هدایت شده از آرما مدیا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️تحلیل هیجانی سخنرانی دونالد ترامپ!
ویدیو فوق یکی از کاربردهای جذاب حوزه بینایی ماشین (Computer vision) جهت تحلیل حالات هیجانی افراد از منظرهای غم، استرس، شادی و... را به نمایش گذاشته است. ارتقا دقت و سرعت اجرا جهت پردازش بلادرنگ از چالشهای اصلی پروژههای تحلیل هیجان در تصاویر و ویدیوها است.
#سواد_رسانه_ای
✅آرما(آرمان ناتمام)
@media_arma
قدیری ابیانه:👈 احمدی نژادیها میگویند پیامهای احمدی نژاد به مناسب سالگرد تولد مایکل جکسون رقاص و آوازخوان آمریکایی که سالها پیش فوت کرد و پیام به تیم بیس بال آمریکا بابت پیروی آن تیم در مسابقات ورزشی آمریکا، عامل انقلاب آمریکا شده است و این از معجزه گری احمدی نژاد است.
ملاحظات:👈 ۱. متاسفانه خبرنگار باشگاه خبرنگاران جوان به اشتباه از قول بنده نوشت: احمدی نژادیها میگویند رقاصان، عامل انقلاب آمریکا و معجزهگر هستند.
۲. از قول بنده آقای سلیمی را یکی از نامزدهای ریاست جمهوری مطرح کرده اند که بنده چنین مطلبی را بیان نکردهام.
۳. از آنجا که مصاحبهها در بسیاری از موارد از جمله مورد فوق تلفنی انجام میشود، گاه چنین اشتباهاتی از سوی خبرنگاران رخ میدهد، که در آن عمدی نیست.
هدایت شده از دکتر قدیری ابیانه
احمدی نژادیها میگویند: "پیام تبریک احمدی نژاد به مناسبت سالگرد تولد مایکل جکسون رقاص و آوازخوان آمریکایی (متجاوز به کودکان) و پیام به مناسبت پیروزی تیم بیس بال آمریکا در مسابقات داخلی آمریکا عامل انقلاب آمریکا شده است و این از معجزه گری احمدی نژاد است."
مایکل جکسون سالها قبل مرده است و خواهرش به خاطر رسوایی تجاوز مایکل جکسون به کودکان خودکشی کرد.
یکی از قویترین و موفقترین و محبوبترین سیاستمداران تاریخ سوئد خانمی است به نام
مونا سالین
Mona Sahlin
متولد ۱۹۵۷ که در ۲۵ سالگی بعنوان جوانترین نماینده مجلس سوئد انتخاب شد و مرتبا مراحل رشد و ترقی را طی کرد و تا ریاست حزب سوسیال دمکرات هم پیش رفت
در دولت ها هم پست و مقام داشت
چند سال قبل بیشترین شانس را برای تصدی بالاترین پست دولتی سوئد یعنی نخست وزیری را داشت
اما ........
