#مرارت_روایت
قسمت دوم:
(از مقدمهی کتاب خبرنگار غیراعزامی _ سجاد محقق)
... جلوی رویم شش هفت سگ بزرگ ایستاده بودند و خیلی آرام داشتند دمهایشان را تکان میدادند و زل زده بودند به من . قبلا خواندهبودم اما آن لحظه هرچقدر فکر کردم حافظهام یاری نکرد. یادم نمیآمد مدل تکان دادن دمهایشان چه پیامی داشت به من میداد. همان لحظه تو ی ریکوردرم لااقل دوساعت صوت در مورد سگهای زینبیه داشتم. روایت سگهایی که در ایام جنگ به خاطر ک م بود غذا آدمخوار شده بودند و بعد ا ز جنگ هم باکی از حمله به انسانها نداشتند. صحنهای جلوی چشمم میآمد که سگ ها ، دستهجمعی به جمیل حمله کردهبودند و پشتبندش صحنهای که سگی در کنار اتوبان فرودگاه دمشق مش غول خرد کردن جمجمه یک جنازه بود. ماندهبودم شاد باشم یا ناراحت که به جای آدمها ، سگها ، آنهم دستهجمعی آنجا ایستاده بودند. فکری به ذهنم نرسید. خواستم برگردم که یکدفعه یکی از سگها بی مقدمه و با صدای خیلی بلند پارس کرد و حالت مهاجم گرفت. من هم ناخودآگاه جیغ زدم و پا عقب گذاشتم و گوشی را پرت کردم سمتشان و زمین خوردم ...
هادی شیرازی | روایت خط مقدم
@hadishirazi
#مرارت_روایت
قسمت سوم:
(از مقدمهی کتاب خبرنگار غیراعزامی _ سجاد محقق)
... گوشی را پرت کردم سمتشان و زمین خوردم. فرار کردند. همهشان با هم! احتمالا از گوشی که سمتشان پرت کردم ترسیده بودند. چراغقوه گوشی افتاده بود روی زمین و دوباره ظلمات شدهبود. بلند شدم و روی زانو نشستم. خیس عرق و پر از گرد و خاک. کورمال کورمال دنبال گوشی گشتم و به زحمت پیدایش کردم. سگها رفتهبودند ده بیست متر عقبتر و حالت مهاجم هم نداشتند. بلند شدم و بیآنکه خودم را بتکانم برگشتم سمت زینبیه. دیگر دنبالم نکردند. لنز شکسته دوربین گوشی و یک شلوار پاره، یادگاری من از آن شب است و این ماجرا تنها یکی از سوانح حاشیهای گفتوگوی من و جمیلالشیخ بود.
... جمیل را اولین بار در دفتر شبکه العالم دیدم. اواخر تیرماه 99. همراه شیخ هادی شیرازی مدیر انتشارات خطمقدم بودم و قرار بود ما را به هم معرفی کند. آمد جلوی در ساختمان شبکه العالم در ملتحق جنوبی. جوانی میانه قد و نسبتا چاق با موهای وسط سری که ریخته بود و ریشی پر که وقتی نور خورشید به آنها میخورد به قرمزی میزد. یک کفش چرمی نوک تیز پاکرده بود و شلوار جینی تیره داشت و با پیراهن آستین کوتاه چهارخانهاش ترکیب خوشرنگی از خودش ساخته بود. فارسی را خندهدار و شیرین صحبت میکرد. خودش برایمان قهوه عربی آورد. قهوهای که تلخترین نوشیدنیای بود که در زندگیام نوشیدهام. با روی خوش و البته چند تبصره درخواستمان را برای گفتوگو پذیرفت. قرار شد جمیل از وقایع مهم سه سال حصر فوعه و کفریا یادداشتبرداری کند (کاری که هیچوقت نکرد) و ما با مدیر وقت ایرانی دفتر صدا و سیما در دمشق هماهنگ کنیم(کاری که کردیم اما مدیر بدقولی کرد و به جمیل چنین اجازهای نداد) تا در زمان اداری و در فضای شبکه با او گفتوگو کنیم.
