eitaa logo
حدیث اشک
7.4هزار دنبال‌کننده
53 عکس
99 ویدیو
8 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
یا ابوفاضل مدد روبروی گنبدت هر قامتی تا میشود ای که با آوردن نامت گره وا میشود هرچه حاجت بر درت آورده هر کس تا کنون مطئمناً یا برآورده شده یا میشود عالم الغیبی و بی شک مصلحت دانسته ای حاجتی گاهی اگر امروز و فردا میشود درب های عرش هم بسته است تا آن لحظه که روی زائر هایتان باب الحرم وا میشود هرکسی دکتر جوابش کرده اینجا بی گمان در حرم با گوشه ی چشمی مداوا میشود مشکلت را هرکجا بردی نشد , اینجا بیا با کریمان کار مشکل نیست ، اینجا میشود از همه دنیا دلت سیر است ؟ پس با من بگو `یا ابوفاضل مدد” قطعا دلت وا میشود مشهدم را داده و ماندست تنها کربلا کربلا هم شاید اصلا مشهد امضا میشود  حمید رضا محسنات لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک @hadithashk
ظرف خالی دوباره پر شده است آسمان از ستاره پر شده است هر دو چشمِ ستاره ِبارانم ازشعف؛ از نظاره پر شده است همه ی شهر گوششان امشب از اذان مناره پر شده است برگ برگ تمام دفترم از غزل و چارپاره پر شده است يادت افتاده ام كه اين گونه شعرم از استعاره پر شده است نوبت شعر خواني من شد سالن جشنواره پر شده است من به نامت شروع خواهم كرد به مقامت خضوع خواهم كرد به گدایی همين كه چيره شديم به شب آسمان كه خيره شديم ناگهان نوری از خدا آمد ساكن گوشه ی جزيره شديم همه از دوری قمر بوده اگر اينگونه تار و تيره شديم لطف زهرا به ما رسيده كه ما نوكر ساقی عشيره شديم نذر بی دستی اباالفضلش بسته ی دست دستگيره شديم نفسی يا اگر حياتی هست از دم توست التفاتی هست آسمان زير دست دستانت ماه و خورشيد هردو مهمانت نه فقط شيعه،ارمنی هم شد شامل سفره های احسانت هركسی ميخورد گره كارش به تو رو ميزند - به قربانت چقدر كشته مرده داری تو آذری ها چه قدر ميخوانت وقت رزمت پر از حماسه و شور به به از اين خروش و طوفانت گيسويت را به روی شانه بريز كه شوم باز هم پريشانت در امان نيست دشمنت هرگز از رجزهایِ تيغِ بُرّانت عجبی نيست از دلاوری ات همه ی دشت گشته حيرانت به مصاف تو هر كه می آيد می زند جا ز ترسِ پيكانت پدر مشك ،صاحب دريا السلام عليك يا سقا حس خوب پريدن پرها آسمان همه كبوتر ها اوج فهميدن من و مایی ای تو بالاتر از فراتر ها ای قيامت نمایی از قدّت باعث رويش صنوبرها حاجت پشت هر در بسته ای كليد تمامی درها گره كور مادرم با توست ای مجيب تمام مضطرها بانی سفره های نان و پنير آش نذری دست مادرها از تبار دلاوران عرب از نژاد امير خيبر ها پسر ذوالفقار صفين و پدر رزم مالكْ اشترها تيغ تو تا نيامده بخشيد خاتمه بر تمامی شرها معنی لا فتايی يا عباس دومين مرتضایی يا عباس جذبه ی دلبری تو غوغاست فن عاشق کشی تو زیباست نفسی هم قدم شدن با تو آرزوی اهالی بالاست رسم مردانگی تو مَثَل است ادبت هم زبانزد دنیاست مشک خالی تو جواب همه است لب ِ خشک تو حسرت ِ دریاست زهره ها را درید نعره ی تو رعد و برق نگات... واویلاست اذن میدان نداشتی ورنه هنر تو حماسه در هیجاست آه از آن زمان تلخی که دید ارباب دور تو بلواست بین یک مشت کوفی بی رحم سر سردار لشکرش دعواست خوش بحالت که لحظه ی آخر سر تو روی دامن زهراست آنکه میخواستی سرت آمد فاطمه جای مادرت آمد محمدحسن بیات لو لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
