35.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#رقیه صبور!
بمان، که بی تو گلشن خزان دیده اهل بیت،
دیگر بوی بهار را استشمام نخواهد کرد،
تو نوگل بهشتی و فرشته زمینی،
پس بمان که کمر خمیده عمه،
مصیبتی دیگر را تاب نخواهد آورد.
🎙محدثه مدبری پور
#شهادت_حضرت_رقیه
#امام_حسین
☚ گروهفرهنگی۳۱۳
@goruh_farhangi_313
هدایت شده از 🌹قرار عاشقی(دعای فرج) 🌹
🍃🌸 دعای فرج را بخوانیم به نیت چهارده نور الهی (علیهم السلام)، شهدا و امام شهدا و مومنین عزیز
ان شاء الله خداوند متعال امر فرج را تسریع فرموده و ما را از یاران و سربازان حضرت مهدی(عج) قرار دهد 🤲
🌹اللهم عجل لولیک الفرج🌹
🌷 #دانشجوشهید_محمود_برزگری_فیروزآبادی
تاریخ شهادت: ۱۳۶۶/۰۱/۱۸ - شلمچه
زندگی نامه و خاطرات:
📚 نغمه های سرخ - نشر دانشگاه امام صادق(ع)
✍🏻 بخشهایی از وصیتنامه این شهید عزیز:
✅ خدایا ما را در انجام وظایف شرعیمان یاری فرما و در راه حفظ دینت و پاسداری از آن ثابت قدم بدار تا این میدان آزمایش را سربلند و آنگونه که مورد رضای توست طی کنیم.
✅ دشمنان اسلام باید بدانند که ما پیرو امامی هستیم که در روز عاشورا در راه رضای حق و احیای دین او هجده تن از بهترین جوانان بنی هاشم را تقدیم خدا کرد، پس ما که مولا و مقتدایمان اوست از شهادت عزیزان مان خوفی نداریم.
🌸 هدیه به روح مطهر شهید عزیز صلوات
🌺 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
#انتشار_اش_با_شما
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
اولین خلبان بسیجی، دختر۱۷ساله.
قابل توجه خانمهای مذهبی که به بهانه دست و پاگیربودن، چادر را کنار گذاشته اند.
🍃🪴🍃🪴🍃🪴🍃🪴🍃
@goruh_farhangi_313
💔🌷💔
إِلَهِی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَیْکَ الْمُشْتَکَى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عَاجِلاً قَرِیباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اکْفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَانِ وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَانِ یَا مَوْلانَا یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ
💔🌷💔
#امام_زمان
#اربعین #امام_حسین
☚ گروهفرهنگی۳۱۳
@goruh_farhangi_313
12.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شاه کلیدهمه گرفتاریها (استغفاره)
🎙استاد شجاعی(حفظهالله)
#اربعین #استغفار
☚ گروهفرهنگی۳۱۳
@goruh_farhangi_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایتی از #سیدکاظم_روحبخش در عربستان صعودی
گفت ایران گَوی (قوی)...😁🇮🇷✌️
#اربعین
☚ گروهفرهنگی۳۱۳
@goruh_farhangi_313
9.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داره مثل پروانه دور باباش میچرخه...💔
دختر شهید مصطفی مهدوی نژاد🌷
#شهادت_حضرت_رقیه
#اربعین #امام_حسین
☚ گروهفرهنگی۳۱۳
@goruh_farhangi_313
هیچ وقت سخت کار نکن
باهوش کار کن....
