eitaa logo
گروه فرهنگی313
2هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
4.9هزار ویدیو
19 فایل
هدف : کارفرهنگی ،اجتماعی ؛سیاسی درمسیر امام زمان"عج "؛ بااستعانت ازخداوند واهل بیت"س". ✅️کپی مطالب همه جوره "حلال" کانال: @goruh_farhangi_313 گروه: https://eitaa.com/joinchat/4079420039Ced95c26028 ارتباط با خادم کانال وگروه : @SEYEDANE
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔🌷💔 إِلَهِی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَیْکَ الْمُشْتَکَى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عَاجِلاً قَرِیباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اکْفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَانِ وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَانِ یَا مَوْلانَا یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ 💔🌷💔 ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
⛔️ حقوق بی بشر! ❕یه اسب سوار خانوم از مسابقات المپیک حذف شد، چرا؟ چون یه فیلمی ازش در تمریناتش پخش شد که بجای ۳ بار ۶ بار به اسبش شلاق زده و به جرم حیوان آزاری ممنوع المسابقه شد! ❗️اما صهیونیستهایی که ۱۴ هزار کودک رو سلاخی کرده‌اند از بازی‌های المپیک حذف نشدند!! ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 به محض شروع حمله نيروهاى مسلح ما عليه رژیم صهیونیستی غاصب، چنین عمل کنید👆 ✍️پ.ن شما هم مطالبه گر باشید 🇮🇷🤝🇵🇸 ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
شاهکار زیبای خلقت در طبیعت @goruh_farhangi_313
🥀 📌 تکنیک 10-10-10-10 هر وقت خواستین تصمیم مهمی رو بگیرین و یا عکس العملی بروز بدین از این تکنیک استفاده کنین.. تکنیک 10-10-10-10 برای استفاده از این تکنیک 4 سوال ساده رو باید از خودتون بپرسین: 1️⃣: پیامد این تصمیمِ من بعد از 10 دقیقه چیه؟ 2️⃣ : پیامد این تصمیم بعد از 10 روز چیه؟ 3️⃣: پیامد این تصمیم بعد از 10 ماه چیه؟ 4️⃣ : پیامد این تصمیم بعد از 10 سال چیه؟ @goruh_farhangi_313
داشت جارو می کرد، گفتم؛ مگه به خاطر گرمای شدید شما تعطیل نیستید؟؟ خندید و گفت: فقط کارمندهایی که زیر کولر نشستند تعطیل شدند! ما که برق مصرف نمیکردیم... @goruh_farhangi_313
امام باقر (ع): مذاهب گوناگون، شما را از راه بدر نبرد؛ به خدا قسم، شيعه ما نيست، مگر كسى كه از خداوند عزّ و جلّ اطاعت كند. 📚الکافي ج2 ص73 ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
51.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امام خامنه‌ای (حفظه الله): 🇮🇷ملت عاشق مبارزه با صهیونیست‌هاست🇮🇷 ✌️ 🎥کاری دیگر از گروه جهادی رسانه‌ای《هتنا》 🇮🇷🤝🇵🇸 ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
23.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥دوربین مخفی روضه بی ریا گوشه خیابون💔 ببینید حتما حالتون عوض میشه... ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
بد اخلاقی ، از سحر و جادو بدتر است ✍ استاد فاطمی نيا(ره) : امروز مردم دچار خرافات هستند ، می گويند به من گفته اند : تو موكل داری ! همزادت فلان كار را می كند ! و... اكثر اينها دروغ و توهمات است ! طرف بد اخلاق است و همسرش از او بدش می آيد ، به جای اينكه محاسبة النفس كند كه چه كاری انجام داده ام كه اينطور شده است و اخلاقش را اصلاح كند ، سريع نزد دعانويس می رود ! عزيز من ، بد اخلاقی از سحر و جادو بدتر است . عجيب است كه انسان به جای اينكه در فكر اصلاح نفس خود باشد ، دائما دنبال خرافات است . ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
