🔸"وقتی که برادر دینی ات از تو جدا شد سخنی پشت سر او نگو مگر اینکه دوست داری او پشت سر تو آن را بگوید."
#سید_الشهدا_جان❤️
بحارالانوار،ج ۷۸، ص۱۲۷🍃🍃
خدایا...
وقتی تو از جنس بی نهایتی، پس من چگونه محدود شوم در خود و دنیای خود؟!
من با تو معنا میابم و تو امید میبخشی به ناامیدی های این روزهایم؛
و من چنان در این دریای بیکرانِ رحمتت غرق میشوم که تمامِ ناممکن ها برایم ممکن میشوند ...
و تمام قفلــها کلیــد ...
و تمام آشوبــها،آرامش ...
خدایا ...
دنیای محدودم را با حضور خودت وسعــت ببخش
تا بدانم وقتی پا به پای تو قدم بردارم؛ به آرامشی خواهم رسید که دیگر بی قراریها سهمِ روزهایــم نمیشود ...
و من می مانم و خدایــی که بودنش حالِ دلم را خوبِ خوب میکند ..
سلام ظهرتون بخیر🍃
روزتون سرشار از انرژی🍃🌺
از بارانی كه نباريده حرف بزن
از برگهايی كه نريخته
بگو چقدر بهاری؟!
چقدر پاييز؟!
بايد بدانم سالهای سال
چطور قاب پنجره را
به سايهء تو بياويزم؟!
و چه صبحی
بايد
دستهايت را
به پردههای خانه معرفی كنم؟!
نگران اين پنجرهام...
نگران پاييزی كه تمام میشود...
و شعرهای نيمهكارهام...
#ستاره_جوادزاده
سالها بود که قلاب رقیبم میخواست
ماهی از آب گل آلود بگیرد که گرفت....
#محمد_سلمانی
🍁
از این همه دوری دلم در سینه می گیرد
دور از تو قلبِ من چه بی رحمانه می میرد
#اعظم_جوزقکار
🍁
تو انگیزه می دهی به این دقایق...
که دلگیرم کنند...
و یاد می دهی به خیالم پرواز را...
تو انگیزه می دهی به این قلم
که در آغوشِ کاغذ اشک بریزد!
و یاد می دهی به این کلمات
دوستت دارم شدن را...
تو یاد می دهی ...
به این دوستت دارم ها راه را...
می آموزی به این بی قراری ها قرار را...
و به این تنهایی ها صبر را...
تو انگیزه می دهی به پاییز...
که صبح ها دیوانه ام کند...
ظهرها عاقل!
و غروب ها عاشق!
تو...
مسببِ معجزه ی پاییزی!
#حامد_نیازی
عشقت سپرد از دلِ دیوانه به دیوانه
این گنج کند منزلِ ویرانه به ویرانه
در مجلس ما دلها بخشند به هم صهبا
مِی دور زند این جا پیمانه به پیمانه
مِی با همه نوشیدم، یک مِی همهجا دیدم
هرچند که گردیدم مِی خانه به مِی خانه
خورشید ضیاءگستر نَبوَد ز یک افزونتر
بینیش به هر کشور کاشانه به کاشانه
مشکل مکن آسان را، یکجا بفشان جان را
تا چند بری آن را جانانه به جانانه
در سوختن ار لذت، نَبوَد ز سَرِ همت
گیرد ز چه رو سبقت، پروانه به پروانه؟
هرکس به جهان آید دانی چه از آن زاید؟
چون رفت بیفزاید، افسانه به افسانه
بس قصر که از شاهان بنیاد شد و بر آن
شد فاخته کوکوخوان، دندانه به دندانه
از طبعِ «صغیر» اکنون آمد غزلی بیرون
شد گنج ورا افزون، دردانه به دردانه
✍ صغیر اصفهانی
✨غزل برای تو گفتن چه لذتی دارد
گدای عشق تو بودن چه عزتی دارد
سوال شد که وکیلم برای تان خانم؟!
سکوت کردی و گفتم که حکمتی دارد
عجیب در پی تو فتاده ام بانو!
برای وصل تو این دل چه همتی دارد
گذشتی از نگهم ناگهان دلم پر زد
وقار حضرت یارم ،چه حشمتی دارد
نگاهمان دوسه باری به هم گره خورده
عیار چشم تو جانا ،چه قیمتی دارد
به چادر تو قسم با خبر نخواهی شد
از اینکه روی تو نفسم، چه غیرتی دارد
ندیده روی تو را آفِتاب و مهتابی
نگار من بنگر دل، چه عفتی دارد
برای مدعیانی که منع عشق کنند
وصال لیلی و مجنون چه خفتی دارد
گمان مبر که وجودت به جز برای من است
خیال کرده ای خلقت، چه علتی دارد...؟!
#محمدحسین_کشمیری
هستی ، اما....کمرنگ!
حرف میزنی.....اما تلخ،
محبت میکنی....اما....سرد!
چه اجباریست دوست داشتن من
گاه یک حرف ، یک زمستان آدم را گرم نگه میدارد و گاه یک حرف یک عمر آدم را سرد میکند....
یک روزمن سکوت خواهم کرد!
و تو آن روز معنای دیر شدن را خواهی فهمید...
#رضا_نصیری
[ حدیث دل ]
🕊 لذت دنیا داشتن کسی است که دوست داشتنش حواسی برای آدم نمی گذارد.. #امیر_وجود
در صدا کردنِ نامِ تو
یک «کجایی؟» پنهان است
یک «کاش میبودی»
یک «کاش باشی»
یک «کاش نمیرفتی»...
من نامِ تو را
حذف به قرینهیِ
این همه دلتنگی و پرسش
صدا می زنم...
#علیرضا_روشن
گاهی اوقات
فقط باید لبخند بزنی و رد شوی،
بگذار خیال کنند که نفهمیدی...
#ساموئل_بکت
🍃
خالی تر از ليوان چايی روی ميزم
بايدکمی امشب خودم را سربريزم
اينجاتويی،آنجاتويی،هرجاتويی،من
بی خود از اينجا و از آنجا می گريزم
#عليرضا_قربان_خان