eitaa logo
گروه فرهنگی313
1.8هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
6.3هزار ویدیو
21 فایل
هدف : کارفرهنگی ،اجتماعی ؛سیاسی درمسیر امام زمان"عج "؛ بااستعانت ازخداوند واهل بیت"س". ✅️کپی مطالب "حلال" کانال: @goruh_farhangi_313 گروه: https://eitaa.com/joinchat/4079420039Ced95c26028 ارتباط با خادم کانال وگروه : @SEYEDANE
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔🌷💔 إِلَهِی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَیْکَ الْمُشْتَکَى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عَاجِلاً قَرِیباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اکْفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَانِ وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَانِ یَا مَوْلانَا یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ 💔🌷💔 💚 🤲 ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
🌷شهید انقلاب🌷 🤲 هدیه به روح شهیدمدافع حرم 🌷🌷 ودیگرشهدای راه اسلام وقرآن، امام شهدا، اموات واسیران خاک، وتعجیل در فرج آقا صلوات🌷 ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
4.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دختر شهید مدافع حرم از خوابی می‌گه که پدر شهیدش در اون بوده و جمله‌ای هم به او گفته که موجب آرامشش شده .🌷 او از اولین دیدار با پیکر مطهّر پدرش هم خاطره داره، دیداری برای آخرین بار ...🌷 تعجیل در فرج صلوات 🌷 🤲 ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
از سه اشک   بترسید : ①اشک يتيم ②اشک مظلوم ③اشک پدر ومادر اگـر سبب ريختـن اشک یکی از اينهـا بشوید همـانـا دری از درهای جهنـم رابرويتان باز کردید ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
🌷 شهید همت: 🌿 قدم برمی داریم برای رضای خدا، حرف می زنیم برای رضای خدا، شعار می دهیم برای رضای خدا، می جنگیم برای رضای خدا. همه چیز همه چیز همه چیز خاص خدا باشد. که اگر شد، پیروزی نزدیک است. ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
یاصاحب‌ الزمان! جوانان‌برای‌خرسندی‌ات‌ جان‌دردایره‌شهادت‌گذاشتند ومردانمان‌موی‌درساحت‌انتظار سپیدکردند ...! وپیرانمان‌‌بی‌تاب‌لحظه ی‌‌دیدارتان ازسرای‌دنیا کوچیدند...♥️ ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
🔆 امیرالمؤمنین عليه السلام: خشم را با سكوت درمان كنيد 📚 عيون الحكم والمواعظ ، ص 250 ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
‌ 💠 مرحوم حضرت ‌آیت الله بهاءالدینی (ره): 🌸🍃 ذکر صلوات برای اموات خیلی خاصیت دارد. 🌼🍃 گاهی من برای اموات صلوات را هدیه می‌‌کنم و اثرات عجیبی هم دیدم. 🌺🍃 خواب دیدم فردی به چند نوع عذاب گرفتار است، مقداری صلوات برایش هدیه کردم دوباره در خواب دیدم، الحمدلله صلوات‌ها او را نجات داده‌اند. 🌹🍃 کسی می‌‌گفت: مادرم چند‌سال قبل مرده بود، یک شب خوابش را دیدم، گفت: پسرم! هیچ‌چیزی مثل صلوات روح من را شاد نمی‌کند؛ بهترین هدیه که به من می ‌‌دهی، این ذکر است. ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
