eitaa logo
🌱 حـــديثــــ‌ عـــشـــق (رمان)
7.1هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
1.9هزار ویدیو
27 فایل
❤ #حـــديثـــ‌عــشــقِ تــو دیــوانــه کـــرده عــالــم را... 🌿 رمان آنلاین #چیاکو_از_خانم_یگانه 🌼برنده‌ی‌ عشق از #میم‌دال ♻ #تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
‏عجیب ترین قسمتش اینجاس که نمیفهمی چرا اینقدر دوسش داری... ┄┅🌵••══••❣┅┄       •• @tame_sib •• ┄┅❣••══••🌵┅┄
ایده متن کافیست یکبار مادرت مرا آستینی کند که قرار است برایت بالا بزند بعد از آن، تا آخر عمرت تمام آستین های چارخانه هایت را خودم با حوصله برایت تا میزنم 😁
اگر پاییز نبود هیچ اتفاق شاعرانه‌ای نمی‌افتاد نه موسیقیِ باد بود نه سمفونی کلاغ‌ها نه رقص برگ و من هیچ بهانه‌ای برای بوسیدن تو در این شعر نداشتم 😍 ┄┅🌵••══••❣┅┄       •• @tame_sib •• ┄┅❣••══••🌵┅┄
بخیر تو اونقدر قشنگ میخوابی که خود شب تا صبح به تماشات میشینه😊 ┄┅🌵••══••❣┅┄       •• @tame_sib •• ┄┅❣••══••🌵┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بار دیگر صبح شد بیدار شد این زندگی ای تمام حس بودنهای من صبحت بخیر ... ┄┅🌵••══••❣┅┄       •• @tame_sib •• ┄┅❣••══••🌵┅┄
✨وَمَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمَنِ نُقَيِّضْ ✨لَهُ شَيْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ ﴿۳۶﴾ ✨و هر كس از ياد خداى رحمان دل بگرداند ✨بر او شيطانى مى‏ گماريم تا براى وى دمسازى باشد (۳۶) 📚سوره مبارکه الزخرف ✍آیه ۳۶ ┄┅🌵••══••❣┅┄       •• @tame_sib •• ┄┅❣••══••🌵┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. . . . . دلیل این حرکتشو نمیفهمیدیم😕 . با سمانه رفتیم بیرون و اقا سید هم بیرون در داشت با گوشیش حرف میزد...تا مارو دید که بیرون اومدیم سریع دوباره رفت داخل دفتر 😐 . . من همش تو این فکر بودم که موضوع رو یه جوری باید به اقا سید حالی کنم😕 باید یه جوری حالیش کنم که دوستش دارم😞 ولی نه...من دخترم و غرورم نمیزاره😕 ای کاش پسر بودم😔 اصلا ای کاش اونروز دفتر بسیج نمیرفتم برای ثبت نام مشهد😔 ای کاش از اتوبوس جا نمیموندم😞 ای کاش...ای کاش😔 . ولی دیگه برای گفتن این ای کاش ها دیره😞 . . . -امروز اخرین روز امتحانهای این ترمه . زهرا بهم گفت بعد امتحان برم آقا سید کارم داره.. . -منو کار داره؟!😯 . -آره گفته که بعد امتحان بری دفترش . -مطمئنی؟!😯 . آره بابا...خودم شنیدم . بعد امتحان تو راه دفتر بودم که احسان جلو اومد . -ریحانه خانم . -بازم شما؟! 😯😡 . -اخه من هنوز جوابمو نگرفتم😕 . -اگه دیشب جلوی پدر و مادرتون چیزی نگفتم فقط به خاطر این بود احترامتون رو نگه دارم وگرنه جواب من واضحه😐لطفا این رو به خانوادتون هم بگید . -میتونم دلیلتون رو بدونم؟؟😯 . -خیلی وقت ها ادم باید دنبال دلش باشه تا دنبال دلیلش😐 . -این حرف آخرتونه؟!😕 . -حرف اول و آخرم بود و هست 😑 . وبه سمت دفتر سید حرکت کردم و اروم در زدم😊 . . -رفتم توی دفتر و دیدم تنها نشسته و پشت کامپیوترش مشغول تایپ چیزیه. . منو دید سریع بلند شد و ازم خواست رو یکی از صندلیهای اطاق بشینم و خودش باز مشغول تایپش شد.😐 . (فهمیدم الکی داره کیبردشو فشار میده و هی پاک میکنه)😑 . -ببخشید گفته بودید بیام کارم دارید😯 . -بله بله . (همچنان سرش پایین و توی کیبرد بود )😡 . -خوبمثل اینکه الان مشغولید و من برم یه وقت دیگه میام😒 . -نه نه..بفرمایید الان میگم .راستیتش چه جوری بگم؟!😞 لا اله الا الله... میخواستم بگم که...😟 . -چی؟!😯 . -اینکه .... . . منبع👇🏻 Instagram:mahdibani72 💌 بامــــاهمـــراه باشــید🌹 ┄┅🌵••══••❣┅┄       •• @tame_sib •• ┄┅❣••══••🌵┅┄
🌸✨ و رأس ساعت 💕 ڪبوتر لبخنـــدت را از قفـــس لب آزاد ڪن💋 بڪَـذار باطعـمِ بوسـہ ات😘 از حصــار تن خــارج شده و در امتدادِ آغـــوشت 💑 ملڪـوتی شـوم..... ┄┅🌵••══••❣┅┄       •• @tame_sib •• ┄┅❣••══••🌵┅┄
🌸✨ من «پائیزم»🍁 «تــو» مهری ڪه بر دلم نشستی ...♥️ ┄┅🌵••══••❣┅┄       •• @tame_sib •• ┄┅❣••══••🌵┅┄