eitaa logo
شهیدجاوید الاثرابوالفضل.حافظی تبار
101 دنبال‌کننده
12.1هزار عکس
8.4هزار ویدیو
250 فایل
فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ ♥️خوش آمدید کانال شهید جاوید الاثر ابوالفضل حافظی تبار @hafzi_1
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 ظهور و آسودگی برخی از روایات حاکی از امتحانات سخت و راه ناهموار در دوران حکومت امام زمان علیه السلام و آسودگی در زمان غیبت ایشان دارد. و آنچه که از آسایش و رفاه در دوران حکومت امام زمان علیه السلام گفته شده در حقیقت برآمده ی امتحانات سخت است. ۱. قِيلَ لِأَبِي جَعْفَرٍ اَلْبَاقِرِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ إِنَّ أَصْحَابَنَا بِالْكُوفَةِ جَمَاعَةٌ كَثِيرَةٌ فَلَوْ أَمَرْتَهُمْ لَأَطَاعُوكَ وَ اِتَّبَعُوكَ فَقَالَ يَجِيءُ أَحَدُهُمْ إِلَى كِيسِ أَخِيهِ فَيَأْخُذُ مِنْهُ حَاجَتَهُ فَقَالَ لاَ قَالَ فَهُمْ بِدِمَائِهِمْ أَبْخَلُ ثُمَّ قَالَ إِنَّ اَلنَّاسَ فِي هُدْنَةٍ تناكحهم[نُنَاكِحُهُمْ]وَ توارثهم[نُوَارِثُهُمْ]وَ يقيم[نُقِيمُ]عَلَيْهِمُ اَلْحُدُودَ وَ تؤدى[نُؤَدِّي]أَمَانَاتِهِمْ حَتَّى إِذَا قَامَ اَلْقَائِمُ جَاءَتِ اَلْمُزَايَلَةُ وَ يَأْتِي اَلرَّجُلُ إِلَى كِيسِ أَخِيهِ فَيَأْخُذُ حَاجَتَهُ لاَ يَمْنَعُهُ . به امام باقر علیه السلام گفتند: یاران ما در کوفه گروهی بزرگند. اگر آنان را امر فرمان روایی از تو فرمان برند و پیروی کنند. فرمود: آیا چنین هست که کسی از آنان به جیب دیگری دست برد و نیاز خود را از آن بردارد؟ یکی گفت: نه. فرمود: پس آنان به جان خویش آزمندترند. سپس فرمود: مردم اکنون در آرامش هستند، با یکدیگر ازدواج می کنند، از همدیگر ارث می برند و بر آنان حدود اجرا می شود و امانت هایشان را بدیشان باز می گردانند. اما چون قائم قیام کند گسستن می‌آغازند. هم در آن زمان ممکن است مردی به سراغ جیب برادر خویش رود و نیاز خود را از آن بردارد و او منعش نکند(اختصاص ص 28) ۲. يَا ابْنَ أَرْطَاةَ كَيْفَ تَوَاسِيكُمْ قُلْتُ صَالِحٌ يَا أَبَا جَعْفَرٍ- قَالَ يُدْخِلُ أَحَدُكُمْ يَدَهُ فِي كِيسِ أَخِيهِ- فَيَأْخُذَ حَاجَتَهُ إِذَا احْتَاجَ إِلَيْهِ- قُلْتُ أَمَّا هَذَا فَلَا- فَقَالَ لَهُ لَوْ فَعَلْتُمْ مَا احْتَجْتُمْ. امام باقر فرمود: پسر ارطاه! مؤاسات شما با یک دیگر چگونه است. گفتم خوب است. فرمود: یکی از شما وقتی محتاج باشد دست خود را در جیب برادرش می کند و به قدر حاجت خود برمیدارد؟ گفتم تا این حد نیست. فرمود اگر این کار را بکنید نیازمند نخواهید شد(کشف الغمه ج ۲ ص ٣٦) ۳. عَنْ عَبْدِ اَلْمَلِكِ بْنِ أَعْيَنَ قَالَ : قُمْتُ مِنْ عِنْدِ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَاعْتَمَدْتُ عَلَى يَدِي فَبَكَيْتُ وَ قُلْتُ كُنْتُ أَرْجُو أَنْ أُدْرِكَ هَذَا اَلْأَمْرَ وَ بِي قُوَّةٌ فَقَالَ أَ مَا تَرْضَوْنَ أَنَّ أَعْدَاءَكُمْ يَقْتُلُ بَعْضُهُمْ بَعْضَهَا وَ أَنْتُمْ آمِنُونَ فِي بُيُوتِكُمْ إِنَّهُ لَوْ كَانَ ذَلِكَ أُعْطِيَ اَلرَّجُلُ مِنْكُمْ قُوَّةَ أَرْبَعِينَ رَجُلاً وَ جُعِلَتْ قُلُوبُكُمْ كَزُبَرِ اَلْحَدِيدِ لَوْ قَذَفَتْ بِهَا اَلْجِبَالَ لَفَلَقُوهَا وَ كُنْتُمْ قُوَّامَ اَلْأَرْضِ وَ خُزَّانَهَا عبد الملك بن أعين مى‌گويد: وقتى مى‌خواستم نزد امام باقر عليه السّلام برخيزم، بر دستهاى خود تكيه مى‌زدم [گريستم و] گفتم: اميد داشتم به اين امر (ديدار امام زمان-عليه السّلام-) را دريابم و نيرويى بيابم. حضرت فرمود: آيا راضى نمى‌شويد بعضى از دشمنانتان برخى ديگر را به قتل برسانند در حالى كه شما در خانه‌هايتان آسوده و در امانيد؟ اگر چنين نبود، به هر يك از شما قدرت چهل مرد عطا مى‌كردم و دلهايتان را همچون پاره‌هاى آهن محكم مى‌گرداندم كه اگر كوهها بر روى آن مى‌افتادند، از هم پاشيده مى‌شدند و شما مردان استوار زمين و خزينه‌داران آن بوديد(الخرائج و الجرائح ج ۱ ص ۵۷۲) ۴. إِنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا كَانَ عِنْدَهُ مِنْ ذَلِكَ شَيْ‏ءٌ يُنْفِقُهُ عَلَى عِيَالِهِ مَا شَاءَ ثُمَّ إِذَا قَامَ الْقَائِمُ فَيَحْمِلُ إِلَيْهِ مَا عِنْدَهُ وَ مَا بَقِيَ مِنْ ذَلِكَ يَسْتَعِينُ بِهِ عَلَى أَمْرِهِ فَقَدْ أَدَّى مَا يَجِبُ عَلَيْهِ‏ امام صادق فرمود: همانا انسان مؤمن اگر چیزی از آن (مالی) داشته باشد، می تواند آن را به هر مقداری که می خواهد بر خانواده اش انفاق کند. سپس هرگاه قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف قیام کند، آن چه دارد باید در اختیار او قرار دهد و هر چه از آن باقی می ماند، برای امرار معاش خویش کمک می گیرد. و در این صورت آن چه را بر او واجب است ادا کرده است(تفسیر عیاشی ج ۲ ص ۸۷)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صحبتهای شهید مدافع‌حرم مهدی بختیاری در مورد شهید مدافع‌حرم یدالله قاسم زاده https://eitaa.com/joinchat/3490185612Cbaff600a78 شهدای جاویدالااثر ابوالفضل حافظی تبار 🌷🌷
🌹🕊 بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۲۳ _نمیدونم، ما داشتیم میرفتیم سمت خیابون اصلی که دیدم مردم از ترس تیراندازی ارتش دارن فرار میکنن سمت ما، همونجا تیر خورد. من نمیدانستم.. اما انگار خودش میدانست میگوید که صورتش سرخ شده بود، بین هر کلمه نفس نفس میزد.. و مصطفی میخواست تکلیف این گلوله را همینجا مشخص کند.. که با لبخندی تلخ دروغش را به تمسخر گرفت _اگه به جای مسجد عُمری، زنت رو برده بودی بیمارستان، میدیدی چند تا و هم به گلوله بسته شدن، اونا رو هم ارتش زده؟ سمیه سرش را از ناراحتی به زیر انداخته،.. شوهرش انگار از پناه دادن به این زوج پشیمان شده.. و سعد فاتحه این محکمه را خوانده بود که فقط به مصطفی نگاه میکرد.. و او همچنان از خنجری که روی حنجره ام دیده بود، که رو به سعد اعتراض کرد _فکر نکردی بین این همه وهابی تشنه به خون شیعه، چه بلایی ممکنه سر بیاد؟ دلم برای سعد میتپید.. و این جوان از زبان دل شکسته ام حرف میزد که دوباره به گریه افتادم.. و سعد طاقتش تمام شده بود.. که از جا پرید و با صدایش را بلند کرد _من زنم رو با خودم میبرم! برادر مصطفی دستپاچه از جا بلند شد.. تا مانع سعد شود که در صدای مصطفی پاشید و مردانه فریاد کشید _پاتون رو از خونه بذارین بیرون، سر هر دوتون رو سینه تونه! برادرش دست سعد را گرفت.. و دردمندانه التماسش کرد _این شبا شهر قُرق وهابی هایی شده که خون شیعه رو میدونن! بخصوص که زنت و بهش رحم نمیکنن! تک تیراندازاشون رو پشت بوم خونه ها کمین کردن و مردم و پلیس رو میزنن! دیگر نمیخواستم.. ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد https://eitaa.com/joinchat/3490185612Cbaff600a78 شهدای جاویدالااثر ابوالفضل حافظی تبار 🌷🌷
🌷 یک قطعه برای سازمان شده بود بحران امنیت ملی؛ این یعنی تحریم. مگر می‌شد با این تحریم‌ها کار کرد. مصطفی آن قدر از آن قطعه وارد کرد که تا مدت‌ها کار سازمان را راه می‌انداخت. همه می‌گفتند هر کسی غیر از مصطفی می‌خواست آن را تأمین کند، در آن زمان یک‌صدمِ این هم نمی‌توانست وارد کند. قطعه را داد به چند تا از بچه‌های قدیمی که می‌شناخت‌شان. داد که از رویش بسازند. به وارد کردن راضی نبود. ریسکش بالا بود، ولی می‌خواست نتیجه بگیرد. زمان می‌برد، اما مصطفی صبور بود، می‌گفت: وقتی می‌تونیم خودمون بسازیم، چرا باید ارز از کشورمون بره بیرون؟ مدام پیگیری می‌کرد و همه‌جوره هوای‌شان را داشت. به یک گروه هم نداد، کار را به چند تا مرکز دانشگاهی سپرد. طول کشید، اما دست آخر بچه‌ها قطعه را ساختند، تست کردند و جواب گرفتند. حالا مصطفی نیست پای قرارداد تولید انبوه.. https://eitaa.com/joinchat/3490185612Cbaff600a78 شهدای جاویدالااثر ابوالفضل حافظی تبار 🌷🌷
آیا می‌دانید دلیل اینکه شما الان با آرامش و امنیت کامل این متن را می‌خوانی از جان گذشتگی هزاران شهید است؟ این ابر مردان را فراموش نکنیم ... 📸 تصویری غم‌انگیز مربوط به جمع آوری باقیمانده پیکر شهید است که تمام پیکرش در یک «بیل» جای گرفته است. https://eitaa.com/joinchat/3490185612Cbaff600a78 شهدای جاویدالااثر ابوالفضل حافظی تبار 🌷🌷