اما ناگهان ورق برگشت
در سال ۲۰۱۶ اعلام شد که او یک گواهی دروغ برای محافظ شخصی اش (یک پلیس) صادر کرده
زندگی سیاسی پرافتخار مونا سالین به پایان رسید
بله به همین راحتی
باور کنید که زندگی سیاسی اش واقعا به پایان رسید و برای همیشه تمام شد
موضوع چی بوده؟
محافظ شخصی او میخواسته برای خرید یک آپارتمان ۷۰ متری از بانک وام بگیره و بانک میخواسته بدونه که این متقاضی وام درآمد سالانه اش چقدره
مونا سالین بدروغ در نامه ای حقوق ماهانه آن پلیس را بیش از حقوق واقعی اش گواهی میکنه
بانک وام را پرداخت میکنه
طرف آپارتمان را میخره و تا کنون هم هیچ کدام از اقساطش با تاخیر پراخت نشده
ولی مشکل همچنان باقی است
کدام مشکل؟
یکی از بلندپایه ترین مسئولان کشور دروغ گفته
کار به دادگاه کشید تا حکم دروغگویی مونا سالین معین بشه
البته مونا سالین قبل از دادگاه اشتباه خود را پذیرفت و اعتراف کرد و به همین جهت در دادگاه حضور پیدا نکرد چون دفاعی نداشت
جریمه اش در دادگاه معادل ۴۵ هزار کرون معین شد ( حدود ۴هزار دلار و حقوق یک کارگر ساده ماهانه ۲۵ هزار کرون است)
کاش امکان داشت و متن کامل صحبتهایش را مینوشتم
از جمله گفته
من اشتباه کردم ، من قدر خنده های مردم را ندانستم، من متوجه نبودم که اعتماد مردم چه ثروت هنگفتی است، من دچار فساد شدم ، گرچه فسادی که من مرتکب شدم هیچ ضرری به کشور وارد نکرده اما من فساد انجام دادم و این در نتیجه ی کار تفاوتی ایجاد نمیکنه، مردم نباید به کسی اعتماد کنند و مسئولیت انجام کاری را به او پسپارند در حالیکه او ممکن است دروغ بگوید و ..........
مونا سالین بعد از افشای خطایش دیگر هیچ پستی را عهده دار نشد و اغلب مردم ناراحت هستن که چرا دیگر از نبوغ سیاسی او بهره مند نخواهند بود
ولی حزبش همچنان قویترین حزب سوئد است چون طرفداران حزبش میدانند که هیچ تفاوتی بین رییس حزب و یک شهروند عادی وجود ندارد
ملاحظات از قدیری ابیانه: ولی رییس جمهور ما و معاون اولش هرگز دروغ نگفتند! لذا ضرورتی ندارد استعفا دهند.
🔴 فتنه تحریم ساز
۱۸ آذر ۸۸ | ویکیلیکس: در ۱۲ آذر ۸۸، هاشمی رفسنجانی از سفیر اتریش خواست تا اروپا در زمینه انتخابات و حقوق بشر به ایران فشار وارد کند!
wikileaks.org/plusd/cables/09UNVIEVIENNA553_a.html
🔸 ۱۴ آذر ۹۵ | هاشمیرفسنجانی: اسناد ویکی لیکس میتواند خیلی از نکات و نقاط مبهم پیروزی انقلاب اسلامی را تبیین نماید.
farsnews.com/13950914001420
🔸 ریچارد نفیو طراح تحریم در ص ۵۸ کتاب هنر تحریمها: "در بهار و تابستان سال ۲۰۰۹ (مصادف با آغاز فتنه سبز در سال ۱۳۸۸)، کارشناسان تحریم در وزارتخانههای خارجه و انرژی آمریکا داشتند از ایده تحریم های بیشتر نسبت به ایران فاصله می گرفتند که یک دفعه هیلاری کلینتون، وزیرخارجه اوباما، تحریم را از سر گرفت".
engare.net/art-of-sanctions-highlight
🔸 در نتیجه تلاشهای کلینتون به اعتراف خودش در کتاب "تصمیمهای سخت"، قطعنامه ۱۹۲۹ شورای امنیت در ۹ ژوئن ۲۰۱۰ (۱۹ خرداد ۸۹) دقیقا در آستانه سالگرد فتنه ۸۸ با بهانههای حقوق بشری در حمایت از فتنه ۸۸ صادر میشود.
🌀 سراب سوخو
تحریم تسلیحاتی لغو نخواهد شد زیرا موکول به عدم تصویب یا تمدید تحریم شورای امنیت است که میتواند در قالب قطعنامه جدید و یا اعمال مکانیسم ماشه -بدون امکان وتوی روسیه و چین- تجلی یابد.
لغو تحریم تسلیحاتی منوط به تایید عدم انحراف ایران توسط آژانس است. درحالیکه قطعنامه اخیر شورای حکام با هدف مینگذاری لغو تحریم در موعد ۱۸ اکتبر ۲۰۲۰ (۲۷ مهر ۱۳۹۹) صورت گرفته است.