پسر فوق العاده با مزه ای بود ، بهش میگفتند " آدم آهنی ". یک جای سالم در بدن نداشت. آنقدر طی این چند سال جنگ تیر ترکش خورده بود که کلکسیون تیر و ترکش شده بود!! دست به هر جای بدنش که می گذاشتی جای زخم جراحت کهنه و تازه بود. اگر کسی نمیدانست و جای زخمش را محکم فشار میداد و دردش می آمد ، نمیگفت مثلا : ( آخ آخ آخ) یا (دردم اومد) بلکه با یک ملاحت خاصی عملیاتی را به زبان می آورد که آنجا آن زخم و جراحت را داشت.مثلا کتف راستش را اگر کسی محکم میگرفت میگفت: « آخ بیت المقدس! » و اگر کمی پایین تر را دست میزد ، میگفت: « آخ والفجر مقدماتی! » و همین طور « آخ فتح المبین! » ، « آخ کربلای پنج و ... » تا آخر  بچه ها اذیتش  میکردند و صدایش را به اصطلاح در می آوردند تا شاید تقویم عملیاتی را مرور کرده باشند !!!!! ❤🌸 ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
اگر مشکلات امام زمان رو کنار بذاری و فقط به فکر مشکلات خودت باشی مثل همون‌هایی هستی که در عاشورا به چادر حضرت نرفتن مورد لعن خدا، اهلبیت علیه‌السلام و مردم قرار میگیری ...👀 منتظر یعنی اونی که عملیاتیه اونی که وجودش، پولش،ذهنش، قلمش، قدمش، اندیشه‌هاش،نیاتش، کار اجتماعیش، کار هنریش،کار سیاسیش، شوهرداریش، زن داریش،بچه‌داریش، تربیت فرزندش🌹🍃 و عادت‌هاش در برطرف کردن موانع ظهورحضرت مؤثره... این کسی هست که توی چادر حضرته ان‌شاءالله . 👤 استادشجاعی ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
📚 تقدیر قسمت شصت ✍️«...می‌تونی یه تنه جای خالی تک تک اعضای خانواده ام رو پر کنی و درست فکر می‌کردم. حتی اون شب که اومدی دنبالم و تو خونه ات بهم پناه دادی مطمئن شدم که اشتباه نمی کنم و تو انتخاب درستی هستی. بعدش هم که تو و خانواده ات شدین عزیز ترین آدم های زندگیم، شدین خانواده ای که هیچوقت نداشتم. شاید باورت نشه وقتی با بچه ها بازی می‌کردم، آرزوم این بود که بچه‌ی من و تو هم بینشون باشه و کم کم فهمیدم که دیگه حسی که بهت دارم یه دوست داشتن معمولی نیست و من عاشقت شدم. حتی دوست نداشتم یه لحظه ازت جدا شم و تمام تلاشمو کردم که عشقمو بهت نشون بدم که بهت نزدیک بشم و عین همون عشقو ازت بگیرم. قید رفتن رو زدم چون تو همه‌ی نداشته هایی که می‌خواستم به خاطرشون از اینجا فرار کنم رو بهم داده بودی و فقط عشق مونده بود که اون شبی که بعد از مهمونی به خاطرم غیرتی شدی، فکر کردم به دستش آوردم. اون شب با فکر به این که غیرتی شدن و رفتارای بعدش از روی عشقت به من بوده، شد یکی از بهترین شبای زندگیم. فکر کردم دیگه می‌تونم رنگ خوشبختی رو ببینم و منم یه زندگی عاشقانه رو با کسی که همه کَسَمه داشته باشم ولی وقتی بعدش ازم عذرخواهی کردی، فهمیدم اشتباه می‌کردم و عشقی در کار نیست و تا ابد قراره برات یه امانتی باشم. اون لحظه حس کردم از همیشه بدبخت ترم. و تو فقط یه آدم وظیفه شناسی که داری طبق قرارمون رفتار می‌کنی. من اون شب بیشتر از هر وقت دیگه ای تو زندگیم شکستم و فهمیدم که زندگی قرار نیست روی خوشش رو بهم نشون بده. پول و شرایط رفتنم خیلی وقت بود که جور شده بود و من دیگه نمی‌خواستم برم