eitaa logo
شهیدابراهیم هادی وشهیدقاسم سلیمانی
1.6هزار دنبال‌کننده
16هزار عکس
7.2هزار ویدیو
295 فایل
🌼تمام فعالیتهای کانال هدیه به آقا جانم مهدی موعود (عج الله تعالی فرجه الشریف)🌼 🔻شهید ابراهیم هادی:مشکل کارهای ما این است که برای رضای همه کار می کنیم جز رضای خدا انتقادات و پیشنهاد https://daigo.ir/secret/4785004014
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از علیرضا پناهیان
| اهانت به قرآن کریم توهین به تمام خوبی‌ها و خوبان تاریخ حیات بشر و توهین به عقلانیت و اخلاق است. اهانت به قرآن کریم اهانت به موسی، مریم مقدس، عیسی و تورات است که در آن بارها مورد تقدیر و تکریم قرار گرفته‌اند. گویی داریم به پایان سلطۀ شیطان در حیات بشر و آغاز حکومت قرآن می‌رسیم. @Panahian_ir
😏 ممنون از دیجی کالا که به تازگی در عرصه‌ی اجتهاد دینی هم ورود کرده و حکم فقهی شراب رو برای ما مشخص میکنه!!! چرا کسی این خائن بی دین جمع نمیکنه؟
⭕️شورای رقابت و مصرف‌کننده استرالیا (ACCC) ازین به بعد با اینفلوئنسرهایی که در تبلیغاتشون مخاطبان رو گمراه کنند، برخورد شدیدی خواهد کرد و حتی ممکنه فرد خاطی رو تا 2.5 میلیون دلار جریمه کنه 🔻چون خارجه الان خیلیا برای این قانون جدید غش و ضعف میکنن اما ایران باشه علیه اش شانتاژ میکنند. @hadi_soleymani313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠رهبر انقلاب: الان از مواد اولیه داروهای کشور چقدرش تولید داخلیه؟ 💠تولید کننده: ۷۲ درصد مواد اولیه تولید داخلی، خود دارو هم ۹۷ درصد 💠رهبر انقلاب: خود دارو رو میدونم. قبلا 90 و خورده ای درصد مواد اولیه وارد می کردیم 💠بخشی از بازدید سه ساعته رهبر انقلاب از نمایشگاه توانمندی‌های داخلی @hadi_soleymani313
بعد دو تا پا داشتم و دو تا هم قرض ڪردم و دویدم. می دانستم صمد الان توی ڪوچه ها دنبالم می گردد. می خواستم تا پیدایم نڪرده، یڪ جوری گم و گور شوم. بین راه دایی ام را دیدم. اشاره ڪردم نگه دارد. بنده خدا ایستاد و گفت: «چی شده قدم؟! چرا رنگت پریده؟!» گفتم: «چیزی نیست. عجله دارم، می خواهم بروم خانه.» دایی خم شد و در ماشین را باز ڪرد و گفت: «پس بیا برسانمت.» از خدا خواسته ام شد و سوار شدم. از پیچ ڪوچه ڪه گذشتیم، از توی آینه بغل ماشین، صمد را دیدم ڪه سر ڪوچه ایستاده و با تعجب به ما نگاه می ڪرد. مهمان بازی های بین دو خانواده شروع شده بود. چند ماه بعد، پدرم گوسفندی خرید. نذری داشت ڪه می خواست ادا ڪند. مادرم خانواده صمد را هم دعوت ڪرد. صبح زود سوار مینی بوسی شدیم، ڪه پدرم ڪرایه ڪرده بود، گوسفند را توی صندوق عقب مینی بوس گذاشتیم تا برویم امامزاده ای ڪه ڪمی دورتر، بالای ڪوه بود. ماشین به ڪندی از سینه ڪش ڪوه بالا می رفت. راننده گفت: «ماشین نمی ڪشد. بهتر است چند نفر پیاده شوند.» من و خواهرها و زن برادر هایم پیاده شدیم. صمد هم پشت سر ما دوید. خیلی دوست داشت در این فرصت با من حرف بزند، اما من یا جلو می افتادم و یا می رفتم وسط خواهرهایم می ایستادم و با زن برادرهایم صحبت می ڪردم. ادامه دارد...