سال دهه عاشورا امام حسین (ع) روی بام خانه ما یک پرچم داشت مردم به عادت هر ساله امسال هم میآید ما هم وضعمان ایجاب نمیکند و دروغ هم نمیتوانیم بگوییم آبرویمان جلوی مردم میرود.
یک دفعه منقلب گردید گفت: ای حسین! مپسند آبرویمان میان مردم برود، قدری گریه کرد. همسرش گفت: ناراحت نباش یک چیز فروشی داریم. گفت: چی داریم؟ گفت: من هجده سال زحمت کشیدم یک پسر بزرگ کردم. پسر وقتی آمد گیسوانش را میتراشی و فردا صبح دستش را میگیری میبری سر بازار .
چه کار داری بگویی پسرم است بگو غلامم است و به یک قیمتی او را بفروش و پولش را بیاور و این چراغ محفل حسینی را روشن کن. مرد گفت: مشکل میدانم پسر راضی بشود و شرعاً نمیدانم درست باشد که او را بفروشیم یا نه.
زن و شوهر رفتن خدمت علما و قضیه را پرسیدند علما گفتند: پسر اگر راضی باشد خودش را در اختیار کسی بگذارد اشکالی ندارد و بعد از سوال برگشتند خانه
یک وقت دیدند در خانه باز شد، پسرشان وارد شد پسر میگوید وقتی وارد منزل شدم دیدم مادرم مرتب به قد و بالای من نگاه میکند و گریه میکند پدرم مرتب مرا مشاهده میکند اشک میریزد گفتم مادر چیزی شده؟ مادر گفت: پسر جان ما تصمیم گرفتهایم تو را با امام حسین (ع) معامله کنیم. پسر گفت: چطور؟ جریان را نقل کردند پسر گفت: به به! حاضرم. چه از این بهتر. صبح شد گیسوان پسر را تراشیدند، پدر دست پسر را گرفت که به بازار ببرد. پسر دست انداخت گردن مادر.
پس یک مقدار بسیار زیادی گریه کردند و از هم جدا شدند. پدر پسر را آورد سر بازار برده فروشان به آن قیمتی که گفت، تا غروب آفتاب هیچکس نخرید غروب آفتاب پدر خوشحال شد گفت: امشب هم میبرمش خانه. یک دفعه دیگر مادرش او را ببیند فردا او را میآورم و میفروشم. تا این فکر را کردم دیدم یک سوار از در دروازه بصره وارد شد و سراسیمه نزد ما آمد به من سلام کرد جوابش را دادم .
فرمود: آقا این را میفروشی؟ (نفرمود غلام یا پسرت را میفروشی) گفتم: آری! فرمود: چند میفروشی؟ گفتم: این قیمت. یک کیسهای به من داد دیدم دینارها درست است. فرمود: اگر بیشتر هم بخواهی به تو میدهم. من خیال کردم مسخرهام میکند. گفتم: نه. فرمود: بیا و یک مشت پول دیگر به من داد. فرمود: پسر جان بیا برویم تا فرمود: پسر بیا برویم این پسر خود را در آغوش پدرش انداخت.
مقدار زیادی هم گریه کرد بعد پشت سر آن آقا سوار شد و از در دروازه بصره رفتند بیرون پدر میگوید: آمدم منزل دیدم مادر منتظر نتیجه بود گفت: چه کار کردی؟ گفتم: فروختم. یک وقت دیدم مادر بلند شد گفت: ای حسین! به خودت قسم دیگر اسم بچهام را به زبان نمیبرم.
پسر میگوید دنبال سر آن آقا سوار شدم و از در دروازه بصره خارج شدیم بغض راه گلویم را گرفته بود بنا کردم گریه کردن یک وقت آقا رویش را برگرداند. فرمود: پسر جان چرا گریه میکنی؟ گفتم آقا این اربابی که داشتم خیلی مهربان بود خیلی با هم الفت داشتیم حالا از او جدا شدم و ناراحتم فرمود: پسرم نگو اربابم بگو پدرم.
گفتم: آری پدرم. فرمود: میخوای برگردی نزدشان؟ گفتم: نه. فرمود: چرا؟ گفتم: اگر بروم میگویند تو فرار کردی.
فرمود: نه پسر جان برو پایین. من را پایین کرد. فرمود: برو خانه اگر گفتن فرار کردی بگو نه حسین مرا آزاد کرد.
یک وقت دیدم کسی نیست. پسر آمد در خانه را کوبید. مادر آمد در را باز کرد. گفت: پسر جان! چرا آمدی؟ دوید شوهرش را صدا زد. گفت: به تو نگفته بودم این بچه طاقت نمیآورد؟ حالا آمده پدر گفت: پسر جان چرا فرار کردی؟ گفتم: پدر به خدا من فرار نکردم. گفت: پس چطور شد آمدی؟ گفتم: بابا حسین مرا آزاد کرد.
