دیروز با مردگاں زندگۍ کردیم ،
امروز بہ فاتحه؎ شاں میرویم ،
فردا ، به دیدارشان .!
انگـاࢪ ھـمۂ ماں فرزنداںِ سقط شدهٔ
حوّاییم . . . !
ᗪᖇᗴᗩᗰ •
_ عـٰاشقش بودم و او قدرِ بُز؎ فھم نداشت !
_ یَتیم بودم ۅ از مں پدࢪ درآورد؎ !
درد دل با کس نگفتم درد من گفتن نداشت ؛
[خنده بر لب میزدم هر چند خندیدن نداشت ..!]
به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیایید
[مبادا که ترک بردارد چينی نازک تنهایی من ..!]