eitaa logo
ثارالله حسبي الله لا اله الاهو
6 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
1.1هزار ویدیو
20 فایل
🕋بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّوم ُ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْض اللهم عجل لوليك الفرج ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجات
مشاهده در ایتا
دانلود
🕋بسم‌الله الرحمن الرحیم امام صادق(علیه‌السلام): 📚«بادروا احداثکم بالحدیث قبل ان یسبقکم الیهم المرجئه » (4) نوجوانان را با حدیث و فرهنگ اهل بیت علیهم السلام آشنا کنید;قبل از آن که مرجئه (گروه منحرفی) بر شما سبقت بگیرند. 🔉سخنرانی حجت‌الاسلام والمسلمین باقری 🌹شهادت امام جعفر صادق علیه السّلام اردیبهشت ۱۴۰۲ 🌹اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
تند خوانی جزء 16 قران كريم معتز اقایی
. امام علی (علیه السلام): ترک گناه ، آسانتر از توبه کردن است. بیاییم برنامه ریزی کنیم که به تدریج زمینه های گناه کردن را از محیط خود دور کنیم تا اصلا به گناه نیفتیم تا بخواهیم بعد به تقلا بیفتیم که حالا چگونه خدا را راضی کنیم و چطور توبه کنیم و چطور گناه را ترک کنیم و چگونه لذت آن گناه را از ذائقه ی خود ببریم همیشه پیشگیری بهتر است. إن شاء الله که این حرف ،مهم همیشه پیش چشم ما باشد. _________________________ = = جهت شرکت در این کانال همه چی تموم و عالی روی لینک زیر بزنید 👇👇👇👇 @edalatkojas
از مرحوم شیخ عبدالنبی اراکی نقل شده که در اراک، شبی در مدرسه بودیم، زنی پشت در آمد و اظهار داشت: بی‌پناهم و جایی ندارم و نمی‌‏توانم در این وقت شب به جایی بروم. هوا هم سرد بود، لذا به ناچار گفتم: بیایید داخل. پس از ورود، گفتم: سفره‌‏ام آنجاست باز کنید و نان بخورید و در داخل حجره، کرسی هم داشتم، به او گفتم آن طرف بخوابید و من مطالعه دارم. رفت، خورد و خوابید من هم مطالعه کردم، نان خوردم و در طرف دیگر کرسی خوابیدم. یک یا دو بار با فاصله، ، دیدم صلاح نیست زیر کرسی باشم، از جا برخاستم و بیرون حجره رفتم و تا صبح در هوای سرد در حیاط مدرسه ماندم و دور حیاط می‏‌گشتم تا اینکه صبح شد. از کارهای دیگر آن زن مثل نماز و... اطلاع ندارم. هوا که روشن شد، زن از اطاق بیرون آمد و رفت. علم تعبیر خواب من . _____________________________ = = جهت شرکت در این کانال همه چی تموم و عالی روی لینک زیر بزنید 👇👇👇👇 @edalatkojas
علامه طباطبایی می‌‌فرماید: یکی از رفقای نجفی ما ـ که فعلا از اعلام نجف است ـ برای من گفت: «من یک روز به دکان سبزی فروشی رفته بودم، دیدم مرحوم قاضی خم شده و مشغول سواکردن کاهو است، ولی به عکس معهود، کاهوهای پلاسیده و آن هایی را که دارای برگ‌های خشن و بزرگ هستند، برمی‌‌دارد. من کاملا متوجه بودم، تا مرحوم قاضی کاهوها را به صاحب دکان داد و ترازو کرد. مرحوم قاضی آن را در زیر عبا گرفت و روانه شد. من به دنبالش رفتم و سبب این کار را از مرحوم قاضی پرسیدم، و ایشان عرض کرد: آقا! من این مرد فروشنده را می‌‌شناسم؛ فرد بی‌بضاعت و فقیری است، من گاه گاهی به او مساعدت می‌‌کنم، و نمی‌‌خواهم چیزی به او بلا عوض داده باشم، تا اولا آن عزت و شرف و آبرو از بین برود، و ثانیاً خدای ناخواسته عادت کند مجانی گرفتن، و در کسب هم ضعیف نشود. و برای ما فرقی ندارد کاهوهای لطیف و نازک بخوریم یا از این کاهوها. و من می‌‌دانستم که این ها بالاخره خریداری ندارد، و ظهر که دکان خود را می‌‌بندد، به بیرون خواهد ریخت؛ لذا برای عدم تضرر او مبادرت به خریدن کردم».