✒️ آه از نهاد صمد درآمده بود. بالاخره به امامزاده رسیدیم. گوسفند را قربانی ڪردند و چندنفری گوشتش را جدا و بین مردمی ڪه آن حوالی بودند تقسیم ڪردند. قسمتی را هم برداشتند برای ناهار، و آبگوشتی بار گذاشتند. نزدیڪ امامزاده، باغ ڪوچڪی بود ڪه وقف شده بود. چندنفری رفتیم توی باغ. با دیدن آلبالوهای قرمز روی درخت ها با خوشحالی گفتم: «آخ جون، آلبالو!» صمد رفت و مشغول چیدن آلبالو شد. چند بار صدایم ڪرد بروم ڪمڪش؛ اما هر بار خودم را سرگرم ڪاری ڪردم. خواهر و زن برادرم ڪه این وضع را دیدند، رفتند به ڪمڪش. صمد مقداری آلبالو چیده بود و داده بود به خواهرم و گفته بود: «این ها را بده به قدم. او ڪه از من فرار می ڪند. این ها را برای او چیدم. خودش گفت خیلی آلبالو دوست دارد.» تا عصر یڪ بار هم خودم را نزدیڪ صمد آفتابی نڪردم. بعد از آن، صمد ڪمتر به مرخصی می آمد. مادرش می گفت: «مرخصی هایش تمام شده.» گاهی پنج شنبه و جمعه می آمد و سری هم به خانه ما می زد. اما برادرش، ستار، خیلی تندتند به سراغ ما می آمد. هر بار هم چیزی هدیه می آورد. یڪ بار یڪ جفت گوشواره طلا برایم آورد. خیلی قشنگ بود و بعدها معلوم شد پول زیادی بابتش داده. یڪ بار هم یڪ ساعت مچی آورد. پدرم وقتی ساعت را دید، گفت: «دستش درد نڪند. مواظبش باش. ساعت گران قیمتی است. اصل ژاپن است.» ادامه دارد...✒️ @hadi_soleymani313
ڪم ڪم حرف عقد و عروسی پیش آمد. شب ها بزرگ ترهای دو خانواده می نشستند و تصمیم می گرفتند چطور مراسم را برگزار ڪنند؛ اما من و صمد هنوز دو ڪلمه درست و حسابی با هم حرف نزده بودیم. یڪ شب خدیجه من را به خانه شان دعوت ڪرد. زن برادرهای دیگرم هم بودند. برادرهایم به آبیاری رفته بودند و زن ها هم فرصت را غنیمت شمرده بودند برای شب نشینی. موقع خواب یڪی از زن برادرهایم گفت: «قدم! برو رختخواب ها را بیاور.» رختخواب ها توی اتاق تاریڪی بود ڪه چراغ نداشت؛ اما نور ضعیف اتاقِ ڪناری ڪمی آن را روشن می ڪرد. وارد اتاق شدم و چادرشب را از روی رختخواب ڪنار زدم. حس ڪردم یڪ نفر توی اتاق است. می خواستم همان جا سڪته ڪنم؛ از بس ڪه ترسیده بودم. با خودم فڪر ڪردم: «حتماً خیالاتی شده ام.» چادرشب را برداشتم ڪه صدای حرڪتی را شنیدم. قلبم می خواست بایستد. گفتم: «ڪیه؟!» اتاق تاریڪ بود و هر چه می گشتم، چیزی نمی دیدم. ـ منم. نترس، بگیر بنشین، می خواهم باهات حرف بزنم. صمد بود. می خواستم دوباره دربروم ڪه با عصبانیت گفت: «باز می خواهی فرار ڪنی، گفتم بنشین.» اولین باری بود ڪه عصبانیتش را می دیدم. گفتم: «تو را به خدا برو. خوب نیست. الان آبرویم می رود.» ادامه دارد...