eitaa logo
[ حدیث دل ]
6.2هزار دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
4.6هزار ویدیو
186 فایل
ایدی تبادلات
مشاهده در ایتا
دانلود
خانهٔ صبر مرا باز برانداخته‌ای تا چه کردم که مرا از نظر انداخته‌ای؟ گفته بودی که: دلت را به وفا شاد کنم چون نکردی به چه آوازه در انداخته‌ای؟ باد را بر سر کوی تو گذر دشوارست زان همه دل که تو بر یک دگر انداخته‌ای... 🍁 ─┅═༅𖣔‎‌‌‌‌𖣔༅═┅─
من دلی دارم که در وی روی شادی هیچ نیست غیر از آن ساعت که آرد باد صبحم بوی تو 🍁
با که گویم سرگذشت این دل سرگشته را؟ راز سر گردان عاشق پیشه‌ی غم کشته را؟ آب چشم من ز سر بگذشت و می‌گویی: بپوش چون توان پوشیدن این آب ز سر بگذشته را؟ 🍁
‌‌‾‾‾‾‾‾‾‾‾‾‾‾‾‾‾‾‾‾‾ ‾‾‾‾‾‾‾ ‾‾ پخته‌ای باید که: داند سوختن در عشق خوبان بر چنین آتش گذشتن کار هر خامی نباشد... 🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبح چو حسن تو کرد روی به باغ آفتاب مشغله از ره براند، مشعله‌دار تو شد از سر خاک درت دوش غباری بخاست باد بهشت آن بدید، خاک غبار تو شد 🍁
‌ بر یاد داری: کز غمت شبها به تنهایی مرا هم سینه پر می‌شد ز غم، هم دیده تر می‌شد ز تو؟ گر روز می‌کردم شبی با رویت اندر خلوتی شب روز می‌گشت از رخت، شامم سحر می‌شد ز تو 🍁 ‌‌‌‌‌‌
° زلفت چو شب و چهره چو روزے نیڪوست من روز و شبت ز بهر آن دارم دوست آن ڪو ز رخت روز و ز زلفت شب ساخت پیوسته نڪَهدار شب و روز تو اوست 🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رفتن مهرتــو از سینه‌ی .... من ممڪن نیست.... همچو نامی ڪه ڪسی.... نقش ڪند بر حَجَری.... مراغه ای 🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گفته بودي که : دوايي بکنم درد ترا ما در آن درد به اميد دوای تو هنوز 🍁
من از دیوانگی خالی نخواهم بود تا هستم که رویت میکند هشیار و بویت میکند مستم 🍁
اے ڪه رفتے و نرفتے نفسے از یادم خاک پاے تو چو گشتم چه دهے بر بادم؟ چند پرسے تو ڪه: از عشق منت حاصل چیست؟ حاصل آنست ڪه از تخت به خاک افتادم 🍁
«گفتند که: چونی؟ نتوانم که بگویم این بود که گفتم، دگرم هیچ مپرسید!» 🍁
‌ ‌ ‌♡هر چھ ڪردمٖ بھ رھ عشـق وفـا بـود، وفـا... بگفت از دل شـدے عاشـق بدین سان؟! بگفـت از دل تـو ميگويى مـن از جان صنما، به دلنوازے نفسے بگیر دستم ڪه ز دیدن تو بی‌هوش و ز گفتن تو مَستم 🍁
در تنگنایِ حیرتم از نخوتِ رقیب یا رب! مباد آن که گدا معتبر شود ریش گردانی دلم را وانگهی گویی: منال! درددل با ناله باشد، پس چه می‌پنداشتی؟ سنگ هم "عاشق" شود ، گوهر صدایش میزنند .. 🍁
دل تنگ خویشتن را به می دهم ، نگارا بپذیر تحفهٔ من ، ڪه عظیم تنگدستم 🍁
از ما مپرسٖ: ڪه تا چه غایتست؟ از پرس، ڪه او ترجمان ماست 🍁
بر آستان تو ممکن نمی‌شود گذر ما... 🍁
🍁 دلِ رنجورِ مرا نیست ب غیر از تو دوا... 🍁
مرا این بس که در گُنجم به کنجی در جهانِ تو 🍁
یار از برای نفس گرفتن طریق نیست ما نفس خویشتن بکشیم از برای یار با که آرام کنم؟ یا چه قرارم باشد؟ که تو سرمایهٔ آرام و قرارم باشی نگه را خانه‌ ی چَشم است زنجیر گرفتاری نمی‌باشد برون پرواز ما از حلقه ی دامَت... 🍁
اگر جهان همه دشمن شوند باکی نیست مرا ز غیر چه اندیشه؟ چون تـو را دارم 🍁
باری امید خویش به دلداری ام فرست دانی ڪه آرزوی تنهاست در گر بدانی ڪه چه خون می خورم از دوری تا به من پا به می آیی... ای آنڪه ز ندیدیم رهایی باز آی، ڪه شد از بار 🍁
چون سلامت می‌فرستادم به دست بادِ صبح راست گو: دشنام دادی؟ یا دعا می‌کرده‌ای؟ 🍁
ز دلم خیال رویت نرود به هیچ وجهی که دلم نگین مِهر است و تو مُهر آن نگینی... مراغه ای 🍃🌺