لوریا: من خیلی از رنگ بنفش خوشم میاد.
جان: چه خوب، منم رنگ آبی رو خیلی دوست دارم؛
بنفشو یه کم کمرنگ کنی میرسی به آبی، رنگ های نزدیکی هستن تقریبا . .
لوریا: آره، رنگ های نزدیکی هستن.
جان: البته نیازی به اینهمه فلسفه بافی نیست! دوسِت دارم...
حتی اگه تو از سفید خوشت بیاد، من از مشکی . .
نمی دانم پس ازمرگم چه خواهد شد
نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم
چه خواهد ساخت
ولی بسیار مشتاقم
که ازخاک گلویم سوتکی سازد
گلویم سوتکی باشد
به دست کودکی گستاخ و بازیگوش
و او یکروز پی در پی
دم گرم خودش را بر گلویم سخت بفشارد
و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد
بدین سان بشکند در من
سکوت مرگبارم را.
ᗪᖇᗴᗩᗰ •
- غم نهادی به دلم همدم غم های که باشی؟ !
- در قلبی و از دست ولی فاصله داری !