eitaa logo
پژوهش های تاریخی جبهه مقاومت اسلامی
30 دنبال‌کننده
136 عکس
15 ویدیو
12 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
برش هایی از کتاب مگر شما ایرانی نیستید – 5 خاطرات برادر رزمنده عباس رئیسی مریوان – صفا و صمیمیت حاج احمد متوسلیان 35 روز بود حمام نرفته بودم . به همراه تعدادی از دوستان مرخصی یک روزه گرفیم . از ارتفاعات آمدیم روستای دزلی و بعد هم شهر مریوان . اولین کارمان رفتن به حمام بود و بعد با یکی از دوستان به مغازه شیرینی فروشی رفتیم و شیرینی و فالوده خریدیم . به محض اینکه شیرینی را خوردم صورتم خارش گرفت و بعد متورم شد . چند قدمی هم که راه رفتم ، پاهایم توانش را از دست داد و چشمانم جایی را نمی دید . دوستم که وضعیت را دید مرا سریع به بیمارستان شهر رساند و تشخیص پزشک این بود که به شیرینی حساسیت داشته ام . تا ساعت 12 شب و با تزریق چند آمپول و سرم حالم بهتر شد و دوستم مرا به سپاه مریوان آورد و در اتاقی به استراحت مشغول شدم . یکساعت بعد حاج احمد وارد اتاقی شد که من استراحت می کردم و سلام کرد و دستی بر پیشانی من گذاشت تا ببیند تب دارم یا نه . سختم بود ولی به احترام حاج احمد خواستم بلند شوم که حاجی اجازه نداد و گفت استراحت کنید . چراغ را خاموش کرد و اتاق را ترک کرد . بعد از نماز صبح ، حاج احمد وسایل صبحانه را آماده کرده و تعدادی دور سفره مشغول خوردن شدیم . بعد از صبحانه حاجی رفت . تازه حالا که کمی حالم بهتر شده بود ، متوجه شدم اینجا اتاق فرماندهی خود حاجی در سپاه مریوان است . حالا بیشتر درک کردم که وقتی حاج احمد اینطور در دل و روح بچه ها نفوذ دارد ، چرا . مردی که منطقه ای به اهمیت منطقه مریوان با چندین جبهه را فرماندهی می کند و آسایش و آرامش را از خود سلب کرده ، حتی اتاق خودش را نیز بی هیچ تکلفی در اختیار بسیجی ها گذاشته . دعا می کنیم هرچه سریع تر با نابودی رژیم صهیونیستی ، سرنوشت اسارت و یا شهادت این جاویدالاثر قهرمان و این فرمانده محبوب و بزرگ مشخص گردد . آمین
صورت و دست و پا و جوانی و اصلا همه چیزشان را به پای معامله بردند . در حراجستان عشق ، هوش و حواسی در کار نیست . چشم یک جا و پا جای دگر از بهر دل بردن ، از بهر دیده شدن . یار راضی نیست ، جان می خواهد دهی در راه عشق . محمد ، جوان رعنای رهنان اصفهان ، اول بدنش را در کربلای فتح المبین آماج تیرهای عاشقی قرار داد ، بعد در موسیان و رقابیه در عملیات محرم چشمش را به دوست تقدیم کرد و سپس بی خیال پایش در کنار دریاچه نمک فاو شد و به عنوان آخرین تقدیمی ، پیکرش را در جزیره ام الرصاص به خون کشاند . سردار شهید محمد زاهدی در لشکر 25 کربلا فرمانده محور بود . ناشناس به لشکر 14 امام حسین علیه السلام آمد تا به عنوان بسیجی ساده خدمت کند . بعد از مدتی او را شناختند و فرماندهی گردان امام رضا را به ایشان محول کردند . در کربلای4 در جزیره ام الرصاص ، فرمان عقب نشینی را شنید ، اما تعدادی از یارانش در جزیره بلجانیه در محاصره دشمن بودند . گفت یا همه با هم به عقب می آئیم یا که از عقب نشینی خبری نیست . یارانش در جزیره بلجانیه به اسارت دشمن درآمدند و خودش کمی آنسوتر در ام الرصاص به آسمان پر کشید .