📚منبع:
کرامات الحسینیه، حجت الاسلام و المسلمین شیخ علی میرخلفزاده، ص ۲۷
#کرامات #امام_حسین
#کرامات_سیدالشهدا_ع
.
.
#شب_ششم_محرم
▪️گریز روضه حضرت قاسم(ع)
کشیدن پاهای اسماعیل(ع) بر زمین و جاری شدن زمزم
از امام صادق (ع) منقول است که چون ابراهیم(ع) اسماعیل(ع) را در مکه گذاشت اسماعیل(ع) تشنه شد و در میان صفا و مروه درختی بود پس مادرش بیرون رفت تا بر صفا ایستاد و فریاد زد آیا در این وادی انیسی هست؟ جوابی نشنید.
سپس رفت تا مروه، باز ندا کرد و جواب نشنید و بازگشت صفا.
برگشت به صفا و باز ندا کرد و جوابی نشنید تا آنکه هفت مرتبه چنین کرد سپس سنت چنین جاری شد که هفت شوط سعی کنند میان صفا و مره.
پس جبرئیل به نزد هاجر آمد و گفت: تو کیستی؟
گفت: من مادر فرزند ابراهیم(ع)
گفت: ابراهیم(ع) شما را به کی سپرد؟
هاجر گفت: من نیز به او گفتم که ما را به چه کسی میسپاری؟ گفت: به خداوند عالمیان.
جبرئیل گفت: شما را به کسی سپرده است که البته کفایت مهمات شما را می کند.
سپس حضرت فرمود: مردم دوری می کردند از آنکه عبور ایشان به مکه واقع شود برای آنکه آب در آنجا نیست. سپس اسماعیل پاهای خود را از تشنگی به زمین میساید. ناگاه آب زمزم از زیر قدمهایش جاری شد و حق تعالی به سبب آن آب برای ایشان روزی جاری گردانید که پیوسته قافلهها میگذشتند و از آب ایشان منتفع شده و طعام به ایشان میدادند.
👈 اشاره گریز:
دلها بسوزد برای آن نوجوانی که در اوج عطش در حین جان دادن هرچه پا بر زمین کشید آبی برای او فراهم نشد.
📚منبع:
علل الشرایع، ص ۴۳۲
برگرفته از:
گریزهای مداحی، علی اکبر لطیفیان، ص ۱۵۹
#حضرت_قاسم
#محرم۱۴۴۵
#گریزهای_مداحی
.
⚫️ درب روی عزاداران بازگردید
عالم ربانی اسطوره تقوا،معلم اخلاق، مخلص اهل بیت عصمت و طهارت و ولایت (صلوات الله علیهم اجمعین) شهید محراب آیت الله سید عبدالحسین دستغیب (رضوان الله تعالی علیه) نقل فرمود: در اوقات مجاورت در نجف اشرف در ماه محرم سنه ۱۳۵۸ از طرف حکومت وقت عراق اکیداً از قمه زدن و سینه زدن و بیرون آمدن دسته جات منع شده بود.
شب عاشورا برای اینکه در حرم مطهر و صحن شریف سینه زنی نشود از طرف حکومت عراق اول شب درهای حرم و رواق را قفل کردند و همچنین درهای صحنها را. آخرین دری را که مشغول بستن آن بودند در قبله بود که یک لنگه آن را بسته بودند که ناگهان جمعیت دسته سینه زن هجوم آوردند وارد صحن شده و رو به حرم مطهر آوردند درها را بسته دیدند در همان ایوان مشغول عزاداری و سینه زنی شدند.
ناگهان عدهای شرطه (پلیس) با رئیس آنها آمده و آن رئیس با چکمهای که به پا داشت در ایوان آمده و بعضی را میزد و امر کرد آنها را بگیرند سینه زنها بر او هجوم آوردند و او را بلند کرده و در صحن انداختند و سخت او را مجروح و ناتوان ساختند و چون دیدند ممکن است قوای دولتی تلافی کنند و بالاخره مزاحمشان شود با کمال التجاء و شکستگی خاطر همه متوجه در بسته حرم شده و به سینه میزدند و میگفتند (یا عَلی فُکِّ البابَ) یا علی باز کن در را ما عزاداران فرزندت حسینیم (علیه السلام)
پس در یک لحظه درهای حرم و رواق و صحن گشوده گردید و میلههای آهنین که بین درها و دیوار بود وسط آنها بریده شد و بالجمله سینه زنان وارد حرم مطهر میشوند.
