#داستان_شب
بوعلي سينا مدت زيادي از عمرش را به سياست و وزارت گذراند و وزارت چند پادشاه را داشته است و اين از جمله چيزهايي است که علماي بعد از او بر وي عيب گرفته اند که اين مرد وقتش را بيشتر در اين کارها صرف کرد، در صورتي که با آن استعداد خارق العاده مي توانست خيلي نافع تر و مفيدتر واقع شود.
يک وقتي بوعلي با همان کبکبه و دبدبه و دستگاه وزارتي و غلام ها و نوکرها داشت از جايي عبور مي کرد، به مرد کناسي برخورد کرد که داشت کناسي مي کرد و مستراحي را خالي مي نمود.
بوعلي هم معروف است که سامعه خيلي قوي داشته و حتي مطالب افسانه واري در اين مورد مي گويند.
کناس با خودش شعري را زمزمه مي کرد. صدا به گوش بوعلي رسيد:
گرامي داشتم اي نفس از آنت
که آسان بگذرد بر دل جهانت
بوعلي خنده اش گرفت که اين مرد دارد کناسي مي کند و منت هم بر نفسش مي گذارد که من تو را محترم داشتم براي اينکه زندگي بر تو آسان بگذرد.
دهنه اسب را کشيد و آمد جلو گفت: انصاف اين است که خيلي نفست را گرامي داشته اي! از اين بهتر ديگر نمي شد که چنين شغل شريفي انتخاب کرده اي.
مرد کناس، از هيکل و اوضاع و احوال شناخت که اين آقا وزير است. گفت: نان از شغل خسيس خوردن به که بار منت رييس بردن.
گفت: همين کار من از کار تو بهتر است. بوعلي از خجالت عرق کرد و رفت.
کناس: 1 - رفتگر، زباله - کش . 2 - کسي که چاه مستراح را پاک مي کند.
#سیاست
#زرد
#زنجیره_ای
#آفتاب_پرست
🔺هادرون؛ بزرگترین کانال خبری استان یزد در ایتا
http://eitaa.com/joinchat/79757312Cb9283fe96c
@haderoon
https://t.me/joinchat/P99s0xxj98F4tSm7