[رفتہ بودم دکتر]
دکتر ِدیوانہ
مثل من شاعر بود
گفت حالت خوب است؟! . .
من از او پرسیدم:
دکتری آیا تو؟
رنگ رخسارھ من
حالت چھره چطور؟
برق چشمانم چی؟
همگی نرمال است؟! . .
گفت [ حالت خوش نیست! ]
دل تو غمگین است . .
نسخہ اما این است :
صبح ها یك غزݪ ناب بخوان!
ظھر ها قبل اذان
یك دو بیتۍ کافۍ است.
عصر ها سعدۍ و حافظ ڪہ بخوانۍ
با دو فنجان چاۍ یا قھوھ تُرك
قبݪ تاریکۍ روز
رنگ رخسارھ عوض میگردد
حالت چھرھ ولۍ دست تو نیست!
عاشقۍ آیا تُ؟
دڪتر از من پرسید
من نگاهݜ کردم
و نمۍدانستم
[پاسخ ِسخت ِسواݪ ِاو را!]