🍃🌸 دعای فرج را بخوانیم به نیت چهارده نور الهی (علیهم السلام)، شهدا و امام شهدا و مومنین عزیز ان شاء الله خداوند متعال امر فرج را تسریع فرموده و ما را از یاران و سربازان حضرت مهدی(عج) قرار دهد🤲 🌹اللهم عجل لولیک الفرج🌹 🌷 تاریخ شهادت: ۱۳۶۶/۰۵/۱۴ - ارتفاعات سردشت ✍🏻 بخشی از وصیتنامه این شهید عزیز : ✅ اگر می‌خواهید به جایی برسید و عاقبت تان ختم به خیر شود سعی کنید نماز را هر چه با شکوه‌ تر و در اول وقت انجام دهید و همیشه به یاد او [خدا] باشید زیرا اوست صاحب همه چیز . پس ، از او بخواهید و امید به کس دیگری نداشته باشید و رزق و روزی را از ایشان طلب کنید و در تمام حالات پشتیبان و حافظ خون شهیدان باشید. 🌸 هدیه به روح مطهر شهید عزیز صلوات 🌺 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
📚 تقدیر قسمت هفتم با اومدن مِهدی، بازیشون دونفره شد و انقدر دادو بیداد کردن که من فهمیدم دیگه نمیتونم کتاب بخونم و بستم و گذاشتمش سرجاش. کتابخونه رو مرتب کردم و همراه بابا که هنوز محو مستند، حیات وحش بود،شدم که بعد از اینکه من کتابم رو بستم،یکم صداشو زیاد کرده بود. بقیه ی مردها هم کم کم اومدن و ساعت هشت شب،مامان زنگ زد و گفت بریم اونجا! مهران و فرشته هم اونجا بودن و وقتی دیدمشون فهمیدم چقدر دلم براشون تنگ شده بود! کیان و کیوان رو که صبح دیده بودم و حالا نوبت نشون دادن محبت دایی، عمویی به بقیه ی بچه ها بود که تا رسیدیم مامان صدام زد و به بهونه ی فلان چیز کجاست پیداش نکردم، تاکید کرد انجام بدم!اول از همه یه سری به اتاقم زدم که بچه ها سخت مشغول بهم ریختنش بودن و اونجا یه دور مثلا با همشون بازی کردم، جواب سؤالای حوصله سربرشون رو دادم و بعد از اینکه با حسرت از اتاق کُن فیکون شده ام بیرون اومدم، ساناز رو دیدم که با اون شکمش که دیگه همگی بهش عادت کرده بودیم و اگه حامله نبود تعجب میکردیم، افتاده بود دنبال نگار تازه راه افتاده اش که بهش غذا بده و شوهرشم از دور فقط نگاهشون میکرد.پسر خوبی بود، اما من ازش خوشم نمیومد. رفتاراش یجوری بود،برعکس بقیه به زنش کمک نمیکرد و شاید این حس بده با دیدن وضعیت ساناز که بخاطر یه پسر داشتن مجبور بود همش سختی بکشه بیشتر میشد. رفتم ظرف غذا رو از ساناز گرفتم، دستم و گذاشتم پشتش و گفتم بره بشینه!خودمم نشستم رو زمین و نگارو صدا زدم که بیاد غذاشو بخوره، نگاهی به مادرش کرد و انگار وقتی فهمید یه دقیقه نشسته،بهش برخورد و بغض کرده رفت سمت باباش. منم از فرصت استفاده کردم و ظرف غذارو دادم دست بهادر،نگار رو نشوندم رو پاش و با خنده ای که خیلی سعی داشتم مصنوعی بودنش معلوم نشه رو به نگار گفتم:ببین غذا خوردن از دست بابایی چه مزه ای داره نگار میخواست با دست ظرف غذارو برگردونه که سریع گرفتمش و وقتی دیدم از بهادر آبی گرم نمیشه، نگار رو هم با دست دیگم بغل کردم و بردم سمت آشپزخونه و گفتم:پس میخواد از دست داییش غذا بخوره! ساناز میخواست سر راه نگارو بگیره که نذاشتم و وقتی وارد آشپزخونه شدم، مامان غمگین نگاهم کرد و گفت: چقدر بابا شدن بهت میاد. خدایا امشب کی تموم میشد؟! در جوابش لبخند زدم و آروم دم گوشش گفتم:کاش تو انتخاب بهادر، تجدید نظر میکردین... لبشو گاز گرفت و خواست ظرف غذای نگار رو بگیره که نذاشتم و بلند و جدی گفتم:نه!