معضل اصلی ما نه تحریم شورای امنیت که تحریم ثانویه آمریکا است که میتواند قرارداد خرید ایرباس پیش از تحریم کاتسا و خروج آمریکا را نیز به محاق ببرد.
برای خرید حداقل یک اسکادران ۱۰۰ فروندی از سوخو-۳۰ روسی، با احتساب هزینههای جانبی، حدود ۵ میلیارد دلار، معادل ۱۰۰ هزار میلیارد تومان بودجه نیاز است.
فارغ از آنکه با وجود پهپاد و موشک و در دکترین نظامی کشور، هواپیمای نظامی چه مزیت و جایگاهی دارد، مسئله مهم این است که با کدام بودجه میخواهیم جنگنده بخریم؟ و در وضعیت تحریم بانکی، چگونه ارز را تهیه و منتقل کنیم؟
به نظر میرسد تحریم مؤجل تسلیحاتی و وعده لغو در موعد مذکور، سرابی است که ایران را به اسارت برجام و اجرای یکجانبه تعهدات واداشته و برجام آفرینان را از هرگونه ابتکار عمل و اقدام متقابل، به امید واهی بهرهمندی از مواهب آن، منصرف کرده است.
ناگفته نماند که بزرگنمایی لغو تحریم تسلیحاتی، فارغ از توجیه شکست و بیعملی دولت، هدف دیگری را نیز دنبال میکند و آن به حاشیه راندن تمام مزایای برباد رفته توافق و معطوف کردن حواس به تنها نفع احتمالی برجام است که آن هم به دلیل پیشگفته محقق نخواهد شد.
۹۹/۴/۶
🔴دکتر سعید محمد: تفکر حاکم در وزارت نفت مانع خودکفایی در زمینه محصولات پتروشیمی میشود
فرمانده قرارگاه خاتمالانبیاء(ص):
🔹متاسفانه تفکری در وزارت نفت حاکم است که مانع از خودکفایی ما در زمینه محصولات پتروشیمی میشود.
🔹در وزارت نفت این تفکر وجود دارد که ایجاد پالایشگاه در کشور به درد نمیخورد و ما نباید پالایشگاه داشته باشیم.
🔹سؤال ما از وزارت نفت این است که مگر ایتالیا نفت دارد که در آنجا پالایشگاه زدند و نفت و گاز را میبرند فرآوری میکنند و دوباره به خود ما میفروشند؟
‼️وزارت نفت پاسخ بدهد وقتی جوانان نخبه ای داریم که علمش را دارند، چرا باید خریدار محصولات نفتی دیگران باشیم آن هم چند برابر قیمت فروش نفت خام؟!
جعفری علی اکبر ایوان سحر موسسه خبرنگاران خلرجی:
تاریخ : June 21, 2020
منبع : www.ich.com
نویسنده: Andre Vltchek
عنوان مقاله: چگونه اتحاد جماهیر شوروی و چکسلواکی را به کیسه پلاستیکی فروختیم!
*****************
آشنایی مختصر با نویسنده
آندره ولچک، فیلسوف، رماننویس، فیلمساز و روزنامه نگار محققی است که تنازعات و جنگهای مختلف در کشورهای متعددی را مورد پوشش خبری داده است. آخرین کتابهای او "پایتخت جدید اندونزی"، "ابتکار کمربندی و جاده چین"، "چین و تمدن زیست محیطی" با همکاری جان بی کاب، "خوشبینی انقلابی"، "پوچگرایی غربی" و بالاخره پرفروشترین کتاب او با عنوان "افشاگری دروغ های امپراطوری" می باشد. ولچک مصاحبهای هم با نوام چامسکی، فیلسوف، زبان شناس و فعال سیاسی امریکایی انجام داده است.
در حال حاضر ولچک، که حد اقل یک بار هم به ایران سفر داشته و نگرش بسیار مثبتی هم نسبت به انقلاب اسلامی ایران دارد، در آسیای شرقی و آمریکای لاتین زندگی می کند و کماکان در مورد حوادث و تحولات جهانی فعال و دست به قلم است.
