eitaa logo
شهیدابراهیم هادی وشهیدقاسم سلیمانی
1.7هزار دنبال‌کننده
16.1هزار عکس
7.3هزار ویدیو
298 فایل
🌼تمام فعالیتهای کانال هدیه به آقا جانم مهدی موعود (عج الله تعالی فرجه الشریف)🌼 🔻شهید ابراهیم هادی:مشکل کارهای ما این است که برای رضای همه کار می کنیم جز رضای خدا انتقادات و پیشنهاد https://daigo.ir/secret/4785004014
مشاهده در ایتا
دانلود
رضایی: کشورهای عربی به افول آمریکا پی برده‌اند 🔹محسن رضایی: پی بردن دولت‌های عربی به واقعیت ‎افول قدرت آمریکا و نشانه‌های ‎فروپاشی اسرائیل، می‌تواند نقطه آغاز همگرایی در جهان اسلام باشد که آن را به فال نیک می‌گیریم. امنیت منطقه، امنیت ما و همه کشورهای منطقه است. https://eitaa.com/hadi_soleymani313
🔷 شناسایی زنان بی حجاب از طریق دوربین ؛موافقت سران قوا با طرح جدید! 🗣 بیژن نوباوه در جلسه علنی امروز (سه شنبه) و در جریان بررسی گزارش کمیسیون فرهنگی درباره عفاف و حجاب: 🔸️ تمامی سران قوا با مواد پیشنهادی در این گزارش موافقت کامل دارند. در شورای عالی امنیت ملی نیز در این خصوص بحث شده است. 🔸️ بنا به مواد این طرح افرادی که در معابر، اماکن عمومی، وسایل نقلیه و فضای مجازی، کشف حجاب، برهنگی یا بدن‌نمایی کنند، اعمال قانون می‌شوند. مسئولیت رعایت حجاب در مراکز خرید و مال ها برعهده مالکان و متصدیان است. https://eitaa.com/hadi_soleymani313
🔻دستگیری ۱۱۰ نفر در ارتباط با بدحالی دانش‌آموزان سخنگوی فرماندهی انتظامی: 🔹در ایام اخیر، پلیس با ایجاد گشت‌های سواره و پیاده به‌صورت محسوس و نامحسوس، بالغ بر ۴ هزار گشت پلیس، روزانه مدارس کشور را در رصد اطلاعاتی و پایش عملیاتی قرار داد. 🔹در طی این روزها بیش از ۱۱۰ نفر از خاطیان توسط سازمان اطلاعات فراجا شناسایی و دستگیر شدند. 🔹شماری از بدحالی‌ها، واقعی و بخش عمده دیگر متاثر از عوامل روان شناختیِ مبتنی بر ترس و سرایتِ روانی بوده است. 🔹هیجان‌طلبی دانش‌آموزان و استفاده از بمبک‌های بد بو و موارد مشابه نیز از عوامل اصلی این رخداد است که در این راستا حدود ۹ هزار بمبک بدبو جمع‌آوری و از فروش آن جلوگیری به عمل آمد و تعدادی از واردکنندگان عمده که این مواد را از طریق کشورهای همجوار وارد کرده بودند، دستگیر شدند. https://eitaa.com/hadi_soleymani313
ناهید فاتحی دختر ۱۷ ساله ای که به سمیه کردستان نام گرفت حاضر نشد به امام خمینی توهین کنه موهای سرش را تراشیده، همه ناخن هایش را کشیدند و بعد زنده به گورش کردند. شهید آرمان علی وردی ۲۰ ساله هم دقیقا به خاطر این که حاضر نشد به امام خامنه ای توهین کنه به اون شکل فجیع و مظلومانه به دست دواعش و توله سگ های همین کومله ها و منافقین ضد انقلاب به شهادت رسید. پ.ن: به گرگ بودن خودشون افتخار هم‌ میکنند اونوقت دم از # زن_زندگی_آزادی میزنن! https://eitaa.com/hadi_soleymani313