دو شهید عملیات ثامن الائمه (شکست حصرآبادان) از شهرستان آران و بیدگل شهید عباس قبایی آرانی شهید علی اکبر سروری نوش آبادی
عکس یادگاری مراسم بیش از 40 سال جهاد در عرصه های رزمی – امنیتی – انتظامی – علمی و فرهنگی را در کارنامه خود داشت . در 4 سوی کشور فرماندهی و مدیریت کرده بود . فرمانده سپاه های شاهرود و آمل و ارومیه . فرمانده سپاه های استانی در کرمانشاهان و سیستان و بلوچستان . فرمانده انتظامی استان سیستان و بلوچستان – جانشین فرماندهی انتظامی تهران بزرگ . استاد دانشگاه – نویسنده و پژوهشگر ، گوشه هایی از عرصه های جهادی این مرد بزرگ بوده . فرماندهی لایق و کاردان بود . بی ریا و خودمانی ، اهل تهجد و مناجات ، ساده زیست و مردمی و قاطع و سرباز ولایت بود . سردار محمد شعبانی معروف به حاج ناصر ، در اسفند سال گذشته بر اثر ابتلا به بیماری کرونا دارفانی را وداع گفت . در چند ماه گذشته به دلیل وضعیت ، مراسم یادبودی برای ایشان برگزار نشد تا اینکه دیشب این مراسم در سالن اندیشه حوزه هنری در تهران برگزار گردید . دوستان و یاران این عزیز سفرکرده از سراسر کشور آمده بودند . آقای نظام اسلامی ، مجری برنامه و سرلشکر پاسدار مصطفی ایزدی و سرتیپ حاج حسین دقیقی سخنران مراسم بودند . روحش شاد
حضوری فعال ، اثرگذار و همیشگی در سال های دفاع مقدس قشرهای مختلفی از مردم در جبهه ها حضور یافتند . دانش آموزان - دانشجویان - معلمان - کارگران - کارمندان - کشاورزان - بازاریان -.............. روحانیت . طلبه ها و روحانیون حوزه های علمیه نسبت به آمار جمعیتی اشان، درصد بالایی از حضور در سال های دفاع مقدس را به خود اختصاص داده بودند . شاید بیشترین وظیفه و توقعی که از روحانیت در جبهه ها می رفت ، امور تبلیغی و فرهنگی بود اما طلبه های جوانتر ، لباس رزم می پوشیدند و در عملیات ها شرکت می کردند . تصویر بالا منطقه عملیاتی والفجر8 و روحانیون جوان در لشکر مقدس 14 حضرت امام حسین علیه السلام می باشند .
