eitaa logo
شهیدجاوید الاثرابوالفضل.حافظی تبار
101 دنبال‌کننده
12هزار عکس
8.3هزار ویدیو
248 فایل
فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ ♥️خوش آمدید کانال شهید جاوید الاثر ابوالفضل حافظی تبار @hafzi_1
مشاهده در ایتا
دانلود
دعای عدیله-مهدی صدقی64.mp3
6.23M
........ 👆🏻👆🏻 🍃🌹 *صوتي دعای عدیله*🌹🍃 🎤 با صدای مهدی صدقی 64Bit🚀5/5MB⏰Time=11:49 ⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️
پیروزی غرورآفرین تیم ملی فوتبال جمهوری اسلامی ایران راتبریک عرض میکنیم تیم رسانه ای سربازمهدی⚽️🇮🇷
احسنتم به دلیر مردان سرزمینم 🌷🌷🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ حمله جالب و کوبنده سریال_مشاور شبکه_افق به حجاب_استایل‌ها 💢همچین صراحتی رو در آنتن صداوسیما کم داشتیم👌👌
🌴به جهت عاقبت بخیری هر روز صبح میخوانیم بسم الله الرحمن الرحیم 🌴 يَا مَنْ‏ أَظْهَرَ الْجَمِيلَ‏ وَ سَتَرَ الْقَبِيحَ‏ يَا مَنْ لَمْ يُؤَاخِذْ بِالْجَرِيرَةِ وَ لَمْ يَهْتِكِ السِّتْرَ يَا عَظِيمَ الْعَفْوِ يَا حَسَنَ التَّجَاوُزِ يَا وَاسِعَ الْمَغْفِرَةِ يَا بَاسِطَ الْيَدَيْنِ بِالرَّحْمَةِ يَا صَاحِبَ كُلِّ نَجْوَى وَ يَا مُنْتَهَى كُلِّ شَكْوَى يَا مُقِيلَ الْعَثَرَاتِ‏ يَا كَرِيمَ الصَّفْحِ يَا عَظِيمَ الْمَنِّ يَا مُبْتَدِئاً بِالنِّعَمِ قَبْلَ اسْتِحْقَاقِهَا يَا رَبَّنَا وَ يَا سَيِّدَنَا وَ يَا مَوْلَانَا وَ يَا غَايَةَ رَغْبَتِنَا أَسْأَلُكَ يَا اللَّهُ أَنْ لَا تُشَوِّهَ خَلْقِي بالنَّار آمین یا رب العالمین . 🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️ ⬅️ خواندن 👇دعای اَعْدَدْتُ لِكُلِّ هَوْلٍ.... روزی ده مرتبه 💥 اعْدَدْتُ لِكُلِّ هَوْلٍ لا اِلهَ اِلا اللَّهُ 💥و لِكُلِّ هَمٍّ وَ غَمٍّ ما شاءَاللَّهُ 💥 و لِكُلِّ نِعْمَةٍ الْحَمْدُ لِلَّهِ 💥 و لِكُلِّ رَخآءٍ اَلشُّكْرُ لِلَّهِ 💥و لِكُلِّ اُعْجُوبَةٍ سُبْحانَ الِلَّهِ 💥و لِكُلِّ ذَنْبٍ اَسْتَغْفِرُاللَّهَ 💥 و لِكُلِّ مُصيبَةٍ اِنّا لِلّهِ وَ اِنّااِلَيْه راجِعُونَ 💥و لِكُلِّ ضيقٍ حَسْبِىَ اللَّهُ 💥 و لِكُلِّ قَضآءٍ وَ قَدَرٍ تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ 💥و لِكُلِّ عَدُوٍّ اِعْتَصَمْتُ بِاللَّهِ 💥و لِكُلِّ طاعَةٍ وَ مَعْصِيَةٍ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللَّهِ الْعَلِىِّ الْعَظيمِ ✅در كتاب«بلد الأمين»از حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله روايت کرده: هركه هر روز ده بار اين دعا را بخواند،حق تعالى‏ چهار هزار او را بيامرزد،و وى را از سكرات مرگ و فشار قبر،و صدهزار هراس قيامت نجات دهد، و از شرّ و سپاهيان او محفوظ گردد،و قرضہ ادا شود،و اندوه و غمش برطرف گردد. 