17.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌توجه: این 10دقیقه به اندازه مطالعه دهها کتاب، برای پاسخ به مفید است 🔰 یک‌بار برای همیشه این اطلاعات را کسب کنیم ⁉️ چرا علم را به ثروت تبدیل و وارد صنعت نمی‌کنیم؟ ⁉️ آیا مقالات ایرانی کیفیت ندارند؟ ⁉️ چند درصد از مقالات داغ جهان، سهم ایران است؟ ⁉️ افزایش مقالات و رشد علمی چه گرهی از مشکلات مردم باز می‌کند؟ ⁉️ وضعیت دانشگاه در زمان رضاشاه و محمدرضا پهلوی چگونه بوده است؟ ⁉️ آیا این میزان رشد در طول ۴۰سال طبیعی بوده است؟ ♨️ رستاخیز علمی در ایران 🎙 حجت الاسلام راجی https://eitaa.com/hadi_soleymani313
قسمت:3⃣8⃣1⃣ به صحنه که رسیدیم ،ماشین را نگه داشت. رفتیم توی قهوه خانه لب جاده که بر خلاف ظاهرش صبحانه تمیز و خوبی برایمان آورد.هنوز صبحانه ام را نخورده بودم که سمیه از خواب بیدار شد.آمدم توی ماشین نشستم و شیرش دادم و جایش را عوض کردم همان وقت ماشین های بزرگ نظامی را دیدم که از جاده عبور می کردند؛ کامیون های کمک های مردمی با پرچم ایران. پرچم ها توی باد به شدت تکان می خوردند. صمد که برگشت، یک لقمه بزرگ نان و کره و مربا داد دستم و گفت: «تو صبحانه نخوردی. بخور.» بچه ها دوباره بابا بابا می کردند و صمد برایشان شعر می خواند، قصه تعریف می کرد و با آن ها حرف می زد. سمیه بغلم بود و هنوز شیر می خورد. به جاده نگاه می کردم. کوه های پربرف، ماشین های نظامی، قهوه خانه ها، درخت های لخت و جاده ای که هر چه جلو می رفتیم، تمام نمی شد. ماشین توی دست انداز افتاده بود که از خواب بیدار شدم. ماشین های نظامی علاوه بر اینکه در جاده حرکت می کردند، توی شانه های خاکی هم بودند. چندتایی هم تانک خارج از جاده در حرکت بودند، برگشتم و پشت ماشین را نگاه کردم. معصومه با دهان باز خوابش برده بود. مهدی سرش را گذاشته بود روی پای معصومه و خوابیده بود. ✫⇠قسمت :4⃣8⃣1⃣ خدیجه هم سمیه را بغل کرده بود. صمد فرمان را دودستی گرفته بود و گاز می داد و جلو می رفت. گفتم: «سمیه را تو دادی بغل خدیجه؟» گفت: «آره. انگار خیلی خسته بودی. حتماً دیشب سمیه نگذاشته بود بخوابی. دلم سوخت، گفتم راحت بخوابی.» خم شدم و سمیه را آرام از بغل خدیجه گرفتم و گفتم: «بچه را بده، خسته می شوی مادر جان.» صمد برگشت و نگاهم کرد و گفت: «ای مادر! چقدر مهربانی تو.» خندیدم و گفتم: «چی شده. شعر می خوانی؟!» گفت: «راست می گویم. توی همین چند ساعت فهمیدم چقدر بچه داری سخت است. چقدر حوصله داری تو. خیلی خسته می شوی، نه؟! همین سمیه کافی است تا آدم را از پا دربیاورد. حالا سؤال های جورواجور و روده درازی مهدی و دعواهای خدیجه و معصومه به کنار.» همان طور که به جاده نگاه می کرد، دستش را گذاشت روی دنده و آن را عوض کرد و گفت: «کم مانده برسیم. ای کاش می شد باز بخوابی. می دانم خیلی خسته می شوی. احتیاج به استراحت داری. حالا چند وقتی اینجا برای خودت، بخور و بخواب و خستگی درکن. به جان خودم قدم، اگر این جنگ تمام شود، اگر زنده بمانم، می دانم چه کار کنم. نمی گذارم آب توی دلت تکان بخورد.» ✫⇠قسمت :5⃣8⃣1⃣ برگشتم و پشت ماشین را نگاه کردم. خدیجه همان طور که به جاده نگاه می کرد، خوابش برده بود. سمیه توی بغلم خوابید. صمد گفت: «حالا که بچه ها خواب اند. نوبت خودمان است. خوب بگو ببینم اصل حالت چطور است. خوبی؟! سلامتی؟!...» 