ای کـــــــه از راه شهیدان وطــــــــن بیزاری
نامشان آمـــــــده ای از همه جــــــــا برداری
باز اگـــــــر پاک کنی مــــــا بنویسیم تو هم
"عرض خود می بری و زحمت ما می داری"
شاعر:اسماعیلعلیخانی
#آتش_به_اختیار
@shahid_hadi98
هدایت شده از شهیدابراهیم هادی وشهیدقاسم سلیمانی
🍃🍃🍃
یه قرار عارفانه🌷
هرشب قرائت دعای فرج برای تعجیل در فرج آقا امام زمان(عج)
به نیابت وهمراه با عارف شهید ابراهیم هادی🌷
🍃🍃🍃
🌺#شبتون-شهدایی🌺
به رسم هر روز صبح با سلام
بر ارباب بی کفن روز مون رو شروع کنیم
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَیْكَ مِنّی سَلامُ اللهِ اَبَداً ما. بَقیتُ وَبَقِیَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَعَلى عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
صبحتون حسینی☀️
♣️♣️♣️♣️♣️♣️
@ebrahimhadii313
🌷شهید ابراهیم هادی🌷
💠قبل از علمیات مطلع الفجر بود.مسولین سپاه و ارتش جمع شدند من و ابراهیم هم در جلسه بودیم، و تعدادی از بچه ها هم در بیرون چادر مشغول آموزش بودند.همه مشغول صحبت کردند بودند که ناگهان از پنچره نارنجکی پرت شد وسط چادر!
همه ی ما به یک طرف فرار کردیم و ترسیده بودیم و چشمانمان را بسته بودیم، بعد از چند ثانیه دیدم خبری نشد و دیدیم ابراهیم روی نارنجک خوابیده بود! همه ی افراد ترسیده بودند اما ابراهیم...!
مسئول آموزش امد و گفت نارنجک مشقی بود شرمنده اشتباه شد که افتاد در چادر شما!!!
گویی این نارنجک آمد تا شجاعت داش ابرام را به ما نشان دهد...
#شهید_ابراهیم_هادی
@ebrahimhadii313
🍁 طلبه ای که به لوستر های حرم امیر المومنین #اعتراض داشت.
فاضل بزرگوار سید جعفر مزارعى روایت کرده :
👈 یکى از #طلبه هاى حوزه باعظمت نجف از نظر معیشت در تنگنا و دشوارى غیر قابل تحملّى بود .
⬅️ روزى از روى #شکایت و فشار روحى کنار ضریح مطهّر #حضرت_امیرالمومنین (علیه السلام)عرضه مى دارد :
شما این لوسترهاى قیمتى و قندیل هاى بى بدیل را به چه سبب در حرم خود گذارده اید ، در حالى که من براى اداره امور معیشتم در تنگناى شدیدى هستم ⁉️
👈 شب امیرالمومنین (علیه السلام) را در خواب مى بیند که آن حضرت به او مى فرماید :
اگر مى خواهى در نجف مجاور من باشى اینجا همین نان و ماست و فیجیل و فرش طلبگى است ، و اگر زندگى مادّى قابل توجّهى مى خواهى باید به هندوستان در شهر حیدرآباد دکن به خانه فلان کس مراجعه کنى ، چون حلقه به در زدى و صاحب خانه در را باز کرد به او بگو :👈به آسمان رود و کار آفتاب کند .👉
🔺پس از این خواب ، دوباره به حرم مطهّر مشرف مى شود و عرضه مى دارد :زندگى من اینجا پریشان و نابسامان است شما مرا به هندوستان حواله مى دهید ‼️
⬅️ دوباره حضرت را خواب مى بیند که مى فرماید : سخن همان است که گفتم .
🔺 اگر در جوار ما با این اوضاع مى توانى استقامت ورزى اقامت کن ، اگر نمى توانى باید به هندوستان به همان شهر بروى و خانه فلان راجه را سراغ بگیرى و به او بگویى: 👈به آسمان رود و کار آفتاب کند👉
پس از بیدار شدن و شب را به صبح رساندن ، کتاب ها و لوازم مختصرى که داشته به فروش مى رساند و اهل خیر هم با او مساعدت مى کنند تا خود را به هندوستان مى رساند و در شهر حیدرآباد سراغ خانه آن راجه را مى گیرد ، مردم از این که طلبه اى فقیر با چنان مردى ثروتمند و متمکن قصد ملاقات دارد ، تعجب مى کنند .