هادی شیرازی | روایت خط مقدم
@hadishirazi
#مرارت_روایت
قسمت چهارم:
(از مقدمهی کتاب خبرنگار غیراعزامی _ سجاد محقق)
خاطرات جمیل از چند جهت اهمیت داشت. یک فعال رسانهای است و اهمیت چنین کاری را خوب میفهمید. تنها خبرنگار حاضر در سه سال و نیم حصر شهرکهای شیعهنشین فوعه و کفریا بود و به دلیل تحصیل در ایران، آشنایی کامل با ایرانیها و فرهنگ ما داشت. با اینکه در ایران درس خوانده و در سوریه با رسانههای ایرانی کار میکند، انتقادات جدی به عملکرد جبهه مقاومت در مورد فوعه و کفریا دارد و بدون منفعتطلبی ناشی از جبر موقعیت، آزادانه صحبت میکند. نمونههای این روحیه را در انتقادات نسبت به ایران در زمان تحصیل و جبهه مقاومت در متن خواهید دید. از طرف دیگر فارسی بلد بود که برخلاف تصور، در بسیاری از مواقع این مسئله تاثیر منفی بر گفتوگوی ما داشت چرا که زباندانی ناقص جمیل و برداشتهای متفاوت از کلمات و عبارات فارسی، گاه و بیگاه گفتوگو را به حاشیه میبرد.
شاید نبود برق و قطعی حدود بیست ساعته آن در سوریه، چه در فصل تابستان و چه زمستان را بتوان مهمترین حاشیه جلسات گفتوگو دانست. گفت و گو زیر نور چراغهای ال.ای.دی که با باتری کار میکردند و گرمای بیسابقه مرداد و شهریور سال 99 باعث شد که در تابستان با سبک کردن لباس و جمع کردن فرش و نشستن روی سنگهای کف خانه تلاش کنیم تا بر گرما غلبه کنیم. برای فرار از گرما یک تلاش ناموفق هم برای گفتوگو در بالکن که جزء مهمی از زندگی سوریهاست داشتیم که به دلیل صدای مکرر و پیاپی سگهای ولگرد منطقه و تاثیر آن بر کیفیت فایل صوتی قابل تکرار نبود. از آن سو در فصل زمستان به دلیل کمبود و گرانی گازوئیل و همچنان نبود برق مجبور میشدیم با لباس کامل و پتوپیچ شده به گفتوگو بنشینیم و گاهی در آشپزخانه، از گرمای اندکی که اجاق تولید کردهبود کمک بگیریم. حتی یکی دوجلسه از گفتوگوی ما به دلیل نبود پیاپی برق و خالی شدن شارژ باتریها، لاجرم زیر نور شمع برگزار شد.
علاوه بر این حوادث اتفاقات غیرمترقبهای چون گفتوگو به زبان فارسی جلوی مهمانان خانه جمیل و بازیکردن همزمان با خواهرزادههایش برای آرام نگهداشتنشان هم رخ میداد که خالی از لطف نبودند.
هادی شیرازی | روایت خط مقدم
@hadishirazi
#مرارت_روایت
قسمت پنجم:
(از مقدمهی کتاب خبرنگار غیراعزامی _ سجاد محقق)
جلسات گفتوگوی ما دوبار به دلیل حملات هوایی و موشکی ارتش رژیم اشغالگر قدس به دمشق و فرودگاه ناتمام ماند. مرتبه اول زمانی بود که صدای انفجارهای پیاپی گفتوگوی ما را قطع کرد و به پیگیری اخبار محل اصابت موشکها مشغول شدیم و مرتبه دوم موج انفجارهای فرودگاه بود که دیوارهای خانه را مثل زلزله تکان داد و تمام قاب عکسهای روی دیوار را زمین ریخت. جمیل آرام بود و حتی فاصله انفجار را هم تخمین زد. به پشتبام رفتیم و دیدم همسایههایش که روی بام مشغول قلیان کشیدن و مته نوشیدن بودند حتی از جایشان هم بلند نشدهاند!
جلسات گفتوگوی ما در دو مقطع یعنی 11 جلسه در تابستان 99 و 15 جلسه در زمستان همان سال انجام شد و کمی بیش از 56 ساعت طول کشید.
جلسه اول در کافهای روبروی شبکه العالم، سه جلسه در ساختمان شبکه، یک جلسه در رستورانی در دمشق و مابقی جلسات در خانه جمیل انجام شد.