قراره خودم بهش غذا بدم. نگار بغض کرده نگاهم کرد و همش دنبال مامانش بود که یه قاشق پر کردم گرفتم جلو دهنش و گفتم:غذاتو که خوردی میری پیش مامانت باشه؟ مامان مثل همیشه که منتظر میشد من نتونم یه کاری رو انجام بدم و سریع از دستم بگیره،وایساده بود کنارم و منم حسابی افتاده بودم رو دنده لج و بیخیال کاری که میدونستم از پسش بر نمیام نمیشدم که بهادر وارد آشپزخونه شد و احتمالا به تلافی حرفی که بهش زدم کنارم نشست و گفت:به بچه گفتی غذا از دست بابا خوشمزه س،خوب معلومه از دست دایی نمیخوره دیگه!بعد هم دم گوشم گفت:اونم دایی یُبسی مثل تو! جنگی بود که خودم شروعش کرده بودم باید و چون دوست نداشتم امشب و کلا روابط خوبمون خراب بشه، باید همینجا تمومش میکردم که گفتم:دست باباش درد نکنه،پس منم برم یکم پیش خواهر و برادرام بشینم تا شما بیاین.ابرویی برام بالا انداخت و من با لبخندی رفتم بیرون و کنار ساناز نشستم که همه ی حواسش به آشپزخونه بود.آروم گفتم:من فکر میکردم بهادر کارارو گردن نمیگیره،نگو یکی دیگه نمیزاره!ساناز برگشت سمتم و گفت:چی؟با منی؟گفتم:بله خواهر من بله!میگم اینقدر نگاهشون نکن. اونم باباشه،میتونه بهش غذا بده! به فکر خودت و بچه جدید باش! خودشو با بادبزنی که تو دستش بود باد زد و گفت:بهادر خسته است آخه! یه لحظه تو ذهنم اشتیاقش برای بازی تو خونه و شلوغ کاریاشو مرور کردم و گفتم:تو نیستی؟! لبخندی زد و گفت:پس همه حق دارن که میگن دیگه وقتشه!ماشاالله عاقل شدی.خندیدم و تکیه دادم به پشتی مبل و گفتم:صدات قطع و وصل میشه.اونم نامردی نکرد و یه جوری بلند حرفشو تکرار کرد که بقیه رو هم بریزه رو سرم و همه چی از همونجا شروع شد.سر سفره شام که همشون با چشم و ابرو به رضوانه اشاره میکردن و مامان هم هی ازش تعریف میکرد.یبار گفت:سالادو رضوانه درست کرده ها،چه هنرمنده دخترم!و همه شروع کردن تایید حرفش. یبارم بابارو مخاطب قرار داد و گفت:لباسشو خودش دوخته ها علی آقا،باورت میشه؟و بابا هم مثل همیشه تو تیم مامان بود و کلی اظهار ناباوری کرد و ماشاالله گفت و خلاصه شام رو به طور کامل، کوفتم کردن و بعد از شام هم موضوع صحبت همه شد،مساله ی ازدواج من و حرف های اینجوری که به نظرم اصلا جالب نبود... ادامه دارد.... تعجیل درفرج آقا صلوات 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔🌷💔 إِلَهِی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَیْکَ الْمُشْتَکَى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عَاجِلاً قَرِیباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اکْفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَانِ وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَانِ یَا مَوْلانَا یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ 💔🌷💔 ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 چرا وقتی کنار بعضی ها میشینیم، تا چند روز حالمون خرابه؟ 1️⃣همنشین بد. 2️⃣رقص 3️⃣قانون کارما 4️⃣همنشین حسود 5️⃣چشم زخم. 6️⃣لباس تحریک کننده چسب. ✅️دلایل فرموده های پیامبر اکرم(ص)رابیشتر بشناسیم ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
√ موضوع مهم کربلا، فقط (ع) نیست! ※ موضوع شخص توئی! 🎙استاد شجاعی(حفظه‌الله) ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