💚 موانع کمال را از میان بردارید. گاهی صدایی در درون ما می‌گوید ، باید رفتارت را بهتر کنی، اما به او بی توجهی می‌کنیم . ما سعی می‌کنیم از بعضی مشکلات فرار کنیم و یا مشکل خود به خود از بین برود. تا وقتی با مشکل روبرو نشویم، نمی‌توانیم آن را از بین ببریم، بعضی ها منتظر هستند تا خدا مشکلاتشان را از بین ببرد، اما خدا منتظر است، آنها برای حل مشکلشان قدمی بردارند. سخت کار کنید، با همه مهربان باشید و مملو از ایمان خدا شوید و از خدا یاری بطلبید. خدا از ما نمیخواهد که کامل و بی نقص باشیم، اما از ما میخواهد که برای بهتر شدن تلاش کنیم. همیشه در پی اوج گرفتن باشید. برنامه لازم برای زندگی👇 1_برای دعا کردن وقت بیشتر ی را در نظر بگیرید، دعا کنید خدا عیب‌های وجودتان را برایتان اشکار کند و مشکلاتتان را با خدا درمیان بگذارید و از خدا بخواهید در این راه شما را کمک کند. 2_برای ترک عادت‌های منفی، اخلاق بد در کلاس های آموزشی شرکت کنید از افراد متخصص کمک بگیرید و همین طور به اطرافیانتان بگویید که در این راه شما را کمک کنند. 3_دوستی پیدا کنید و با هم دعا کنید، از دوستتان بخواهید که برای شما دعا کند و شما هم برای او از صمیم قلب دعا کنید. https://eitaa.com/joinchat/3490185612Cbaff600a78 شهدای جاویدالااثر ابوالفضل حافظی تبار 🌷🌷
🙏 📚 🙏 🎓 “The more I study science, the more I believe in God.” 📄"هرچه را می‌کنم، بیشتر می شود" –Albert Einstein 🗞(The Wall Street Journal, Dec 24, 1997,) 💎فضایل مولایمان را به همه بگوییم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از راه بهشت دو
AUD-20220921-WA0002.mp3
7.58M
🌸🌷🌸 صـوتۍ حـدیث شـریف ڪســاء 🎙با نواے علۍ فانی 🌸بہ نیابت از جمیع مؤمنین و مؤمنات و اموات وجمیع شــــهدا و اموات هممون 🌸و به نیت همگی متوسلین و شرڪت ڪنندهاے محترم و بہ امـید حاجتروایی همگۍ بہ‌نیت‌سلامتۍوتعجیل‌درامر‌فرج‌آقا‌امام‌زمان‌عج🌷
73724: .حاج آقای ‍ قرائتی فرمود: پدرم در سال چهل از دنیا رفت و من شش ماه بعد از وفاتش بدنیا آمدم ، در شش سالگی که کمی خواندن و نوشتن آموختم تازه فهمیدم که آن شعری که پدرم وصیت کرده بود تا بر سنگ قبرش بنویسند مفهومش چیست ( در بزم غم حسین، مرا یاد کنید ) بعدها و در جوانی همیشه کنجکاو بودم که آیا پدرم حقیقتا حسینی بوده ؟؟ روزی در سن حدودا بیست سالگی در کوچه میرفتم که مردی حدودا پنجاه ساله که نامش حسین بود و فهمیده بود من پسر حاج عباسعلی هستم ناگهان مرا در آغوش گرفت و سر بر شانه ام گذاشت و گریست و گریست !!! وقتی آرام شد  راز گریستن خودش را برای من  اینگونه تعریف کرد : در جوانی چند روز مانده به ازدواجم  گرچه آهی در بساط نداشتم ولی دلم را به دریا زدم و با نامزد و مادر زنم به مغازه زرگری پدرت رفتیم و یواشکی به پدرت ندا دادم که پولم کم است لطفا سرویسی ارزان و کم وزن به نامزدم نشون بده طوری که مادر زن و همسرم متوجه نشوند از قضا نامزدم