غــم انگیز تریں داستاں کوتاه دنیا را مینویسم :
[قـلبماں برا؎ ھـم میتپید امّـا نشد ..!]
ـ یک بار به مَن قرعه ی عـٰاشق شُدن افتاد
یک بـار دگر ، بـار دگر ، بـار دگر ... نـَه !
تنها یک چیز را بیشتر از تو دوست دارم :
اینکه 'تو را' دوست دارم!
میخواهی بمان، میخواهی برو .
رفتن تو دل انگیز تر از آمدن دیگریست !'
آمدم خیر سرم درس بخوانم، دو سه خط ؛
[قهوه ی چشمِ تو پاشید به دفتر، نگذاشت ..!]
#سونیاپوردولتی
خندھ ، بخیہ است
بوسھ ، بخیه است
فراموشۍ ، بخیہ است
مهربانۍ ، بخیہ است
آدم ، بیبخیہ متلاشۍ مۍشود
[آدم ، زخم است ..!]
می گفت همدیگر را خواهیم دید
در حالی که هر دو یقین داشتیم
وداع آخر است
اما اصرار داشتیم
دردهایمان را به هم تعارف کنیم
گفتیم به امید دیدار
و من به امید دیدار را
در حالی زمزمه می کردم
که یقین داشتم هرگز باز نخواهم گشت ..!
#حمیدحسینی