📚کتاب منازل الآخره ، تالیف حاج آقا‌ عباس قمی 🌴 اللّهمّ صلّ علی فاطمهٔ و أبیها وامها و بعلها و بنیها و السّرّ المستودع فیها بعدد ما أحاط به علمک. 💠💠💠💠💠💠💠💠💠 🌷🍃 اَلٰا بِـذِڪْرِٱݪلّٰـهِ تَـطْـمَـئِـنُّ ٱلْـقُـلُـوبُ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☀️بِسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم ☀️ ☀️ ا☀️ ☀️اَللّهُمَّ ☀️ ☀️کُنْ لِوَلِیِّکَ ☀️ ☀️الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ☀️ ☀️صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلی آبائِهِ☀️ ☀️فی هذِهِ السّاعَه☀️ ☀️وَفی کُلِّ ساعة☀️ ☀️وَلِیّاً وَ حافِظاً ☀️ ☀️وَقائِداً وَناصِراً ☀️ ☀️وَدَلیلاً وَعَیْناً ☀️ ☀️حَتّی تُسْکِنَهُ ☀️ ☀️أَرْضَکَ طَوْعاً ☀️ ☀️وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلا☀️ 📤بانشرمطالب در فراگیری معارف مهدوی سهیم باشیم اگر یک نفر را به او وصل کردی برای سپاهش تو سردار یاری ❤️@hafzi_1❤️ کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
🕋 بِسْمِ اللّٰهِ السَّمیعِ الْبَصیر هر اول روز ای‌جان، صدبار سلامٌ علیک 📕السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ، السَّلامُ عَلَیْکَ یا وِتْرَ اللهِ الْمَوْتُورَ فِی السَّماواتِ وَالْاَرض، اَشْهَدُ اَنَّ دَمَکَ سَکَنَ فِی الْخُلْدِ وَاقْشَعَرَّت لَهُ اَظِلَّهُ الْعَرشِ، وَبَكىٰ لَهُ جَمیعُ الْخَلائِق. (ع) 📒السَّلاَمُ عَلَيْکَ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ الشَّهِيد، السَّلاَمُ عَلَيْکَ أَيُّهَا الْوَصِيُّ الْبَارُّ التَّقِی، أَشْهَدُ أَنَّکَ قَد اَقَمتَ الصَّلاَةَ وَ آتَيْتَ الزَّكَاةَ وَ اَمَرتَ بِالْمَعرُوفِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْمُنكَرِ وَ عَبَدتَ اللَّهَ مُخلِصاً حَتَّى اَتَاکَ الْيَقِين، السَّلاَمُ عَلَيکَ يَا اَبَا الْحَسَنِ وَ رَحمَةُ اللهِ وَ بَرَكَاتُه. (ع) 📗السَّلامُ عَلَیْکَ عَجَّلَ اللهُ لَکَ مَا وَعَدَکَ مِنَ النَّصرِ وَ ظُهُورِ الْأَمْرِ، السَّلامُ عَلَیکَ یَا مَولای، اَنَا مَولاکَ عَارِفٌ بِاَولاکَ وَ اُخرَاک، اَتَقَرَّبُ إِلَى اللهِ تَعَالىٰ بِکَ وَ بِآلِ بَیْتِکَ، وَ اَنتَظِرُ ظُهُورَکَ وَ ظُهُورَ الْحَقِّ عَلَى یَدَیْک. (عج) 📘السَّلامُ عَلَیکِ یَا بِنتَ وَلِیِّ الله، السَّلامُ عَلَیکِ یَا اُخْتَ وَلِیِّ الله، السَّلامُ عَلَیکِ یَا عَمَّةَ وَلِیِّ الله، السَّلامُ عَلَیکِ یَا بِنتَ مُوسَى بْنِ جَعفَرٍ وَ رَحمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُه. (س)