سایر نجفیها که با خبر میشوند همه در صحن و حرم جمع میشود و شرطه ها پنهان میگردد.
موضوع را به بغداد گزارش میدهند دستور داده میشود که مزاحم آنها نشوند در آن سال در نجف و کربلا بیش از سالهای گذشته اقامه عزا شد و این معجزه باهره را شعرا در اشعار خود نقل نموده و منتشر ساختند از آن جمله یکی از فضلای عرب اشعار یکی از ایشان را بر لوحی نوشته و به دیوار حرم مطهر چسباندند.
📚منبع:
کرامات الحسینیه، حجت الاسلام و المسلمین شیخ علی میرخلفزاده، ص ۴۹
#کرامات
#کرامات_سیدالشهدا_ع
#امیرالمؤمنین
.
.
▪️گریز روضه رضیع الحسین(ع)
پادشاه روم و طفل شیرخوار
اطفال شیرخواره در هر ملتی از ملل کفار هم مورد ترحم قرار میگیرد. وقتی میان کفار روم و مسلمانان جنگ شد رومیان هر شب اموال و زن و دختر و پسران را به سرقت برده و جهت فروش به بازار میآوردند.
تا آنکه در شبی طفل شیرخوارهای را از مادرش جدا کردند. مادر هرچه فریاد و ناله و التماس کرد آن رومی طفل را پس نداد آن مادر اشک ریزان خود را به پادشاه رومیان رساند و طفل خود را مطالبه کرد. دل پادشاه به احوال مادر سوخت و امر کرد طفل شیرخواره را هر طور شده به مادرش برگرداند این ترحم پادشاه در حق آن مادر و طفل شیرخواره موجب صلح بین رومیان و مسلمانان شد.
👈اشاره گریز:
خدا لعنت کند آن قومی که خود را مسلمان میشمردند ولی از هر کافری پستتر بودند تا جایی که به طفل شیرخواره بیگناه هم رحم نکردند.
📚منبع:
مجالس المتقین - مجلس السابع
برگرفته از:
گریزهای مداحی، علی اکبر لطیفیان، ص ۱۷۱
#شب_هفتم_محرم
#محرم۱۴۴۵
#گریزهای_مداحی
.
.
#وداع
⚫️ امام زمان(عج) روضه میخواند.
شهید عظیم الشأن شیخ احمد کافی واعظ اهل بیت رضوان الله تعالی علیه نقل فرمود که خود مرحوم ملا احمد مقدس اردبیلی فرمود: با طلاب پیاده کربلا میآمدیم (اوقات زیارتی حضرت اباعبدالله(ع) که میشود از نجف ده تا ده تا بیست تا بیست تا حرکت میکنند و کربلا میآیند) در بین راه یک آقا طلبهای بود که گاهی برای ما روضه میخواند که امام حسین(ع) یک نمکی در حنجرهاش گذاشته بود. مقدس اردبیلی میفرماید آمدم کربلا زیارت اربعین بود از بس که دیدم زائر آمده و شلوغ است گفتم داخل حرم نروم با این طلبهها مزاحم زوار از راه دور آمده نشویم.
گفتم: همین گوشه صحن میایستم زیارت میخوانم. طلبهها را دور خودم جمع کردم. یک وقت گفتم طلبهها این آقا طلبهای که در راه برای ما روضه میخواند کجاست؟ گفتند: آقا در بین این جمعیت نمیدانیم کجا رفته است.
در این اثنا دیدم یک عربی مردم را میشکافت و به طرف من میآمد و صدا زد ملا احمد مقدس اردبیلی میخواهی چه کنی؟ گفتم: میخواهم زیارت اربعین بخوانم. فرمود: بلندتر بخوان من هم گوش کنم. زیارت را بلندتر خواندم. یکی دو جا توجهم را به نکاتی ادبی داد وقتی که زیارت تمام شد به طلبهها گفتم این آقا طلبه پیدایش نشد؟ گفتند: آقا نمیدانیم کجا رفته است؟ یک وقت این عرب به من فرمود مقدس اردبیلی چه میخواهی؟ گفتم: یکی از این طلبهها در راه برای ما گاهی روضه میخواند نمیدانم کجا رفته میخواستم
اینجا بیاید و برای ما روضه بخواند. آقای عرب به من فرمود: مقدس اردبیلی میخواهی من برایت روضه بخوانم؟ گفتم: آری. آیا به روضه خواندن واردی؟ فرمود: آری که در این اثناء دیدم عرب رویش را به طرف ضریح اباعبدالله الحسین علیه السلام کرد و از همان طرز نگاه کردن ما را منقلب کرد یک وقت صدا زد یا اباعبدالله(ع) نه من و نه این مقدس اردبیلی و نه این طلبهها هیچ کدام یادمان نمیرود از آن ساعتی که میخواستی از خواهرت زینب سلام الله علیها جدا شوی. در این هنگام دیدم کسی نیست فهمیدم این عرب مهدی زهرا علیه السلام بوده واقعاً ساعت حساس و عجیبی بود.