✒️ می خواستم گریه ڪنم. گفت: «مگر چه ڪار ڪرده ایم ڪه آبرویمان برود. من ڪه سرِ خود نیامدم. زن برادرهایت می دانند. خدیجه خانم دعوتم ڪرده. آمده ام با هم حرف بزنیم. ناسلامتی قرار است ماه بعد عروسی ڪنیم. اما تا الان یڪ ڪلمه هم حرف نزده ایم. من شده ام جن و تو بسم الله. اما محال است قبل از این ڪه حرف هایم را بزنم و حرف دل تو را بشنوم، پای عقد بیایم.» خیلی ترسیده بودم. گفتم: «الان برادرهایم می آیند.» خیلی محڪم جواب داد: «اگر برادرهایت آمدند، من خودم جوابشان را می دهم. فعلاً تو بنشین و بگو من را دوست داری یا نه؟!» از خجالت داشتم می مردم. آخر این چه سؤالی بود. توی دلم خدا را شڪر می ڪردم. توی آن تاریڪی درست و حسابی نمی دیدمش. جواب ندادم. دوباره پرسید: «قدم! گفتم مرا دوست داری یا نه؟! اینڪه نشد. هر وقت مرا می بینی، فرار ڪنی. بگو ببینم ڪس دیگری را دوست داری؟!» ـ وای... نه... نه به خدا. این چه حرفیه. من ڪسی را دوست ندارم. خنده اش گرفت. گفت: «ببین قدم جان! من تو را خیلی دوست دارم. اما تو هم باید من را دوست داشته باشی. عشق و علاقه باید دوطرفه باشد. من نمی خواهم از روی اجبار زن من بشوی. ادامه دارد...✒️ @hadi_soleymani313
🌸 دوره آمــوزش مجــازۍ امــر به معــروف و نهــی از منڪـر 📖با تدریــس استاد توانمنــد ڪشوریجهت ثبـت نام: ڪلمـه‌ۍ‌ "واجـب"‌ را به نام کاربـری زیـر👇🏼 @vajeb123 در پیـام رسانهـاۍ 💐ایتا 💐گپ 💐آی‌گپ 💐سروش 💐روبیکا 💐بله، ارسال ڪنیـد. 💎مرکز تخصصی آموزش و احیای واجب فراموش شده... ‌╔═💎💫═══╗ @aamerin_ir ╚═══💫💎═╝ به کانال آمرین بپیوندید👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀استوری 🌷سلام صبح به خیر و عافیت 🌹عطر، تلاوت آیات قرآن کریم آیة الکرسی🌹 @hadi_soleymani313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام 🍂ای آخرين مسافر و ای آخرين سوار! تا کی در انتظار تو؟... تا کی در انتظار؟...  🍂در ايستگاه آخر دنيا نشسته‌ايم تا کی می‌آيد از سفر آن آخرين قطار 🍂تا کی پياده می‌شوی و می‌تکانی از شال بلند يشمی‌ات ـ ای مهربان! ـ غبار تعجیل در فرج مولایمان صلوات روزتون مهدوی پسند✨ @hadi_soleymani313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☝️ببینید 🇮🇷افتخارات قطاری 👌با برنامه ریزی های انجام گرفته طی ۴۴ سال گذشته، ظرفیت قطارها و میزان توانایی مردم در سفر با قطار ۶ برابر رشد کرده @hadi_soleymani313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 وقاحت مسئول یک داروخانه در آمل نه تنها از ارائه خدمت به کسی که به خانم دکتر که کرده تذکر داده خودداری می‌کنه بلکه پس از پرخاشگری، بنده خدا رو از داروخانه اخراج می‌کنن!! هرچی در مقابل این بی حیایی ها سکوت کنیم بدتر خواهند شد. @hadi_soleymani313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 داروخانه ای در آمل که مسوول آن اقدام به و هتک حرمت آمر به معروف کرد شد❗️ @hadi_soleymani313
