گاهی بین سمفونیِ شلوغ و پر سروصدای زندگیات قَد دو سه میزان سکوت کن! از هرچه آدم روی این زمینِ گردِ خاکیست فاصله بگیر و خودت را بغل کن! آدم هارا، ناامیدی ها را، فکرها را برای چند ساعت بگذار پشت سرت! فیلم مورد علاقه ات را برای دوهزار و یکمین بار پِلی کن، با لباس راحتیات روی مبل لم بده، زل بزن به صفحهی تلویزیون. دستت را دور لیوان مخصوصِ قهوهات حلقه کن و کِیفِ گرمای قشنگش را ببر!
زندگی یک وقتهایی همینطوری می چسبد، همینطوری بیخیال، همینطوری ساکت، همینطوری تنها...
𓆩ᘜᖇᗩYᗯOᖇᒪᗪ𓆪
گفت ما که یادمون نمیره،ادا در میاریم که
یادمون رفته؛فقط بديش اینه که دیگه شب
نمیشه ادا درآورد؛شبا آدم خودشه و خودش...
𓆩ᘜᖇᗩYᗯOᖇᒪᗪ𓆪
اگه بهش آزادی کامل دادی و خطایی نکرد
اونوقت قبوله،نه اینکه بندازیش تو قفس و بعد
هی ازش تعریف و تمجید کنی که خطایی نمیکنه!
𓆩ᘜᖇᗩYᗯOᖇᒪᗪ𓆪
کراش|𝐂𝐫𝐮𝐬𝐡:
بهدلبربهدستنیامدهاطلاقمیشود.بهدلبریکهتوهرچقدردوسشداری،اوهمانقدریاخبرندارد؛یاداردودوستتندارد!
معانیدیگرهمدارد:لِهشدن،خردشدن،وباصداشکستن!
ꜛꜜ𝑱𝒐𝒊𝒏:࿐ 𓆩ᘜᖇᗩYᗯOᖇᒪᗪ𓆪 ꜛꜜ
بی رحم ترین قطعه پاییز چنین است؛
باران بزند..
شعر بیاید!
تو نباشی.
「دنیاےخاکسترے:)|ᵍʳᵃʸʷᵒʳˡᵈ」
قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بدانی
من درد مشترکم ….
مرا فریاد کن !
「دنیاےخاکسترے:)|ᵍʳᵃʸʷᵒʳˡᵈ」
میانِ کتابها گشتم
میانِ روزنامههای پوسیدهی پُرغبار،
در خاطراتِ خویش
در حافظهیی که دیگر مدد نمیکند
خود را جُستم و فردا را
「دنیاےخاکسترے:)|ᵍʳᵃʸʷᵒʳˡᵈ」
اندیشیدن
در سکوت
آن که میاندیشد
بهناچار دَم فرو میبندد
اما آنگاه که زمانه
زخمخورده و معصوم
به شهادتش طلبد
به هزار زبان سخن خواهد گفت
「دنیاےخاکسترے:)|ᵍʳᵃʸʷᵒʳˡᵈ」
یه دیالوگ بود تو Autumn Sonata که میگفت :
- منظورت از «بزرگ شدن» چیه؟
+ خودم هم نمیدونم...
- شاید بزرگ شدن یعنی اینکه دیگه از چیزی تعجب نکنی.
「دنیاےخاکسترے:)|ᵍʳᵃʸʷᵒʳˡᵈ」
کلاس دوم دبستان شیفت بعد از ظهر بودم.
باران تندی می بارید.
یک چتر هفت رنگ دسته صورتیه سوت دار آن روز صبح خریده بودم.
وقتی به مدرسه رفتم ، دلم می خواست با همان چتر زیبایم زیر باران بازی کنم.
اما زنگ خورد ، هر عقل سالمی تشخيص می داد که کلاس درس واجب تر از بازی زیر باران است.
یادم نیست آن روز چه درسی آموزگارم به من آموخت؛اما دلم هنوز زیر همان باران.
توی حیاط مدرسه مانده.
بعد از آن روز شاید هزار بار دیگر باران باریده باشد.
و من صد بار دیگر چتر نو خریده باشم.
اما آن حال خوب هشت سالگی هرگز تکرار نخواهد شد.!(:
「دنیاےخاکسترے:)|ᵍʳᵃʸʷᵒʳˡᵈ」