📚منبع:
کرامات الحسینیه، حجت الاسلام و المسلمین شیخ علی میرخلفزاده، ص ۷۰
#روز_دهم_محرم
#کرامات
#کرامات_سیدالشهدا_ع
.
.
#شب_هشتم_محرم
▪️گریز روضه حضرت علی اکبر(ع)
مرد نصرانی و شباهت علی اکبر علیه السلام به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم
روزی مردی نصرانی وارد مسجد النبی شد. مسلمانانی که در مسجد بودند به او گفتند بیرون برو که تو مرد نصرانی هستی. آن مرد گفت اجازه دهید من دیشب در عالم خواب پیامبر اکرم(ص) را دیدم که حضرت عیسی بن مریم(ع) نیز همراه او بود.
عیسی بن مریم(ع) رو به من کرد و فرمود در محضر خاتم الانبیا محمد بن عبدالله(ص) اسلام اختیار کن که او پیامبر بر حق این امت است من نیز در محضر پیامبر(ص) اسلام اختیار کرده و به دست خود خود پیامبر مسلمان شدم.
حال آمدهام تا اسلام خود را بر یکی از نزدیکان پیامبر(ص) عرضه نموده و بیعت خود را تجدید کنم مردم او را به امام حسین(ع) راهنمایی نمودند وقتی خدمت امام رسید خود را به پای امام انداخت تا قدمهای مبارکش را ببوسد سپس جلسهای در محضر امام حسین(ع) تشکیل شد آنگاه امام حسین(ع) فرزند خود علی اکبر(ع) را که نقابی بر صورت مبارک داشت فراخواند و امام حسین(ع) خود نقاب را از روی صورت فرزند برداشت. وقتی چشم آن مرد به جمال پیامبر گونه علی اکبر(ع) افتاد بیهوش گردید امام حسین(ع) دستور دادند آب به صورتش ریخته تا به هوش آمد آنگاه امام رو به او کرده فرمود آیا پسرم علی اکبر(ع) شبیه به جدم رسول الله(ص) است؟
آن مرد گفت آری به خدا قسم شبیه به پیامبر(ص) است سپس امام حسین(ع) به او فرمود: اگر تو نیز فرزندی مانند فرزند من داشته باشی و خواری به بدن او اصابت کند و خراشی بردارد چه میکنی؟ آن مرد گفت: ای آقا و مولایم! فورا میمیرم. حضرت فرمود: به تو خبر میدهم که میبینم فرزندم مقابل چشمم با شمشیرها قطعه میگردد.
📚منبع:
خورشید جوانان، سید محمد حسینی
برگرفته از:
گریزهای مداحی، علی اکبر لطیفیان، ص ۱۸۸
#محرم۱۴۴۵
#گریزهای_مداحی
.
.
⚫️ خدا را به حق حسین(ع) قسم داد.
جناب حجه الاسلام آقای شیخ محمد انصاری رحمت الله علیه ساکن سرکوه داراب نقل فرمود: در سنه ۱۳۷۰ کربلا مشرف شدم و پسرم مریض شد و او را به قصد استشفاء همراه بردم.
روز اربعین شد با فرزندم در کنار و گوشهای از شریعه فرات برای غسل زیارت در آب رفتیم و مشغول غسل کردن بودم که ناگهان دیدم آب فرزندم را برد و فاصله زیادی بین من و او قرار گرفت و تنها سر او را میدیدم و توانایی شنا کردن نداشتم و کسی هم نبود که بتواند شنا کند و او را نجات دهد. پس با کمال حضور قلب و خلوص و شکستگی دل به پروردگار ملتجی شده و خدا را به حق حضرت سیدالشهدا علیه السلام قسم دادم و فرزندم را طلب کردم هنوز فرزندم را میدیدم که ناگاه دیدم رو به من برمیگردد تا نزدیک من رسید دست او را گرفته و از آب بیرون آوردم از حالش پرسیدم گفت: کسی را ندیدم ولی مثل اینکه کسی بازوی مرا گرفته بود و مرا به شما رسانید پس به سجده رفتم و خدای را بر اجابت دعایم شکر نمودم .
📚منبع:
کرامات الحسینیه، حجت الاسلام و المسلمین شیخ علی میرخلفزاده، ص ۸۳
#کرامات #امام_حسین
#کرامات_سیدالشهدا_ع
.