ولی تو نشون دادی که اشتباه می‌کردم. الان همونطور که گفتم می‌رم آنکارا که کارهای مصاحبه ام رو انجام بدم و می‌خواستم بعدش برگردم اما با توجه به رفتار چند شب پیشت که مثل بابام زورگو شده بودی، چون ترسیدم که این بار تو نذاری از کشور خارج شم، برخلاف میل باطنیم، تا جواب مصاحبه ام بیاد، می‌رم پیش مامانم که تازگی ها فهمیدن تو ترکیه اس. اینم گفتم که فکر نکنی از اول قصدم یهویی رفتن بوده و بهت دروغ گفتم. در آخر، میخوام بابت تمام خاطرات قشنگی که کنارت داشتم ازت تشکر کنم و بگم دوستت دارم، تا همیشه‌. خدانگهدار. پوپک» جمله‌ های آخرش رو تو ذهنم تکرار کردم و بعد، نامه رو گذاشتم کنار، سرم رو بین دستام گرفتم و نفهمیدم کی بغضم شکست! حالا به بقیه چی بگم؟ این خونه و شرکت رو چیکار کنم؟ اصلا بدون پوپک چجوری باید زندگی کنم؟ قبلش چجوری بودم؟ همه‌ی پس اندازمو دادم پای شرکت دیگه پولی هم که تو بانک ندارم. گفت عاشقم بود؟ هنوزم دوسم داره؟ من همیشه عاشق خانواده ام بودم و طاقت دیدن ناراحتیشون رو نداشتم و ندارم. واقعیت اینه که طاقت دوریشونم ندارم حتی اگه ازشون ناراحت باشم. اینکه دوست ندارم بدون پوپک زندگی کنم هم یعنی عاشق شدم؟ اینکه نذاشتم بره مهمونی که آسیب نبینه هم برای همین بود؟ دستی به صورتم کشیدم و امتدادش دادم تا رو موهام! چیه این فکرای مسخره؟ حالا که دیگه نیست، واسه خودش تصمیم گرفت بره. چه فرقی داره منم عاشقش باشم یا نه! به همه پیام دادم و گفتم یه هفته ای شرکت تعطیله و بعد هم حوله ام رو برداشتم و به حموم پناه بردم! تعطیلی یک هفته ای شرکت شد یک ماه و تو این مدت حتی به تلفن کارمندا هم جواب ندادم. یعنی هفته‌ی اول جواب تلفن هیچکس رو ندادم اما بعدش که دیدم بابااینا خیلی نگرانمن، بهشون گفتم دارم می‌رم ترکیه که پیش پوپک باشم. دروغ گفتم که دروغ قبلی رو درست کنه. دروغ زندگی عاشقانه ام با پوپک رو! بعدش هم گوشیمو خاموش کردم و یه وقتایی فقط روشن می‌کردم، پیام می‌دادم و می‌گفتم حالمون خوبه و دوباره خاموشش می‌کردم که فرصت مکالمه‌ی بیشتر و احتمالا ادامه‌ی زنجیره‌ی دروغ پیش نیاد. دوست نداشتم اذیت شن ولی حوصله‌ی سوال جواب هاشونم نداشتم. یه خرید اساسی برای خونه کردم و دیگه بیرون نرفتم. در رو قفل کردم و حفاظ رو هم کشیدم که همه فکر کنن کسی اینجا نیست. واقعا هم نبود جز یه جسمی که برای زنده موندن خودش فقط گاهی غذا می‌خورد و دیگه هیچی!... بی رمق رفتم سمت دستشویی. موقع بیرون اومدن، چشمم خورد به تصویر خودم تو آیینه و لبخند تلخی رو لبام نشست. آخرین بار کِی رفتم حموم؟ یادم نمیاد. کِی ریشامو مرتب کردم. سَری از روی تاسف تکون دادم و اومدم بیرون. نگاهی به خونه انداختم و به این فکر کردم که اصلا آخرین بار کِی ظرف شستم و خونه رو مرتب کردم؟ همه جا بوی آشغال می‌داد اما دیگه حوصله‌ی جمع کردنشون رو نداشتم. مواد غذایی داشت تموم می‌شد و نمی‌دونستم بعدش باید چیکار کنم. به صاحبخونه هم گفتم فعلا اجاره شو از پول پیش کم کنه! خودمو انداختم رو مبل و به ساعت نگاه کردم و فهمیدم شب شده‌. دفترم رو برداشتم که اتفاقات امروز رو بنویسم. ادامه دارد... تعجیل در فرج صلوات 🌷