🔸فصل شانزدهم سر پل ذهاب آن چیزی نبود که فکر می کردم. بیشتر به روستایی مخروبه می ماند؛ با خانه هایی ویران. مغازه ای نداشت یا اگر داشت، اغلب کرکره ها پایین بودند. کرکره هایی که از موج انفجار باد کرده یا سوراخ شده بودند. خیابان ها به تلی از خاک تبدیل شده بودند. آسفالت ها کنده شده و توی دست اندازها، سرمان محکم به سقف ماشین می خورد. از خیابان های خلوت و سوت و کور گذشتیم. در تمام طول راه تک و توک مغازه ای باز بود که آن ها هم میوه و گوشت و سبزیجات و مایحتاج روزانه مردم را می فروختند. گفتم: «اینجا که شهر ارواح است.» سرش را تکان داد و گفت: «منطقه جنگی است دیگر.» کمی بعد، به پادگان ابوذر رسیدیم. جلوی در پادگان پیاده شد. کارتش را به دژبانی که جلوی در بود، نشان داد. با او صحبت کرد و آمد و نشست پشت فرمان. دژبان سرکی توی ماشین کشید و من و بچه ها را نگاه کرد و اجازه حرکت داد. کمی جلوتر، نگهبانی دیگر ایستاده بود. باز هم صمد ایستاد؛ اما این بار پیاده ✫⇠قسمت :6⃣8⃣1⃣ کارتش را از شیشه ماشین به نگهبان نشان داد و حرکت کرد. من و بچه ها با تعجب به تانک هایی که توی پادگان بودند، به پاسدارهایی که همه یک جور و یک شکل به نظر می رسیدند، نگاه می کردیم. پرسید: «می ترسی؟!» شانه بالا انداختم و گفتم: «نه.» گفت: «اینجا برای من مثل قایش می مانَد. وقتی اینجا هستم، همان احساسی را دارم که در دهات خودمان دارم.» ماشین را جلوی یک ساختمان چندطبقه پارک کرد. پیاده شد و مهدی را بغل کرد و گفت: «رسیدیم.» از پله های ساختمان بالا رفتیم. روی دیوارها و راه پله هایش پر از دست نوشته های جورواجور بود. گفت: «این ها یادگاری هایی است که بچه ها نوشته اند.» توی راهروی طبقه اول پر از اتاق بود؛ اتاق هایی کنار هم با درهایی آهنی و یک جور. به طبقه دوم که رسیدیم، صمد به سمت چپ پیچید و ما هم دنبالش. جلوی اتاقی ایستاد و گفت: «این اتاق ماست.» https://eitaa.com/hadi_soleymani313 ادامه دارد....
دعای فرج ب نیابت ازشهید ابراهیم هادی تعجیل در فرج صلوات التماس دعا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تلاوت صبحگاهی ✳ تقلید از استاد کریم منصوری توسط یک کارگر ساختمانی آیه معروف فیلم یوسف پیامبر بسیار زیبا https://eitaa.com/hadi_soleymani313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍁☀️🍁 ☀️السَّلامُ عَلی وَلِیِّ اللَّهِ وَ ابْنِ اَوْلِیآئِهِ... 🍁سلام بر تو ای مولایی که همچون پدران پاکت، بر ذره ذره این عالم ولایت داری. ☀️سلام بر تو و بر روزی که زیر پرچم ولایت تو جهان آباد خواهد شد. 📚 بحار الأنوار، ج‏99، ص 117. 🍁☀️🍁 https://eitaa.com/hadi_soleymani313
5.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👌ببینید یک شیخ به نام شیخ ابراهیم زاکزاکی چه جریانی در آفریقا به راه انداخته است!!! ✅آقا فرمود: ما تنها نیستیم. قلبهای پاک زیادی با ماست. https://eitaa.com/hadi_soleymani313