یکی از چالشهای جدی ما در مقطع مصاحبه، بیماری مِرفَد، خواهر جمیل بود. مرفد دچار یک سرطان بدخیم شدهبود به خصوص در مقطع دوم گفت و گوی ما، مشغول شیمی درمانی بود و هزینههای بالای درمان، نبود دارو، مسافت زیاد تا بیمارستان و گرفتاری شغلی جمیل، تنظیم وقت مصاحبه را با مشکل جدی رو به رو کردهبود . در غالب جلسات با فردی روبرو بودم که بیش از هجده ساعت از زمان بیدار شدن و فعالیت یک نفسش گذشته بود و متمرکز نگهداشتن چنین فردی روی موضوع، تاریخها و جهتگیریها انرژی زیادی طلب میکرد. از آن سو، هرچه پیش میرفتیم جمیل به دلیل فشار روحی ناشی از بیماری سخت خواهرش تحلیل میرفت و حتی در بعضی روزها با بغض و بعضی روزها با خشم پای گفتوگو مینشست.
جمیل فردی با روحیه حساس و شکننده بود. شاید وقتی در صفحات آینده روایت زندگی او را بخوانید این حساسیت را منطقی دانسته و به او حق دهید اما به هر حال، از دست دادن وطن، پدر ، برادر، اقوام و دوستان از یکسو و شرایط سخت زندگی پس از جنگ اعم از وضعیت رفاهی و اقتصادی از سویی دیگر باعث شدهبود تا به خصوص در اواخر کار در چند مقطع تصمیم به متوقفکردن گفتوگوها بگیرد. به همین دلیل ناچار بودم در جلسات پایانی از حساسیت خودم در ریز شدن بیش از حد روی مسائل بگذرم و اجازه بدهم تا این سهلگیری، آرامش از دسترفته جمیل (که البته نقشی در آن نداشتم) را به او برگرداند.
پایان این بخش از مرارت روایت
هادی شیرازی | روایت خط مقدم
عضو شوید 👈 @hadishirazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پشت کاجستان، برف.
برف، یک دسته کلاغ.
جاده یعنی غربت.
باد، آواز، مسافر، و کمی میل به خواب.
شاخ پیچک و رسیدن، و حیاط.
من، و دلتنگ، و این شیشه خیس.
مینویسم، و فضا...
قم | امروز | ۲۱ دیماه ۱۴۰۱
#سهراب_سپهری
#کاغذ_پیچ
#خبر_خوب
ترجمه عربی کتاب حاج قاسمی که من میشناسم هم از چاپ در اومد. شکرخدا
هادی شیرازی | روایت خط مقدم
عضو شوید 👈 @hadishirazi
به مناسبت ولادت رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی(ره)
میگن مملکت آخوندیه
آخه کجاش آخوندیه🧐
اگر آخوندی بود روز بزرگداشت شیخ بهایی رو میگذاشتن روز آخوند نه روز معماری
یا حداقل روز شهادت شهید مطهری رو میگذاشتن روز آخوند نه روز معلم 🤔
اصلا چرا باید روز شهادت شهید بهشتی بشه روز قوه قضاییه
و روز شهادت شهید باهنر بشه روز دولت
و شهادت شهید مدرس بشه روز مجلس و هیچکدومش نشه روز آخوند😢
حداقل بهخاطر اینکه طرف اسمش شیخ الرئیسه، روز بزرگداشتش رو به نام آخوندا و شیخا میزدین نه پزشکا
آخه چرا خب!!
تازه روز بزرگداشت خواجه نصیرالدین طوسی که عالم دینی بوده رو هم دادن به مهندسا. 😳
پس آخوندا چی🤨
روز تولد امام خمینی رو هم که میگید رییس حکومت آخوندیه گذاشتید برای روز زنان و مادران😥😪
آخه این مملکت آخوندی که یه روز آخوند نداره کجاش آخوندیه. شما بگید!
#آخوند_زندگی_آزادی ☝️✊
والا
هادی شیرازی | روایت خط مقدم
عضو شوید 👈 @hadishirazi
16.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آنچه از روز فرار شاه نمیدانید
این کلیپ رو حتما ببینید.
فرار شاه خائن به اسلام و ایران، طلیعهی پیروزی انقلاب اسلامی بود.
این پیروزی بزرگ رو به همه آزادیخواهان جهان تبریک میگم.
انقلابی که همچنان مستکبرین عالم خصوصا آمریکا و اسرائیل همچنان از آن ضربه میخورند و به دنبال براندازی آناند.
کلیپ رو تا آخر ببینید.
هادی شیرازی | روایت خط مقدم
عضو شوید 👈 @hadishirazi