تو آفتاب روشنی ای دلبری که دلبری ات داستان شده شعبان به یمن تو شعبات الجنان شده گهواره تو زینت هفت آسمان شده جان دوباره یافته عالم جوان شده جانان رسید موسم تقدیم جان شده گل آمد و حیات گلستان شروع شد خشکی گذشت و بارش باران شروع شد دوران نشئگی خماران شروع شد مستی ما ز سوم شعبان شروع شد پای تو اشک شوق زچشمم روان شده قنداقه ی پسر چو به دستش پدر گرفت انگار اختیار شبش را سحر گرفت با دست خویش اشک ز چشمان تر گرفت فطرس رسید و از پر قنداقه پر گرفت بال فرشته ها به سرش سایه بان شده تو آفتاب روشن و پیدای ما شدی تو آمدی و روح به اعضای ما شدی خندیدی و تمامی دنیای ما شدی گفتیم عاشقیم و تو لیلای ما شدی راز جنون ما به خلایق عیان شده دریا دلیم و دیده ز مرداب بسته ایم امید خود به باده ی نایاب بسته ایم با دیدن تو دیده به هر خواب بسته ایم دل را به لطف حضرت ارباب بسته ایم دل های ما به گوشه ی چشمی نشان شده عشقت همینکه صبح ازل آفریده شد از روی چشمهات غزل آفریده شد از استواری تو جبل آفریده شد با شهد خنده هات عسل آفریده شد دیگر قلم خلقت تو ناتوان شده پیغمبر خدا ز کجا حرف می زند؟ در روز عید هم ز عزا حرف می زند دارد ز خاک کرب و بلا حرف می زند آری ز سیدالشهدا حرف می زند حتی خدا ز ماتم روضه خوان شده شاعر دلم گرفته بیا از خدا بگو من با همه غریبه ام از آشنا بگو از انتظار و حسرت مشتی گدا بگو حرف دگر رها کن و از کربلا بگو دل بیقرار دیدن آن آستان شده هادی ملک پور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
بنده عشق تو ام قلمم روی ورق باز زمین گیر شده ضعف از بال و پر شعر سرازیر شده به بلندی فلک باید عصا بردارم تا کمی گام زند طبع زمین گیر شده از لغت نامه خورشید اگر واژه دهند مینویسم که چرا عشق فراگیرشده واژه از بیت فراری شده از هیبت تو لالی طبع من و وصف تو تقدیر شده چه بگویم که قلم باز زجا برخیزد مددی فاطمه این طبع به زنجیر شده نام زهرا به لبم امده ای نور دو عین اذن دادند بگویم غزلی از تو حسین از همان مهد نگاهت نمک دیگر داشت آسمان میل به پابوسی تو در سر داشت گوئیا رفت ملاقات خدا و برگشت هر که ازسجده به گهوار تو سر برداشت مکتب دلبری ازچشم ترت شد آغاز دل سپردن به تو رازیست که هر دلبر داشت روی دستان پدربودی و دشمن ترسید حیدر انگار در آغوش خودش حیدر داشت زینت دوش نبی و علی فاطمه ای مثل آن تاج سری که سه نفر بر سر داشت گشته ام وصف تو را نیست جزاین نوردوعین تو حسینی تو حسینی تو حسینی تو حسین آسمان زیر قدمهات اقامت دارد به غبار ره تو عرض ارادت دارد هر کسی چشم تورا دیدبه پا کرد نماز بس که محراب دو ابروت عبادت دارد دیدکافر قد وبالای تو اسلام آورد بسکه این قامت اشاره به قیامت دارد من از آن چهره زیبای تو فهمیدم که این همان وعده حقی است که جنت دارد عادت ما شده آقا که گدایت باشیم بس که بر جود کرم دست تو عادت دارد فاش میگویم وازگفته خود شاد حسین بنده عشق تو ام خانه ات آباد حسین بنویسد مرا ریزه خور خان حسین بنویسید مرا دست به دامان حسین سرمن روی قدمهات به سامان برسد بنویسید مرا بی سرو سامان حسین بنویسید که ای کاش شوم مثل زهیر قاری آیه ای از مصحف چشمان حسین هر که از راه و طریقی به هدایت برسد بنویسید مرا عبد مسلمان حسین در قیامت که خداوند بخواند حکمم روی پرونده نوشته است که مهمان حسین ترس دارم که اگر فضل تو گویم گاهی عده ای را بکند عشق حسین اللهی موسی علیمرادی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
