سلام علیکم
ببخشید مزاحم شدم
چند وقت پیش یه محفل داشتین درباره شهید...
منم میخواستم تجربه ام رو بگم
در ضمن ممنونم از کانال خوب و مفیدتون انشاءالله همه اعضای کانال در رکاب امام زمان (عج) باشیم و به شهادت برسیم... انشاءالله
🌸🌸🌸
من در یک خانواده خیلی مذهبی بودم یک هفته از کلاس اول ابتدایی ام میگذشت که یکی از بچه یک فیلم خیلی خیلی بد گذاشت زنگ تفریح و...
من خیلی ترسیده بودم از همون موقع با خدا قهر کردم از پدرم خیلی خیلی دور شدم و مشکلات زیادی برام پیش اومد تو خیابون یک مردی از کنارم رد میشد جیغ میزدم...
کلاس پنجم بودم که پدر و مادرم من رو به زور بردن راهیان نور به زوووووور من میگفتم میخواهید من و ببرید توی یه عالم خاک...
شلمچه بودیم حاج حسین یکتا داشتن صحبت میکردن که گفتن بچه ها از شهدا کمک بگیرید...
من اصلا نفهمیدم چی شد که بلند گفتم جالبه زنده هاش هیچ غلطی(با عرض معذرت) نکردن بریم سراغ چهار تا تیکه استخوان...
همون شب پادگان نظامی میشداغ خوابیدیم
در خواب دیدم در لجن زاری غرق شدم و کمک میخواهم هیچ کس به دادم نمیرسید...
چهار تیکه استخوان بهم وصل شدن و من و نجات دادن گفتن «اگه ما نباشیم شما غرق میشید»...
منم با هق هق از خواب بیدار شدم حس عجیبی داشتم ولی بازم انکار کردم...
رفتیم کانال کمیل رو به روی عکس شهید «ابراهیم هادی» ایستادم و با عصبانیت گفتم «اگه زنده اید خودت نشونم بده» ما برگشتیم...
بعد از چند ماه پدرم داشتن کتاب «سلام بر ابراهیم» رو میخوندن
که من اون شهید رو شناختم و پیش خودم گفتم دیدی زنده نیستن...!!!
اما به سمت اون کتاب رفتم کتاب رو از دست پدرم گرفتم
پدرم هم مخالفتی نکرد
یعنی خیلی هم خوشحال شدن...
بعد من مقدمه کتاب رو داشتم میخوندم که خوابم برد...
در خواب دیدم شهید ابراهیم هادی در کانال کمیل به من گفتن «سلام سیده»
(من سید هستم اما دوست نداشتم جایی اینو بگم یعنی بدم می اومد)
ولی خب...
ایشون من رو به این نام صدا زدن
و گفتن «ما زنده ایم میبینیم و میشنویم خیلی بهتر از شما و خیلی بیشتر از شما سیده من برادرت هستم و میخواهم کمکت کنم که بیای پیش من اینجا به من خیلی خوش میگذره»...
از خواب که بیدار شدم دیگه دیوونه شدم...
یک سااااااااال مطالعه کردم
اینقدر که چشمام ضعیف شد و الان عینک میزنم
و روی خودم به شدت کار کردم...
الان هم با خانواده از قم هجرت کردیم برای طرح هجرت اومدیم یک روستایی اطراف کرمانشاه
جاتون خالی یک معلم هایی داریم دیدنی مخالف اسلام و انقلاب
توی کل مدرسه من فقط چادری ام
یعنی حجاب دارم بقیه...
جاتون خالی نمره کم میدن
هی هم کم میارن توی بحث نمره کم میدن
میگن فاطمه ما راست میگیم بحث کنی نمره تو کمو میکنم
اما کو گوش شنوا🤷🏻♀
.
.
حالت اینو میخواهم به سربازان دهه هشتادی کانال بگم
که شهدا تکن ازشون پیدا نمیکنی
حتی وقتی از دستشون عصبانی و بد باهاشون حرف میزنی انقدر قشنگ جوابت رو میدن که همش دنبال جبرانی جبرانم میشه همون نماز شب خوشگله همون دعا کمیل قشنگه همون کار فرهنگی جذابه همون نمازه همون نگاه نکردن به نامحرمه...
خلاصه که خیلی بامرام هستن خیلی...
اجرکم عندالله
خداقوت
التماس دعا
یا علی
سلام علیکم 🌱
۱ برنامه ریزی و نوشتنش کار سختی نیست
مهم عملی کردن اون هست
۲ در برنامه روز خودتون ، ابتدا کارهای نوشتنی انجام بدید و کارهای سنگین و سخت به آخرین قسمت های روز موکول نکنید !
۳ بعد از هر ۴۵ دقیقه یا ۱ ساعت ، ۲۰ دقیقه الی ۳۰ دقیقه استراحت داشته باشید
چند قدم راه برید ، خوراکی بخورید ، به صورتتون اب بزنید و ..
۴ درس هر روز همون روز بخونید که تا مطالب تازه است و به اصطلاح تنور ذهن داغه جاگذاری بشن
۵ خیلی سنگین یا خیلی شل شروع نکنید
حد اعتدال داشته باشید
۶ عوامل حواس پرتی از خودتون دور کنید ، مثل گوشی ، لپتاپ و .. که وسوسه نشید و زمان مطالعه کش پیدا نکنه و متمرکز بخونید و بنویسید