من دیگه واقعا علاقه ای به صبح زود بیدار شدن و آماده شدن برا درس و رفتن پیش یه تعداد آدم و سروکله زدن با بچه های رو مخ و تلاش برای خوب نشون دادن خودم و خر زدن برا درس و خسته و کوفته برگشتن و مواجه شدن با یه عالمه درس و اتفاقات غیر دلخواه توی خونه و نداشتن وقت برای استراحت و ندارم .
دنبال اینم که صبح ها که نه . .
ظهرا ساعت ۱۱ بیدار بشم و نهار و صبحونه رو یه جا بخورم و بخوابم دوباره و خودمو خفه کنم توی حجم بیکاری و به مغز و تنم استراحت بدم و برسم به کتابای غیر درسیم
به دنیای خودم
به خودم .
جارو و تِی بردارم مغزم و بشورم از موضوعات درسی و از خستگی ها و استرس
رنگ بیخیالی و آزادی بپاشم به مغزم
من منتظر رسیدن اینام . .
ᗪᖇᗴᗩᗰ •
- من مرد خریدارم ؛ یك بوسه به چندی جان !
- و جان خسته من ؛ رمغ برایش نمانده !
کاش من دو نفر بودم
یکی حرف میزد و دیگری گوش میداد
یکی زندگی میکرد و آن یکی به تماشای او مینشست
چه خوب میتوانستم خودم را دوست داشته باشم!
از من به شما نصیحت
از بهار به بعد
تو هیچ کلاسی ؛ هیچ کلاسی جز مدرستون شرکت و ثبت نام نکنید
و خودتون و عصبی نکنید
حتی تابستونم هیچ کلاسی نرید