حسین جان ای قبله‌یِ عوالمِ بالا حسین جان ای شُعله شُعله آتشِ دلها حسین جان حٰا سین و یا و نونِ خدا ، یاحسین جان ماییم و هر نفس نفسِ ما حسین جان یک واژه است عزتِ دنیا حسین جان هرچه به دل به سینه به سَر داشتی علیست ذکری که در تمامِ سحر داشتی علیست نامی که در گشودنِ در داشتی علیست جانت علیست هرچه پسر داشتی علیست ای سر به پات رفته به مولا حسین جان چشمِ تو گَشت و از همه ما را خطاب کرد لطفش بلند باد که کارِ ثَواب کرد هرکس که بندگیِ تو را انتخاب کرد او را نگاهِ مادرت عالیجنات کرد گفتیم بعدِ حضرتِ زهرا حسین جان آشفته زُلفم و تبِ طوفانم آرزوست کنعانم آرزوست سُلیمانم آرزوست یک بار از لبِ تو حسن جانم آرزوست با خون رقم زنم که دو سلطانم آرزوست امشب بیا بزن رگِ ما را حسین جان مست است آنکه بر درِ میخانه ایستاد مرد است آنکه تا تَهِ پیمانه ایستاد سر نیست آن سری که رویِ شانه ایستاد در پایِ عشق جُز تو که مردانه ایستاد ؟ آن کیست غیرِ زینب کُبریٰ حسین جان تو میرسی و با تو خبرها یکی یکی لبخند میزنی به پسرها یکی یکی اُفتاده‌اند پیشِ تو سرها یکی یکی با ماه هاشمیت قمر ها یکی یکی عباسَ نوکرم شبِ فردا حسین جان شعرم رسیده است به اَبیاتِ آذری هَر کیم اِلَر مَحضَرِ آقامَ نوکری زهرا اِلَر خادِمَ عباسَ مادری زینب واری نَقَدَ اَبلفضلَ یاوری نقش اولدی روی بیرق سقا حسین جان ما پیر میشویم شبیهِ حبیبِ تو شبهای جمعه‌ایم پُر از بویِ سیبِ تو امشب سلامِ ما به لبِ بی نصیبِ تو ما را که کُشته است صدایِ غریبِ تو جان خواستی به چشم بفرما حسین جان حسن لطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
یا ابالاحرار یا حسین هرکسی دنبال دنیا رفت عزت را ندید هرکسی با عشق بد تا کرد جنت را ندید   ساقه های عرش شاهدهای این حرف من اند چشم هرکس خورد بر نور تو ظلمت را ندید   در زدیم و دستی آمد روزی ما را رساند سائل اینجا لحظه ای رنگ خجالت را ندید   لطف شان حتی به یک تبعید رفته میرسد مثل فطرس هیچ کس اینقدر رحمت را ندید   هر نفس پشت نفس مقروض اربابم ولی این بدهکار از طلبکارش شکایت را ندید   هر سری بر دامنت آمد سعادتمند شد هر سری محروم فیض ات شد سعادت را ندید   ما به پابوس شبیر از پیش شبّر آمدیم با چه شوقی از برادر به برادر آمدیم   تو می آیی و به محض آمدن گل میکنی کربلا را تا ابد میخانه ی کل میکنی   از همین گهواره چشمانت به زهرا خیره شد از همین آغاز بر زهرا توسل میکنی   در قنوتت ذکر پشت ذکر بالا میرود دستهایت را به سمت آسمان پل میکنی   بین دو انگشت تو جایی به ما هم میرسد؟ پس بهشتی بودن ما را تقبل میکنی؟   