.
سربسته!
.
✍آنچه این روزها در ماجرای«برجام» می بینیم،تحقق همه هشدار هایی است که از روز اول مذاکرات، منتقدین گفتند و متخصصین عرصه دیپلماسی نشنیدید!
🔴گفتند امضا کری تضمین است، دروغ بود!
🔴گفتند تضمین گرفته ایم، دروغ بود!
🔴گفتند برد- برد است، دروغ بود!
🔴گفتند تحربم ها می رود، دروغ بود!
🔷اما راستش را بخواهید هرچه آمریکایی ها گفتند،راست بود!
این سبکِ دیپلماسی ،ویژه این جماعت است.
🔻همه چیز را یکطرفه می دهند.
🔻خوب که حریف سرشان را کلاه گذاشت، 🔻بلندتر از همه انقلابیون، فریاد وشعار سر می دهند !
🔻 بعد هم انگار نه انگار که این بدبختی را آنها به سر ملت آورده اند! ناگهان انقلابی می شوند!
🔻 حرف از برگشت از راه رفته و مقابله با آمریکا می زنند!
نگاهی به رجز خوانی های پوچ روحانی همراه با ذلت دل بستن به اروپا بکنید تا ببینید چقدر انقلابی شده است!
اما این همه مشکل نیست!
بدبختی وقتی بیشتر می شود که ببینیم یک عده در کشور هستند که «متخصص ماله کشی» و لال کردن مردمند.
معتقدم این جماعت که در فلان مجموعه و بهمان مرکز و..... به تجارت اعتبار و تشخص برای خودشان مشغولند،از مهمترین عوامل تیره روزی و بدبختی مردمند.
جماعتی که با هزار توجیه، اجازه نمی دهند هیچ مسئولی در زمان مسئولیتش،بخاطر کارهایی که با مردم مملکت کرده ، مورد مؤاخذه و بازخواست قرار بگیرد!
تا هست، توجیه می کنند، نان قرض می دهد و نان قرض می گیرند و منافعشان را حفظ می کنند،بعد هم که دوران مسئولیت تمام شد و هزار بلای جبران ناپذیر به سر کشور آمد .....!!
🔴 اکنون بر کم اطلاع ترین آدم ها هم ثابت شده که جریان مهمی در دولت،نفوذی و جاده صاف کن آمریکاست ،اما صدا از آنها که باید در نمی آید و تازه به دهان آنها که حرفی می زنند،مهر می کوبند و به لال شدن دعوتشان می کنند!
🔴 شده اند مصداق فرمایش مولا در وصف منافقین که می فرمود:«به یکدیگر ثنا و عنوان قرض می دهند ...به هر دلی راهی دارند و برای هر دری کلیدی...»
🔴تردید ندارم،تا این جماعت در فلان اتاق ها نشسته اند،امثال روحانی می آیند،کشور را می فروشند، انقلاب را ذبح می کنند و آب از آب تکان نمی خورد!
مردم زیر چرخ های بی عدالتی همین حضرات له می شوند و آن جماعت همچنان مشغول توجیه عملکرد نداشته آنهایند!
🔺ببینید از همین امروز چقدر توصیه های اخلاقی رایج می شود!
🔺توصیه به وفاق ملی وحدت و همدلی با دولت خدمتگراز!
و اگر شما هیچ نگویی و فقط و فقط فرمایشات و هشدار های رهبری برای چنین روزی را باز نشر کنی،باز هم متهم می شوی به وحدت شکنی!
یا سیدی ...
در این دقیقه های آخر ماه شعبان
در برابرت ایستاده ام...
باز هم برابرت ایستاده ام...
آیا باز اذن می دهی مولای من؟
....
چه خوش است بوی عشق از نفس نیازمندان
دل از انتظار خونین دهن از امید خندان
مگر آن که هر دو چشمش همه عمر بسته باشد
به ورع خلاص یابد ز فریب چشم بندان
نظری مباح کردند و هزار خون معطل
دل عارفان ببردند و قرار هوشمندان
سر کوی ماه رویان همه روز فتنه باشد
ز معربدان و مستان و معاشران و رندان
اگر از کمند عشقت بروم کجا گریزم
که خلاص بی تو بند است و حیات بی تو زندان
نفسی بیا و بنشین سخنی بگو و بشنو
که قیامت است چندین سخن از دهان چندان
اگرم نمی پسندی مدهم به دست دشمن
که من از تو برنگردم به جفای ناپسندان
سعدی
در فاصله این دو روز یا دو شب که حضرت امیرالمؤمنین به دست آن ملعون ضربت خوردند. چند حادثه اتفاق افتاد. یکی بعد از همان ضربت بود که در روایت آمده است که حضرت هیچ نالهای نکردند و فقط فرمودند«بسم الله و بالله و فی سبیل الله. فزت و رب الکعبه» به خدای کعبه سوگند که من رستگار شدم.