سرویس زیبا و‌ بسیار گرانی را انتخاب کرد ، من که همینطور هاج و واج مانده بودم که چکار بکنم ناگهان  پدرت گفت : حسین آقا قربان اسمت ، با احتساب این سرویس طلایی که نامزدت برداشت  الباقی بدهی من به شما از بابت اجرت بنایی که در خانه مان کردی صد تومان است و سپس (به پول آن زمان ) صد تومان هم از دخل در آورد و به من داد من همینطور هاج و واج پدرت را نگاه میکردم و در دلم به خودم میگفتم کدوم بدهی؟ کدوم بنایی ؟ من طلبی از حاجی ندارم !! بالاخره  پدرت پول طلا را نگرفت که هیچ ، بلکه صد تومان خرج عروسی ام را هم داد و مرا آبرومندانه راهی کرد گذشت و گذشت تا اینکه بعد از مدتها شنیدم حاجی عباسعلی در سن چهل و یک سالگی پس از آمدن از سفر کربلا از دنیا رفته آمدم خانه خیلی گریه کردم و برای اولین بار به زنم راز خرید طلای عروسیمان را تعریف کردم وقتی همسرم شنید که حاجی طلاها را در موقع ازدواجمان مجانی به او داده  زد زیر گریه و آنقدر ناله کرد که از حال رفت وقتی زنم آرام شد از او پرسیدم تو چرا اینقدر گریه میکنی و همسرم با هق هق اینگونه جواب داد : آنروز بعد از خرید طلا  چون چادر مادرم وصله دار بود حاجی فهمید که ما هم فقیریم ، شاگردش را به دنبال ما فرستاد تا خانه ما را یاد گرفت و چون شب شد دیدیم حاجی به در خانه ما آمده و در میزند ، من و مادرم رفتیم و در را باز کردیم و حاجی بی آنکه به ما نگاه کند که مبادا ما خجالت بکشیم پولی در پاکت به مادرم داد و گفت خرج جهاز دخترتان است حواله ی آقا  امام حسین  علیه السلام  است ، لطفا به دامادتان نگویید که من دادم !! تا همسرم این ماجرا را تعریف کرد باز هر دو به گریه زار زدیم که خدایا این مرد چه رفتار زیبایی با ما کرده ، بگونه ای که آنروز  پول طلا و خرج عروسی مرا طوری داد که  زنم نفهمید و خرج جهاز زنم را طوری داد که من نفهمیدم !!! وقتی این ماجرا را در سن بیست سالگی از زبان حسین آقای کهنه داماد شنیدم فهمیدم که پدرم همانگونه که در عزای امام حسین علیه السلام بر سر می زده  دست نوازش بر سر یتیمان هم می کشیده ، همانگونه که در عزاء  بر سینه میزده مرهمی به سینه درد مندان هم بوده ، و همانگونه که برای عاشورا سفره نذری مینداخته  هرگز دستش به مال مردم آلوده نبوده و یک حسینی حسینی راستین بوده است  ..... اللهم ارزقنا توفيق خدمة الحسين عليه السلام في الدنيا و الآخره اگر لذت بردید به اشتراک بگذاريد!🌷🌷🌷🌷🌷🌷با ذکر 14 صلوات هدیه به فاطمه زهرا سلام الله علیها
🌺امام علی علیه السلام 🔹اکنون نامه عمل سرگشاده، و قلم فرشتگان نویسنده در حرکت است، بدن‌ها سالم و زبان‌ها گویاست، توبه مورد قبول و اعمال نیکو را می‌پذیرند. 📚نهج البلاغه https://eitaa.com/joinchat/3490185612Cbaff600a78 شهدای جاویدالااثر ابوالفضل حافظی تبار 🌷🌷