شهید امیر حاج امینی، تمایلی به شهرت و معروف شدن نداشت. درواقع باورش به چنین اصلی این بود که اگه کاری را با خلوص نیت برای خدا انجام دهی؛ او تو را عزیز می کند و درنهایت، همین خصلت شهید امیر حاج امینی موجب معروف شدن عکس شهادتش گردید. او برای رضای خدا هر کاری را انجام میداد و برایش اهمیتی نداشت که دیگران از کارهای او آگاه شوند. یکی از دیگر خصلت های شهید امیر حاج امینی، حساسیت نشان دادنش نسبت به بچه های یتیم بود، او همیشه به یتیمان کمک میکرد. شادی روحش و هدیه به تمامی شهدا و ۱۴ معصوم و حضرت عباس ع و مادرش و حضرت رقیه س و علی اصغر س و علی اکبر و حضرت نرجس س و حضرت زینب و تمامی امامزادگان صلوات
11.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آیت الله ناصری رح فرمودند کمترین مقام این شهید (حمید قبادی نیا) مستجاب الدعوه بودن ایشان هست هر کسی به ایشان متوسل شود حاجت میگیرد 🤲اللهم عجل لولیک الفرج 🤲
یکی از دوستانش نقل می‌کند، به دارالرحمه رفته بودیم، او به جایی اشاره کرد و همان جا نشست. و با انگشت روی آن نوشت: مدفـــن پاسدار شهیــــــد، فدایی امام زمان - عبدالحمید حسینــــی. پنج ماه بعد وقتی پیکر شهیدش از عملیات بیت المقدس بازگشت، پدر شهید علی خضری، دوست صمیمی عبدالحمید ،درخواست کرد که قبر ایشان را بالای سر فرزند او بکنیم و آنجا دفن کنیم. قبـــر اول که کنده شد، به آب رسید. قبـــر دیگری کندند، آن هم به آب رسید و پر آب شد و بالاخره قبر ایشان در همان نقطه‌ای که خودش اشاره کرده بود آماده شد. بی آنکه ما به کسی از این پیش گویی ،چیزی گفته باشیم 🌹قبل از شهادت با آقای آیت الله سیدعلی‌اصغر دستغیب، تماس گرفته و وصیت می‌کند: من جمعــــه صبـــح، ساعت ۴شهیــــــد می‌شوم. جنازه من را برای شما می‌آورند، مرا شبانــــــه( دقیقا ساعت ۹ شب) تشییع کنید. 🌹هنگام تدفین پيکر شهيد خيلي سبک بود و من غرق در اين واقعه عجيب بودم ناگهان صداي فرياد آقاي عابدي (که بعدها به شهادت رسيد) را شنيدم که با صداي بلند نام امام زمان (عج) را صدا میکرد. ايشان بعد به من گفت: من به چشم خود ديدم؛ آقايي نوراني (که علائم خاصي را از ايشان ذکر میکرد)  وارد قبر شد و جسد را تحويل گرفت و داخل قبر گذاشت. لذا من بي اختيار نام امام زمان (عج) را فرياد زدم.
🌹شهید احمد خادم الحسینی در سال ١٣٣٢ در شیراز متولد شد. 🌹حجة الاسلام و المسلمین طوبائی : شب قبل که برای نماز شب برخاستم مسائلی برایم پیش آمد که دانستم فردا با امری عجیب مواجه می شوم.وقتی وارد قبر شدم تا تلقین شهید مورد نظر را انجام دهم، به محض ورود به قبر در چهره شهید حالت تبسمی احساس کردم و فهمیدم با صحنه ای غیر طبیعی روبرو هستم. وقتی خم شدم و تلقین شهید را آغاز کردم، به محض اینکه به اسم مبارک امام زمان(عج) رسیدم مشاهده کردم جان به بدن این شهید مراجعت کرد، چون شهید به احترام امام زمان(عج) سرش را خم کرد، به نحوی که سر او تا روی سینه خم شد و دوباره به حالت اولیه برگشت. 🌹بخشی از وصیت نامه؛ به هیچ عنوان راضی نیستم برایم گریه کنید اگر خواستید ،برای مظلومی حسین ابن علی (ع) ویارانش گریه کنید
🌹شهید سید مهدی غزالی 🌹 مادر شهید می گوید: نیمه شعبان متولد شد، او را به همین مناسبت "سیدمهدی" نامیدیم. 🌹بسیاری از افراد محل اگر حاجتی داشتند و یا اگر گره ای به کارشان بود، جدّ سیدمهدی را نذر می کردند و حاجت روا می شدند. روزی حسابدار کارخانه نساجی به بیماری سختی دچار شده بود، از آنجائی که شنیده احوال سیدمهدی را شنیده بود، متوسل به جد سیدمهدی شد و نذر کرد که اگر شفا پیدا کند، سیدمهدی را در کارخانه استخدام نماید. او شفا گرفت و سیدمهدی چندین سال کارگر کارخانه نساجی شد. 🌹هر سال روز مادر که می شود خواب می بینم سیدمهدی روی سرم گلاب می پاشد، هدیه ای به من می دهد و پیشانی ام را می بوسد 🌹هر هفته پنج شنبه ها بر سر مزارش می روم و هنگامی که قبرش را می شویم، ناگهان از دِل قبر سید مهدی مرا صدا می زند و چند بار می گوید: - مامان! 🌹سه بار این کار را انجام می دهد. سرم را روی قبر می گذارم و با سیدمهدی دردِ دل می کنم.