💢 🌹 💠 در انتظار آغاز عملیات ۱۵ روز گذشت و خبری جز خمپاره‌های نبود که هرازگاهی اطراف شهر را می‌کوبیدند. خانه و باغ عمو نزدیک به خطوط درگیری شمال شهر بود و رگبار گلوله‌های داعش را به‌وضوح می‌شنیدیم. دیگر حیدر هم کمتر تماس می‌گرفت که درگیر آموزش‌های نظامی برای مبارزه بود و من تنها با رؤیای شکستن و دیدار دوباره‌اش دلخوش بودم. 💠 تا اولین افطار چند دقیقه بیشتر نمانده بود و وقتی خواستم چای دم کنم دیدم دیگر آب زیادی در دبه کنار آشپزخانه نمانده است. تأسیسات آب در سلیمان‌بیک بود و از روزی که داعش این منطقه را اشغال کرد، در لوله‌ها نفت و روغن ریخت تا آب را به روی مردم آمرلی ببندد. در این چند روز همه ذخیره آب خانه همین چند دبه بود و حالا به اندازه یک لیوان آب باقی مانده بود که دلم نیامد برای چای استفاده کنم. 💠 شرایط سخت محاصره و جیره‌بندی آب و غذا، شیر حلیه را کم کرده و برای سیر کردن یوسف مجبور بود شیرخشک درست کند. باید برای به نان و شیره توت قناعت می‌کردیم و آب را برای طفل خانه نگه می‌داشتم که کتری را سر جایش گذاشتم و ساکت از آشپزخانه بیرون آمدم. اما با این آب هم نهایتاً می‌توانستیم امشب گریه‌های یوسف را ساکت کنیم و از فردا که دیگر شیر حلیه خشک می‌شد، باید چه می‌کردیم؟ 💠 زن‌عمو هم از ذخیره آب خانه خبر داشت و از نگاه غمگینم حرف دلم را خواند که ساکت سر به زیر انداخت. عمو می‌خواند و زیرچشمی حواسش به ما بود که امشب برای چیدن سفره افطار معطل مانده‌ایم و دیدم اشک از چشمانش روی صفحه قرآن چکید. در گرمای ۴۵ درجه تابستان، زینب از ضعف روزه‌داری و تشنگی دراز کشیده بود و زهرا با سینی بادش می‌زد که چند روزی می‌شد با انفجار دکل‌های برق، از کولر و پنکه هم خبری نبود. شارژ موبایلم هم رو به اتمام بود و اگر خاموش می‌شد دیگر از حال حیدرم هم بی‌خبر می‌ماندم. 💠 یوسف از شدت گرما بی‌تاب شده و حلیه نمی‌توانست آرامَش کند که خودش هم به گریه افتاد. خوب می‌فهمیدم گریه حلیه فقط از بی‌قراری یوسف نیست؛ چهار روز بود عباس به خانه نیامده و در شمالی شهر در برابر داعشی‌ها می‌جنگید و احتمالاً دلشوره عباس طاقتش را تمام کرده بود. زن‌عمو اشاره کرد یوسف را به او بدهد تا آرمَش کند و هنوز حلیه از جا بلنده نشده، خانه طوری لرزید که حلیه سر جایش کوبیده شد. 💠 زن‌عمو نیم‌خیز شد و زهرا تا پشت پنجره دوید که فریاد عمو میخکوبش کرد :«نرو پشت پنجره! دارن با می‌زنن!» کلام عمو تمام نشده، مثل اینکه آسمان به زمین کوبیده شده باشد، همه جا سیاه شد و شیشه‌های در و پنجره در هم شکست. من همانجا در پاشنه در آشپزخانه زمین خوردم و عمو به سمت دخترها دوید که خرده‌های شیشه روی سر و صورت‌شان پاشیده بود. 💠 زن‌عمو سر جایش خشکش زده بود و حلیه را دیدم که روی یوسف خیمه زده تا آسیبی نبیند. زینب و زهرا از ترس به فرش چسبیده و عمو هر چه می‌کرد نمی‌توانست از پنجره دورشان کند. حلیه از ترس می‌لرزید، یوسف یک نفس جیغ می‌کشید و تا خواستم به کمک‌شان بروم غرّش بعدی، پرده گوشم را پاره کرد. خمپاره سوم درست در حیاط فرود آمد و از پنجره‌های بدون شیشه، طوفانی از خاک خانه را پُر کرد. 