تفنگ و عصا مجروح زیاد بود و امدادگران و حمل مجروحین نمی توانستند همه مجروحین را به عقب منتقل کنند . برخی مجبور می شدند اسلحه خود را عصا کنند و به عقب برگردند . سال 1362 - مریوان - منطقه عملیاتی والفجر4
یادگاری های باقی مانده از محمدرضا ، لباس رزم اوست که هنوزخانواده از آن مواظبت می کنند . پدر هر بار با دیدن لباس های محمدرضا به گریه می افتد . می گوید سخت است . وقتی پدر و مادری طاقت یک خار بر بدن فرزند ندارند ، چطور طاقت شنیدن نشستن ترکش داغ بر سر فرزندشان را داشته باشند . مادر که خبر شهادت را شنید در حیاط خانه و نزدیک پله های زیر زمین بود . بی حال شد و نزدیک بود به داخل زیرزمین پرتاب شود که او را گرفتند . سخت بود و هست ، ولی کمترین توقعات از این که پدر و مادر شهید هستند را هم ندارند. پدر کشاورز بود . احتیاج به قند داشت برای خوردن چای در صحرا . چندکیلو سهمیه قند به او دادند . به خانه که آمد ، همسرش ناراحت شد که ما فرزند برای خدا داده ایم . حاجی قندها را برد صحرا و بین کشاورزان تقسیم کرد . شهید محمدرضا اقبالی – عملیات خیبر – مدفون در گلزار شهدای امامزاده عبدالله شهر ابوزیدآباد
گلزار شهدای امامزاده عبدالله ابوزیدآباد
سالگرد آزادسازی جلولا از چنگال داعش با یاد فرمانده بزرگ جبهه مقاومت شهید حاج قاسم سلیمانی ساعت 1 بامداد چهارشنبه 21 خرداد ماه 1393 – فرودگاه بغداد درب هواپیما که باز می شود ، هوای دم کرده سحرگاه بغداد اولین پیشواز مسافرین است . حدود 14 ساعت است که موصل سومین شهر بزرگ عراق به دست داعش افتاده . حاجی با متانت همیشگی اش از پله های هواپیما پائین می آید . او آمده تا روحی باشد بر جسم هایی که نمی دانند چه بکنند . داعش نزدیک بغداد پایتخت عراق است و همه پریشان و عاجز از رویاروئی . زمستان سال گذشته و دقیق تر در دی ماه 1392 که داعش با تصرف شهر فلوجه حرکت خود را آغاز کرد ، در عراق هنوز کسی تصور نمی کرد که داعش آمده تا کل عراق را ببلعد . اما حالا 6 ماه بعد ، وقتی موصل سقوط کرده و شهر بغداد از سه جهت شمال – غرب و شرق در انتظار ورود داعشیان است ، همه در وحشت و التهاب قرار گرفته اند . از همان پای پله های هواپیما هماهنگی ها شروع شد . آقای جعفری همراه همیشگی گوشی را به دست حاجی داد تا قرار اولین جلسه در همین سحرگاه گذاشته شود . شهر در التهاب است . هم مردم و هم مسئولین مانند طعمه ای که افسون افعی شده تا بلعیده شود خود را بی دفاع می دانند . داعشیان که بعد از تصرف موصل مانند سیل به همه سو رها شده اند ، خود را به نزدیکی بغداد و کربلا و نجف رسانده و در جهت شرق به مرزهای ایران رسیده اند . آمریکائی ها که پیمان دفاعی و امنیتی با عراق دارند بدون اینکه هیچ کاری بکنند مرتب اخبار دلهره آفرین خود از وضعیت پیشروی داعش را برای جلسات مشترک می آورند . به دستور حاجی پل هوایی تهران بغداد برقرار می شود و دولت عراق رسما تقاضای کمک و همکاری می کند . دو روز بعد و در خطبه های نماز جمعه ، حکم تاریخی مرجع شیعیان عراق حضرت آیت الله سیستانی ، مبنی بر ضرورت مقابله و جهاد با داعشیان قرائت می شود و اینگونه است که با حضور فرماندهی شجاع و مدبر و حکم دینی یک مرجع تقلید ، پایه تشکیل بسیج عراق معروف به حشدالشعبی ریخته می شود . همه منفعل هستند ولی حاجی با این شعار که باید سینه به سینه به جنگ داعشیان رفت ، وارد میدان مخاطره آمیز نبردهایی سرنوشت ساز می شود . در عرض 6 ماه تلاش مخلصانه و جهادی حاج قاسم به همراه یاران وفادارش ، ابتدا به مهار این سیل بنیان