داشتم در خیابان راه میرفتم
که یک ماشین با صدای خیلی بلندِ موزیک اش مرا از کنارِ خیابان گرفت!
و پرت کرد تووی خاطرات
یادم آمد چقدر ندارمت...
به گمانم آن ماشین
عاشق آزاری داشت!
راه می افتاد در خیابان ها
و دلتنگی پخش میکرد
لعنتی...!
ᗪᖇᗴᗩᗰ •
_🌧!
دیگر دیدن باران از پشت پنجره،
مرا به وجد نمی آورد،
باران را باید لمس کرد
و آغوشش کشید چون تو،
باران را باید رقصید برای خنده های تو:)!
ᗪᖇᗴᗩᗰ •
- به شب سلام که بی تو رفیق راه من است !
- مرا ببر آنجا که بودنت تمام نمی شود !
«دشوارترین، دشواترین حالت پنهان کاری... پنهان کردن دوست داشتنه! چون اساسا عشق زمانی کامل میشه؛ که بشه به زبون آورد و همش تقصیر طرف مقابله، بفهمن عاشقی یه موی سیاه تو سرت باقی نمیزارن»