📸این عکس یکی از غریب ترین و باعزت ترین عکسهای تاریخ ایرانه!!!! ✍اینجا مرز عراق و کویت هست! بعثیا با شاه بسته بودند و حضرت امام ره را از عراق اخراج کردند و از آن طرف کویت هم راهشان نمیداد!!! امام عزیز جایی جز بیابان و لب مرز نداشت! اما خم به ابرو نیاورد به سید احمد گفته بود حاضر نیست سکوت کنه و تا آخر ایستاده!!! 🔻پ.ن: چه مجاهداتهایی کردن امام راحل و بزرگان تا این انقلاب به دست ماها رسیده ان شاءالله ما هم درست به وظایفمون عمل کنیم ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
79.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تجربه مرگِ جناب آقای بهروز عظیمی ایشون در برنامه " زندگی پس از زندگی " حضور داشتن ولی بخش های شگفت انگیزی از تجربشون اجازه پخش نگرفت که اینجا خودشون تجربه کاملشون رو بیان میکنن. ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
🔴 با شکایت همسایه بساط سگ از آپارتمان‌ جمع‌ می‌شود لطفا توجه فرمایید: طبق ماده ۶۸۸ قانون مجازات اسلامی نگهداری هرگونه سگ در آپارتمان برای بار اول موجب جزای نقدی درجه ۶ یعنی از ۲۰ تا ۸۰ میلیون تومان و در صورت تکرار موجب تشدید جریمه است که هم ساکنین آپارتمان و هم سایر همسایگان حق طرح شکایت کیفری خواهند داشت. استدعا داریم پیام فوق را حتی‌المقدور منتشر فرمایید. اگر در هر ساختمانی که در آن سگ نگهداری می‌کنند یکی از سکنه یا سایر همسایگان شکایت کنند بساط سگ و سگ‌گردانی جمع خواهد شد. ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
60.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙دکلمه خوانی محدثه مدبری پور به مناسبت سالروزشهادت شهید سرافراز 🌷 ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
عزت و عظمت و جایگاه ارزشمند زنان در اندیشه والای اسلامی، عطیه گرانبهای پیامبر بزرگواری است که زن را مایه آرامش و انس و الفت و از بزرگترین نعمت‌های الهی دانسته، بهشت را زیر پای مادران معرفی کرد و تجلی مقام والای زن را در مروارید هستی، سرور زنان عالم، حضرت فاطمه زهرا (س) قرار داد تا زنان در تمامی اعصار با الگوگیری از این بزرگوار، قدر گوهر ذاتی خود را دانسته و با حفظ متانت، وقار و عفاف، رسالت گرانسنگ خود در رشد و هدایت قافله بشری، صعود به قله‌های کمال را ایفا کنند. پ.ن امروز آخرین روز هست محرمی که تماما رعایت حدود الهی وامربه معروف ونهی از منکر و پیام آن بود وچه عذابی کشید زینب (س) برای رعایت حجاب در انظار نامحرمان بی غیرت. ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
📚 تقدیر قسمت هشتم ✍️در کل اگر اون حرفها،سروصدای بچه ها،بی نظمی های ایجاد شده تو چیدمان خونه و شلوغی و ریخت و پاش ها رو در نظر نمی گرفتم،شب خوبی بود و همینکه دوباره همه دور هم جمع بودیم و مامان و بابا از صمیم قلب خوشحال بودن،برام کافی بود.ساعت دوازده شب شده بود و تقریبا همه رفته بودن و فقط من و مامان بابا و خانواده مهران مونده بودیم که یهو مامان گفت:خوب دیگه بریم ماهان جان؟ جوری مطمئن این جمله رو گفت که من به خودم شک کردم که کی قول خونه رو برای اقامت خانواده ی مهران بهش داده بودم که خودم یادم نبود؟! واقعا که مامان عجیب بود،ولی خوب مامان بود دیگه،کاریش نمیشد کرد. با لبخند گفتم:برم وسایلمو جمع کنم بریم ولی فرشته سریع گفت:نه!نه!لازم نیست، چون مامانم گفته بریم خونه اونا.شاید فرشته داشت تعارف میکرد اما در حقیقت باعث شده بود تیر مامان به سنگ بخوره.چون احتمالا همین امروز و امشب با دیدن رضوانه و رفتارها و مهارت های خانمانش، دوباره فیلش یاد هندستون کرده بود و میخواست این دوسه روز،به صورت تمام وقت،رو مغز من کار کنه و جواب بعله رو برای این ازدواج بگیره!