.
#شب_نهم_محرم
▪️گریز روضه حضرت عباس (ع)
امیرالمومنین(ع): این زینب(س) امانت من نزد توست.
هنگام احتضار امیرالمومنین(ع) فرزندانش را جمع کرده مشغول وصیت به آنها شد. زینب(س) نزد پدر بزرگوارش شتافت و عرض کرد پدر جان میخواهم یکی از برادرانم برای حفظ و حراست من متعهد شود. حضرت فرمود دخترم اینها برادرانت هستند هر کدام را خواستی برای این کار انتخاب کن. این حسن(ع) و این حسین(ع) است .
عرض کرد حسن(ع) و حسین(ع) امامان و آقایان من هستند و من با دو چشم خود آنها را خدمتگزاری میکنم ولی از برادران دیگرم انتظار خدمت دارم شاید در زندگانیم به مسافرتی محتاج شوم لذا او حفاظت و خدمت مرا در سفر و حضر متعهد شود.
مولا فرمود: هر کدام را خواستی انتخاب کن.
زینب(س) نگاهش را به سوی برادرانش انداخت. او کسی را برای مطلب خود غیر از قمر بنی هاشم(ع) انتخاب نکرد پس عرض کرد: پدر جان این برادرم را میگویم و به عباس(ع) اشاره کرد. امیرالمومنین(ع) به عباس(ع) فرمود: پسرم نزدیک بیا، عباس(ع) نزد مولا رفت. مولا دست زینب(س) را گرفت و در دست عباس(ع) گذاشت و فرمود:
بُنَیّ هذه ودیعه منّی الیک.
پسرم این زینب امانت من نزد تو است.
در حالی که اشک چشم عباس(ع) بر گونههای صورتش جاری بود عرض کرد پدر جان چشم تو را روشن میکنم و تمام توان خود را در نگهداری و حفاظت زینب(س) به کار میبرم آنگاه امیرالمومنین(ع) به عباس(ع) و زینب(س) نگاه می کرد و گریه مینمود.
👈اشاره گریز:
به روضه غریبی حضرت زینب(س) و بانوان حرم بعد از شهادت قمر منیر بنی هاشم(ع) که حضرت زینب(س) فرمود:
واضَیعَتُنا مِن بَعدِکَ یا اباالفضل
📚منابع:
مولد العباس بن علی(ع)، ص ۷۱
چهره درخشان قمر بنی هاشم(ع)، ج ۳، ص ۵۷
برگرفته از:
گریزهای مداحی، علی اکبر لطیفیان، ص ۵۲
#حضرت_زینب
#محرم۱۴۴۵
#گریزهای_مداحی
.
.
لبخند امام حسین
⚫️ احترام به پدر و مادر
عالم زاهد و وارسته زمانش مرحوم شیخ حسین بن شیخ مشکور رضوان الله تعالی علیه فرمود .
در عالم رویا دیدم در حرم مطهر حضرت اباعبدالله علیه السلام مشرف هستم و حضرت در آنجا تشریف دارند یک نفر جوان عرب معدی (دهاتی) وارد حرم شد و با لبخند به آن حضرت سلام کرد و حضرت با لبخند جوابش دادند.
فردای آن شب که شب جمعه بود به حرم مطهر مشرف شدم و در گوشه حرم توقف کردم ناگهان آن جوان عرب معدی را که در خواب دیده بودم وارد حرم شد و چون مقابل ضریح مقدس رسید با لبخند به آن حضرت سلام کرد ولی حضرت سیدالشهدا علیه السلام را ندیدم.
مراقب آن عرب بودم تا از حرم خارج شد عقب سرش رفتم و سبب لبخندش را با امام پرسیدم و تفصیل خواب خود را برایش نقل کردم و گفتم چه کردهای که امام علیه السلام با لبخند به تو جواب میدهد؟ گفت: مرا پدر و مادر پیری است و در چند فرسخی کربلا ساکنیم و شبهای جمعه که برای زیارت میآیم یک هفته پدرم را سوار بر الاغ میکنم و یک هفته هم مادرم را میآورم تا اینکه شب جمعهای که نوبت پدرم بود چون سوارش کردم مادرم گریه کرد و گفت مرا هم باید ببری شاید هفته دیگر زنده نباشم.
گفتم: باران میبارد. هوا سرد است. مشکل است. نپذیرفت ناچار پدر را سوار کردم و مادرم را به دوش کشیدم و با زحمت بسیار آنها را به حرم رسانیدم و چون در آن حالت با پدر و مادر وارد حرم شدم حضرت سیدالشهدا علیه السلام را دیدم و سلام کردم آن بزرگوار به رویم لبخند زد و جوابم را داد و از آن وقت تا به حال هر شب جمعه که مشرف میشوم حضرت امام حسین علیه السلام را میبینم و با تبسم جوابم را میدهد.