پنجمین خورشید دنیایی و با این آمدن پنج ضلع نور را رو به تکامل میکنی   ساکتی انگار نه انگار اصلا تشنه ای شیر مادر خشک شد اما تحمل میکنی   معنی یک روح مانده در دو پیکر میشوی آخرش سیراب انگشت پیمبر میشوی   شب رسیده وقت تاریکی است ماهت را بده یک کم از لطف های دل بخواهت را بده   راه دوری آمدم از ری مزاحم میشوم خسته ام آواره ام لطف پناهت را بده   گر بنا داری بیایی و خریدارم شوی زودتر از لحظه ی موعود چاهت را بده   خودنمایی کردن من را ریا هرگز نبین گوشه چشمی از تو میخواهم! نگاهت را بده   آمدم مثل رسول ترک آقایی کنم فرصت نوکر شدن در خیمه گاهت را بده   سال ها شعبان به شعبان زیر دِینت رفته ام روزی سال گدای رو سیاهت را بده   خوشه ای انگور داد و از تو باغش را گرفت شیخ جعفر شد کسی که از شما حلوا گرفت   عرش را دیدیم ما در آسمان کربلا پس سر ما خاک شد بر آستان کربلا   پیش ما اوقات شرعی از اذان مأذنه است گوش را دادیم تنها به اذان کربلا   در قیامت میزبانی میکند از کل خلق هرکسی که بود یک شب میهمان کربلا   از زمین و آسمان آتش ببارد باک نیست ما همه هستیم یک یک در امان کربلا   از جوان و پیر وقتی نذر گنبد میشویم اسم مان هم میشود پیر و جوان کربلا   چشم ما هر شب برایش میشود نهر فرات گریه پشت گریه پای داستان کربلا   تو به دنیا آمدی پیغمبر ما گریه کرد روضه گودال را تا خواند زهرا گریه کرد   جبرئیل آمد خبر آورد بلوا میشود بر سر پیراهنی بد جور دعوا میشود   آنقدر نیزه می آید آنقدرها میرود تا تن آقا شبیه یک معما میشود   یا غیاث المستغیثین روی لب می آورد در جوابش تیر بین حلق او جا میشود   یک طرف با سنگ یا با چوب زخمش میزنند یک طرف هم باز قد خواهری تا میشود.... سید پوریا هاشمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
ماهِ کامِل شِش ماهه آمد زودتر از وقتِ ‌موعودش هرآنچه ‌باید داشـــت را نوزاد شامِل بود شش ماهه آمد و همه با چشمِ‌ خود دیدند شــعبان ‌از آن آغاز هم یک ماهِ کامِل بود پیغمــــبر از آبِ‌ دهانِ ‌خویــش کامش را برداشت ‌و انگشتِ‌ خود را در دهانش کرد زیباتریــــــن‌ اسمِ جهان را جبرئیــل آورد زیباتریــــــن‌ را باید اینگــونه بیانش کرد وقتی حســینِ‌ کوچک و شیرین زبان آمد چشـــم ‌و چراغِ خانه ی زهرا و مولا شد تنها زمین‌ نه ...آسمان ها هم‌ به وجد آمد فُطــرس به قُنداقش تبرُّک کرد و زیبا شد وقتی حسن او را بغل میکرد می خندید از عمقِ جانش حیــــدرِ کرّار می خندید خورشـــیدِ سوم ‌نور می پاشید بر خانه زهرا کنارِ کودک اش هر بار می خندید پیغمــــــبر امّــا با خــبر بــود از معــمّایی پیغمبر امّا چهره ای محزون و غمگین داشت عیــــد آمد و عیــــدی برای کـودک آوردند پیراهنی که ســرخ بود و رنگِ خونین داشت جبریل آمد ... گفت از سرخی پیـــراهن این سرخیِ خونِ حســینِ توست پیغمبر این کودکِ شیرین و دلبندِ تو را یک روز در کربلا تشنه ، تک و تنها و بی یاور ... جبریل از کرب و بلا می گفت و پیغمــــبر هی بوسه از لب ها و از زیرِ گلو می کرد مانندِ یــک ابــرِ بــهاری ســخت می بارید وقتی حسینش را بغل میکرد و بو می کرد وقتی علی فهمید در خود ریخت دردش را زهرا ولی باران شد و بی وقفه می بارید زهرا وصیّت کرد زینب جان حســینم را ... زهرا پریشان بود و زینب خوب می فهمید هرجا حسینم رفت باید پیـــشِ او باشی در کربـلا جــانِ تو و جــانِ حسـینِ من باید ببوســی جــای من زیرِ گلویش را باید بپوشـــانی بر او این کهنه پیراهن زینب به مادر خیره بود و با خودش میگفت آخر چگونه می شــــود در کربــلا یک زن... آخر چرا بایــد ببوســــم من گلویــش را ؟ آخر چرا بایــد بپوشــــد کهنه پیــراهن ؟ قرآن به هم پاشــید افکارِ پریشـــان را از روی لــب های برادر نـــور می آمد امّا صدای دیــگری در گوشِ زینب بود شاید صدایِ ذوالجناح از دور می آمد... ” شاید صدایِ ذوالجناح از دور می آمد `  ابراهیم زمانی_قم لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
ابوسجاد   مارا نوشتند از ازل دیوانه ى عشق دیوانه ها جمع اند گرد خانه ى عشق درمان نداردعشق جز پیمانه ى عشق پرواز کردم با جنون تا لانه ى عشق   زنجیرى ام...زنجیرىِ موى حسینم من تا قیامت بنده ى روى حسینم   عمریست درگیر ابوسجاد هستم دلداده ى هرکه به او دل داد هستم در بند عشقش هستم و آزاد هستم خانه خرابِ او شدم...آباد هستم   ارباب من عشق است...عشق عالمین است ذکر تمام انبیا هم یا حسین است...   بالاترین نقطه درعالم زیر پایش اعجاز کرده نخ نمایى از عبایش من را جلا دادند بین روضه هایش دیوانه ام...دیوانه ى کرب و بلایش   آرى حساب عاشقانش بى حسابیست لبهام از بس دم زده از او شرابیست   کار تمام ما قیامت با حسین است کار دلم هرگز نماند تا حسین است بوى خدا آکنده است هرجا حسین است ماندم خداوند حق تعالى یا حسین است؟   سر میگذارم زیر پایش روزى آخر جان مى دهم در کربلایش روزى آخر   در دلبرى اسطوره ى لیلا تو هستى خورشید هستى قبله ى بالا تو هستى فکر و خیال و نان و آب ما تو هستى لب تشنه اى هرچند که دریا تو هستى   اى حا و سین و یا و نون جانم فدایت اى عین و شین و قاف مى میرم برایت   فطرس از اعجاز نگاهت پر گرفته یک زندگى تازه را از سر گرفته دامانتان را بعد محکم تر گرفته جبریل از خاکت گل قمصر گرفته   درمان هر دردى و تو آب حیاتى آب حیاتى بعداز آن باب نجاتى   بالانشین!جاى سرت بر نیزه ها نیست جاى تنت والله زیر دست و پا نیست اى بى کفن!حق شما که بوریا نیست خون خدا که جاش در تشت طلا نیست   انگشرت را کاش میدادى حسین جان روى زمین لب تشنه جان دادى حسین جان    آرمان صائمى     لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
آسمان شد آفتابی! عید آورده خدا انبیا غرق شعف! لرزید پشتِ اشقیا آمد و شد پنجمین آیینه ی آلِ کسا نام او را با طلا حک کرد موسی بر عصا روز و شب خیل گدا محض ِ گدایی می رسید بسکه فطرس بالِ خود را بر رخِ عالم کشید دست حق یکباره او را از همه سر کرده است رزق عالم را به زیبایی مقدّر کرده است خاک را برداشته؛ با نام او زر کرده است عرش در میلادِ مولایم چه محشر کرده است میگذارد دست میکاییل پیش ِ مادرش تاجی از فیروزه و الماس بر رویِ سرش کلّ عالم شد برای او غلام ِ خانه زاد ماه و خورشید و ستاره، کهکشان و ابر و باد تا خدا حس کرد خاطرخواهِ عشقش شد زیاد خواند بعد از هر اذان، در هر دو گوشش “اِن یکاد” از کجا آورده این سیمایِ بی مانند را؟!! اینچنین میگفت و “اسما” دود کرد اسپند را نور چشم و زینتِ دوش پیمبر(ص) آمده گفت خیبر: قوّت بازوی حیدر آمده آمد و لبخند بر لب های مادر آمده محض ِ آقایم حسن(ع) یار و برادر آمده این خبر آمد که شد بهبوهه ی جشن و سرور خانه ی مولا