استعداد فرزندانمون را درک کنیم
#اربعین #امام_حسین
☚ گروهفرهنگی۳۱۳
@goruh_farhangi_313
📚 تقدیر
قسمت دوازدهم
✍️احتیاج به هوای تازه داشتم،خونه به اندازه ی کافی خفه بود وبا این اسفند غلیظی هم که خاله دود کرد حتما سردرد میشدم.خواستم به بهونه ی سر زدن ماشین بابا یکم برم بیرون بلکه حالم بهتر شه که زنگ رو زدن و خانواده الناز و خانواده ی مِهدی باهم رسیدن.الناز و مرجان،خانم مِهدی تاوارد شدن یواشکی از مامان پرسیدن چی شده که اونم مثلا آروم جواب داد، تموم شد خدارو شکر و اون دوتا با خوشحالی و صدای بلندی تبریک گفتن و بعد هم نوبت تبریکای همراه با مسخره بازی مِهدی و مَهدی بود.پس همه در جریان بودن جز من!
احتمالا برنامه ریزی بدبخت کردن من،
تو همون مجلس زنونه،تو خونه ی خودم ریخته شده بوده و من خیلی احمق بودم که مقدمه چینی هاشون رو اون شب و چند شب بعدش متوجه نشدم!حتی شاید همون روز،منظور بابا هم از دُم به تله دادن همین بوده!ولی این کارشون ته نامردی بود.
کم کم بقیه هم رسیدن و فهمیدم جملات مثبت هم گاهی میتونن زجر آور باشن، مثل همین کلمه ی مبارک باشه و خوشبخت بشین که دیگه از شنیدنشون حالم بهم میخورد وشایدم بیشتر از اینکه حس میکردم باهام مثل یه بچه رفتار شده،عصبی شده بودم.ولی هر لحظه که میگذشت، میفهمیدم،مرحله قبل قابل تحمل تر بود.مثل وقتی که موقع شام،رضوانه به دستور مامان،اومد نشست کنارم و لوس بازی ها و مسخره بازی ها شروع شد و آرزو کردم کاش تو مرحله ی تبریکا میموندیم!حس میکردم خود رضوانه هم خیلی راضی به این همه نزدیکی یهویی نیست اما خوب گیر کرده بودیم دیگه!
خاله و مامان روبه روی ما نشسته بودن و متاسفانه چون تو ضلع طولی سفره نشسته بودیم،فاصله شون باهامون به اندازه ی عرض سفره و کم بودو راحت رومون نظارت داشتن،خاله به رضوانه گفت برام غذا بکشه و اونم بشقابمو برداشت و دو کفگیر پلو کشید و خواست سومی رو بریزه که گفتم کافیه و تا خواست بپرسه خورشت چی بریزه،مامان به فرشته که کنار رضوانه نشسته بود اشاره کرد بشقابشو برداره و بعد گفت:رضوانه جان ،اندازه ی خودت هم بریز!هردو با تعجب به مامان نگاه کردیم که خاله با خنده گفت:راست میگه دیگه!محرم همید!دست رضوانه خشک شده بود که مِهدی به کمکمون اومدو گفت:تو رو خدا بزارید یه لقمه غذا بخوریم حالمون رو بهم نزنید،مامان بهش چشم غره رفت و خواست چیزی بگه که مهران هم اومد تو تیم ما و .
اومد تو تیم ما و بشقاب رضوانه رو از فرشته گرفت و خواست براش پلو بکشه که مامان گفت:علی آقا!چیزی به پسرات نمیگی؟بابا که مثل همیشه تو سکوت،مشغول غذاش بود،نگاهی به مامان و بعد به مِهدی و مهران کرد و بعد رو به رضوانه گفت:شما سختته با ماهان غذا بخوری؟
بابا اسطوره ی میانه ی دعوا رو گرفتن تو خونه بود و همیشه جوری جواب میداد که هم با بچه ها دعوا نکنه و هم در نهایت،طرف مامان رو بگیره!رضوانه هم لبخندی زد و نه آرومی گفت و یه کفگیر دیگه هم به پلوی بشقاب من اضافه کرد و دیگه بدون اینکه سوال بپرسه،یکم قورمه سبزی روش ریخت و یکمی هم مرغ.
