زیبآ و اصیل مثل نقش کاشی ست
اما چهٔ کنم که در پی کلاشی ست
کم مانده بیاید و مرآ رنگ کند
بانو نکند معلم نقاشی ست؟
در خۅاب دیدم بۍ سخن دل را بہ یغما مۍ دهم
با چالِ رۅۍ گۅنہ ات آن خۅاب هم تعبیر شد .
نسیم در چشم هایت میپیچید ؛
تۅ میخندیدۍ ۅ باد در قرنیہ هایت شناۅر بۅد
هۅا آرام بۅد ۅ آسمان هۅایمان را داشت
زمان ساکن بۅد در کنج چال گۅنہ هایت
ۅ جۅانہ هاۍ ؏شق در رگمان مۍرۅیید
من با تۅ سبز بۅدم ۅ تۅ در من جارۍ .
و خداوند فرمود فرشتگان بارانِ اشڪ ببارند تا زمین زنده گردد و شادمانی گیرد و فرشتگان گریان شدند و اشڪ باریدند.