امیرالمومنین(ع) شد غرقِ نور جبرئیل آمد؛ نشست و کرد چشمش را رصد چارگوش ِ چوبیِ گهواره اش را بوسه زد دور باشد از وجودش شرّ شیطان؛ چشم بد خواند با صوتِ حجازش قل هواللهُ احد بوسه از پیشانی و مابینِ ابرویش گرفت پس علی(ع) قنداقه را محکم در آغوشش گرفت دید در چشمان او آیاتِ محکم را فقط آسمان و روز و شب هایِ منظّم را فقط در نگاهش توبه ی حوّا و آدم را فقط پای بوسیِ تمام اهل عالم را فقط تا شنیدم اینچنین آقاست؛ من هم آمدم سر به زیر و دست-خالی بر نگاهش رو زدم داده آرامش به قلبم ذکر زیبایِ حسین(ع) در دلم هرگز نمی گیرد کسی جایِ حسین(ع) در گلو عمریست جا خوش کرده آوایِ حسین(ع) میشود خوشبخت آنکه پیر شد پایِ حسین(ع) او که بعد از کربلا آیینه ی ایثار شد سید و سالار بود و سیدالاحرار شد سوم شعبان رقم زد روزِ بی مانند را بر لبِ صاحب-زمان(عج) زیباترین لبخند را بارش ِ باران خبر آورده این پیوند را لحظه ی شیرینِ میلادِ پدر-فرزند را عشقِ سجّاده نشین بود و چه نورانی جبین خواند او را حضرت ارباب؛ زین العابدین(ع) در قنوتش آیه آیه شوقِ استغفار داشت در دل محراب با عرش ِ خدا دیدار داشت اینچنین در هر زمان آرامش ِ بسیار داشت در عبادت؛ خطِ مشی و سیره و معیار داشت از نگاهش شرحی از نهج البلاغه جاری است شک ندارم که صحیفه شیوه ی دینداری است ذکر خیرش هست تا روز قیامت ذکرِ لب ربّناهایش حلاوت داشت! با طعم ِ رطب چرخش ِ تسبیح او حولِ مدارِ روز و شب شد علی بن الحسین(ع) و عشقِ با اصل و نسب همرگ و همریشه ایم و شد برایمان عزیز هست ایرانی نسب از سمتِ مادر؛ گل بریز! دستِ حق ویرانگرِ ظلم و ستم آورده بود نور مطلق! آفتابِ خوش قدم آورده بود در طوافِ روی او خورشید، کم آورده بود محض سائل ها فقط لطف و کرم آورده بود داد با روشنگریِ خود به ظلمت خاتمه بود مولودِ چهارم از تبارِ فاطمه(س) آن طرف گل کرد بر تاجِ وفاداری نگین چون امیرالمومنین(ع) شد صاحبِ حبل المتین غرق در جشن و سرور و شادمانی شد زمین ماهِ کامل داشت در آغوش ِ خود ام البنین(س) بسکه زیبا بود یوسف آمد و وقتِ سحر گوشه ی قنداقه اش زد مُهره ی چشم و نظر دور تا دورش شلوغ و نام ِ او آرام ِ جان چشم هایش نافذ و عمقِ نگاهش مهربان میرسد دائم صدایِ هلهله از عرشیان بوسه زد بر دستهای او پدر وقتِ اذان اینچنین بی واسطه حلّالِ هر مشکل شده ظاهراً عباس(ع)! در واقع ابوفاضل شده چونکه بود از کودکی راهِ ولایت را بلد رویِ حرف ِ حضرت اربابمان حرفی نزد دور باشد از وفاداریِ او چشمانِ بد شد علمدار و همین را زد به نام خود سند روی شمشیرش؛ علی(ع) حیدر مدد مکتوب شد تا ملقَب شد به سقّا حالِ دریا خوب شد حضرتِ باب الحوائج بود و تمثالِ ادب شد برای زینبِ کبری(س) در آرامش سبب مشکیِ عمّامه اش زد بارها طعنه به شب تا قیامت وصف او کار شبانه روزِ لب تا گره افتاد در کارم سریع و بی دلیل حاجتم را بر پرِ کنجِ علَم بستم دخیل    مرضیه عاطفی_سمنان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