💠 در تاریکی لحظات نزدیک مغرب، چشمانم جز خاک و خاکستر چیزی نمی‌دید و تنها گریه‌های وحشتزده یوسف را می‌شنیدم. هر دو دستم را کف زمین عصا کردم و به سختی از جا بلند شدم، به چشمانم دست می‌کشیدم اما حتی با نشستن گرد و خاک در تاریکی اتاقی که چراغی روشن نبود، چیزی نمی‌دیدم که نجوای نگران عمو را شنیدم :«حالتون خوبه؟» 💠 به گمانم چشمان او هم چیزی نمی‌دید و با دلواپسی دنبال ما می‌گشت. روی کابینت دست کشیدم تا گوشی را پیدا کردم و همین که نور انداختم، دیدم زینب و زهرا همانجا پای پنجره در آغوش هم پنهان شده و هنوز از ترس می‌لرزند. پیش از آنکه نور را سمت زن‌عمو بگیرم، با لحنی لرزان زمزمه کرد :«من خوبم، ببین حلیه چطوره!» 💠 ضجه‌های یوسف و سکوت محض حلیه در این تاریکی همه را جان به لب کرده بود؛ می‌ترسیدم عباس از دست‌مان رفته باشد که حتی جرأت نمی‌کردم نور را سمتش بگیرم. عمو پشت سر هم صدایش می‌کرد و من در شعاع نور دنبالش می‌گشتم که خمپاره بعدی در کوچه منفجر شد. وحشت بی‌خبری از حال حلیه با این انفجار، در و دیوار دلم را در هم کوبید و شیشه جیغم در گلو شکست... ادامه دارد ... نویسنده فاطمه ولی نژاد ✨❤️✨@hafzi_1✨❤️ ,لینک کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
نوجوان که بود ساواک دستگیرش کرد رفتم ملاقاتش و دیدم اوضاع زندان اصلا خوب نیست... اتاقهای زندان بسیار کوچک و قدیمی و کاملا غیر بهداشتی بود!! به سید حسین گفتم :« چه چیزی لازم داری برات بیارم؟ گفت :« فقط یک جلد مسلط به قرآن، معتقد و عامل به آموزه های قرآنی بود هویزه هم که شهید شد، در میان پیکر شهدا از قرآن جیبی اش شناسایی‌ اش کردیم... ✨❤️✨@hafzi_1✨❤️ ,لینک کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷 ◀️ خاطره ای از مادر شهید سید جعفر مظفری : 🔹بعد از شهادتش یک شب اومد به خوابم گفت: مادر! دلم میخواد تو حیاط خونه یه حسینیه بسازید گفتم: مادر ما که پول نداریم . گفت: غصه نخور پولش با من! 🔹یه جلسه قرض الحسنه ای داشتیم که هر ماه تشکیل می شد. تصمیم گرفتم تو جلسه بعدی با اسم سید جعفر شرکت کنم، تو اون جلسه وقتی قرعه کشی شد اسم سید جعفر برای وام یک میلیونی دراومد ، خیلی خوشحال شدم، یاد اون جمله سید جعفر افتادم که توی خواب بهم گفت: غصه نخور پولش با من! 🔹با کمک پدرش، با اون پول تونستیم تو حیاط منزل یه حسینیه بسازیم. اسم حسینیه رو هم گذاشتیم حسینیه باب الحوائج. 🔹از زمانی که این حسینیه تو منزل ما ساخته شد مناسبت مذهبی نبود که ما مراسم نداشته باشیم. الان هم به برکت اهل بیت و خود شهید مردم شهر تو مناسبت های مختلف تو حسینیه مراسم برگزار می کنند که خیلی از اونها حاجت دارند و شهید و واسطه قرار میدن و تو حسینیه یه مراسم روضه میگیرن وحاجت روا میشن. شهید🕊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ❤️@hafzi_1❤️ کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