👈 وقتى به در خانه آن راجه مى رسد در مى زند ، چون در را باز مى کنند مى بیند شخصى از پله هاى عمارت به زیر آمد ، طلبه وقتى با او روبرو مى شود مى گوید: (به آسمان رود و کار آفتاب کند) فوراً راجه پیش خدمت هایش را صدا مى زند و مى گوید : این طلبه را به داخل عمارت راهنمایى کنید و پس از پذیرایى از او تا رفع خستگى اش وى را به حمام ببرید و او را با لباس هاى فاخر و گران قیمت بپوشانید .
📌 مراسم به صورتى نیکو انجام مى گیرد و طلبه در آن عمارت عالى تا فردا عصر پذیرایى مى شود .
فردا دید محترمین شهر از طبقات مختلف چون اعیان و تجار و علما وارد شدند و هر کدام در آن سالن پرزینت در جاى مخصوص به خود قرار گرفتند ، از شخصى که کنار دستش بود ، پرسید : چه خبر است ⁉️
گفت : مجلس جشن عقد دختر صاحب خانه است . پیش خود گفت : وقتى به این خانواده وارد شدم که وسایل عیش براى آنان آماده است .هنگامى که مجلس آراسته شد ، راجه به سالن درآمد ، همه به احترامش از جاى برخاستند و او نیز پس از احترام به مهمانان در جاى ویژه خود نشست .
👈 نگاه رو به اهل مجلس کرد و گفت : آقایان من #نصف_ثروت خود را که بالغ بر فلان مبلغ مى شود از نقد و مِلک و منزل و باغات و اغنام و اثاثیه به این طلبه که تازه از نجف اشرف بر من وارد شده مصالحه کردم ، و همه مى دانید که اولاد من منحصر به دو دختر است ، یکى از آنها را هم که از دیگرى زیباتر است براى او عقد مى بندم ، و شما اى عالمان دین ، هم اکنون صیغه عقد را جارى کنید .
چون صیغه جارى شد طلبه که در دریایى از شگفتى و حیرت فرو رفته بود ، پرسید : شرح این داستان چیست ؟
⚠️ راجه گفت : من چند سال قبل قصد کردم در #مدح_امیرالمومنین (علیه السلام) شعرى بگویم ، یک مصراع گفتم و نتوانستم مصراع دیگر را بگویم ; به شعراى فارسى زبان هندوستان مراجعه کردم ، مصراع گفته شده آنها هم چندان مطلوب نبود ، به شعراى ایران مراجعه کردم ، مصراع آنان هم چندان چنگى به دل نمى زد ، پیش خود گفتم حتماً شعر من منظور نظر کیمیا اثر امیرالمومنین (علیه السلام)قرار نگرفته است ، لذا با خود نذر کردم اگر کسى پیدا شود و مصراع دوم این شعر را به صورتى مطلوب بگوید ، نصف دارایى ام را به او ببخشم و دختر زیباتر خود را به عقد او در آورم ،
شما آمدید و مصراع دوم را گفتید ، دیدم از هر جهت این مصراع شما درست و کامل و تمام و با مصراع من هماهنگ است .
❌ طلبه گفت : مصراع اول چه بود ؟ راجه گفت : من گفته بودم : به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند
طلبه گفت : #مصراع_دوم از من نیست ، بلکه لطف خود امیرالمومنین (علیه السلام) است . راجه سجده شکر کرد و خواند :
🍃به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند *** به آسمان رود و کار آفتاب کند🍃
✅ وقتى نظر کیمیا اثر حضرت مولا ، فقیر نیازمندى را اینگونه به ثروت و جاه و جلال برساند ، نتیجه نظر حق در حقّ عبد چه خواهد کرد ⁉️😔
🌐 منبع : پایگاه عرفان
شیخ حسین انصاریان
🌲🌲🌲🌲
@ebrahimhadii313
مردان بزرگ
در مکتب #ساده_زیستی درس #مقاومت و #ایستادگی آموختند
نه در #رفاه و #راحت_طلبی
@ebrahimhadii313
هدایت شده از شهیدابراهیم هادی وشهیدقاسم سلیمانی
🍃🍃🍃
یه قرار عارفانه🌷
هرشب قرائت دعای فرج برای تعجیل در فرج آقا امام زمان(عج)
به نیابت وهمراه با عارف شهید ابراهیم هادی🌷
🍃🍃🍃
🌺#شبتون-شهدایی🌺