eitaa logo
شهیدجاوید الاثرابوالفضل.حافظی تبار
101 دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
8هزار ویدیو
245 فایل
فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ ♥️خوش آمدید کانال شهید جاوید الاثر ابوالفضل حافظی تبار @hafzi_1
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀 🌷🌹سخنان کوبنده اقای دانشمند: کدام دین؟ کدام امام حسین؟ ماکه اینهارا قبول داریم اینیم، اگر نداشتیم چه ها که نمی کردیم...! هممون بیماریم.. ❤️@hafzi_1❤️ کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
👌】 ✍ رفیقش میگفت: •• یه شب تو خواب دیدمش •• بهم گفت : به بچه ها بگو حتی سمت هم نرن اینجا خیلی گیر میدن...! 🌹 🌹 " شادی ارواح مطهر شهدا صلوات "
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ شهدا ‌گفته‌اند: شب‌های جمعه کربلائیم،نزد ارباب...😭 و ما دل خوشیم به گاهی یک شب جمعه که جسم خاکی‌مان کربلا باشد اما این کجا و آن کجا...😭 امشب شهدا در دفتر عشق ارباب حاضری میزنند...😔 خوش به حال شهدایی ڪه رسیدند آخر با شهادت فراموش نڪنیم ڪہ ، از شرمندہ ایم 🍃🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌸 🍃شبتون شهدایی و مملو از دلتنگی برای شهدا 💔 🦋🦋🦋
دختر دانشجور از استادش [ شهیددیالمھ ] سوالی می‌پرسد ، شهید دیالمه سرش را پایین می‌اندازد و جواب می‌دهد . . دختر دانشجو عصبانـے می‌شود و می‌گویید : مگر تو استاد ما نیستی؟! چرا نگاهم نمیکنی؟؟! شهید دیالمھ میگن : اگه به تو نگاه کنم، اونی کھ باید نگاهم کنه نگاهم نمیکنه ...!(:♥
•شھیدگمنام راه‌خویش‌رایافٺ‌ جـٰان‌دادن‌برای‌خدایش درهمھمه‌ی‌شلوغی‌های‌زمین! 🕊• 🌱•
پَناهی جُز آغوشِ اَمن شما نیست . . !✨
✨بِسم‌ࢪَب‌ِّالشُـھـَداوالصِدیقین🕊•
سلام‌برآنان‌که‌شبانگاهان‌ می‌جنگندوصبح‌‌باکفن‌بازمی‌گردند . . 💔! 🕊• 🍀•
‌اگر مــادرش هم بود ‌ میـگذاشت صورتش ٬ ‌ اینگونه بر زمین بیافتد .. ؟ بر زمین افتادند تا بمانیم کاش قدر بدانیم🥀
میگفت: همیشه‌‌عکس‌یه‌شهید‌ تواتاقتون‌داشته‌باشید. پرسیدم‌:چرا؟گفت‌: اینا‌چشماشون‌معجزه‌میکنه‌هروقت‌خواستید گناه‌کنید‌فقط‌کافیه‌نگاهتون‌بهش‌بخوره:))˼‌‌
هدایت شده از کانال حضرت مادرجانم زهرای اطهر
عبدالباسط _ حج و بلد (Trimmed).mp3
31.98M
‍🎙شاهکاری جاودانه و تاریخی از استاد عبدالباسط محمد عبدالصّمد 📖سوره مبارکه حـج آیات ۲۳ الیٰ ۴۰ و سوره مبارکه بلد 🕌اجراء شده در مصلیٰ شهر دمشق (مسجد عبداللّٰه‌بن‌رواحة) 🗓سال ۱۹۶۰ میلادی 📥 کامل‌ترین فایل و بهترین کیفیت موجود ⏰مدت‌زمان تلاوت : ۴۴:۲۵ 🎧بشنوید و لـذّت ببرید ... 🔻تنهامنجی موعود🔻 @t_sardar ✨❇️✨ اللهم عجل لولیک الفرج ┄┅═✧❁🌸🌼🌸❁✧═┅┄