بعد هم که امام حسن مجتبی(ع) آمدند و سر آن بزرگوار را به دامان گرفتند. در روایت هست که خون از سر مبارک ایشان میریخت و صورت و محاسن ایشان غرق در خون بود. امام حسن(ع) همینطور به صورت پدر نگاه میکردند و گریه میکردند. قطرهای از اشک از چشم امام حسن(ع) بر صورت امیرالمومنین(ع) چکید. حضرت چشم باز کردند و فرمودند حسن جان گریه نکن. من در این لحظه در حضور جماعتی هستم که این ها به من سلام می کنند. پیغمبر(ص) اینجاست. فاطمه زهرا(س) اینجاست.
بعد از اینکه امام حسن(ع) نماز را خواندند. حضرت هم نشسته نمازخواندند. حضرت گاهی به طرفی متمایل میشدند که بیافتند. گاهی خود را نگاه میداشتند. حضرت را برداشتند و به طرف خانه بردند. اصحاب آن صدا را شنیدند که ندا میداد «تَهدَّمت والله ارکان الهدی، قتل علی المرتضی» این صدا را همه اهل کوفه شنیدند و ریختند اطراف مسجد کوفه. مثل روز وفات پیامبر در کوفه ضجه و گریه بلند شد. حضرت را میآوردند. امام حسین(ع) نزدیک آمد. چشمان ایشان از گریهای که کرده بودند در همین مدت کوتاه مجروح شده بود. امیرالمومنین چشمشان به ایشان افتاد و گفتند حسین من گریه نکن. صبر داشته باشید اینها چیزی نیست و امام حسین(ع) را هم تسلی دادند.
حضرت را به داخل منزل آوردند و ایشان را به مصلی منزل بردند. دخترها بر گرد ایشان جمع شدند.زینب و ام کلثوم نشستند و بنا کردند به گریه کردن .امیرالمومنین اونجایی که امام حسن و امام حسین علیه السلام نصیحتشان کردند گفتند صبر کن. اما اینجا اشک دخترها را تحمل نکردند و نشستند زار زار گریه کردن. یا امیرالمومنین گریه زینبت را اینجا نتونستی تحمل کنی اگر در روز عاشورا میدیدی چگونه زینبت اشک میریزه نوحه سرایی میکنه چه میکردی؟
ابوحمزه ثمالی نقل میکند از حبیب ابن عمر میگه رفتم در اون ساعات اخر شب بیست و یکم به دیدن امیرالمومنین. دیدم یکی از دختران ان حضرت داشت اشک میریخت منم گریم گرفت. مردمم بیرون اتاق بودند .صدای گریه این دختر را که شنیدند انها هم شروع کردن به گریه کردن.. امیرالمومنین چشم باز کرد و گفت اگر آن چیزی که من میدیدم را میدیدید شما هم گریه نمیکردید. عرض کردم یا امیرالمومنین مگر شما چه می بینید؟ گفت من ملائکه آسمان ها را میبینم . همه انبیا و مرسلین را میبینم و به من سلام میگویند و به من خوش آمد میگویند. و پیغمبر را میبینم که پهلوی من نشسته است اظهار میکنند که بیا علی جان زودتر بیا. میگه من اشک ریختم و بلند شدم و هنوز از خانه نرفته بودم که از صدای اهل خانه فهمیدم که امیرالمومنین از دنیا رفت
صلی الله علیک یا امیرالمومنین
نسئلک اللهم و ندعوک، باسمکَ العظیم الاعظم الاعزّ الاجلّ الاکرم
پروردگارا ما را از شیعیان واقعی امیرالمومنین قرار بده
+روضه رهبری برای امیرالمومنین
گذشت عمر و تو در فکر نحو و صرف و معانی
بهائی! از تو بدین «نحو»«صرف» عمر، «بدیع» است
شیخ بهایی رحمت الله علیه