دعا کنید امشب به آرزویم که شهادت است برسم - 1
شهید ناصر حاجی زاده فرزند مرحوم محمدآقا متولد دی ماه سال 1342 در محله باغ علوی بیدگل از شهر آران و بیدگل
ناصر جوانی مهربان – محجوب – ماخوذ به حیا – ورزشکار با اخلاق - خوش سیرت و خوش صورت بود . قیافه و جثه او از سنش کمتر نشان می داد . مورد علاقه پدر و مادر و خواهر و برادران بود . تحصیلات خود را در مدارس بیدگل تا مقطع سوم دبیرستان یعنی زمان شهادت ادامه داد .
دعا کنید امشب به آرزویم که شهادت است برسم - 2
ناصر هم مثل همه جوانان و نوجوانان مذهبی با شروع و اوج گیری تظاهرات بر علیه حکومت پهلوی ، به امام خمینی علاقمند و خود را در صف سربازان ایشان قرار داد . از کانون های جوشان و فعال انقلاب ، دبیرستان برادران شهید عبداللهی شهر آران و بیدگل بود و سال اول دبیرستان ناصر که همزمان با اولین سال پیروزی انقلاب اسلامی بود ، نقطه عطفی در شکل گیری شخصیت جهادی و انقلابی او شد . دانش آموزان دلسوز – علاقمند به امام و کشور – متعهد – فعال و با ایمان تبدیل شدند به گروههای دانش آموزان انقلابی و جمع این بچه ها خیلی زود همدیگر را پیدا کردند و حضور در فعالیت های داوطلبانه جهاد سازندگی اولین عرصه حضور آنها بود . کمک به کشاورزان عمده فعالیت جهادی آنها بود . علاوه بر آن در کارهای فرهنگی و هنری و خدماتی دیگر نیز فعال بودند .
دعا کنید امشب به آرزویم که شهادت است برسم - 3
حسین که شهید شد اسم تیم فوتبال محله باغ علوی شد تیم شهید احمدی . حسین جزو اولین شهدای شهر بود که در درگیری با گروههای ضدانقلاب در شهر بانه در فروردین 1360 به شهادت رسید .
ناصر و علی اصغر حاجی زاده و جواد صدیقیان فامیل و دوست صمیمی هم بودند که بیشتر اوقات با هم بودند . جواد پسر خواهر ناصر و اصغر از طرف پدری فامیل .
بعد یک اصغر دیگر به این جمع اضافه شد . علی اصغر صباغیان . اصغر و اصغر و ناصر به ترتیب در سالهای مختلف به شهادت رسیدند و جواد هم شد جانباز دفاع مقدس .
دعا کنید امشب به آرزویم که شهادت است برسم - 4
بهمن سال 1360 از شروع جنگ تحمیلی 15 ماه گذشته بود . چندین ماه اول برای اعزام های مردمی محدودیت بود و هرکسی به ترفندهایی خودش را به جبهه می رساند . از نیمه دوم سال 60 اعزام های مردمی زیادتر و نفرات اعزامی افزایش یافت. علی اصغر حاجی زاده که آخر دیماه اعزام شد ناصر را بی تاب تر از قبل کرد تا اینکه موفق شد دو هفته بعد از علی اصغر یعنی 14 بهمن 1360 ثبت نام و عازم جبهه ها شود .
پادگان معروف ابوذر در استان کرمانشاه که نقش پشتیبانی جبهه های سرپل ذهاب و گیلانغرب را داشت ، در اصل متعلق به ارتش بود که با شروع جنگ بخشی از آن در اختیار سپاه پاسداران قرار گرفت . حالا ناصر به عنوان یک نیروی پشتیبانی خدماتی در این پادگان بود . رزمندگان کاشان و آران و بیدگلی زیادی هر روز در این پادگان رفت و آمد داشتند .
ناصر خیلی وقت نبود که آمده بود به منطقه که از طریق نامه با خانواده و دوستان متوجه شد علی اصغر در عملیات چزابه مفقود شده و خبری از او نیست . غم عالم بر دلش نشسته بود و لحظه ای از یاد علی اصغر شوخ و بذله گو نمی رفت . اما اینجا کجا و جبهه چزابه در جنوب کجا
دعا کنید امشب به آرزویم که شهادت است برسم - 5
چهارشنبه 26 خرداد 1361
ساعت از 11 شب گذشته و قطار به آرامی از ایستگاه راه آهن اصفهان به راه می افتد . دیروز حدود ظهر اعزامی ها از کاشان حرکت و عصر در پادگان 15 خرداد اصفهان بودند . از دیروز عصر سازماندهی اولیه و تحویل لباس و ملزومات و استراحت و امشب هم حرکت .
مقصد جبهه های جنوب است و این خبر خوشحالی رزمندگان را چند برابر کرده . جبهه جنوب برای آنها یعنی شرکت در عملیات
به اهواز رسیده اند . تیپ نجف اشرف در پایگاه شهید مدنی در دانشگاه شهید چمران . هوای خوزستان داغ و شرجی و برای انسان های معمولی بدون کولر گازی تحملش غیر ممکن . اما اینها رزمندگان اسلام هستند که چند روز آینده و در گرمایی شدیدتر از آن در بیابان های جنوب در عملیات رمضان شرکت خواهند کرد .