همین شد که مامان متوجه شداول باید فرشته رو از نقشه اش مطلع میکرده و برای جبران این کوتاهی،رفت نشست کنارش و شروع کرد دم گوشش حرف زدن و برای اینکه تابلو نشه موضوع صحبتش منم،الکی به مهران و بچه ها نگاه میکرد و منم داشتم تمام سعیم رو میکردم که خودمو بزنم به اون راه و در نهایت،مامان ختم جلسه رو اعلام کرد و گفت لازم نیست چیزی بردارم چون همه ی وسایلم تو خونه شون هست و ما راه افتادیم چون مهران هم میخواست بیاد که چمدوناشونو ببره خونه ی من،مامان بابا ،با ماشین خودشون رفتن و من و مهران با ماشین مهران.بنده خدا تو راه هی عذر خواهی کرد و گفت نمیخواسته من رو آلاخون والاخون کنه و منم گفتم جریان احتمالا چیه و راحت باشن و چه اشتباهی کردم چون بعدش مهران شروع کرد و برادرانه از خوبی های ازدواج گفت و خوشبختانه مسیر کوتاه بودو بحث خیلی زود تموم شد و من تونستم برم تو اتاق سابق خودم که الان پر از اسباب بازی و وسایل خواهرا و بچه هاشون شده بود،بخوابم. دوسه روزی که مهران و فرشته تهران بودن،تقریبا خونه من، هربار به یه بهونه،مثل طبقه اولی،سالن خونه ات بزرگه،وسیله شکستنی زیاد نداری... تلویزیونت رو زدی به دیوار بچه ها نمیندازنش،و این چیزا،شده بود محل برگزاری مهمونی خواهر برادرا و بدی قضیه این بود که هر روز بی نظم ترشدن همه چی رو میدیدم و اذیت میشدم، اما نمیتونستم شب همه رو جمع کنم و مجبور بودم برگردم خونه ی بابا و با فکری ناراحت می خوابیدم و همین فکر مشغولی و عوض شدن جام،باعث شده بود بد خواب شم.آخرین مهمونی هم مهمونی شام خونه ی خاله رُقی بود و مامان از ظهرش عجیب غریب شده بود و همش تلفنی با خواهرا صحبت می کرد و بهشون دستورات خاصی میداد و بابا هم همینطور که مثلا داشت مستند فضا و کهکشان ها رو میدید،زیر چشمی نگاهش می کرد و لبخند میزد و من هر چی دقت کردم نتونستم بفهمم چه خبره تا وقتی که بعد از نهار از خودش شنیدم. اومد تو اتاق و مثل همه ی وقتایی که می خواست حرفی بزنه که میدونست ناراحت یا عصبانیم میکنه،هر چند که هیچوقت هیچ کدوممون به مامان و بابا بی احترامی نکرده بودیم،لبخندی رو لبش نشونده بود و اومد کنارم روی تخت نشست.دستشو گذاشت رو پام و گفت:ماهان؟وقتی اینجوری صدام میزد واقعا تنم می لرزید چون بعدش احتمالا باید کاری رو میکردم که هیچ جوره نمی تونستم باهاش کنار بیام. نفس عمیقی کشیدم و گفتم:جانم گفت:نگاه کن منو!تو چشماش نگاه کردم که گفت:دیگه خیلی داره سنت میگذره،منم وظیفه ی مادریمه که سرو سامونت بدم،پس برو خونه ات یه لباس رسمی بپوش و بیا. ابروهام از تعجب بالا پرید و گفتم:یعنی چی؟به یه نقطه خیره شد و گفت:می خوایم بریم خواستگاری رضوانه، بسه دیگه هر چی بساز تو رقصیدیم.والا الان باید بچه هات قاطی بقیه ی بچه ها بازی میکردن. تمام سعیمو کردم که آروم باشم و گفتم:مامان جان...! از جاش بلند شد و گفت:همین الان برو که به موقع برسی.پاشو بعد هم از اتاق رفت بیرون و من حس میکردم دوست دارم با تمام وجود داد بزنم.سریع حاضر شدم و از خونه رفتم بیرون.مامان چون فکر میکرد دارم میرم کت و شلوارمو بردارم چیزی نگفت.ولی من اصلا نمی دونستم باید چیکار کنم.یبارم قبلا وقتی با خاله رقی قرار خواستگاری گذاشته بود،رفتم بیرون و انقدر عصبی بودم تصادف کردم و یه روز بستری شدنم تو بیمارستان و استراحت های بعدش ، قضیه رو منتفی کرد. ادامه دارد... تعجیل درفرج آقا صلوات🌷 ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
