راستی دیدین خانواده گوشه نشین ۳کایی شد؟😍تبریک نگفتین ک
یکم دیر یادم افتاد ولی خب یادم افتاد😅
اینم نورا خانوم
عکساش خیلی تو کانال هست با شعر دوست داشتین تو قسمت عکسا ببینیدشون☺️🌱
هر "هزار سال یک بار" پیش می آید
که کسی، کسی را
اینطور که من میخواهمت
بخواهد...
#گوشه_نشین
@gosheneshen
بعضی ها مثل هوا میمونن،
حضورشون همیشگی، حیات بخش و بی صداست،
اما...
اگر نباشن؛ نفس دقایق رو بند میارن
بعضی ها مثل نت های موسیقی میمونن...
بودنشون ریتم زندگی رو
خوش نوا و خوس آهنگ تر میکنه
بعضی ها حکم حَلّالِ شکرِ توی لیوان چای را دارن...
با حضورشون دقایق خوشیمون رو شیرین تر میکنن،
من اسم این بعضی هارو "دوست" گذاشتم.
آدم هایی که داشتنشون
حکم نعمت و آب روی آتیش رو داره
و می تونید ناب ترین لحظه هارو،
کنار اون ها تجربه کنید
انگار که اگر این "بعضی ها" نباشن؛
زندگی از گلوی آدم پایین نمیره....
#گوشه_نشین
@gosheneshen
همین بس که به سمت و سوی انسان بودن قدم بگذاریم و تبدیل شویم به همان کسی که باید باشیم،مُحَرَم یعنی تکرار و تمرین انسان بودن،اینکه دست بگذاریم بروی شانه های کسی که در درون ما نیست و عشق را فریاد زنیم راه از جایی نمیبرد. اولین شرط انسانیت همین است اینکه نخواهیم چیزی باشیم که نیستیم. معیار انسانیتِ انسان،ظاهر مهربان و دلسوز نیست درون آدمی باید بی آلایش باشد روحش پاک و بی فریب باشد.محرم اتفاقی نیست که بشود تنها با لباسی سیاه و سینه زدن های همیشگی عزادار یک عمر ظلمت بود،دل نباید سیاه بماند که اگر اینچنین باشد انسانیت معنایی پیدا نخواهد کرد. . .
#حاتمه_ابراهیم_زاده
#گوشه_نشین
@gosheneshen
متعهد فقط #سعدی که میگه :
هر شاهدی که در نظر آمد به دلبری
در دل نیافت راه که آنجا مکان توست...
#گوشه_نشین
@gosheneshen
به محض دیدنت از جای برخیزند بیماران
بنا شد با تماشای تو طبّ دیدهدرمانی!
#اربابحسین
#گوشه_نشین
@gosheneshen
نخواستن
اَصل ماجرا بود !
وگرنه قسمت نیست
بهانه ای است که در دهان
همه مانند؛ نقل و نبات میچرخد...!
#گوشه_نشین
@gosheneshen
میدونستین هیچ جایی ساکت تر از فضا نیس؟
حتی اگه یه ستاره ام منفجر شه هیچی نمیشنوی
از لحاظ روحی دوس دارم یه مدت تو فضا باشم
#گوشه_نشین
@gosheneshen
عزیز که پُشتی ها و قالیچه ی ایوونو جمع میکرد، نشستم رو میله ها و پرسیدم: چرا جمع میکنی عزیزجون ؟ گفت: مادر پاییز كه میشه، برگا میریزه رو قالیچه، تمیز کردنشون سخته،کلافم میکنه! یه نگا به موهای حنا بستش میندازم و یواش میگم: مامان میگه اونموقع ها تا وسطای پاییز که هوا سرد شه، بساط ایوون پهن بود.
- اونموقع ها این شکلی نبود مادر،
پاییز که میشه تنگ غروبی دلت میخواد از غصه بترکه. پاییزاش یه شکل دیگه بود. شبا میشستیم دور هم انار خورون، گل میگفتیم، گل میشنفتیم. آقا جونت که رفت، دیگه پاییز اون پاییز نشد...
نگاش میکنم، روسریشو میگیره جلو صورتش و ریز میخنده ؛ یادش بخیر یبار زهرا سادات نشست انار دون کنه براش ، گفت بده مادرت. انار، با عطر دستای مادرته که خوردن داره...
میخندم باهاش: پس آقا جونم ازین حرفا بلد بود! لپای بی جونش گل میندازن، اونموقع مث الان نبود مادر... دوس داشتن ورد زبون جوونا باشه... اونموقع ها، دوست داشتنو دون میکردن توو کاسه انار، گلپر میپاشیدن سرش... آقاجونت که میخورد و میخندید، پاییز نبود دیگه ،بهـار میشد
#گوشه_نشین
@gosheneshen