📚منبع:
کرامات الحسینیه، حجت الاسلام و المسلمین شیخ علی میرخلفزاده، ص ۹۷
#کرامات #امام_حسین
#کرامات_سیدالشهدا_ع
.
.
#روضه_وداع
🏴 کرامات سید الشهدا علیه السلام
▪️مجلسی، روضه وداع بخوان
مرحوم ثقه الاسلام حاج شیخ عباس قمی(رضوان الله علیه) در منتهی الامال نوشته است.
میرزا یحیی ابهریست در عالم رویا علامه مجلسی رضوان الله تعالی علیه را در صحن مطهر حضرت سیدالشهدا(ع) در طرف پایین پای حضرت در اطاق روضه الصّفا نشسته و مشغول تدریس است سپس مشغول موعظه شد و چون خواست شروع در مصیبت کند یک وقت کسی آمد و گفت: حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها فرمودند:
《اذکر المصائب المشتمله علی وداع ولدی الشهید》یعنی ذکر کن مصائبی را که مشتمل بر وداع فرزند شهیدم باشد.
مرحوم مجلسی نیز مصیبت وداع را ذکرکرد و خلق زیادی جمع بودند و گریه شدیدی نمودند که مثل آن روز در عمرم ندیده بودم.
📚منبع:
کرامات الحسینیه، شیخ علی میرخلف زاده، ص ۲۷۸
#کرامات #امام_حسین
#کرامات_سیدالشهدا_ع
.
.
▪️گریز روضه شام غریبان
منع پیامبر(ص) از غارت خیمههای زنان
در جنگ تبوک بعد از آنکه لشکر کفار شکست خوردند فرار کردند و اصحاب پیغمبر(ص) قصد خیمههای کفار نمودند تا غارت نمایند. حضرت رسول(ص) آنها را منع فرمودند که داخل خیمههای آنها نشوید شاید در آن خیمهها اطفال و کنیزان باشد و دل آنها نازک است و چون نگاه آنها به وسایل جنگی میافتد جزع و فزع میکنند و من راضی نیستم که صدای گریه اطفال بلند شود اگرچه اطفال کافرند.
👈 اشاره گریز:
پس وای بر بنی امیه که با شمشیرهای برهنه ریختند در خیمههای محترم امام و دست به غارت زنان و دختران و طفلان سیدالشهدا (ع) بلند شد.
📚منبع:
انوار الشهاده، صفحه ۲۱۷
برگرفته از:
گریزهای مداحی، علی اکبر لطیفیان، ص۲۳۳
#روز_دهم
#محرم۱۴۴۵
#گریزهای_مداحی
#شام_غریبان_امام_حسین
.
.
#اسارت
▪️گریه امام سجاد(ع) بر اسیری اهل بیت (ع)
روزی ابوحمزه ثمالی بر حضرت امام سجاد (ع) وارد شد او را گریان دید عرض کرد: مولای من این همه گریه و بیتابی برای چیست؟ آیا عموی شما حمزه کشته نشد؟ آیا جد شما علی با شمشیر کشته نشد؟ کشته شدن عادت شما خانواده است و شهادت عطیه الهی از برای شماست.
امام فرمود: ای ابوحمزه! خداوند به تو جزای خیر دهد چنانکه گفتی کشته شدن برای ما عادت است و خداوند نیز به ما شهادت را ارزانی داشته است. ولی ای ابوحمزه! آیا هرگز شنیدهای یا دیدهای که تا قبل از عاشورا زنی از خانواده ما به اسارت رفته باشد و هتک حرمت شده باشد؟ به خدا سوگند ای ابوحمزه! هر وقت به عمهها و خواهرانم نگاه میکنند به یاد فرار آنها در بیابان میافتم که از خیمهای به خیمه دیگر و از پناهگاهی به پناهگاه دیگری فرار میکردند و دشمن فریاد میزد خیمه ستمکاران را به آتش بکشید.
📚منبع:
گریزهای مداحی، علی اکبر لطیفیان، ص ۲۴۱
#بعد_از_شهادت_امام_حسین
#محرم۱۴۴۵
#گریزهای_مداحی
.
.
▪️گریز روضه قتلگاه
رسول خدا(ص) بر بدن حضرت حمزه(ع)
بعد از پایان جنگ احد رسول خدا(ص) فرمودند کیست از احوال حمزه به ما خبر بدهد؟
حارث بن صَمّه عرض کرد: من جای او را میدانم وقتی به نزدیک او رسید و حال او را مشاهده نمود نتوانست آن خبر را به پیغمبر(ص) برساند .