بشقابو گذاشت جلومون و در حالی که حس میکردم میلم به غذا،برای همیشه کور شده،قاشقمو بردم تو کناری ترین نقطه ی بشقاب و یکم پلو و خورشت قورمه سبزی خوردم و در حال جویدن داشتم فکر میکردم مگه اون صیغه ی کوفتی فقط برای آشنایی بهتر خونده نشده! پس این کارا چیه دیگه؟ با صدای خاله که میگفت سالاد هم بریزیم از فکر بیرون اومدم و چون ظرف سالاد به من نزدیکتر بود،سریع یکم ریختم تو بشقاب و سس روهم گذاشتم نزدیک دست رضوانه. کوفت میخوردم بهتر از این غذا بود.نگاهم به بشقاب بود و میفهمیدم رضوانه هم تو فشاره و هر دو سعی میکردیم از کناره ی بشقاب غذا بخوریم.
عادت داشتم با غذام آب بخورم، ولی وقتی مامان دست دراز کرد و یکی از لیوان های مارو برداشت و با خاله، ریز خندیدن،فهمیدم که امشب اگه خفه بشم هم نه آب و نه هیچ. نوشیدنی دیگه ای نمیخورم!زودتر از همیشه دست از غذا کشیدم.
اماقطعا شام پایان مهمانی نبود.
یکم بعد از شام، رضوانه بایه سینی چایی از آشپزخونه اومد بیرون و مامان که روی مبل کناریم نشسته بود،زدبه بازوم و گفت برم سینی رو ازش بگیرم،با اکراه رفتم سمتش و اونم با لبخندسینی رو داد بهم و در حالی که بین تیکه انداختن و مسخره بازی های مَهدی وبهادر،چایی ها رو تعارف میکردم ،هم زمان به به و چه چه گفتن های مامان و بقیه رو هم میشنیدم که به هنرنمایی رضوانه خانم واکنش نشون داده بودن که داشت پشت سرمن شیرینی هایی که خودش پخته بود رو تعارف میکرد.
عجیب بودکه مادوتاچایی نداشتیم و رضوانه تا خواست بره و برام چایی بیاره،خاله با یه سینی که توش دوتا فنجون قلبی شکل و چندتا شیرینی تو بشقاب قلبی بود اورد و با خنده رفت پیش مامان.حس میکردم جفتشون دوتا بچه شدن و ما عروسک هایی که تازه بهشون هدیه دادن و از سر ذوق هی بازیشون میدن!چون میدونستم توسط دوربین مداربسته ی چشمای مامان و خاله تحت کنترلم، الکی لبخند میزدم که چیزی نگن.
ادامه دارد...
تعجیل درفرج #امام_زمان صلوات
این روزها به عشق خانم #حضرت_رقیه (س) اگر دختر کوچیک دارین، بیشتر بهش توجه کنید ونذر بی بی جانمون براش عروسک بخرید ویه چادر خوشکل هم براش تهیه کنید وجوری قربون صدقش برید که احساس کنه با چادر خواستنی تره . چون دخترا معمولا ریز بین وظریفن وبه این چیزا خیلی توجه دارن، واینجوری از کودکی به چادر انس پیدا میکنن.
#شهادت_حضرت_رقیه
#اربعین #امام_حسین
☚ گروهفرهنگی۳۱۳
@goruh_farhangi_313
«اصلاً #رقیه نه، به خدا دختر خودت
یک شب میان کوچه بماند چه میکنی؟»
در بین ازدحام و شلوغی بترسد و
یک تن به او کمک نرساند چه میکنی؟
اصلاً خیال کن که کسی دختر تورا
در بین جمعیت بکشاند چه میکنی؟
یاکه خدانکرده کسی روی صورتش
سیلی محکمی بنشاند چه میکنی؟
یا فرض کن که دختر تو جای بازیاش
هرشب دعای مرگ بخواند چه میکنی؟
اصلاً کسی بیاید و با تازیانهاش
خاک از لباس او بتکاند چه میکنی؟
#شهادت_حضرت_رقیه
#اربعین #امام_حسین
☚ گروهفرهنگی۳۱۳
@goruh_farhangi_313