🌷 🌷 .... 🌷روی پله نشسته بود. پوتین‌هایش را پوشید. گفتم: می‌شود نروی؟ در‌حالی‌که بند پوتینش را می‌بست، گفت: چرا؟ ما که قبلاً حرف‌هایمان را زدیم. کنارش نشستم و گفتم: به خاطر من نرو! صورتم را بوسید و گفت: اتفاقاً به خاطر شما و همه مادر‌های ایرانی می‌خواهم بروم. علی‌اکبر شهید شده بود و حالا تنها امیدم حسن بود. او هم پایش را در یک کفش کرد که باید برود. من را قانع کرد. اشک روی صورتم را پاک کردم. صورت حسن را بوسیدم و گفتم:... 🌷گفتم: مادر سلام من را به علی‌اکبر برسان. در همان اعزام، حسن هم شهید شد. وقتی می‌گفتم: نرو، می‌گفت که: اگر ما نرویم می‌آیند و شما‌ها را با خودشان می‌برند. برخی به حسن می‌گفتند: برادرت شهید شده این کافی نیست! می‌گفت: هر کسی رفته، وظیفه خودش را انجام داده است. جهاد هر کس برای خودش است. امروز واجب است که کنار برادران دینی و رزمنده خود باشم. 🌹خاطره ای به یاد برادران شهید علی‌اکبر و حسن حسنان : خانم زیور شکراللهی مادر گرامی شهیدان منبع: وب سایت اطلاع رسانی جوان آنلاین ❤️@hafzi_1❤️ کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
اگر انسان سرش را به سمت آسمان بالا بیاورد کارهایش را برای رضای خدا انجام دهد مطمئن باش که زندگیش عوض می شود و تازه معنی زندگی کردن را می فهمد! ❤️@hafzi_1❤️ کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ زیبا درباره شهید مدافع حرم 🕊🌹 سردار ┄❤️@hafzi_1❤️ کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
🎊🎉 🎊 🎉 تمام بدنش له شده بود با همه دردی که داشت گریه نمی کرد. زینب را توی پتو پیچیدم و به درمانگاه بردم وقتی بلند شدم که او را به درمانگاه ببرم زودتر از من از جا بلند شد دکتر درمانگاه چند تا سوزن (آمپول) برایش نوشت موقع زدن سوزن ها مظلومانه دراز می کشید و سرش را روی پاهایم می‌گذاشت بدون هیچ گریه و اعتراضی درد را تحمل می‌کرد در مدتی که مریض بود دوای عطاری (اسپند) در آتش می ریختم و خانه را بو می دادم دکتر گفته بود که فقط عدس سبز آب پز بدون چاشنی و روغن به او بدهید چندین روز غذای زینب همین عدس سبز آب پز بود و بس. غذایش را می خورد و دم نمی زد به خاطر شدت مریضیش اصلاً خوابش نمی‌برد ولی صدایش در نمی آمد. زینب از همه بچه‌ها به خودم شبیه‌تر بود صبور اما زرنگ و فعال از بچگی به من در کارهای خانه کمک می‌کرد مثل خودم زیاد خواب میدید همه مردم خواب می بینند اما خواب در زندگی من و زینب نقش عجیبی داشت! انگار به یک جایی وصل بودیم زینب بیشتر از اینکه دنبال لباس و خوردن و بازی باشد دنبال نماز و روزه و قرآن بود! همیشه میگفتم از ۷ تا بچه جعفر، زینب سهم من است انگار قلبمان را با هم تقسیم کرده بودیم از بچگی دور و بر خودم می‌چرخید همه خواهر و برادرها و همسایه‌ها را دوست داشت و انگار چیزی به اسم بد جنسی و حسادت و خودخواهی را نمی‌شناخت حتی با آدم‌های خارج از خانه هم همینطور بود. ۴ یا ۵ سالش بود که اولین خواب عجیب زندگیش را دید....... ┄❤️@hafzi_1❤️ کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
اوایل که اعزام شدیم به سوریه هر فردی را مسئول کاری کرده بودند. یکی از مسئولیت های آقا محمد آب رساندن به خط بود. پیش خودم گفتم:« این همه راه اومدیم سوریه بعد این بنده خدا راضی شده که با اون مسئولیتی که در سپاه کربلا داشت فقط آب برسونه؟ بعد که آقا محمد بعد از آن همه شجاعت و دلاوری هایی که آنجا خلق کرد به شهادت رسید پیش خودم گفتم :« چقدر من ظاهر بین بودم حضرت عباس(ع) هم روز عاشورا سقا بود..... ❤️@hafzi_1❤️ کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