*****************
ترجمه متن مقاله:
چندین ماه است که به دنبال در میان گذاشتن این داستان با خوانندگان جوان در هنگ کنگ بوده ام. اکنون به نظر می رسد که وقت واقعاً مناسبی باشد، در اوضاع و شرایطی که نبرد عقیدتی بین غرب و چین در حال پیشروی است و در نتیجه آن، هنگ کنگ و تمام مردم جهان در رنج و آلام به سر می برند. می خواهم بگویم که هیچ کدام از این مسائل جدیدی نیستند، اینکه غرب از قبل بسیاری از کشورها و سرزمین ها را بی ثبات نمود و دهها میلیون نفر از جوانان را مورد شستشوی مغزی قرار داده است. این را می دانم چرا که در گذشته خود یکی از همان جوانان بودم، اگر چنین نبود درک این که امروزه در هنگ کنگ چه میگذرد، امری غیرممکن بود.
من در لنینگراد، شهری زیبا در اتحاد جماهیر شوروی، به دنیا آمدم. امروزه نام این شهر سنت پترزبورگ ونام کشور روسیه است. مادرم نیمه روسی، نیمه چینی، هنرمند و آرشیتکت بود. دوران کودکی من بین لنینگراد و پیلسون، شهری صنعتی که مشروب آن مشهور است و در منتهیالیه غرب روسیه، کشوری که سابقا چکسلواکی نامیده می شد، قرار دارد.
پدرم یک دانشمند هستهای بود. این دو شهر متفاوت بودند. هر دو موضوعی حیاتی را در برنامه ریزی کمونیستی، سیستمی که تبلیغات غربی به شما می گفتند از آن متنفر باشید، را نمایندگی می کردند. لنینگراد، با برخوردار بودن از شماری از باشکوه ترین موزهها، اوپراها، تئاترهای باله و مکان های عمومی، یکی از باشکوه ترین شهرهای جهان بود.
در گذشته این شهر پایتخت روسیه بود. پیلسن، شهری کوچک با فقط ۱۸۰ هزار سکنه است. اما زمانی که من کودک بودم، این شهر دارای چندین کتابخانه عالی، سینما های هنری، خانه های اوپرا و تئاتر های درجه یک، گالری های هنری، باغ وحش های تحقیقاتی بود، آنهم با چیزهایی که آنگونه که بعداً فهمیدم (وقتی که خیلی دیر شده بود) حتی در شهرهای یک میلیون نفری ایالات متحده هم پیدا نمی شد.
هر دو شهر، یکی بزرگ و دیگری کوچک، از سیستمهای حمل و نقل عمومی عالی، پارک هایی وسیع و جنگل هایی که تا دامنه شهر امتداد داشتند، و نیز کافههایی باشکوه برخوردار بودند. پیلسن تعداد بی شماری از تاسیسات تنیس، استادیوم های فوتبال و حتی زمینهای بدمینتون برخوردار بود. زندگی بسیار خوب پرمعنا بود و غنی، نه غنی بر حسب پول اما غنی از نظر فرهنگ، روحی-معنوی و بهداشت و سلامت.
جوان بودن مفرح و لذت بخش بود، با دسترسی راحت و آسان و آزاد به علم و دانش، با فرهنگی که در هر گوشه و کنار نشانه های آن پیدا می شد و با تاسیسات ورزشی برای همه. ضرباهنگ زندگی آهسته بود، وقت فراوان برای فکر کردن و آموختن و تجزیه و تحلیل! اما این مسائل با اوج جنگ سرد همزمان بودند.