15 تیرماه از پایگاه شهید مدنی اهواز به جبهه شلمچه در خرمشهر منتقل و برای شرکت در عملیات لحظه شماری می کنند . سردار شهید علی صالحی آرانی فرمانده آنهاست . دشمن از حمله بو برده است و در منطقه شلمچه آب رها می کند که تا خاکریزهای رزمندگان می آید . آنها برای استراحت از خستگی و گرمای چند روزه شلمچه به مقری در خرمشهر می روند .
دعا کنید امشب به آرزویم که شهادت است برسم - 6
آخرین نامه های قبل از شهادت زیادی از شهدا به جا مانده و آخرین نامه شهید ناصر حاجی زاده به خانواده که چندساعت قبل از شهادت نوشته و از خانواده خواسته دعا کنید امشب به آرزویم که شهادت است برسم یکی از آنهاست .
وقتی ادعا می کنیم که ما در جنگ کشته ندادیم و فقط شهید دادیم ، این نامه ها گواه و سند این ادعا است .
ما کشته ندادیم به این معنا که اینطور نبود که ترکش و گلوله ای به هر کسی بخورد و کشته شود . فقط آنها که با تمنا و تضرع و خواهش و آرزو از خداوند می خواستند به این مقام رسیدند .
قسمت هایی از آخرین نامه شهید حاجی زاده در تصویر بالا .
دعا کنید امشب به آرزویم که شهادت است برسم - 7
سه شنبه 22-4-1361
سه شنبه و 21 ماه مبارک رمضان روز شهادت مولای متقیان امیرالمومنین علیه السلام بود . قطعی شده بود که امشب عملیات است . گردان ها به خط آمده بودند . شور گرمای خوزستان بود . آفتاب داغ با شرجی بالا در بیابان های خشکی که گرد و غبار حرکت خودروها و انفجار گلوله های خمپاره و توپ وضعیت سختی را رقم زده بود . هر چه به غروب نزدیک می شدیم دشت شلمچه و پاسگاه زید شاهد صحنه های زیبای معنوی رزمندگان می شد . سربندهای یا زهرا و یا حسین تقسیم شدند . برخی گوشه ای خلوت کرده و یا مشغول نوشتن وصیتنامه بودند یا مناجات و راز و نیاز . در آغوش کشیدن ها و حلالیت طلبیدن و شوخی های برخی با بقیه از دیگر صحنه های عجیب شب عملیات بود . برای برخی شب وصل به خالق و معبود و برای برخی شب هجر و جدایی از دوستان . ناصر هم متفاوت از همیشه و در حال رها شدن ازتعلقات دنیا و مادیات آخرین نامه را به خانواده نوشت و ضمن حلالیت آرزوی شهادت کرد . رزمندگان نماز مغرب و عشا را خواندند و شامی مختصر و حرکت به سمت دشمن . تاریکی مطلق که هر چند لحظه شلیک گلوله های منور دشمن سیاهی شب را پاره می کرد به همراه صدای حرکت ستون رزمندگان . گرمای طاقت فرسا با سنگینی تجهیزات کار را خیلی سخت کرده بود . قمقمه های آب کفاف نمی داد و همان لحظات اولیه تمام شد . اگر دبه 20 لیتری هم هر کسی داشت در این گرما و تحرک تمام می شد . خدا به فریاد فردا صبح برسد . پاتک های دشمن و نرسیدن نیروی پشتیبانی و آذوغه و مهمات .
حساس ترین محور عملیاتی ، محورهای بچه های استان اصفهان در سه تیپ امام حسین علیه السلام - نجف اشرف و کربلا بود . پیشروی عمیق و طولانی تا پشت نهر کتیبان از یک سمت و پیشروی تا ساحل اروند رود از سوی دیگر .
گردان ناصر در پشت میدان مین مانده بودند . گردان به دلیل تاریکی مطلق با چندین متر اختلاف و اشتباه به جایی آمده بودند که در میدان مین ، معبر کاملی باز نشده بود . اما چاره ای نبود . تاخیر در حمله به خط دشمن ممکن بود سرنوشت همه عملیات را تحت تاثیر بگذارد .
گردان حالا داخل میدان مین گرفتار شده ولی به حرکتش ادامه می دهد که ناگهان چند رزمنده روی مین می روند . انفجار مین های منور و والمر و گوجه ای پشت سرهم ، دشمن را هوشیار می کند و بارانی از گلوله را روانه جمع رزمندگان می کند . در زمینی صاف و بدون عارضه که با هر فرار از گلوله دشمن با روی مین رفتن همراه بود ، صحنه ای از خون و آتش را نمایش می داد .
دسته ای که شهید جواد عنایتی فرمانده آن بود و ناصر و بقیه دوستان در آن بودند ، تقریبا همه مجروح یا شهید شده بودند . اما گردان با هر سختی و فداکاری بود موفق شدند به خط دشمن برسند و اولین خاکریز دفاعی آنها را به سقوط بکشانند .
ناصر جزو اولین شهدای عملیات بود که ترکشی کوچک بر قلب او نشسته بود و چهره نورانی تر از همیشه اش جزو پیکرهای شهدای داخل میدان مین بود . او به آرزویش که شهادت بود رسیده بود در حالی که شجاعت ، ایثار و فداکاری امثال او بود که با نترسیدن از میدان مین و متوقف نشدن عملیات ، راه را برای پیروزی های بزرگ باز می کرد .
بر روح بلند و پرفتوح شهدا صلوات . اللهم صل علی محمد و آل محمد .