eitaa logo
حرم‌شهدای‌گمنام|رباط‌کریم
1.9هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
1.2هزار ویدیو
76 فایل
حـ❤️ـرم‌شهدای‌شهرستان‌رباط‌کریم؛بوستان‌معلم 💡اطلاع‌رسانی‌مراسمات‌وبرنامه‌ها لینک‌ناشناس: https://daigo.ir/secret/2246445064 🛑پل‌ارتباطی‌باشمامخاطبان‌گرامی @OMIDJAFARY2906 🔷️آیدی‌جهت‌تبلیغات @GOMSHODE_20 ♦️جهت‌کمک‌مالی: 5892107046118249 بچه‌های‌فاطمه‌س
مشاهده در ایتا
دانلود
حرم‌شهدای‌گمنام|رباط‌کریم
#قصه_دلبری #قسمت_دوم از وقتی پام به بسیج دانشگاه باز شد بیشتر می‌دیدمش به دوستام می‌گفتم: این یارو
کنار معراج شهدای گمنام دانشگاه، دعای عرفه برگزار می‌شد. دیدم فقط چند تا تکه موکت پهن کردن ب مسئول خواهران اعتراض کردم... دانشگاه به این بزرگی فقط این چند تا تیکه موکت!! در جواب حرفم گفت همیناهم پر نمیشه.. وقتی دیدم توجهی نمی‌کنه رفتم پیش آقای محمد خانی صداش زدم جواب نداد. چند بار داد زدم تا شنید سر به زیر اومد گفت «بفرمایید» بدون مقدمه گفتم این موکت‌ها کمه. گفت قد همینشم نمیان بهش توپیدم گفتم ما مکلف به وظیفه هستیم نه نتیجه اونم با عصبانیت جواب داد این وقت روز دانشجو از کجا میاد؟! بعد رفت دنبال کارش.. همین که دعا شروع شد روی همه موکت‌ها کیپ تا کیپ نشستند، همشون افتادن به تکاپو که حالا از کجا موکت بیاریم یه بار از کنار معراج شهدا یکی از جعبه‌های مهمات را آوردیم اتاق بسیج خواهران به جای قفسه کتابخانه .. مقرر کرده بود برای جابجایی وسایل بسیج حتماً باید نامه‌نگاری شود همه کارها با مقررات و هماهنگی او بود من که خودم رو قاطی این ضابطه‌ها نمی‌کردم هر کاری به نظرم درست بود همونو انجام می‌دادم https://eitaa.com/haaramshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صبح‌که‌بيدار‌می‌شويم ازواجباتِ‌ماست‌سلامٌ‌علی‌الحسين💚✨️ -صلی‌الله‌علیک‌یا‌اباعبدلله
. جلسه‌هفتگی‌وقرائت‌دعا‌پرفیض‌کمیل . 🎤قرائت دعای کمیل و ذکر توسل . زمان‌و‌مکان: پنجشنبه۱۱بهمن‌مــاه‌ساعت۱۹:۳۰ رباط‌کریم،نمازخانه‌حرم‌شهدای‌گمنام . حَـ❤️ــرَم‌شُهَدای‌گُمنامْ‌👈🏻عضوشوید👉🏻
-حاج‌آقا‌پناهیان‌حرف‌قشنگی‌زدن میگفتن‌که‌:‌ریا‌وقتی‌قشنگه که‌بخوای‌برا‌ی‌امام‌ زمان(عج) خودنمایی‌کنی‌؛‌نه‌مردم..
_شهیدابراهیم‌هادی
حرم‌شهدای‌گمنام|رباط‌کریم
#قصه_دلبری #قسمت_سوم کنار معراج شهدای گمنام دانشگاه، دعای عرفه برگزار می‌شد. دیدم فقط چند تا تکه
جلسه داشتیم اومد اتاق بسیج خواهران ، با دیدن قفسه خشکش زد چند دقیقه زبونش بند اومد و مدام به انگشتر هاش ور می‌رفت مبهوت مونده بودیم با  دلخوری پرسید این این‌جا چی کار می کنه؟! همه بچه‌ها سرشونو انداختن پایین ... زیرچشمی بِه همه نگاه کردن دیدم کسی نطق نمی‌زنه سرمو گرفتم بالا و با جسارت گفتم گوشه معراج شهدا داشت خاک می‌خورد آوردیم این‌جا برای کتاب‌خونه... با عصبانیت گفت من مسئول تدارکات رو توبیخ کردم و شما به این راحتی می‌گین کارش داشتیم؟! حرف دلم رو گذاشتم کف دستش: گفتم مقصر شمایی که باید همه این کارا زیر نظر و تأیید شما انجام بشه! این که نشد کار.. لبخندی نشست روی لبش و سرش رو انداخت پایین با این یادآوری که زودتر جلسه رو شروع کنید بحث رو عوض کرد. وسط دفتر بسیج جیغ کشیدم شانس آوردم کسی اون دور و بر نبود ن  که آدم جیغ جیغویی باشم. ناخودآگاه از ته دلم بیرون زد . بیشتر شبیه جوک و شوخی بود.. خانم قنبری که به زور جلوی خندش رو گرفته بود گفت: آقای محمدخانی من رو واسطه کرد برای خواستگاری از تو.. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌● @haaramshohada
-یاابن‌الحسن‌جانم..... آقا‌جان،سلام💚👋 میدونم‌که‌مثل‌همیشه‌حواست‌بهم‌هست:) میدونم‌بدم‌،ولی‌آقاجان‌شما‌به‌من‌نگاه‌نکنین‌ دیگه‌کارم‌تمو‌مه‌ها...!+ -شبت‌بخیر‌مولای‌ما‌شیعیان‌مظلوم🌸✨️
‹✨بِـسّم‌اللّٰـه‌ِالْـرَحمـٰن‌ِالـرَحیْم✨› ــــــــــ ـ ـ᪥ـ ـ ــــــــــ صلواتۍ‌هدیہ‌ڪنیم‌بہ‌‌مولامون‌ صاحب‌الزمان‹؏ـج›وروح‌پاڪ‌شھدا..!:)