ما جوان بودیم و سری پرشور و هیجان بر تن داشتیم و در برابر اغوا و وسوسه ها به راحتی آسیبپذیر. هرگز به آن چه داشتیم قانع نبودیم. همه داشته هایمان را سرسری میگرفتیم. شبها به گیرنده های رادیویی می چسبیدیم، به بی. بی. سی، صدای آمریکا، رادیو آزاد اروپا و دیگر بنگاههای سخنپراکنی که هدفشان بی اعتبار و لکه دار کردن سوسیالیسم و تمام کشورهایی بود که علیه امپریالیسم غرب مبارزه میکردند. شرکت های بزرگ صنعتی سوسیالیستی چکسلواکی، در راستای همبستگی با دیگر کشورها، در آسیا، خاورمیانه و آفریقا مشغول ساختن کامل کارخانجات بودند، از کارخانجات فولاد سازی گرفته تا کارخانجات تولید شکر. اما ما در این کارها، به این علت که رسانه های تبلیغاتی غرب به چنین تعهدات و تلاشهایی ریشخنده زده و مسخره میکردند، اصلاً افتخار و مباهات نمیکردیم.
سینماهای ما شاهکارهای سینمایی ایتالیایی فرانسوی، روسی و ژاپنی را نشان می دادند اما به ما گفته میشد که از سینمای ایالات متحده آشغال طلب کنید. موزیک های ارائه شده، از موزیک
زنده تا موزیک ضبط شده، عالی بودند. تقریباً تمام
موزیک ها، اگرچه با مقداری تأخیر، در مغازه های محلی یا حتی در صحنه در دسترس بودند. آنچه که در مغازه ها فروخته نمیشد، آشغال( موزیک) های پوچ گرایی بود. اما این دقیقاً همان چیزی بود که (توسط تبلیغات غربی) به ما گفته میشد آرزویش را بکنید و آرزوهای این چیزها را داشتیم و با قداست مذهبی آنها را روی ضبط صوت های مان ضبط میکردیم. اگر چیزی در این حوزه در دسترس نبود، رسانههای غربی سروصدا و جنجال می کردند که این نقض بزرگ آزادی سخن است. آنها میدانستند و اکنون هم می دانند که چگونه مغزهای جوانان را فریب دهند. در مقطعی ما به جوانانی بدبین تبدیل شده بودیم که بدون مقایسه، بدون کوچکترین واقعیت بینی، از همه چیز در کشورمان انتقاد میکردیم. آیا امروزه این مطالب آشنا به نظر نمیرسند؟
به ما گفته میشد و ما تکرار می کردیم همه چیز در اتحاد جماهیر شوروی و یا چکسلواکی بد بود همه چیز در غرب عالی و باشکوه بود.
بله، مانند یک مذهب بنیادگرا، یا دیوانگی عمومی، به ندرت کسی از این موج (های تبلیغاتی) در امان بود. در حقیقت ما دچار عفونت شده بودیم، ما غربی خورده و احمق هایی تبدیل شده بودیم. از امکانات رفاهی سوسیالیستی، از کتابخانهها گرفته تا سینماها، کافه ها تریاهای برخوردار از سوبسیدهای دولتی استفاده میکردیم تا غرب را باشکوه و بزرگ جلوه دهیم و کشورهای خود را تحقیر کنیم. رادیوها و ایستگاه های تلویزیونی و نشریاتی که قاچاقی وارد کشور میشدند، اینگونه ما را شست و شوی مغزی می دادند. در آن روزها کیسه نایلون های خرید وارداتی از غرب، همان کیسه نایلون هایی که شما در بعضی از سوپرمارکت ها و فروشگاه های ارزان قیمت مییافتید، نشانه کلاس و موقعیت بالای اجتماعی بود. هنگامی که به چند دههی گذشته فکر می کنم به سختی باور می کنم که دختران و پسران جوان، تحصیل کرده، با غرور و افتخار در خیابان ها قدم می زدند و کیسه نایلون های خرید کالا، که برای آنها هزینه گزافی هم داده بودند، را نمایش داده و به رخ می کشیدند، آن به این علت که از غرب آمده بود، برای این که نمایانگر مصرف گرایی بود، برای اینکه به ما گفته بودند که مصرف گرایی خوب است. به ما گفته بودند که باید آرزوی آزادی داشته باشیم، آزادی به سبک غربی. به ما آموزش می دادند که برای آزادی مبارزه کنیم.