کن موفق می شوند تا در مراحل بعدی به نابودی قطعی آنها اقدام کند . در این 6 ماه ابتدا شیعیان آمرلی را از محاصره دو ماهه نجات می دهند ، سپس طوزخرماتو را از سقوط نجات می دهند ، بعد از آن در عملیات عاشورا منطقه جرف الصخر مابین کربلا و بغداد را پاکسازی می کند و در اینچنین روزی داعشیان را از دسترسی به مرزهای ایران ناامید می کند . در چنین روزی یعنی سوم آذرماه 1393 ، شهر جلولا در 30 کیلومتری مرزهای ایران بعد از چندین روز نبردهای سنگین جبهه مقاومت با تکفیری ها ، از چنگال خونریز داعشیان آزاد می شود تا رویای ورود نظامی آنها به ایران پریشان شود . شادی روح بلند فرمانده اسطوره ایی و مقدس جبهه مقاومت حاج قاسم سلیمانی و همه شهدای سرافراز صلوات
جغرافیای عشق چرا دشمن اینچنین مستاصل و هراسان از نفوذ معنوی فرهنگ انقلاب اسلامی در بین مردم منطقه و جهان ، آخرین تیرهای ترکش خود را مصرف می کند در کجای تاریخ سراغ دارید که جغرافیای سرزمینی غرب آسیا ، از طریق اتصال دل های مردمانش اینگونه به هم پیوسته و یکپارچه شود ؟ در کجای تاریخ سراغ دارید که میلیون ها جوان از سرزمین ها و فرهنگ هایی دیگر از عراق و سوریه و لبنان و فلسطین و یمن و افغانستان و پاکستان و........ ، خود را فدایی مرام و مکتبی به نام انقلاب اسلامی ایران بدانند ؟ در کجای تاریخ سراغ دارید که این جوانان ، وفاداری خود را با خون امضا کنند و در استمرارش به جهاد برخیزند ؟ آری ، جریان های تکفیری عصر حاضر همچون طالبان و القاعده و داعش نیز می خواستند با نمونه برداری از انقلاب اسلامی و به نام اسلام ولی در یک مسیر انحرافی اذهان جهانیان را به خود معطوف کنند که نتوانستند و هرگر نخواهند توانست . انقلاب اسلامی ایران و ثمرات آن نشانه و آیات خداوندی است برای آنها که اهل خرد و تعقل هستند .
45 روزی که به اندازه 45 سال برای او طول کشید سال 67 بود که عراقی ها در فاو پاتک کردند . گردان یا زهرا سلام الله علیها از لشکر مقدس 14 حضرت امام حسین علیه السلام از گردان هایی بود که برای مقابله با عراقی ها به فاو اعزام شدند . عمق پیشروی عراقی ها زیاد شده بود و دفاع سخت بود . گردان در محاصره افتاده بود . فرمان عقب نشینی داده شد . نفرات همه یا شهید شده بودند یا مجروح و اسیر . ابوالفضل صادقی و 4 نفر از همرزمان می خواهند از طریق نخلستان و نیزارها خود را به اروند برسانند و با شنا عبور کنند . عراقی ها دنبالشان هستند . قطعه ای از یک پل شناور پیدا می کنند و داخل آب می اندازند چندتایی روی پل چندتایی دستشان به پل و روی آّب حرکت می کنند . عراقی ها می رسند لب آب و در عرض چند دقیقه همه را می زنند . همه به جز ابوالفضل شهید می شوند و داخل اروند می افتند . ابوالفضل تیر خورده و روی پل شناور افتاده . عراقی ها به گمان اینکه کشته شده دیگر تیراندازی نمی کنند . جریان آب به تدریج پل فلزی را کمی پائین تر دوباره به ساحل عراقی ها برمی گرداند . ابوالفضل داخل نخلستان حاشیه اروندرود پنهان می شود . از اینجا زندگی 45 روزه او بین عراقی ها که 45 سال طول کشید . آغاز می شود . 45 روزی که با بدنی از چندجا تیر و ترکش خورده ، آب خوردنش ، آب اروندرود و غذایش برگ درخت توت می شود . سحرگاه روز چهل و ششم ، دل را به دریا می زند و پل شناور را دوباره به آب می اندازد و حرکت می کند . هوا که روشن می شود دوباره عراقی او را روی آب از ناحیه سر می زنند ولی مقاومت می کند و با یک دست پارو می زند و با یک دست محل مجروحیتش را می گیرد تا بالاخره به ساحل ایران می رسد .