پس حضرت فرمود: یا علی(ع)! عمویت را طلب کن حضرت امیر(ع) آمد نزدیک حمزه ایستاد و ایشان هم تامل نمود.
پس رسول خدا(ص) خود به جستجوی حمزه(ع) برآمد وقتی حمزه را با آن حال مشاهده نمود حضرت گریستند و فرمودند هرگز در مکانی نایستادهام که بیشتر از اینجا مرا به خشم آورد .
حضرت ردایی که از برد یمانی بر دوش مبارکش بود بر روی حمزه(ع) انداخت اما آن ردا به اندازه قامت حضرت حمزه(ع) نبود پس آن را بر سر حمزه(ع) کشید و پاهایش را از علف و گیاه پوشانید و فرمودند:
اگر زنان عبدالمطلب اندوهناک نمیشدند او را چنین میگذاشتم که درندگان صحرا و مرغان هوا گوشت او را بخورد تا روز قیامت از شکم آنها محشور شود.
زیرا مصیبت هرچه عظیمتر است ثوابش بیشتر است.
👈 اشاره گریز:
به روضه قتلگاه حضرت سیدالشهدا(ع) و آمدن حضرت زینب(س) و بانوان حرم بالای بدن مطهر حضرت.
📚منبع:
منتهی الامال، شیخ عباس قمی، ص ۷۹
برگرفته از:
گریزهای مداحی، علی اکبر لطیفیان، ص ۳۳
#بعد_از_شهادت_امام_حسین
#محرم۱۴۴۵
#گریزهای_مداحی
.
.
▪️گریز روضه عطش
جنگ صفین و سیراب کردن لشکریان دشمن
در جنگ صفین هنگامی که سپاه معاویه علیه اللعنه شریعه فرات را محاصره کردند و راه آب را بر آن حضرت بستند سران شام به معاویه گفتند بگذار همه از تشنگی بمیرند چنان که عثمان را تشنه کشتند.
علی(ع) و یارانش از آنان آب خواستند که راه آب را باز کند سپاه معاویه قبول نکردند حضرت با یاران خود بر سپاه معاویه حمله برد تا خودشان بر آب دست یافتند و یاران معاویه در زمین خشک و بی آبی قرار گرفتند.
یاران حضرت خواستند تلافی کند حضرت فرمودند: نه به خدا سوگند من با آنان مقابله به مثل نمیکنم قسمتی از آب را برای آنان آزاد کنید زیرا که لبه تیز تیغ ما برای آنان کافی است.
👈اشاره گریز:
به روضه بیرحمی اهل کوفه و منع آب فرات از خیام حضرت سیدالشهدا علیه السلام
📚منبع:
شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۱، ص ۲۳
برگرفته از:
گریزهای مداحی، علی اکبر لطیفیان، ص ۴۶
#عطش
#محرم۱۴۴۵
#گریزهای_مداحی
.
.
▪️گریز مصیبت #حضرت_رقیه (س)
حضرت زهرا (س) و پرستاری پدر
در جنگ احد هفتاد نفر از مسلمین به شهادت رسیدند و بسیاری مجروح شدند. یکی از مجروحین شخص پیامبر اسلام(ص) بود. دندانهای جلوی پیامبر(ص) شکست و آنچنان به او ضربه زدند که کلاه خود آهنی که در سرش بود خورد شد.
بعد از جنگ وقتی پیامبر(ص) به مدینه بازگشت فاطمه زهرا(س) به استقبال پدر رفت آب حاضر کرد و خون سر و صورت پیامبر(ص) را میشست امام علی(ع) با سپر خود آب میآورد و فاطمه(س) را در شستن خون بدن پیامبر(ص) کمک میکرد فاطمه(س) هنگام شستن دریافت که خون از بدن پیامبر(ص) قطع نمیشود و هرچه آب میریزد جلوی ریزش خون را نمیگیرد بلکه بر آن میافزاید.
قطعه حصیری آورد و آن را سوزاند و خاکسترش را روی بریدگیهای پیامبر(ص) ریخت آنگاه خون بند آمد.
👈اشاره گریز:
دلها بسوزد برای آن دختری که برای زخم پیشانی سر بریده بابا در گوشه خرابه مرهمی نداشت و آنقدر گریست تا جان داد.
📚منبع:
اقتباس از مجمع البیان، شیخ طبرسی، ج ۲، ص ۵۲۰
برگرفته از:
گریزهای مداحی، علی اکبر لطیفیان، ص ۵۸
#پنجم_صفر
#شب_سوم_محرم
#محرم۱۴۴۵
#گریزهای_مداحی
.
