~🌿
🌴#برگیازخاطرات✨
تیکه کلامش این بود: خدا بزرگه میرسونه...
یه نیسان داشت که با اون روزیشو در میآورد پشتِ دخلِ نان بربری هم میرفت تا اگه مستمندی رو میشناسه نان مجانی بهش بده...
عجیب دست و دلباز بود و اگه مستمندی رو میدید هر چی داشت بهش میبخشید، فکر نمی کرد شاید یه ساعت بعد خودش بهش نیاز پیدا کنه
گاهی یه روز کلی با نیسانش کار میکرد اما روز بعد پول بنزینشو از من میگرفت!!
ته و توی کارشو درمیآوردم میفهمیدم کل پولو بخشیده...
#شهید_مجید_قربانخانی♥️🕊
📙مدافعان حرم، اثر گروه شهید هادی
~🕊
#برگیازخاطرات✨
وقتی در جمع فاطمیون قرار میگرفت،
یک به یک با نیروها روبوسی میکرد.
وقتی به او میگفتم:
حاجی نیازی به این کار نیست؛
حاج قاسم میگفت:
در بین بچهها شاید کسی از اولیای الهی باشد.
✍🏻به روایت یک تن از فرماندهان ارشد فاطمیون
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی♥️🕊
#اِللَّھُمَّعَجِلݪِوݪیَڪَاݪفَࢪُج