خورشید هم امشب به این درگاه می آید زیرا خبر پیچیده هر جا ، ماه می آید امشب خیال حضرت ارباب آسوده ست دارد کفـــیل زینبـش از راه می آید سلطان عشّاق دو عالم جشن می گیرد وقتی وزیرش مثـل شاهنشاه می آید با دست و پای غرق گِل از سمت نخلستان با سر به دیدارش ، ولی الله می آید جانها فدای عاشقی کز شوق وصل او معشوق،سویش مثل خاطرخواه می آید عبّاس یعنی عاشق صادق که بی ارباب او را ز هست و نیستش ، اکراه می آید با جرعه ی آبی هدایت میشود قطعاً در آستانش هر کسی گمراه می آید طوبی به جنّت نغمه سرداده ست با احساس جانم فدای قامتت یا حضرت عبّاس گفتند اهل دل ، دل امّ البنین روشن حالا که شد چشم امیرالمؤمنین روشن آن قدر او ماه است که، از نور رُخسارش چون ماه کامل می شود کلّ زمین روشن دنیا و ما فیها نه تنها بلکه از نورش در دیده ی ما میشود تا…(نقطه چین) روشن هر چند خاموشی در آنجا هست بی معنا از او شده سرتاسر عرش برین روشن وقتی نوشتم “یاابوفاضل مدد”دیدم در حلقه ی انگشتر من شد نگین روشن در صحن او بر خاک افتادیم و فهمیدیم عشّاق عالم را چگونه شد جبین روشن عبّاس نه ، عابس شدن را درک خواهی کرد وقتی تورا شد سرّ دستورات دین روشن هرکس به او وارد شد و از خویش خارج شد ذکرش تمام عمر یا باب الحوائج شد فریادِ ما تا صبح محشر یااباالفضل است یعـنی که تا آخر دل ما با اباالفضـل است دلمُرده ی مَحضیم آنجایی که ساقی نیست هستیم غرق دلخوشی هرجا اباالفضل است هرچیز را مقیاس و معیاری ست درعالَم معیار در بحث ادب تنها اباالفضل است از ادّعای با وفایی دور باش ای دوست گر در وفاداری تو را مبنا اباالفضل است پایین تر از پایین من و امثال من هستند وقتی فقط بالاتر از بالا اباالفضل است بایدکه گرد و خاک پای “تاویه”* باشیم  وقتی فدای زاده ی زهرا اباالفضل است با دیدن دستـش نه تنها ذکر ما ، بلکه ذکر خدا در محشر کبریٰ اباالفضل است دیدم تو محبوب القلوبی یا ابوفاضل الحق ، تو کَشّافُ الکرُوبی ، یا ابوفاضل ای أحسنُ الحالم ببین حال خرابم را آرام کن این سینه ی پُر التهابم را از بسکه زیر دِیْنِ تو بودن بزرگم کرد تسویه کردم با همه جز تو حسابم را تا که تمام عمر را عطشان تو باشم بشکن به دست خویشتن جام شرابم را حتّی شب میلاد تو ، فکر مصیبت هات آقای من ، می گیرد از دل صبر و تابم را ارباب هم می گفت : میفهمند رفتی تو هر کس ببیند صورتِ از خون خضابم را عباس من یاد لب خُشک تو اُفتادم وقتی که بوسیدم لب طفل ربابم را تو رفتی و هر بار بعدت العطش گفتم داده ست با تیر و سنان دشمن جوابم را فرقت که تا بین دو ابرو باز شد عباس فصل اسیری حرم آغاز شد عباس *تاویه : اسم مرکب حضرت  محمد قاسمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
شکر حق دستان ما از دامنت کوتاه نیست گر چه ما را تا مقامت قدر پلکی راه نیست هر که سجده می کند با بردن نامت یقین اهل توحید است ای یکتا ترین گمراه نیست هر کسی دیده تو را بعدا یقینش می شود آنکه روشن می کند شبهای ما را ماه نیست یوسف‌مصری‌کجا پنهان شود از شرم تو یا عزیزالله بنگر در بساطت چاه نیست؟ از در و دیوار این میخانه حاجت می چکد کاشف الکربی و‌در پیش تو جای آه نیست من به رحمانیت چشمانت عادت کرده ام هر چه می گفتند از لطف شما بیراه نیست پیش تو زانو‌زدن را ازل آموختم از خروش چشم های تو غزل آموختم جعفر آمد پابه پایت ناگهان طیار شد در مرام پهلوانان نام‌تو معیار شد در غضب هم دستگیری مهربانی مرهمی حر دشمن با عبور از محضر تو یار شد خار هم تحت عنایات شما گل می شود آن گلی که دور افتاد از نگاهت خار شد از جناح رحمتت بوی تکامل می رسد خشت ما در سایه ی لطف شما دیوار شد چشم های بسته ات هم خلق سلمان می کنند با نگاهت کل شهرم‌میثم تمار شد حضرت باب الحوائج دستگیر دست ها از شما دارد توقع هر کسی بیمار شد نافذ الابصاری و اعماق بینش خلق توست تو اگر خلق خدایی آفرینش خلق توست نکته هایش را خدا باریک‌تر از مو‌کشید یا علی گفت و‌سپس بالای چشم ابرو‌ کشید «بین بوم‌چشم هایت طرحی از مهر و غضب اجتماع دسته های شیر با آهو کشید» ماهتاب آل حیدر شب ز شرمت آب شد هر زمان ام البنین شانه بر آن گیسو‌کشید گوی سبقت می ربایند انبیا در خدمتت خضر دربانت شد عیسی خانه را جارو کشید با شفا دست شفاعت یافت عین الله شد کور مادر زاد وقتی معبرت را بو‌کشید فکر دل هم باش گاهی قبله ی سیار من باد گیسوی تو‌را با خویشتن هر سو کشید دل به وادی تحیر نامتان را دم گرفت هر کجا یاد تو کردم سینه ام را غم‌گرفت قدر یک دنیا سوال بی جواب افتاده است فکر بارش از سر هر چه سحاب افتاده است ماه بودی و‌زمین خوردی و‌دنیا تار شد حق بده گر روی جسمت آفتاب افتاده است این طرف مواج دریا سر به صخره می زند آن طرف در خیمه موج اضطراب افتاده است طفل دست و ‌پای خودم کرده است از تشنگی بارها قنداقه از دست رباب افتاده است غارت خیمه پس از تو‌کار دشواری که نیست ها دهان هرزه چشمان بی تو آب افتاده است رفتی و دور از نگاه غیرتت در بین طشت روی لبهای کسی رد شراب افتاده است در مصیبت فکر بی تابی خواهر می کند شاه دارد بی صدا با خیزران سر می کند حسین واعظی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
یا قمر العشیره   گر بشود موقع عطای ابالفضل اهل کرم می شود گدای ابالفضل جذب خودش کرده و ربوده دلم را چهره جذاب و دلربای ابالفضل حاجت خود را گرفته است یقینا نذرکند هرکسی برای ابالفضل زندگی او همه فدای حسین است زندگی ما همه فدای ابالفضل جمله به جمله فقط حسین حسین است متن تمامی خطبه های ابالفضل روی زمین هرچه رد پای حسین است پشت سرش هست رد پای ابالفضل مطمئنم که شریک داغ حسین است گریه کند هر که در عزای ابالفضل روح مناجات ماست حضرت عباس قبله حاجات ماست حضرت عباس مانده ام آخر چه بوده ارزش جانش؟ خواست فدایش شود امام زمانش هیچ زمانی نشد یکش” بشود دو” شرک خفی هم نیامده به زبانش رزق ابالفضل نیز رزق حسین است نیست جدا از حسین سفره نانش چهار برادر فدائیان حسین اند پشت حسین است با تمام توانش حرف بدی هر که زد به بچه زهرا(س) بچه ام‌البنین(س) نداد امانش تا که ابالفضل در کنار حسین است زینب کبری(س) نمی‌شود نگرانش سایه عباس هست بر سر زینب هست مدافع برای معجر زینب در همه عمر بی قرار حسین است زندگی‌اش تحت اختیار حسین است ماه بنی‌هاشم است اگر چه ابالفضل جذب حسین است و در مدار حسین است بهر دفاع از حسین سینه سپر کرد سینه عباس پاسدار حسین است جان حسین از کسی گزند نبیند تا که ابالفضل در کنار حسین است تیغ حسین است هر دو دست ابالفضل دست ابالفضل ذوالفقار حسین است لحظه جان دادنش کنار شریعه دل نگران، چشم انتظار حسین است آه! ابالفضل بین علقمه افتاد بر روی دامان پاک فاطمه(س) افتاد آرش براری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