از خیلی نظرها ما آزاد تر از غرب بودیم. من این نکته را آن هنگام فهمیدم که برای اولین بار وارد نیویورک شدم و دیدم چقدر معلومات بچه های هم سن و سال خودم دربارهی جهان سطحی و کم عمق است. دیدم در شهرهای معمولی متوسط شمال آمریکا نشانه های فرهنگی چقدر کم اند.
ما شلوارهای جین مارک را میخواستیم، با شور و اشتیاق هم می خواستیم. ا ما از مراکز حفظ و نگهداری آلبومها و ترانه های خوانندگان میخواستیم به ما ترانه و آهنگ های غربی را ارائه کنند. دنبال محتوا و پیام نبودیم بلکه تلائلو و زرق و برق را بر محتوا ترجیح میدادیم. غذاهای خودمان خوشمزه تر و منطبق با محیط زیست بود اما ما دنبال بستهبندیهای رنگارنگ غربی بودیم، ما در پی مواد شیمیایی بودیم. دائم عصبی، پرخروش و ستیزه جو بودیم. خانواده هایمان را آزار و اذیت می کردیم. جوان بودیم اما احساس پیری می کردیم. من اولین کتاب شعرم را چاپ کردم سپس با عصبانیت در را پشت سرم به هم کوبیدم و به نیویورک رفتم. پس از آن سریع متوجه شدم که فریب خوردم. این نسخه بسیار بسیار ساده شده داستان من است. چرا که به تفصیل پرداختن در حوصله این مقاله نیست، اما خوشحالم که این فرصت را دارم که این داستان را با خوانندگان هنگ کنگی خود و البته با خوانندگان جوان چینی هم در میان بگذارم. کشورهای عالی و باشکوهی که سابقا وطن من بودند، از پشت خنجر خوردند، به معنای واقعی کلمه به پشیزی فروخته شدند، به قیمت یک شلوار جین، به قیمت کیسه نایلون های خرید! غرب به جشن و پایکوبی پرداخت. پس از فروپاشی نظام سوسیالیستی شرکتهای غربی به معنای واقعی کلمه هر دو کشور را لخت و غارت کردند. مردم خانه ها و شغل های شان را از دست داده و سیاست بین المللی گرایی، همکاری بین المللی به نفع همه، کنار رفت. شرکت های سوسیالیستی مفتخر، خصوصی و در بسیاری از موارد منحل شدند. تئاترها و سینماها تبدیل به بازارهای فروش لباس دست دوم شدند. در روسیه میانگین طول عمر به سطح مردم افریقا تنزل پیدا کرد. چکسلواکی دو نیم شد. اکنون چندین دهه بعد، هم روسیه و هم چکسلواکی بار دیگر ثروتمند شده اند. روسیه با داشتن برنامه ریزی مرکزی (دولتی) بسیاری از عناصر یک نظام سوسیالیستی را دارد اما دلم برای هردو کشورم, آنگونه که قبلاً بودند, تنگ شده است. نظرسنجی ها هم حکایت از آن دارد که اکثریت مردم هم آرزوی بازگشت به همان دوران را دارند. همچنین احساس شرم و خجالت زدگی می کنم، از اینکه اجازه دادم آنها مرا شستشوی مغزی دهند، از من سوء استفاده کنند، به
عبارتی از اینکه مرتکب خیانت شدم،احساس شرمندگی میک
نم.
. پس از دیدن جهان متوجه شده ام که آنچه که برای اتحاد جماهیر شوروی و چکسلواکی اتفاق افتاد، در بسیاری از دیگر نقاط جهان هم حادث شد و اکنون غرب با استفاده از هنگ کنگ، چین را نشانه رفته است. هرگاه به چین میروم، هر زمان در هنگ کنگ هستم، تکرار می کنم:
از الگوی رفتاری ما پیروی نکنید! از کشورتان دفاع کنید! وطن تان را به مقداری کیسه نایلون نفروشید. کاری نکنید که برای بقیه عمرتان پشیمان شوید.