.
▪️گریز روضه قمر بنی هاشم (ع)
ابوذر و مشک آب
در یکی از سفرها ابوذر از قافله رسول خدا(ص) جا ماند. هوا هم بسیار گرم و سوزان بود ابوذر هم به شدت تشنه بود همانطور که میرفت به سنگی برخورد کرد که مقدار کمی آب باران در آن جمع شده بود با خود گفت بهتر این آب را به پیغمبر(ص) برسانم تا او اول سیراب گردد.
آبها را در مشکی که داشت ریخت و با همان حالت تشنگی و عطش به راه افتاد تا از دور چشمش به سیاهی سپاه مسلمین افتاد.
ابوذر خود را به سپاه پیغمبر(ص) رساند رسول اکرم(ص) به استقبال ابوذر آمد ابوذر از شدت خستگی و تشنگی بیحال به زمین افتاد .
رسول اکرم(ص) فرمودند: آب حاضر کنید و به ابوذر بدهید که خیلی تشنه است.
ابوذر گفت آب همراه من است. پیامبر(ص) با تعجب پرسیدند: آب همراه داشتی و نیاشامیدی؟ ابوذر گفت: آری پدر و مادرم به قربانت. به سنگی برخورد کردم دیدم آب سرد و گوارایی در کنار آن جمع شده است. با خود گفتم از آن آب نمیآشامم تا حبیبم رسول خدا(ص) از آن بیاشامد.
👈اشاره گریز:
اباالفضل العباس علیه السلام هم آب را روی آب ریخت و خواست که تا مولایش تشنه است، آب ننوشد.
📚منبع:
داستان راستان، شهید مطهری، ص ۲۵۰
برگرفته از:
گریزهای مداحی، علی اکبر لطیفیان، ص ۱۹۷
#شب_نهم_محرم
#محرم۱۴۴۵
#گریزهای_مداحی
.
.
▪️گریز روضه روز یازدهم
جدا شدن دختر ابوذر از بدن پدر
دختر ابوذر غفاری میگوید: در کنار بستر پدرم در بیابان ربذه بودم که ناگاه دیدم چشمهای پدرم باز شد و آثار قبض روح به او دست داد و شنیدم که میگفت: "مَرحباً بِکَ یا قابِضَ الاَرواحِ" و در همان حال روح از بدنش مفارقت کرد.
دختر ابوذر در کنار بدن پدر مشغول ندبه سرایی بود که قافله دوستان خاندان رسول خدا(ص) به رهبری مالک اشتر از راه رسید و آن دختر را با احترام و مهربانی از بدن پدر جدا کردند و ابوذر را به خاک سپردند و آن دختر را به مدینه خدمت امیرالمومنین علی علیه السلام آوردند.
👈اشاره گریز:
اما سکینه(س) دختر ابی عبدالله(ع) خود را به روی بدن پدر انداخت و بدن بی سر را در بر میکشید و ناله سر میداد که ناگهان: اعتنقت سکینه جسدا ابیها فاغمی علیها، فاجتمعت علیها عدّه من العراب و جرّوها من جسد ابیها . . .
📚منبع:
انوار الشهاده، صفحه ۱۶۷
برگرفته از:
گریزهای مداحی، علی اکبر لطیفیان، ص ۲۲۸
#شام_غریبان_امام_حسین
#محرم۱۴۴۵
#گریزهای_مداحی
.
.
#اسارت
▪️گریز #روضه_اسارت
برخورد کریمانه امیرالمومنین(ع) پس از جنگ جمل با عایشه
امیرالمومنین(ع) پس از پایان جنگ جمل به چهل نفر از زنان عبدالقیس ماموریت داد که با بستن عمامه به سر و شمشیر به دست عایشه را به مدینه برگردانند و به محمد بن ابی بکر فرمان داد که خواهرش را همراهی کند .
عایشه در طول راه از امیرالمومنین(ع) تا جایی که توانست بدگویی کرد گفت: علی(ع) مرا در اختیار لشکریانش قرار داده ولی هنگامی که آنان به مدینه رسیدند و به خانه عایشه رفتند عمامههای خود را باز کرده نشان دادند که همگی زن هستند و ثابت نمودند که علی(ع) چگونه نسبت به عایشه کرامت و بزرگی را رعایت نموده است.
👈اشاره گریز:
دلها بسوزد بر آن مخدراتی که در حلقه محاصره مردان ناپاک دشمن به اسارت برده شدند.
📚منبع:
شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۱۷، ص ۲۵۴
برگرفته از:
گریزهای مداحی، علی اکبر لطیفیان، ص ۲۳۷
#محرم۱۴۴۵
#گریزهای_مداحی
.