ایتا - ᗪᖇᗴᗩᗰ •

‌

257 مشاهده11:12

خودش را برد، عطر رفتنش در خانہ جا ماندھ
بہ شب‌هاۍ پس از او عطر شب‌بو بر نمی‌گردد!

472 مشاهده16:40

با من سادھ همین بس ڪھ مدارا بکند
عاشقم هم ڪھ نشد خب بہ جھنم نشود!

247 مشاهده19:14

دلبرا یك بوسھ دادۍ اینھمہ نازت ز چیست
گر پشیمان گشتہ‌اۍ بگذار در جایش نَھَم!

229 مشاهده04:58

پلكۍ زديم و وقت خدا حافظۍ رسيد
ساعت براۍ با تو نشستں حسود بود!

242 مشاهده07:57

کجاست جاۍ رسیدں و
پھن کردں یك فرش
و بۍخیال نشستن!

234 مشاهده10:42

‌

256 مشاهده11:17

تو غلط می‌کنۍ اﯾﻦ ﮔﻮنھ ﺩݪ ﺍﺯ ﻣﺎ ببرے
ﺳﺮ ِﺧﻮﺩ ﺁینھ ﺭﺍ ﻏﺮﻕ ِﺗﻤﺎﺷﺎ ﺑﺒﺮے!

343 مشاهده13:00

یا مرا فوراً درآور زین بلاک لعنتۍ
یا بہ‌ جان جفتمان من‌ هم بلاکت میکنم!

718 مشاهده18:03

عشق یك‌بار بہ من گفت برو گفتم چشم
عقݪ صدبار بہ من گفت نرو نشنیدم!

224 مشاهده19:18

شب و تاریکۍ
چایۍاش باشد کمۍ غم . .
قند شود فکر
و 
استکان هم خیاݪ!
شب جالبۍ مۍشود ؛ مگر نھ؟

1 مشاهده20:40

[خیاݪ]ها پُر شود از غم 
و غم ها میݪ شود با [فکر]!

1 مشاهده20:45

مطالب بعدی