۱_ مگه سنی نیست؟ چرا میگید شهید؟! جواب ۲_ دلسوزی برای هنیه جایز نیست؛ چون فلسطینی ها مخالف اهل بیت هستند! جواب ۳_ چه کسانی در ایران به جاسوسان موساد برای ترور کمک میکنند؟! جواب ۴_ آیا ترور هنیه با مسابقات المپیک ارتباطی داره؟ جواب ۵_ فیلم لحظه ترور هنیه صحت داره؟ جواب ۶_ بعد ترور هنیه، ایران چیکار باید بکنه ؟! جواب ۷_ اگه در جواب ترور هنیه علیــه منافع آمریــکا و اسرائیــل اقدام کنیــم ممکنه به ما حمــله کنند! جواب ۸_ ماجرای شایعه ازدواج هفتم اسماعیل هنیه رهبر جنبش حماس در ترکیه چه بود؟ جواب ۹_ چرا ایران برای شهادت اسماعیل هنیه ۳ روز عزای عمومی اعلام کرد ولی خود فلسطین یک روز!!! جواب ۱۰_ بعد از ترور هنیه، ایران طبق کدام قانون بین‌الملل، حق پاسخ به تجاوز رژیم صهیونیستی را دارد؟ جواب ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
🍃🌸 دعای فرج را بخوانیم به نیت چهارده نور الهی (علیهم السلام)، شهدا و امام شهدا و مومنین عزیز ان شاء الله خداوند متعال امر فرج را تسریع فرموده و ما را از یاران و سربازان حضرت مهدی(عج) قرار دهد🤲 🌹اللهم عجل لولیک الفرج🌹 🌷 تاریخ شهادت: ۱۳۶۶/۰۵/۱۵ - سردشت برخی از زندگی نامه و خاطرات: 📚 آشیانه در اوج - نشر آجا 📚 لبیک در آسمان - نشر یا زهرا(س) ✍🏻 بخش هایی از وصیتنامه این شهید عزیز : ✅ به خدا قسم من از شهدا و خانواده شهدا خجالت می‌کشم وصيت‌نامه بنويسم. حال سخنانم را برای خدا در چند جمله ان شاء الله خلاصه می‌کنم. ✅ خدايا مرگ مرا و فرزندان و همسرم را شهادت قرار بده. خدايا، همسر و فرزندانم را به تو می‌سپارم. خدايا، در اين دنيا چيزی ندارم، هرچه هست از آن توست. پدر و مادر عزيزم ، ما خيلی به اين انقلاب بدهکاريم. 🌸 هدیه به روح مطهر شهید عزیز صلوات 🌺 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
بِسمِ اللهِ القاصِمِ الجَبّارِین فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ توبه / آیه ۵ هنگامی كه ماه‌های حرام(ذیقعده، ذیحجه،محرم،رجب)پايان گرفت مشركان را هر كجا بيابيد به قتل برسانيد و آن‌ها را اسير سازيد و محاصره كنيد و در هر كمينگاه بر سر راه آن‌ها بنشينيد... امشب آخرین شب ماه بود و تموم شد و وارد شدیم... ان شاءالله اثری از sراییل نباشد صلوات🤲 🚀🇮🇷🤝🇵🇸🚀 ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
دخترفاطمه! بازار! خدارحم کند چادرپاره و انظار خدا رحم کند یک زن وقافله وخنده نامحرمها براسیران گرفتار خدا رحم کند 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 اولین روز از مه صفرُ سر آقای ما به شام آمد عید دشمن بجای نقل و نبات سنگها روی پشت بام آمد کودکان پابرهنه و خسته دستها بسته چشمها گریان در میان نگاههای حرام عمه هم روی ناقۀ عریان جگر عمه بیشتر می سوخت هر زمان گوش پاره را می دید حرمله خنده بر لبانش داشت تا سر شیرخواره را می دید باز هم زجر لعنتی بودو شعله بر جان بچه ها افتاد سر عباس از سر نیزه بارها زیر دست و پا افتاد بین این راه با دف و آواز پیش چشم رقیه رقصیدند هرکجا اشک عمه جاری شد پیرزنها به عمه خندیدند سر شش ماهه را روی نیزه پیش چشم رباب می بردند کاروان را سپاه نامحرم سوی بزم شراب می بردند اسم تشت طلا وسط آمد به غرور یتیمها پا خورد عمه ام مرد و زنده شد وقتی خیزران بر لبان بابا خورد ◾️ اول ماه صفر ، ورود اسیران اهل بیت (ع) به شهر شام تسلیت باد @goruh_farhangi_313