🌷 🌱آن شب خانه یکی از اقوام خوابیده بود، نیمه‌ های شب برای نمـاز شب بلند شد. خانمش را هم بیـدار کرد، نمـاز صبـح را هم خواندند، متوجه شده بود که صاحبخـانه بیدار نشده، خیلی ناراحت بود. صبح به خانمش گفت: سر سفره من به تو میگم چرا به نمـازت اهمیت نمیدی؟؟ به ظاهر صـدام رو بالا می‌‌برم و بحث می‌کنم تا آنها متوجه خطاشان شوند، خانمش قبول نمی‌کرد گفت: تو تا حالا عصبانی نشدی، من خنده‌ام می‌گیرد☺️ نمی تونم بیخیال شو! تا که دید خانمش موافق نیست، حرف هایش را در نامـه‌ای نوشت و موقع رفتـن به آنها داد... 《کتاب سیره دریادلان۴》 💎مرکز تخصصی آموزش و احیای واجب فراموش شده... ‌╔═💎💫═══╗ @aamerin_ir ╚═══💫💎═╝ به کانال آمرین بپیوندید👆
باسلام هر روز را بایاد شهدا آغاز کنیم 🌷 پاسدار شهید حسن باقری نابغه اطلاعات عملیات دوران دفاع مقدس 🌷 تولد ۲۵ اسفند ۱۳۳۴ تهران 🌷 شهادت ۹ بهمن ۱۳۶۱ فکه 🌷 سن موقع شهادت ۲۷ سال 🌷 امروز سالگرد شهادت این شهید عزیز می‌باشد ✍ فرازی از وصیتنامه این شهید عزیز ✅ خدای بزرگ را شکر می گویم که ما را از کسانی نیافرید تا در برابر خون شهدا ساکت بنشینیم و به ما لیاقت داده که راه شهدا را که همان راه اولیاء و امامان است بشناسیم و آن را بپیمائیم ✅ فعلاً انقلاب ما همچون تير زهرآگيني براي تمام مستكبران در آمده است و ياوري براي همه مستضعفين جهان در اين موقعيت زماني و مكاني، جنگ ما جنگ با كفر است و هر لحظه مسامحه و غفلت، خيانت به پيامبر اكرم ( ص ) و امام زمان ( عج ) و پشت پازدن به خون شهداست. ملت ما بايد خودش را آماده هر گونه فداكاري بكند. ✅ در چنين ميدان وسيع واين هدف رفيع انساني و الهي، جان دادن و مال دادن و فداكاري امري بسيار ساده و پيش پاافتاده است. و خدا كند كه ما توفيق شهادت در راه اسلام را با خلوص نيت پيدا كنيم ✅ هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا و این شهید عزیز فاتحه با صلوات @hadi_soleymani313
🌸خداوند عزّوجلّ فرمود: ماه (رجب)، ماه من، بنده، بنده من، و رحمت، رحمت من است؛ هر كه در اين ماه مرا بخواند، اجابتش كنم و هر كه حاجت آورَد، عطايش كنم. 📗إقبال الأعمال، ج۳ ص۱۸۴ @hadi_soleymani313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😂👌 به مرخصی رفتن اکانت ضد انقلاب😏
🌄 خانم کناری‌دیل ،۱۷۵ دقیقه با دستای بسته شنا کردی اما برا هیچکدوم از مدعیان حقوق زن مهم نبودی و تو هیچ رسانه‌ای برات سوت و کف نزدن چون نیت کرده بودی به عشق شهدای غواص رکورد ثبت کنی! @hadi_soleymani313